سپید سرایان

Description
دعوتید به شعر!
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

9 months, 1 week ago

شب رفیق خوبی است
اما زیاد سوال می‌پرسد!

9 months, 1 week ago

تاریک است صدایت
از بوسه‌هایی که به من ندادی
از بوسه‌هایی که به من نمی‌دهی
شب
غبارِِ این تبعید است.

بوسه‌هایت
ماه‌ها را می‌آویزند
اقماری‌
که معبرم را منجمد می‌کنند
و من
به زیرِ خورشید
می‌لرزم.

#خوان_خلمن
برگردان: #محسن_عمادی

9 months, 1 week ago
9 months, 2 weeks ago
9 months, 2 weeks ago

کاش می‌شد آدم
اندوه را از پنجره بیرون بریزد

#فرانتس_کافکا

9 months, 2 weeks ago

قطعه‌ای از من کنار توست
و قطعه‌ای کنار خودم
و قطعاتم دلتنگ یکدیگرند
می‌شود بیایی؟

#محمود_درويش

9 months, 3 weeks ago

.

فکر نمی‌کردی گیر آن چشم‌ها بیفتی. یعنی خیالت راحت بود که قلبت رام شده. خیالت راحت بود که یاد گرفته‌ای عبور کنی و لبخند بزنی و به خانه‌ی تاریکت برگردی تا فیلم ببینی، فیلمی پر از آدم‌های خوشحال که خانه‌هایی روشن دارند. اما دچار شدی، دچار مثل پرنده‌ای که برای اولین‌بار بالای گندمزار پرواز کند.

او دیر و دور بود، می‌دانستی. می‌فهمیدی، تو مترجم نشدن‌هایی. اما چشم‌هایش نزدیک و ناجی بود. چطور می‌توانستی از آن چشم‌ها عبور کنی؟ از آن چشم‌ها که همزمان تهدید می‌کرد و کمک می‌خواست؟ از آن چشم‌ها که می‌خندید و غمگین بود. از آن چشم‌ها که دنیا همیشه در آن‌ها انگار کمی قبل از بوسه‌ی وداع بود، دلخواه و غمگین.

تنهاییت را به کوچه‌های مختلفی بردی، و یاد گرفتی از دورترین راه به خانه برگردی، و یاد گرفتی همه‌جیز را موقت بدانی، و یاد گرفتی درد را طوری به سینه‌ات بچسبانی که کسی نتواند تو را از اندوهت تفکیک کند. اما آن چشم‌ها شکستت دادند. دوباره مثل بچه‌ای تنها شدی که در مدرسه‌ی جدیدش هیچ دوستی ندارد و کلاس پنجمی‌ها جلوی آبخوری کتکش زده‌اند.

حالا دیگر فرسوده‌ای، و سفرها تمام شده، و باز گرگ پیری هستی که از رقصیدن در سیرک بازنشسته شده و خاطرات جنگل غمگینش می‌کند. اما خیالت راحت است که آن چشم‌ها حقیقت دارد، آن چشم‌ها که زنده‌ات نخواهدکرد، اما یادت آورد قلبت می‌تواند تند بتپد، و می‌توانی حسود و حریص باشی، و می‌توانی تصور کنی کسی روی مبل خانه‌ات دراز بکشد و تو بدانی می‌خواهی بقیه‌ی عمرت در همین جزیره‌ی کوچک بگذرد.

دیدی؟ چشم‌ها شکستت دادند آدم ساده. حالا صبور باش تا شب شکنجه‌ات کند، و فردا به شهر برو تا ببینی تنها کسی نیستی که قلبش را گم کرده. خوب است که درخت خوش‌باوری نیستی، و می‌دانی پرنده هرگز به شاخه‌های بیهوده‌ات برنمی‌گردد.

#حمیدسلیمی
برای چشم‌هایی که شکستمان دادند.

9 months, 3 weeks ago

‌‎قرار بود دست‌هایم را از جنگ بردارم و
‌‎بر شانه‌های تو بگذارم
‌‎اما آن‌ها جنگ را به شانه‌های تو منتقل کردند
‌‎و در هر قدمی
‌‎سنگری
‌‎اول به گلوی تو شلیک کردند
‌‎سپس پرندگان را کشتند که شاهدی نداشته باشند

‌‎تو اما هنوز دور از سرزمین مادری
‌‎دور از اتاق کوچکت در حویلی اجدادی
‌‎کلمه در گلویت سنگری‌ست
‌‎که چون پهلوانی
‌‎شیطان را بالا می‌برد هر شامگاهی
‌‎و با خاک آشنا می‌کند

‌‎کلمه‌ها در گلویت
‌‎بلندترین شعر جهان اند
که دست‌ آزادی‌خواهان را می‌گیرند
هنگامی که در محاصره‌ی دشمن اند
یا با پیروزی از جنگ بر می‌گردند

‌‎می‌خواهم دست‌هایم را از جنگ بردارم و
‌‎بر شانه‌های تو بگذارم
‌‎حالا اگر بخواهی
‌‎‌می‌توانی از کوه‌ها بالا بروی
‌‎‌‌خورشید را از جایش برداری‌و
‌‎از تارهای پیراهنت آویزان کنی
‌‎سپس هر کجایی را که بخواهی
‌‎سرزمین مادری نام بگذاری

#وحید_بکتاش

9 months, 3 weeks ago

از زور تنهایی دارم مثل سگ‌ کار می‌کنم و فراموش میکنم که شماها رفته‌اید و برنمی‌گردید.

زندگی همین است. یا باید خودت را با سعادت‌های زودیاب و معمول مثل بچه و شوهر و خانواده گول بزنی یا با سعادت‌های دیریاب و غیرمعمول مثل شعر و سینما و هنر و از این مزخرفات! اما به‌هرحال همیشه تنها هستی. تنهایی تو را می‌خورد و خرد می‌کند. من قیافه‌ام خیلی شکسته شده و موهایم سفید شده و فکر آینده‌ام خفه‌ام می‌کند ولی بگذریم... بگذریم... بگذریم...
فروغ از زندگیِ گذشته، به کل بریده. وقتی کامی (پسر فروغ) را در خیابان می‌بینم که حالا قدش تا شانه‌ام می‌رسد، تنم شروع می‌کند به لرزیدن و قلبم به ترکیدن می‌افتد. اما نمی‌خواهمش، نمی خواهمش. فایده‌ی این علایق و روابط چیست؟
آدم باید دنبال جفت خودش بگردد و هرکس یک جفت دارد. باید جفت خودش را پیدا کند با او همخوابه شود و بمیرد. معنی همخوابگی همین است. یعنی کامل شدن و مردن. چون زندگی فقط تلاش برای جبران نقص‌هاست.
من خیلی بدبخت هستم فری جانم و هیچکس نمی‌داند. حتی خودم هم نمی‌خواهم بدانم. چون وقتی با این مساله روبرو می‌شوم تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که خودم را از پنجره پایین بیاندازم.
آه... دارم چرت‌و‌پرت می‌نویسم. پاییز که آمدی با هم صحبت خواهیم کرد. فراموش نکن که زندگی همین است.


#فروغ_فرخزاد
نامه‌ای به فریدون فرخزاد

1 year ago

هوا دچار غم است
و انسان، دچارِ تحمل...

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago