?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago
«پنجره، فکر، هوا»
شعر: سهراب سپهری
آهنگساز: بابک افرا
تنظیم و میکس: بهنام شهرکی
فلوت: سارا پارسایی
گیتار: فیروز ویسانلو
@babakaframusic
مورخان نخواهند نوشت؟
اگر به فرض بسیار ضعیف، روز شنبه نام سعید جلیلی از صندوقهای رأی بیرون آید، در آینده مورخان نخواهند نوشت: مردم ایران با تاریخی چند هزار ساله و میراثدارِ تمدنی کهن و پایهگذار نظامهای فلسفی و ادبی و عرفانی بزرگ، در واپسین سالِهای ربعِ اول قرن 21 زمام امور خود را به گروه و دستهای سپردند که تمدن و توسعه را خوار میداشتند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
انتخابات و مشروعیت (2)
همین دو افسانه، بسیاری از ما ایرانیان را گمراه و سرگردان و مشغول بازی با کلمات و درگیر شدن در منازعات انتزاعی کرده است.
واقعیت این است که مشروعیت یک حکومت عمدتاً به کارآمدی آن است. یعنی مردم هنگامی یک حکومت را تحمل میکنند که قادر به رفع نیازهای حیاتی و بنیادی آنها در همه یا اغلب حوزهها باشد. روزی که کارآمدی مختل شود، ثبات و بقایی هم نخواهد بود مگر آنکه سناریوی سومالی در یک کشور تکرار شود!
به نظرم در این انتخابات باید خود را از بحث مشروعیتزایی و مشروعیتزدایی از حکومت خلاص کنیم. قرار است یک مدیر برای پست ریاست جمهوری همۀ محدودیتهای آن انتخاب شود. اگر حکومت ناکارآمد باشد شرکت صد در صدی مردم هم مایۀ مشروعیتزایی برای آن نمیشود، اما اگر حکومت کارآمد باشد، یک حضور 20 درصدی هم مایۀ مشروعیتزدایی آن نخواهد شد. این بحث بیهوده و وقتگیر و عقیم، یک بار برای همیشه باید به بایگانی سپرده شود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
انتخابات و مشروعیت (1)
بر روی کرۀ زمین 203 واحد سیاسی و جغرافیایی به نام کشور وجود دارد که هر کدام توسط حکومتهای متفاوت اداره میشوند. اگر کسی از ما بپرسد که از این 203 حکومت کدامیک مشروع و کدامیک نامشروع هستند، ما چه جوابی خواهیم داد؟
قاعدتاً یک فرد آشنا به مبانی علم سیاست و روابط بینالملل پاسخ روشن و صریحی برای پرسش فوق ندارد چرا که میداند مشروعیت نظامهای سیاسی موضوعی بینهایت پیچیده و وابسته به تعاریف اغلب مبهم و کشدار است و به همین سادگی نمیتوان در بارۀ مشروعیت یا عدم مشروعیت دولتهای حاکم بر جهان نظر داد.
در یک عبارت کلی، همه میدانیم که مشروعیت یک نظام سیاسی بسته به رضایت اکثریت مردم از عملکرد حکومت آن است. این گزاره اما همچون کلیدی از هواست که به هر قفلی میخورد اما یکی را هم باز نمیکند، زیرا مسئلۀ مهمتر این است که رضایت صفر یا صد نیست و درجات مختلفی دارد. از آن گذشته راهِ احراز میزان رضایت مردم یک کشور از حکومتشان نیز چندان روشن نیست. در این باره البته میتوان انتخابات آزاد و عادلانه را بهترین راهِ سنجش رضایت مردم یک کشور از حکومتشان دانست، اما بدبختانه هر دو مؤلفۀ آزاد و عادلانه هم اموری نسبیاند و فراتر از این، برخی از حکومتها اصلاً با ساز و کار انتخابات میانهای ندارند.
آیا اگر در کشوری انتخابات برگزار نشود، حکومتش ضرورتاً نامشروع است؟ اگر به نامشروع بودن چنین حکومتهایی حکم دهیم، لابد باید حکومت کشورهایی مانند عربستان و امارات را نامشروع دانست. اما آیانحکومت آنان واقعاً نامشروع است؟ هیچ کشوری در چنان چنین حکمی نمیکند. حال آیا، چون در عربستان و امارات انتخابات برگزار نمیشود، اکثریت مردم از حکومتشان ناراضیاند؟ چنین حکمی را هم نمیتوان داد، با این حال، روشن است در جایی که اظهارنظر سیاسی مخالف جرم است، احراز سطح رضایت و نارضایتی هم طبعاً کاری بینهایت دشوار است.
