𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago
اینطوریه که حالت بده و نمیتونی کار کنی و نمیتونی درس بخونی و نمیتونی راه بری و نمیتونی تفریح کنی و نمیتونی روی فیلم و سریال تمرکز کنی و نمیتونی با آدمها مهربون باشی و نمیتونی غذا بخوری و نمیتونی حرف بزنی و نمیتونی به کسی منتقل کنی که چه مرگت شده و نمیتونی از کسی کمک مستقیم بخوای. حالت بده و مثل ماهی که افتاده لب ساحل، لهله میزنی برای برگشتن توی جایی که میشد نفس کشید، ولی دستت از همه جا قطع شده و اونقدر ناتوانی که نمیتونی صدات رو به گوش هیچکی برسونی. تلاش میکنی، ولی انگار یه نفر، زبانِ برنامهت رو گذاشته روی چینی و این اطراف هیچکس نمیتونه بفهمه چی میخوای، چی میگی، چیکار باید بکنن که به حالت عادی برگردی. هیچی کار نمیکنه. هیچی سر جاش نیست. دکمهٔ خاموش کردنت رو هم پیدا نمیکنی. زل زدی به روبهرو و منتظری یه چیزی بشه. هر چی بهتر از اینه که الآن داری تجربه میکنی.
بفرمایید به پلیلیست آهنگهای «Love is...» بنده گوش فرا دهید. 🫙
یک مقدار قهوهٔ ۵۰/۵۰ دو شات در ماگ نارنجی مورد علاقهام بود. ریختماش روی زمین. تو که دیگر انسانی؛ فکر میکنی نمیتوانم از شَرّت خلاص شوم، جانم؟ وابستگی همان طنابِ هنرمندانهای بود که خِرتخرت، پیچیدم دورِ گلوی نرگس تا بوی تریاکش را خفه کنم در کوریدور تیمارستانی که باید بستری میشدند. چه کسی آنها را بستری نکرد؟ همان را خفه کردم در خواب با بالشی از جنس گیسوی گندمِ تاجِ کارتونی که میخواستم ببینم و نذاشتند ام. و نمیگذارند ام؛ راحت را میگویم. از هر چه پاپ است، فرار میکنم و آخر، موسیقیِ mainstream گریبانگیرم میشود؛ چرا که i'm just a girl و مگر یک girl چقدر میتواند بکوبد کلهاش را اینطرف و آنطرف که عشق بگیرد؟ حال که اجازه نمیدهید انسان متمدنی باشم، ماشه را میکشم و ماشپلو میشوم کفِ اتاق که خاکستریِ سبزْنما و قهوهٔ پوسیده بمالند به سنگ قبر. بوی عطر مشهد میدهد و بیزارم از دروغگو و ناسزاگویانِ بیسروپا که جرئتِ اعتراف ندارند. حوصلهٔ اعتراضی در من نمانده. از منفیِ یک سالگی دستوپا زدم که پدری مرا در آغوش گیرد و الآن که دارم ریشه میکنم در قبرِ کشورِ کفتارْخیزِمان، خوب بلدم چگونه کَنده شوم از قفسهٔ سینهٔ فریبآلودت. واضح است، جانم: اگر دوستَت داشت که زمان نمیخواست. دوست داشتن به این مسخرگیها نیست. ضجه و تکهپارگی نمیخواهد. دلاش تنگهٔ هرمز میشد اگر دُردانهوار میپرستید تو را برای تو. حال که نمیکُنَد، تو بِکَن و آکنده از ناوابستگی، رها شو در مرداب انزلیِ نیلوفری. در گلولای روییدی و رویاندیشان؛ کافیست از کثافت، گُل شدن.
going on my life alone, i have ten coffees to work and drive. i don't even try to be loved. i think i'll sleep alone tonight and tomorrow night (probably).
[lyrics & prompt are mine.]
lyrics: here 🫙
یادم میآد یک بازیای داشتم اختراع میکردم. یادمه حتی با هم بهش فکر کرده بودیم. من میگفتم، من میبافتم، عین همیشه. تو فقط نگاه میکردی و نفس میکشیدی. آخ که چقدر اعصابم رو خرد میکرد این «هیچی» گفتنهات. یادم میآد که برنامه داشتیم بریم فلان کافهی فلان کشور که فلان قهوه رو من بخورم و تو بشینی پشت میز و غر بزنی که هیچی چای نمیشه، با اون لهجهی خاص خودت؛ یکجوری که هم ادا در میآوردی، هم واقعاً خودت بودی. یادم میآد که میگفتیم اونجا که رفتیم، چجوری میخوایم سر دوستهامون رو گرم کنیم. الآن که خندهم میگیره و میگم: «دوستهامون؟» ولی اون موقع، نه. میخواستیم هر شب آدمها رو جمع کنیم دورمون. فکر میکردیم قراره دنیا رو بگیریمها. دنیا که هیچی؛ خودمون رو یهجایی، یهجوری وِل کردیم توی سراشیبی که دیگه باورم نمیشه اگه جلوی آینه به این کالبد بگم: «تو جدیجدی، راستیراستی یه روز عاشق بودی!» نه. قاطی شده با کتابهام و فیلمهام و... اون دونه پرتقالهای سر صبح رو بگو! یک روزی فکر میکردم اگه باهم حرف نزنیم، نفسم میگیره هوا رو و پساش نمیده به ششهای سیاهبختم. یک روزی فکر میکردم دیگه قرص ضدافسردگی نمیخواد بخورم که! خیال باطل میبافتم و فکر میکردم رؤیا و خوابه. فکر میکردم واقعیه. الآن دیگه میدونم این دنیا آدمی نداره که اسمش رو بشه گذاشت: «عاشق.» اینجا همه پوستکلفتن و صبحبهصبح، جام زهر سر میکشن که یکهو غافلگیر نشن اون بیرون، اگه چشمشون گیر کرد به میخِ چشمهای یکی دیگه. قبلش بمیری بهتره از اینکه صد سال بعد، یهجوری دوستهات رو سرگرم کنی که یادت بندازه قرار نبود اینجای راه رو تنها باشی.
«پدرش بازوانش را دور او حلقه کرده و گفته بود: «این دختر منه. بهش افتخار میکنم. اون هیچوقت غر نمیزنه و مثل یک اسب قویه.»
لارا در آن روز پیام قدرتمندی دریافت کرده بود. پیامی که هرگز آن را فراموش نمیکرد: ابراز عشق و علاقهای که به قوی بودن و شکایت نکردنِ او از هیچ چیز، بستگی داشت. وقتی به دو وجه کنایهآمیز این قضیه اشاره کردم، گفت: «هر کسی بهخاطر چیزی دوست داشته میشه.» واضح است که مفهوم عشقِ بیقیدوشرط- این عقیده که هر کاری هم که کرده باشید، والدینتان دوستتان خواهند داشت- برای او ناآشنا بود.»
— صبح بخیر هیولا / کاترین گیلدینر
«گمان میکردم که اگر استخوانبندی صورتم محکم و تیز بود یا میتوانستم با پررویی دربارهی مسائل سیاسی اظهار نظر کنم یا نویسندهی معروفی بودم، کنستانتین مرا به اندازهای جالب مییافت که با من بخوابد. و سپس، این سؤال در ذهنم ایجاد شد: آیا ممکن بود که بلافاصله…
خب anyways، بچهها تا کجا باید ادای قوی بودن دربیاریم؟ فکر کنم یه اشتباهی شده، من گیر کردم.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago