𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 1 day ago
برای چیدن خورشید است
و گستراندن تاریکی
که هر غروب زنی از کوه
میآید و سبدی دارد
تو آمدی که بیآغازی
گذشتههای مرا از نو
بگیر دست مرا در دست
اگر جهان ابدی دارد
تمام سال به آن روز فکر میکردم
به دستهات که در حوضِ آب شد خاموش
نیاز داشتمت مثل شمع و تاریکی
تو را بغل کردم، آفتاب شد خاموش
اگر از حالم میپرسی...
خالیام چون باغ بودا خالی از نیلوفرانش
خالیام چون آسمان شبزده بی اخترانش
خلق بیجان، شهر گورستان و ما در غار پنهان
یأس و تنهایی و من مانند لوط و دخترانش
پارهپاره مغربم، با من نه خورشیدی، نه صبحی
نیمی از آفاقم اما نیمهی بیخاورانش
سرزمین مرگم اینک برکههایش دیدگانم
وین دل توفانیام دریای خون ِ بیکرانش
پیش چشمم شهر را بر سر سیهچادر کشیده
روسریهای عزا از داغدیده مادرانش
عیب از آنان نیست من دل مردهام کز هیچ سویی
در نمیگیرد مرا افسون شهر و دلبرانش
جنگجویی خستهام بعد از نبردی نابرابر
پیش رویش پشتهای از کشتهی هم سنگرانش
دعویام عشق است و معجز شعر و پاسخ طعن و تهمت
راست چون پیغمبری رو در روی ِ ناباورانش
احمد کایا یک سبک زندگی است. این را هر کس چند تِرَک از آهنگهای او را گوش کرده میداند. صدا و چهرهی احمد کایا منحصر به فرد است. دربارهی او باید شیفتگانش بنویسند. آنها که ساعتها و سالها کایا گوش کردهاند و با یکیک آهنگهایش خاطرههای عمیق دارند. کشفکردن از پس سالها فرق دارد با زیست در ایام نزدیک به خواننده. من کایا را دیر یافتم. وقتی که احساساتم شکلگرفته و پخته شدهاند و به این راحتی تحتتاثیر قرار نمیگیرم. از احمد کایا باید آنها بنویسند که آگاه و ناآگاه حتی از تیپ او الگو برمیداشتند و قریب بهاتفاقشان سیگاریاند.
اما چرا احمد کایا منحصر بهفرد است؟ یکجهت مهمش برای من شعرهایی است که میخواند. من تُرکی ترکیهای را حدودا میفهمم و تا آنجا که میفهمم این چیزها که کایا میخواند شعر محضاند، شبیه شعر سپید با تهمایهی چریکی درست مثل عکسهای احمد کایا. داستان دربارهی زندگی شخصی و سیاسی احمد کایا زیاد و گاه افسانهای است. از خودکشیها با آهنگهایش تا جداشدن چندبارهاش از همسرش.
بله... ایچیمده اینتیحار گورخوسو وار... وایوایوایوایوایوایوای
غزل جدید:
من احتمال دیدن اویم
در باجهی کتابفروشی
من انتظار خواندن اویم
در ناگهانِ صفحهی گوشی
قربان دستهای عزیزت!
جان میدهم به خندهی ریزت
دیوانهام کن از همه چیزت
با چند جملهی درِ گوشی
من مثل گیسوان سیاهت
من مثل شانههای سفیدت
رودی ندیدهام به روانی
اسبی ندیدهام به چموشی
آغوشت ای زنانهترین زن!
بیپرده مثل دیدن خواب است
ماهیِّ لیز من نه صواب است
رختی به غیر آب بپوشی
از خود هزار برکه بنا کن
حمام آفتاب به پا کن
آمادهام که تن بسپارم
آمادهام اگر تو بجوشی
میگویمت الههی من کیست؟
میگویمت الههی من کیست؟
رو میکند ولی لب سرخت
مثل خدایگان به خموشی
باد ایستاد یا که نمیدانم
شاید رسیده بود به پایانش
سخت است مرگ و راه نمیآیم
جز با همین روایت آسانش
با ذکر وعدههای پراکنده
در حال اتصال به آینده
رمّال صیحهای زد و غیبش زد
تا خیره شد به خالیِ فنجانش
آن روز قاصدک به زمین افتاد
از طاقچه الک به زمین افتاد
حل شد میان آبی ناپیدا
مادر که آب داد به گلدانش
آری صدای ولوله میآمد
مرسوم بود و زلزله میآمد
در ازدحام جمعیتش دیدم
شهری گریخت سمت خیابانش
برگشتنی به خانه پس از گردش
یا ترک آشیانه پس از باران
از لاکپشت گفتم و آهسته
سر بُرد عارفی به گریبانش
میگفت ریشه دارم و میبالد
در من هزار زنبق و بابونه
او ریشهدار بود ولی تنها
کِرمی در آمد از بن دندانش
پرواز کن بدون چرا لطفا
پایینتر از درخت نیا لطفا
اینجا کبوتری که میاندیشد
تبدیل میکنند به انسانش
بیقصه میرویم و نمیماند
خاکستری و خاطرهای حتی
تا مولوی بیاید و بنویسد
نینامه را کنار نیستانش
ما پشت پردهایم و زبان پرده
ما قبر مرگهای فراوانیم
معشوق بیحواس قسم داده
ما را به گیسوان پریشانش
میگردمت عجول و تبآلوده
در خاطرات گوشیِ غمگینم
عکسی که دوست داشتهام بودی!
آن عکس پس کجاست؟ نمیبینم
مابین ایستادن و افتادن
آخر کدام را تو پسندیدی؟
دستت اجازه داد که برخیزم
چشمت اشاره کرد که بنشینم
اصرار من سفارشِ چایی بود
حرف تو مستعدِّ جدایی بود
هم میزدی مرا و نمیدیدی
من با نبات سرخ تو شیرینم
گفتی پرندگی به چه میماند؟
از آن سوالهای عجیبت بود!
[جُغدی که بیحضور تو سَرکنده
مرغی که در کنار تو آمینم]
فنجان من پُر از مِه و خونابه
تصویرِ سرد و خلوتِ گرمابه
رگ میزنند در دل من هر شب
ویرانهای بنا شده در فینم
حمام فین و عکس دوتاییمان
آن ظهرِ گرم و لذت چاییمان
وقتی به افتخار تو میخواندم
لب میگشود "شعر" به تحسینم
آدم زمانه را که نمیفهمد
چشمی به هم زدیم و فراق آمد
سعیَم هنوز صلح و فراموشیاست
بیآنکه یار جای تو بگزینم
سلام الههی گیسو به باد دادهی من!
چراغ روشن چشمت امامزادهی من!
تو شرح حال خودت را بگو! مرا ول کن
غم است و شعر و شب، اعضای خانوادهی من
دعای هر شبهام عاقبت به خیرم کرد
که سمت خانهات افتاده راهِ جادهی من
لبالب از توام آغوش مهربانت کو؟
که بیگدار نریزد زمین زیادهی من
مگر تو کاشتهای تاک این حوالی را؟
به آفتاب شبیه است رنگ بادهی من
و چند صفحهی دیگر شروع قصهی نو:
زنی شبیه تو دل برده از نوادهی من
لازم نیست چیز مهمی بگویی، همین که حرف میزنی، صدایت آرامم میکند. لایلایِ مادران است این صدا. مرا صدا کن. زنده میشوم و تاریخ را فراموش میکنم. دیروز و پریروز از یادم میرود. من یک اسم دارم با دو معنا. اسمی که دیگران مرا با آن میخوانند و اسمی که تو بر زبان میآوری. خطابِ لبهای تو بودن خوب است. ذوق دارد. وقتی صدام میکنی گوشهام تیز میشود و قلبم نرم. قلبم آب میشود و هُرّی میریزد. ای صدا! ای لهجهی دری! ای زن!
مرا به صدات آلوده کن. اسمم را حل کن در دهانت، بعد، رهام کن در هوا. بگذار بروم کوه، سبزه بچینم و برگردم. قاتی شوم در ترانهی چوپانها. بنشینم بر دشت...
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 1 day ago