آیا در کشوری که انتخابات به صورت دستوری و فرمایشی برگزار میشود، حکومتش نامشروع است؟ اگر پاسخ ما به این پرسش مثبت باشد در آن صورت، عموم کشورهای آسیای مرکزی و روسیه و چین و دهها کشور دیگر در جهان، حکومتشان باید نامشروع باشد. اما هیچ کشوری در جهان مشروع حکومت این کشورها را به چالش نمیگیرد.
آیا اگر حکومتی مردمش را سرکوب کند، فاقد مشروعیت میشود؟ در بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی، دولتها دائم به کارِ سرکوب مردم ناراضی یا مخالف مشغولند، اما همچنان به عنوان اعضای سازمان ملل متحد مورد شناسایی دیگر کشورها قرار دارند. قاعدتاً هنگامی که سرکوب چنان بیرحمانه و شدید باشد که حکم جنایت علیه بشریت و یا ارتکاب جنایت جنگی و نسل کشی پیدا کند، مشروعیت حکومت در دیوان دادگستری بینالمللی و شورای امنیت سازمان ملل به چالش کشیده میشود. با این همه به دلیل تنوع نظامهای سیاسی در دنیا، در این باره هم استانداردهای واحد و بیطرفانهای وجود ندارد. برای مثال، دولت اسرائیل از نظر بعضی کشورها مرتکب نسلکشی یا جنایت جنگی علیه مردم تحت اشغال فلسطین شده است. حامیان قدرتمند آن در شورای امنیت سازمان ملل اما تفسیر دیگری از ماجرا دارند و عملاً راه هر گونه مجازات یا به چالش کشیدن مشروعیت آن را سد میکنند.
اگر بخواهم این بحث را ادامه دهم، کار شاید حتی بیخ پیدا کند! بدین صورت که محافلی هم در جهان یافت میشوند که حتی برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه را در کشورهای غربی، به معنای واقعی آزاد و عادلانه نمیدانند و حکومتهای برآمده از دمکراسی را نیز نامشروع تلقی میکنند. به عنوان مثال، در دمکراسیهای غربی، احزاب فاشیست، نژادپرست و یهودیستیز از حضور در انتخابات محرومند. طبعاً حامیان این گروهها انتخابات را آزاد و عادلانه نمیدانند. از طرفی برخی معتقدند که در کشورهای بورژوازی رسانهها سلیقه و جهت فکری مردم را تعیین میکنند و چون این رسانهها در اختیار و کنترل طیف سیاسی صاحب قدرت مالی است بنابراین کل آنچه آزادی انتخاب گفته میشود، بیش از فریبکاری نیست.
اصلاً حالا فرض کنیم که حکومت یک کشور به کلی نامشروع باشد در آن صورت چه اتفاقی میافتد؟ میدانیم که در مورد نامشروع بودن حکومت جمهوری خلق کره اتفاق نظری نسبی در سطح جهان وجود دارد اما ضمن آنکه روسیه و چین در مجامع بینالمللی از آن دفاع میکنند، هیچ خطری هم ثبات داخلی آن را تهدید نمیکند!
برخی سادهانگارانه تصور میکنند که اگر مشروعیت حکومتی به چالش گرفته شد، اولاً به صورت هدفی مشروع برای حملۀ نظامی خارجی در میآید و ثانیاً مردم برای سرنگونی آن دست به کار میشوند. هر دوی این فرضیهها، افسانه است. این همه حکومتِ مخالف نظر اکثریت در جهان داریم که نه مورد حملۀ نظامی خارجی قرار میگیرند و نه مردمشان جرأت شورش علیه آنها را پیدا میکنند.
.
.
? **برای ایران و احتمال انقراضش
بخش چهارم:
تو باشرفی – من نیز شاید!
✍️ محسن رنانی**
این را برای سهیل، دانشجویم، مینویسم که پیام داده بود گرفتار تعارض است: «نوشتههای شما را خواندهام اما هنوز احساس میکنم رأی دادن بیشرفی است و انگشت در خون کشتگان جنبش مهسا میزنم».
