تجربیات نزدیک به مرگ، معنوی و فرامادی

Description
تجربیات نزدیک به مرگ، معنوی و متافیزیک

- نگاهی به تجربیات نزدیک به مرگ و مرگ موقت
- دنیای فرامادی و متافیزیک
- خود توانمند سازی
- نگرشی بدون تعصب به معنویت

Near Death Experiences

وبسایت:
http://neardeath.org/

تماس با ادمین:
@LoveLifeLight
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago

5 months ago
قسمتی از [تجربه نزدیک به مرگ …

قسمتی از تجربه نزدیک به مرگ امیلی:

«خدا به سمت من آمد و لبخندی بزرگ و زیبا به من زد. حضور او آشناتر از هر چیزی بود که روی زمین می‌شناختم. او مرا در آغوش گرفت و گفت که خیلی خوشحال است که مرا می‌بیند. صدایش، آشناترین چیز برای من بود... انگار هر صدایی که در طول زندگی‌ام شنیده بودم، در یک پژواک واحد ترکیب شده بود.
من غم عمیقی را که او به خاطر رفتار انسان‌ها با یکدیگر احساس می‌کرد، حس کردم. هیچ خشم و کینه‌ای در او نبود، فقط یک غم عمیق و دردناک. خدا عشق خالص است. خدایی که با او صحبت می‌کردم هیچ‌گاه به انتقام یا مجازات آفریده‌هایش فکر نمی‌کرد. او با نوری شدید و خیره‌کننده می‌درخشید.
او به من از چیزهایی گفت که او را خوشحال می‌کرد. از جمله آن‌ها، نشان دادن مهربانی به یکدیگر، کمک کردن به یکدیگر و دوست داشتن یکدیگر بود. او به من گفت که بخشش چقدر مهم است. او به من فهماند که اگر انسانیت بخواهد نجات یافته و نابود نشود، تنها راه آن از طریق عشق خواهد بود. او توضیح داد که عشق مانند یک چیز مسری می‌تواند تاریکی‌های موجود بر روی زمین را فرا گرفته و از بین ببرد. من می‌توانستم عشق او را به من و به هر روح دیگری حس کنم. او به من گفت که من بخشی از او هستم و او بخشی از من و هر روح روی زمین است. ما همه یکی هستیم و به هم متصلیم...»

5 months, 1 week ago

«زندگی راحت نتیجه انتخاب های سخت و زندگی سخت نتیجه انتخاب های راحت است»

6 months ago
قسمتی از [تجربه نزدیک به مرگ …

قسمتی از تجربه نزدیک به مرگ جانتان:

بازبینی زندگی من بر تعداد کلمات رکیکی که به کار برده بودم، تعداد زنانی که با آنها رابطه داشتم، چه نوشیده بودم، بی دینی ام، پول... یا نحوه رفتار کودکانه ام تمرکز نداشت. در واقع، بر بسیاری از آنچه ما در اینجا روی زمین «رفتار بد» می نامیم تمرکز نداشت. در مورد من، بازبینی زندگی بر نحوه رفتار و تعاملات با مردم متمرکز بود. اینکه آیا از استعدادها و توانایی هایم برای کمک به مردم استفاده کرده ام و در طول این تعاملات چه احساسی به آنها داده ام. به من نشان داده شد که چگونه همه ما به هم متصل هستیم - همه جا، همه، همه چیز، و چگونه قرار است به یکدیگر کمک کنیم تا از وجود انسانی خود عبور کنیم. به من نشان داده شد که زندگی انسانی ما یک حرکت جمعی است، نه یک دستاورد فردی...

7 months, 1 week ago
«**وقتی آرام هستید، در قوی‌ترین حالت …

«وقتی آرام هستید، در قوی‌ترین حالت خود قرار دارید. آرامش نیرویی قدرتمند است، بسیار قوی‌تر از خشونت و وحشت. ذهنی آرام را با مدیتیشن و تنفس عمیق پرورش دهید.»

8 months ago

با توجه به تجربه‌ی نزدیک به مرگم عرض میکنم: یقین بدونین کسانی که از کودکی آزمونهای سنگینی برمیدارن ارواح بزرگی هستن که آگاهانه این مسیر سخت رو انتخاب کردن، کودکانی که مبتلا به سرطان میشن و با زاده شدنشون روی خاک اینهمه درد رو تقبل میکنن پیش خداوند خیلی حرمت دارن، حتی ذره‌ای خدمت و محبت کردن بهشون باعث تعالی و ارتقاء روحی ما میشه، پس والدینی که دچار این چالشها هستن قدر بدونن و با عشق پذیرای این آزمونها باشن چرا که نشان از شهامت و شجاعت اون طفلیه که بعنوان فرزندشون بدنیا اومده ولی در واقع عزیز خداست، یه وقت هست سالها در رفاه زندگی میکنیم و اون سکون برای روح ما سنگین و طاقت‌فرساست ولی در سختی‌هاست که رشد معنوی اتفاق میفته، هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش می‌دهند.

? لیلی جلیلیان ?

? مرکز نیکوکاری جانان ?

https://t.me/jananleylijalilian

8 months, 2 weeks ago
قسمتهایی از [تجربه نزدیک به مرگ …

قسمتهایی از تجربه نزدیک به مرگ برد:

? در طول تجربه تونل، چندین بار احساس کردم که اطلاعاتی را دریافت می‌کنم… یکی از پیام‌ها یا احساساتی که به یاد دارم این بود که زندگی‌ای که تازه از آن خارج شده بودم، شبیه یک بازی بود. روش‌های مختلفی برای بازی کردن وجود داشت، ولی برخی از آن‌ها بسیار بهتر از بقیه بودند. یادم می‌آید که با خودم فکر می‌کردم: «خدای من، ای کاش می‌توانستم آن زندگی را دوباره انجام دهم! چطور می‌توانستم این موضوع را فراموش کنم! اگر می‌توانستم یادم بماند که زندگی را به آن شکل انجام دهم، چقدر پیشرفت می‌کردم؟» در این لحظات یادآوری از سفر تونل، کمی دلسرد بودم که چرا در زندگی کوتاه ۸ ساله‌ام بهتر عمل نکردم. اما این دلسردی همراه با حالتی شاد و بی‌خیالانه بود.

? من [در مرور زندگی] عمدتاً تصاویر مادرم و خواهرم را دیدم، اما بسیار گیج بودم. می‌دانستم چه اتفاقی را مشاهده می‌کردم، ولی انگار از زاویه‌ای متفاوت آن را تجربه می‌کردم. مثل حس دژاوو بود، اما از یک نقطه نظر دیگر و این بار به شکلی متفاوت آن را تماشا می‌کردم. باید بگویم که این تجربه برای من یک بازبینی عمیق احساسی و دردناک از زندگی بود. درد فیزیکی نبود، بلکه احساسی بود. من احساساتی را که مادرم و خواهرم در آن لحظات داشتند حس کردم و اینکه چطور کلمات نوجوانانه‌ام آن‌ها را تحت تأثیر قرار داده بود. احساساتی از شرم، پشیمانی، افسوس، حسادت و غم، اما هزار برابر بیشتر. این احساسات در من افزایش پیدا کردند و به اوج رسیدند. آن احساسات و عواطف به من هجوم آوردند و دیگر نمی‌توانستم آنها را تحمل کنم و شدیداً می‌خواستم که تمام شوند. ناگهان، آن احساسات وحشتناک انسانی به سرعت از بین رفتند. درد در یک لحظه پایان یافت. انگار که پاک شده بودم، و به سرعت به داخل آن تونل تاریک بازگردانده شدم. اما این بار، من در یک سقوط آزاد سرشار از سرخوشی بودم. چنین احساسی از رهایی را هرگز روی زمین تجربه نکرده‌ام...

10 months, 3 weeks ago

قسمتی دیگر از تجربه نزدیک به مرگ نرما ادواردز:

**«در مرور یکی از زندگی های قبل، خودم را [در زمانهای قدیم] دیدم که یک کودک بسیار فقیر در مزارع پنبه بودم، در حالی که در کنار مادرم [به عنوان کارگر] پنبه می‌چیدیم. من صدای کوبیدن سم اسب ارباب و صدای شلاق او را حس می‌کردم. اگر کسی نمی‌توانست به مقدار تعیین شده پنبه برداشت کند، شلاق می‌خورد. من کودک بودم و می‌ترسیدم که وقتی ارباب به من برسد، شلاق بخورم زیرا نمی‌توانستم به اندازه بقیه کار کنم.

سپس صحنه به یک زندگی دیگر تغییر کرد و حدس بزنید چه صحنه ای بود؟ دیدم که در آن زندگی من مرد سفید پوست سوار بر اسب بودم که در مزارع پنبه بر پشت کارگران شلاق می‌زد... همه چیز را دوباره زندگی کردم و نیازی به سرزنش کسی نبود...**»

https://www.youtube.com/watch?v=kmajN8_SqTs

11 months, 1 week ago

قسمتی از تجربۀ نزدیک به مرگ آستین:

ناگهان به یکباره «همه چیز» و «هیچ چیز» را تجربه کردم. در حقیقت «من» چیزی را تجربه نکردم، بلکه هر تجربه ای به سادگی وجود داشت؛ همۀ آنچه بود. من زندگی را به عنوان هر موجود زنده‌، از تولد تا مرگ، و هر تکرار [و امکان و متغیر] آن تجربه کردم. به عبارت دیگر، هر کس که این نوشته را می‌خواند، من زندگی خود شما را تجربه کردم، و دوباره همان زندگی با یک موی اضافه بر سر شما و دوباره همان زندگی یک سانتی‌متر به راست و دوباره یک سانتی متر به چپ… هر متغیر و هر احتمال ممکن از هر تجربه منحصر به فرد [وجود داشت و] به اندازه هر چیز دیگری واقعی بود. من همه چیز را می‌دانستم، و در وحدت کامل با همه چیز وجود داشتم. همۀ دانش ها، همۀ تجربه‌ها در یک اصل واحد تلفیق شدند و این کلمات در تمامی جهان هستی طنین‌ افکندند:

«من هستم!»

من در یک لحظه شاهد تولد، مرگ، و بازتولد هر جهان در یک حلقه بی‌نهایت بودم.
در اوج تجربه ام و در مرکز همه چیز، توانستم کل مجموعۀ تمام جهان ها را ببینم؛ جهان‌هایی که پتانسیل خام بودند. می توانستم کل فضا-زمان را از بیرون مشاهده کنم. من جهان و هر متغیر ممکن آن را به صورت یک هایپر کره (hypersphere) واحد، شکلی فراتر از درک انسانی، دیدم و «وجود» یک مفهوم بود… آخرین چیزی که تجربه کردم زندگی خودم بود. من آن را ناتمام یافتم و سعی کردم که بازگردم…

https://www.nderf.org/Experiences/1austin_w_nde.html

www.nderf.org

Austin W NDE 9856

Narrative description of Austin W NDE

1 year ago

«این را به خاطر داشته باش و هیچ گاه از یاد مبر. شما خود خویشتن را نجات می‌دهید، رستگار می‌سازید، و شفا می‌بخشید. همیشه این کار را کرده‌اید. همیشه این کار را خواهید کرد. شما با این قدرت خلق شده‌اید؛ قبل از آغاز جهان».

تجربۀ نزدیک به مرگ توماس بندیکت

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago