#پدرانه_ها
به بهانه ی #روز_پدر

#چارانه ۱

این مرد که شب به خانه بر می گردد
با زخم تبر به شانه برمی گردد

هرچند که اشک پینه هایش جاری ست
با خنده ی عاشقانه برمی گردد

#سعید_عندلیب

#چارانه ۲

شعری ست شگفت،رنج راهت ای مرد!
بر شیشه ی حس نشسته آهت ای مرد!

از لای خطوط چهره ات می خوانم
اسرار نهفته در نگاهت ای مرد!

#سعید_عندلیب

#چارانه ۳

من آرزوی نهفته دارم بسیار
شعر غم ناشکفته دارم بسیار

مثل پدرم که بغض شد گفتارش
من هم سخن نگفته دارم بسیار

#سعید_عندلیب

#چارانه ۴

هنگامه فقر و رنج بیش و کم و درد
یک قصه ی نانوشته ی مبهم و درد

امروز دوباره خاطر شهر ابری ست
روز پدر است و سالروز غم و درد

#سعید_عندلیب

#چارانه ۵

در بهمن دل ، هوا بهاری شده است
سرتاسر شهر آینه‌کاری شده است

در باغچه ی یاد تو در روز پدر
عطر صلوات عشق ، جاری شده است

#سعید_عندلیب
روح پدران آسمانی آرام

#چارانه ۶

نان آور خانه‌مان چه بی‌نا شده‌است
شرمنده‌ترین عزیز دنیا شده است

سروی که شبیه نخل‌ها بود کریم
خالی ست کف‌اش، قامت او تا شده است

#سعید_عندلیب

#چارانه ۷

با این که به قامتش شکست آمده است
لبخند زنان به هر نشست آمده است

بابای من از باغ محبت هربار
با یک سبد پینه ی دست آمده است

#سعید_عندلیب

#چارانه ۸

چشمان پدر روایتی از باران
آیینه ی پرمحبتی از باران

از لای خطوط چهره‌اش می‌خوانیم
هر روزِ خدا حکایتی از باران

#سعید_عندلیب

#چارانه ۹

زخم غم روزگار بر تن سخت است
تفتیده شدن شبیه آهن سخت است

از پینه ی دست پدرم فهمیدم
روزی حلال کسب کردن سخت است

#سعید_عندلیب

#چارانه ۱۰

روزی که پدر به خاطر نان ، جان داد
دنیا خبر از درد دل انسان داد

بر تربت مرده‌های مان می‌رقصید
مردی که به قتل عاشقی فرمان داد

#سعید_عندلیب

#چارانه ۱۱

فریاد غم تو در جهان می‌پیچد
در گنبد سبز آسمان می‌پیچد

شب از سرِ کار تاکه برمی‌گردی
در خانه عجیب بوی نان می‌پیچد

#سعید_عندلیب

#چارانه ۱۲

یک عمر شعارِ این‌که بابا نان داد
مردی که متاع عمر را ارزان داد

در کوچه ی شرمندگیِ بی‌نانی
یک روز خبر رسید بابا جان داد

#سعید_عندلیب

#چارانه ۱۳

در کشور دل صدا و سیما ، بابا
آیینه ی احساس مصفا ، بابا

تصویر نگاه عشق در قاب شرف
بابا ، بابا ، بابا ، بابا ، بابا

#سعید_عندلیب‌

#چارانه ۱۴

خان گفت که اوضاع رعیّت عالی‌ست
این قریه تمام وسعتش خوشحالی‌ست

در پای نماز، مادرم گفت: خداااا
نان‌آور این عائله دستش خالی‌ست

#سعید_عندلیب

#چارانه ۱۵

در روضه ی داغ سفره ی بی‌نانم
غم می‌چکد از دو دیده بر دامانم

تابوت غرور پدرم ناگاهان
رد می‌شود از برابر چشمانم

#سعید_عندلیب
#روز_پدر
https://t.me/saeedandalib