آری سهیل، من هم که انتخابات قبلی را تحریم کرده بودم، در این انتخابات گرفتار تعارض شدم. خیلی فکر کردم تا دریافتم من گرفتار تعارضی شدهام که در روانشناسی به آن «ناهماهنگی شناختی» میگویند. ازیکسو ازخونهای ریخته شده و چشمهای نابینا شده، سخت دلآزرده بودم و احساس مسئولیت میکردم؛ ازسویدیگر بهخاطر ناتوانی در احقاق حق آنها و مجازات مسببان خون آنها گرفتار عذاب وجدان شده بودم؛ آنگاه برای رهایی از این تعارض و فرار از عذاب وجدان، باور کرده بودم که رای دادن، انگشت زدن در خون آن جانهای پاک است. بعد به ذهنم رسید: نکند برخی از ما که تشویق به رأی ندادن میکنیم و به رأیدهندگان اهانت میکنیم، داریم عذاب وجدان ناشی از خونهای قبلی را با تشویق و هل دادن جوانان بهسوی خونهای تازه، آرام میکنیم؟
از خود پرسیدم آیا اگر ما در انتخابات ۱۴۰۰ به دکتر همتی رای داده بودیم، احتمال نداشت که او به عنوان رئيسجمهوری میانهرو مانع راهاندازی و تند رَوی گشت ارشاد شود؟ نمیدانم شاید! اما اگر احتمال آن حتی پنجاه درصد هم میبود، یعنی با رأی ما احتمال کشتهشدن مهسا و جانهای عزیز پس آن، نصف میشد. پس آیا احتمال ندارد که ما با رای ندادنمان در ۱۴۰۰ در ریخته شدن خونهای جنبش مهسا شریک باشیم؟ میبینی سهیل؟ مسائل اجتماعی پیچیده و توبرتو هستند.
تاریخ دموکراسی، پر از تجربههای «سرکوب رأی» است. گاهی دولتها با گذاشتن مالیات، شرط سواد یا شرط مرد بودن برای رأیدهندگان، سرکوب رأی میکنند؛ و گاهی هم گروههای سیاسی که از نتیجه رأی و ازدست دادن مرجعیت و اعتبار خود نگرانند، با تحمیل انواع فشارها (مثل خندیدن به سیاهانی که برای رأی میآمدند، متلکپرانی به زنانِ در صف رأی، ایستادن جلوی درب ورودی مراکز رأی و تهدید یا تمسخر هرکس که وارد میشود، و نظایر آنها) دست به سرکوب رأی زدهاند. هرگونه تلاش همراه با فشار قانونی یا غیرقانونی، اخلاقی یا غیراخلاقی در جهت منصرف کردن انبوه افراد از حق رأیشان، سرکوب رأی محسوب میشود؛ خواه از سوی حکومت باشد خواه از سوی سایر گروهها.
پس رأی دادن یا ندادن به خودی خود نه شرافت میآورد نه بیشرافتی؛ انگیزهها مهم است. شرف یعنی اصالت و بزرگی و ارجمندی؛ و با شرف کسی است که تصمیماتش دارای اصالت و ارجمندی باشد. در کنشهای اجتماعی، تصمیم اصیل تصمیمی است که بر اساس عقلانیت و در جهت منافع کشور باشد، حتی اگر دلمان نمیپسندد. اگر رأی دادن ما بدون اعتقاد و برای فرصتطلبی یا خوشایند حکومت باشد؛ یا برعکس، رأی ندادنمان از روی ترس از آبرو یا بیکلاسی یا تمسخر دیگران باشد، می تواند بیصداقی و بنابراین بیشرفی باشد. اما اگر صادقانه و با همین عقلِ سلیمِ متعارف خودمان، از روی تعهد به منافع ملی، تصمیم بگیریم که رأی بدهیم یا ندهیم هر دو، کنشی شرافتمندانهاند.
این انتخابات از این نظر وضعیت ويژهای دارد. چون بخش بزرگی از جامعه که با این نحوه حکمرانی مخالف است، حالا دو دسته شدهاند برخی رای می دهند تا مخالفت کنند و برخی رأی نمیدهند تا مخالفت کنند. و البته بیشتر آنها نیز بر اساس نگرانیشان از آینده کشور است که به چنین تصمیمی رسیدهاند. دستاورد بزرگ این انتخابات این خواهد بود این که دو گروه بتوانند ضمن احترام به هم و با زبانی پاکیزه درباره منافع ملی و آینده ایران گفتگو کنند؛ و این دارد رخ می دهد.
همانگونه که جنبش مهسا توانست شکاف «باحجاب-بیحجاب» را در بخشی از جامعه ترمیم کند و اکنون بخش بزرگی از زنان چادری ما نیز معتقدند که حجاب نباید اجباری باشد؛ این انتخابات نیز میتواند شکاف «باشرف-بیشرف» را پایان ببخشد و همه مخالفان وضع موجود را همدل کند. دیدهام در خیلی از خانوادهها که همه منتقد وضع موجودند، برخی رأی میدهند و برخی نه! اما همه به حق یکدیگر احترام میگذارند و هیچکس نمیگوید آنیکی بیشرف است. به گمان من این، نخستین برکت زودهنگام این انتخابات است.
پس سهیل! شرافت، عذاب وجدان یا یکدندگی نیست. شرافت آن است که مهارت شنیدن دیگران را داشته باشی و هرگاه منطقاً دریافتی که برای منافع جامعه باید رفتارت را تغییر بدهی، جرأت تغییر داشته باشی.
ما ایرانیان داریم کمکم گفتوگو را و همشنوی را تمرین میکنیم. این یک گام به پیش است. این یک پیروزی است. ما داریم بالغ میشویم. ما داریم به «فهمِ فهمِ دیگری» نزدیک میشویم. زنده باد گفتوگو، زنده باد رواداری و زنده باد دموکراسی! / هفتم تیر ۱۴۰۳
بخشهای پیشین:
.
☕️روی در روی وصال و قصهاش
گاهی بچهها در دلنشینترین حالت ممکناند. مثل وقتی که برنامهای را پیشنهاد میدهند که بزرگسالان میدانند مطلقاً عملی نیست. بچهای پنجساله فکر میکند داشتن شغلی که فضانورد بودن و آشپز مامانش بودن را با هم ترکیب کند بسیار زیباست. خواهرش برای نگهداری یک فیل در باغچهشان برنامهریزی میکند. پسری میگوید دوست دارد با برادر بزرگترش ازدواج کند، آن یکی میخواهد ماشین زمانی اختراع کند که به او اجازه دهد زمان را معکوس کند. به جای اینکه این ایدههای مضحک و غیرعملی را درجا پس بزنیم معمولاً از اینکه بچهها با حرارت بسیار دربارهی برنامههایشان برای بهبود یا اصلاح شرایط زندگی حرف میزنند، که زیاد هم پیش میآید، شادان میشویم.
دلنشینیاش در اینجاست که هنوز ایدههایشان به محک تجربه نخورده است. هنوز میتوانند بلندپروازیهای اوتوپیایی داشته باشند، بدون اینکه خودشان را سانسور کنند. لذت ما نشانهای است از اینکه ما بزرگسالان به طرزی دردناک این آزادی را از دست دادهایم. مشاهدهی ایدههای آنها برایمان تکاندهنده و تأثربرانگیز است (ساختن بزرگترین پل دنیا با آجرهای اسباب بازی یا اختراع هواپیمایی که روی آب حرکت میکند)، زیرا متوجه میشویم این قوهی آزادی را کمی بیش از اندازه سفت و سخت در خودمان نابود کردهایم.
در حقیقت، عجیب نیست که این مرحله از حیات بشر دورهای بوده است که او برای نخستین بار این چنین به دلنشین بودن بچهها علاقهمند شده است. جوامع به چیزهایی که از دست میدهند علاقهمند میشوند. ما در دنیایی زندگی میکنیم پر از فناوریهای پیشرفته، دقت بالا در علم، بوروکراسی عظیم، ناامنی و رقابت شدید بر مبنای شایستگی. برای زندهماندن با هر میزانی از موفقیت، ما باید به طرزی منحصربهفرد موجوداتی کنترلشده، آیندهنگر، منطقی و محتاط باشیم. اگرچه تمایل نداریم چیزی را که در زندگیمان کمیاب است به رسمیت بشناسیم. کم پیش میآید بگوییم: ما به پرواز خیال بیشتری، به اعتماد معصومانهی بیشتری، به بیاعتنایی شادیبخش بیشتری نسبت به انتظارات نیاز داریم ... ما حتی فراموش کردهایم این همان چیزی است که میخواهیم. به جایش برایمان تأثر برانگیز است ـ در حقیقت دلنشین است ـ که با این چیزها در شکل نمادینشان، در خط خطیهای یک بچه، روبهرو شویم.
هنر کودکانه فرصتی فراهم میآورد که شناخت نیازهای خود را آغاز کنیم. هر کدام از آنها در نوع خود تقاضایی سیاسی است؛ بیانیهای فشرده برای بعضی چیزها که در شرایط اضطراب و ناتوانیِ زندگیِ بزرگسالیِ معاصر بیدرنگ به آنها نیاز داریم.
☕️
دعای شما خوب است...
چند وقت پیش به مربی گفتم خیلی وقت است که دیگر نمیتوانم بنویسم. با این تفاوت که بیشتر از هر وقت دیگر مشتاقش هستم. یعنی نیاز دارم که حرف بزنم. اما راستش سخن از چیزهایی است که تاب گفتنشان را ندارم. که فرار میکنم. که نمیدانم آغاز و انجامش چگونه باید بود. بعد اضافه کردم: شاید هم اگر مخاطبانِ آشنایم نبودند راحتتر میتوانستم بنویسم شاید هم که نه... نمیدانم...
به هر روی
دیروز بازهم بیرون بودم. با دوستانم. به مادرمان زمین پناه برده بودم. او که هر روزش کل یوم هو فی شأن است. مقداری دویدم تا جسمم با تپشهای قلبم هماهنگ شود. درختان خیرخواه و پونههای معطر کنار جو، شیرینی توتها و خندهی گلهای صحرایی و حتی آن سگ کوچکی که دلش نوازش بیشتری میخواست، با تمام توانی که از خود سراغ داشتند، مرا به زندگی میخواندند. به زندگیای شبیه به خودشان. شبیه به طبیعت. آرام و صبور و سبز و گشوده. و سخاوتمند. و روان و پوینده.
و اما من
به زنی حامله میمانم. چندین سال است. نه تاب زمین گذاشتن بارم را دارم و نه دلم میآید که سقطش کنم. دو راهی و تعلیق راه نفسم را بسته است. عفونت تمام تنم را گرفته و در تب میسوزم. درحال از بین رفتنم. دارم به چشم میبینم. میبینم که نمیتوانم لذت ببرم. نمیتوانم پروندهها را ببندم. دربندِ شدنم، شدنی دلهره آور. زنجیر شده ام به داشتنها. با بودگیای نحیف و بیرمق و رو به خاموشی.
و حال امروز
مثال آن آبِ رونده و تر. میخواهم عبور کنم از این حاملگیِ غریب. از این بارداریِ کشنده. از این موقعیت ترسناکی که نه تمامش میکنم و نه به خودم اجازه میدهم موقعیت جدیدی را تجربه کنم.
و اما فردا
تمام جانم را در پاهایم جا میکنم و به کتابخانهی دانشگاه میروم تا کتابهای چند ماه به تأخیر افتادهام را تحویل دهم (بعد از موعدِ تحویل، نگهشان داشته بودم تا فشاری باشد برای انجام بخشی از کار). من از اتمام رسالهی دکتری گذشتم. پذیرفتنِ اینکه سالها در مسیری بودهام که نه من از جنسش بودهام و نه او از جنس من، قدرتی میخواست که نداشتم.
نیاز دارم فارغ از داشتنها، بودگی را در مسیر دیگری تجربه کنم. مسیری که به طبیعت نزدیکتر باشد. به طبیعت ملایم آن گل و آن برگ...
ای برگ قوت یافتی تا شاخ را بشکافتی
چون رستی از زندان بگو تا ما در این حبس آن کنیم
ای غنچه گلگون آمدی وز خویش بیرون آمدی
با ما بگو چون آمدی تا ما ز خود خیزان کنیم
و در نهایت، شما:
دلم میخواست بدانید در چه حالم و جز این حرفی برای نوشتن نداشتم.
با خودم قرار گذاشته بودم که پست بعدی این خانه، بعد از تعیین تکلیف و به تصمیم رسیدنم باشد
۲۸ اردیبهشتِ سالِ سه
مرضی
@beingneeds
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago