خانزاده هوسباز | ??

Description
﮼  بِسْـــــــــــــــــــــــمِ اللہِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیْمِ
کاش میون دستات بمیرمو جنازم تو بغلت
خاک شه?✨
به قلم گیسو.ن
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago

10 months ago

من رادمان‌ مرد بیرحم و خشنی که دلش رو داده به یه دختر روستایی.....?*
کسی که دین و خداش دخترکی بود که دو سال پیش با بی‌رحمی ولش کردم و الان برگشتم به اون روستای لعنتی تا به مراد دلم برسم اما اون شوهر کرده.....اون لعنتی توله یه حرومزاده دیگه جز من تو شکمشه...‌‌‌‌‌‌‌...ولی من باید اون دختر که حالا با اون لباسای باز و نیم برهنه که راه به راه جلوم می‌پوشه رو مال خودم کنم.....اما شبی که بهش تجاوز کردن فهمیدم که اون
*❌???https://t.me/+fqNSmfaPB_E0MDZkhttps://t.me/+fqNSmfaPB_E0MDZk رمانی خفن و هیجانی این روزای تلگرام ?**

10 months ago

#ددی_حشـری #لیتـل_کیـوت #فـول_صـحـنـه‼️?
نفس داغشو رو بهشت صورتیم رها کرد و مک‌ عمیقی به بهشتم زد که از لذت اهی کشیدم

- جوون دختر کوچولوم زبون ددیشو دوس داره؟!

سرمو به علامت تایید بالا پایین کردم که بلند شد و جلوی صورتم ایستاد

- زانو بزن‌ ترمه!

چشمی گفتم‌ و‌ زانو زدم شرتشو پایین کشید و مردونگی کلفت و رگدارشو به لبای صورتیم نزدیک کرد

- خوب‌ خیسش کن تا کمتر‌ دردت بیاد کوچولوم!
https://t.me/+6vDzttoRlNk4NWM0
?این رمان حق عضویتیه و بعد از اینکه 5 نفر عضو شن لینک منقضی و باطل میشه پس تا دیر نشده عضو شو..❤️‼️
8پاک

10 months, 1 week ago

#سکس_رئیس_و_پرستار??
با شنیدن صدای آخم چونه ام رو ول نکرد که هیچ بیشتر فشرد.
- وقتی یه پرستار که از قضا خوشگل و دلبر هم هست به دکترای بیمارستلن سرویس میده چرا به رئیس بیمارستان سرویس نده؟!
با پرخاشگری گفتم:
-من هرکار دلم بخواد انجام میدم وبه کسی ربطی نداره؛ بخوام زیرخوابشون میشم بخوامم باهاشون گرم میگیرم.
دکتر پرتم کرد روی مبل خم شد سمتم و غرید:
-چه بخوای چه نخوای پرده ات رو خودم میزنم وحشی کوچولو!
از روی بدنم بلند شد و به طرف در رختکن رفت درو قفل کرد و بعد به سمت من برگشت خشن لب زد:
- خب خب الان نوبتیم باشه نوبت یه سکسه نظرت چیه خانم مهدیار؟
جوابی نداشتم که بهش بدم یعنی اگر چیزی میگفتم مساوی میشد با اخراج شدنم و تهش ختم میشد به یک ازدواج اجباری پس لال شدم تا اخراج نشم!
https://t.me/+7w4uF-x5vzIwODg0
https://t.me/+7w4uF-x5vzIwODg0 "این رمان دارای صحنه های باز و ارتوتیک است"?****

10 months, 1 week ago

دختره حامله میشه ? ??

همه چیز از یک مهمونی شروع شد
https://t.me/+bhbTa1BxWgBlOWZk
مهمونی که بجای اون منو تو تله انداخت .. و به جای یک مرد پولدار و مهربون مردی خطرناک و وارد زندگیم کرد ?مردی که هر شب مجبورم میکرد براش برقصم و راضیش کنم
تا روزی که فهمیدم حاملم ...
https://t.me/+bhbTa1BxWgBlOWZk
بزرگسال دارای صحنه های دلخراش??
صبح پاک

10 months, 1 week ago

زانو شو لبه ی تخت گذاشت و لباس خواب قرمزی که تازه برام خریده بود و توی دستش تکون داد.
- منتظرم اینو بپوشی، شک ندارم توش عالی میشی!?
اخم کردم و دستمو زیر دلم گذاشتم.
- از دیشب بخاطر وحشی بازیت هنوز درد دارم!?
سوتی زد و روی تخت اومد.
روم خیمه زد و نرم لبامو بوسید.
- امشب قبلش آمادت میکنم...حسابی بهت حال میدم عشقم?
با حرص پسش زدم و گفتم:
- ولم کن روانی، دکتر گفته نباید تا چند مدت رابطه داشته باشم♨️
دستش و روی رونم گذاشت و لبخندی زد.
خبیثانه گفت:
- خودت میدونی که اگه کاری که میگم نکنی چی میشه‼️
همزمان چنگی به بین پاهام زد که از درد ناله‌ای کردم.
جونی گفت و تو یه حرکت لباسامو توی تنم جر داد...??
https://t.me/+AUr6F0_QxsFjZmU0
https://t.me/+AUr6F0_QxsFjZmU0

مرده اونقدر خشن و وحشیه که زنش از ترس مجبوره هر کاری میگه بکنه??
صبح پاک

10 months, 1 week ago

#رابطه_مخفیانه#دکتره_حشری*?*?*? *همراه عمه با ترس و لرز وارد مطب دکتر شدیم وقتی نوبتمون شد از عمه خواهش کردم بیرون بمونه.
وقتی وارد اتاق شدم دکتر یه پسر جوونی بود با کلی خجالت روی تخت خوابیدم و اون مشغول چک کردنم شد بعد از اینکه نگاهی به بین پاهام انداخت...
https://t.me/+n_uwQ8ljSQQxZGQ0
- ساعت 8 صبح پاک شه -

10 months, 1 week ago

دختره خدمتکاری‌ که دلِ پولدار ترین پسره خاورمیانه رو میبره!**?*?https://t.me/+wyvKzIcUWF0yZDY8#دختره_داره_میرقصه_که_یهو?**?*
وارد خونه شدم .. شت چه جایی خفنی بود! دقیقا مثل خونه ی آرزوهایی بود که فقط تو خواب میدیدم!

یکی از خدمه ها سمتم اومده لباسی رو به سمتم گرفت و لب زد:
بیا این فرم رو بپوش و مشغول شو اول از ظرفا شروع کن!

چشمی گفتم و شروع به کار کردم بعد از شستن ظرفا

جلوی آینه قدی آشپزخونه وایسادم با دیدن خودم ذوقی کردم و شروع کردم به خوندن و رقصیدن و چرخیدن
( ♪خوشگله شهر قصه ها چشم نخوری ایشالا....♪)

با باز شدن دره یخچال خشک جام وایسادم یه پسر قد بلند و چهار شونه بود..
بعد از باز کردن یخچال دره یکی از بطری های آب رو باز کرد و با نیشخندی رو بهم لب زد:

- خب میخوندی..! خوشگله شهر قصه ها.؟!

با خجالت سرمو پایین انداختم و در عرض چند ثانیه پاتند کردم و از آشپزخونه جیم شدم...
https://t.me/+wyvKzIcUWF0yZDY8 آقــا ایـــن رمان‌ تـــه خـنــدسـت*?*?*? *ترکیبِ یه دختر خنگ و کیوت با یه پسره هات و جدی چی میشه؟!**?****
- ساعت 23:10 پاک شه -

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago