کافـ☕ـه ترنـ🍋ـج

Description
@fenjansher2
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago

6 months, 4 weeks ago
7 months ago

به کوی عشق بی صبری نمی باید که صد مشکل
شود آسان به تسلیم و رضا آهسته آهسته

هزاران آزمون در پیش دارد عاشق صادق
به راز عشق گردد آشنا آهسته آهسته

مقامات طریقت را کند طی عارف سالک
رود راه بقا بعد از فنا آهسته آهسته

@fenjansher2

7 months ago
7 months ago

میگی شرایط فرق کرده!؟
قول اون چیزیه که اگه شرایط تغییر کرد بازم پاش وایسی

سریال: #جان_سخت

@fenjansher2

7 months ago

می‌دانی عمر من چطور هدر رفت؟ با دو اعتیاد هولناک دلچسب، دو اعتیاد مادرزاد، دو اعتیاد بی‌درمان. اعتیادم به ایران، و به نوشتن.

خلاصه‌اش همین است، باور کن. بارها شرایط مهاجرت داشته‌ام، جلوی میزهای چوبی سفارت‌ها گپ زده‌ام، درباره‌ی خانه‌های شهرهایی در سمت دیگر دنیا تحقیق کرده‌ام، و حتی یک‌بار قرارداد کاری بستم با شرایطی که بهشت را برای من جوان آشفته‌ی بعد از طلاق تضمین می‌کرد. بعد از خودم پرسیده‌ام اما بدون زبان فارسی قرار است چه غلطی کنم؟ اگر نتوانم مثل این‌جا تکه بیندازم و بخندانم، رابطه‌ام با آدم‌ها چه‌شکلی می‌شود؟ اگر مامان ته‌دیگ برایم نگه ندارد؟ از همین سوال‌های احمقانه. مانده‌ام و دست‌و‌پا زده‌ام. مستاجر و بی‌آینده زندگی کرده‌ام، رای داده‌ام و امید واهی بسته‌ام به حباب‌ها، و عاقبت موهایم سفید شد و روزم سیاه ماند. نوشتم و نوشتم و نوشتم. در کوه گریستم و نوشتم. در گورستان گریستم و نوشتم. در خانه درد کشیدم و نوشتم. از دست دادم و نوشتم.
دیدی؟ اعتیاد این‌شکلی آدم را هدر می‌دهد.

آن‌روز هم وقتی بازجو پرسید تو که می‌توانستی بروی چرا نرفتی؟ گفتم چون پنجشنبه‌اش قرار کوه داشتم. و خندیدم. بعد از آن ساختمان بیرون آمدم و کنار بزرگراه راه رفتم و به آسمان تهران نگاه کردم و کوه‌های آن بالا و دشت‌های آن پایین. به خطوط روی تابلوهای تبلیغات، به فونت‌های فارسی، به شهر بدرنگ بدقواره‌ی عزیزم. و باز ماندم. ماندم و به این عشق بیهوده ادامه دادم.

در آخرین دوره‌ی شفا، دخترکی پرسید اگر یک رنج را می‌توانستی از خودت بگیری، چه بود. گفتم رنج زندگی با کلستومی. حالا اگر دوباره بپرسد، می‌گویم رنج به یادآوردن همه‌ی ناامیدشدن‌ها. مرور همه‌ی بوسه‌هایی که به خاک وطنم زدم و از وطن و هموطن سیلی سخت سرما نصیبم شد. گوش کبود من گوشواره‌ی آسمان زمستان مردمان شد و خودم خزیدم زیر ابرها، مثل سنگ سرگردانی در انتهای کهکشان. بدون اسم و یاد و آشنا.

بله، گفتم که معشوق‌های من مرگبارند: ایران و نوشتن. حالا میانسالی افسرده‌ام و به پایان سلام کرده‌ام. دیگر نه از وطن سهمی به اندازه‌ی یک گور لازم دارم، و نه امیدوارم روزی بالاخره چیزی به درد بخور بنویسم. نه. من عاشق بوده‌ام و همین بس بود، نبود؟ حالا دوباره از پنجره به توچال نگاه می‌کنم و می‌گذارم شجریان گریه‌ام را دربیاورد:
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید، چشمم مبیناد.

همین.
@fenjansher2

7 months ago
7 months ago

دم چراغ قرمز اسماعیل گفت شما حسرت چی خیلی به دلت موند؟ گفتم خیلی چیزا اسماعیل، تا صبح بگم تموم نمیشه. گفت اونی رو بگو که درد داشت ولی ازش حرف نزدی. گفتم کنسرت ابی. گفت نرفتی؟ گفتم نرفتم دیگه، دیر شد. پیر شدیم. یعنی ابی هم پیر شد ولی باز ما بیشتر. گفت باید می‌رفتی دیگه، صدبار اومده ترکیه. گفتم از اونا نه، کنسرتش تو تهران. اونا فایده نداره. انگار واسه همسایه‌ت مهمون اومده و تو هم رفتی بی دعوت. خندید. چراغ سبز شد. گاز داد و رد شدیم.

دم خونه گفتم بیا بریم بالا چای بخوریم. گفت دمت گرم. بعد گفت یکی دیگه هم بگو. گفتم حسرت؟ گفت آره. گفتم تو بگو. گفت منم کنسرت داریوش. خندید. گفتم تو جوونی بگو کنسرت شایع. گفت آقا، حسرت من خونه داشتنه. یه زن، دوتا بچه، یه زندگی آروم. گفتم اینا که حسرت نیست پسر. گفت نیست؟ گفتم نه. یه‌روز بالاخره من میرم کنسرت ابی، بعد تو رو می‌بینم دو ردیف جلوتر که دخترت رو قلمدوش کردی که ابی رو ببینه. گفت شما که اینجوری میگی، خودمم فکر می‌کنم میشه. خداحافظی کردیم. رفت. نفهمید که اگه نمی‌رفت، گریه می‌کردیم.

وایسادم تو کوچه. به شب نگاه کردم، به تهران، به تاریکی. ته کوچه یه سن خیلی بزرگ بود که روش ابی داشت می‌خوند: قلب تو قلب پرنده، پوستت اما پوست شیر... ما هم باهاش می‌خوندیم. امیدوار، خندون، خوشحال، آزاد، آزاد، آزاد...
#حمیدسلیمی

برای ابی. برای اسماعیل و دخترش، برای ما.
و برای آزادی.
#حمید_سلیمی
#ترانه #موسیقی #آزادی #معنا #زندگی #ایران # وطن #جنگ #ایستادگی # ابی #پوست_شیر #داریوش #کنسرت #تهران
@fenjansher2

7 months ago
7 months ago
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago