?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago
🔸در هامش لغتنامۀ دهخدا
🔹خمانا و همانا (بخش سوم)
اما بلافاصله مصحّح ارجمند کتاب جناب مرحوم استاد جلال الدین همایی در پانویس ص ۳۹۲ چنین توضیح میدهد:
«اکثر نسخهها: همانا. با وجود اینکه محتمل صحت و متفق علیه بیشتر نسخ است متن را احتیاطاً موافق (ص) نوشتم؛ و آنچه در این باره به نظر حقیر میرسد:
کلمۀ همانا مانند مانا اصلا از قیود تشبیه و شک و گمان است؛ مأخوذ از فعل مانستن با الف تردید نظیر "گویا" و "گوییا" که بعضی به غلط آن را الف زینت پنداشتهاند. اما از موارد استعمالش چند مفهوم متشابه مستفاد میشود: یکی معنی شک و تردید و احتمال محض؛ و در این صورت غالب آن است که بعد از آن ادات ربط "که" میآورند.
دیگر مفهوم استظهار یعنی یقین آمیخته به گمان و تردید، تقریباً مرادف کلمۀ "ظاهراً" که در زبان فعلی معمول است؛ و از همین معنی توسعاً به مفهوم قطع و یقین و تأکید انتقال پیدا کرده است که در واقع معنی سوم کلمه محسوب میشود؛ و در این دو معنی احتیاج به آوردن رابطۀ "که" ندارد؛ چنانکه از امثلۀ ذیل واضح میشود:
همانا نیندیشد از ما همی
به تندی برآید به بالا همی
ز گودرز دارد همانا نژاد
یکی لب به پرسش بباید گشاد
دو چشمم اگر زنده دیدی پدر
همانا نگشتی ازین شادتر» (دیوان عثمان مختاری، ص ۳۹۲)
حال که سخن ناخواسته به اینجا رسید در خصوص همانا هم تنها جهت تفهیم بهتر مقصود چند نکته عرض میکنیم (اگرچه شاید تازگی نداشته باشد):
بخش نخست از توضیحات ظریف مرحوم همایی در لغتنامه نیز آمده است که شواهد آن، همه در تأیید معنی پنداری، گمانبری و گویاست. البته در لغتنامه طیّ مراتب یا مراحل ظنّ به یقین نه وابسته به اداتِ که، بلکه مرتبط با همانا و مانا مطرح میشود. بهتر است خود مطابقت بدهید و بسنجید و تفاوت رأی و نظر را دریابید. بحث مهمی است و مستقلا باید آن را پی گرفت.
اما فارغ از این ظرایف مؤلفان لغتنامه در پایان مدخل همانا به نقل از صاحب برهان قاطع نوشتهاند: به معنی شبه و نظیر [و مانند هم به نظر] آمده است. (رک: برهان، ج ۴، ص ۲۳۶۴) و سپس افزودهاند: شاهد برای این معنی به دست نیامد.
شاهد این معنی اخیر را از قابوسنامه نقل میکنیم:
هرچه گویی راست گوی ولکن راستِ به دروغ مانند مگوی که دروغِ به راست همانا به از راستِ به دروغ همانا. (قابوسنامه، یوسفی، ص ۴۱)
از دیگر معانی همانا که با گمان و پندار در ارتباط آشکار است "سراب" است. این معنی چند جا در فرهنگنامۀ قرآنی ذکر شده است، از جمله: سراب: همانای (فرهنگنامه، ج ۲، ص ۸۵۰)
شاهد این معنی را شاید بتوان این عبارت قرار داد:
آن کسها که کافر گشتند کارهای ایشان چون هماناای باشد به بیابانی، پندارد آن را تشنه که آب است. (متنی از قرن چهارم –قرآن مترجم- ص ۳۰)
دیگر به معنی خواب و خیال است چنانکه در بعض منابع میبینیم:
خیال: همانا، کالبد در اندیشۀ مردم، تن که به خواب بینند. (مقدمة الادب، ج ۱، ص ۱۷۰)
و شاهد این معنی:
آن روز که بدمند اندر صور میآیند گروه گروه و بگشایند آسمان و باشند درها، و برانند کوهها و باشد چون همانایی. (تفسیر طبری، ج ۷، ص ۱۹۷۷ به پانویس و نسخهبدل بنگرید)
یعنی باشد چون خواب و خیالی.
توجه به دو فقرۀ اخیر را مرهون تتبعات و اشارات دکتر علی رواقی هستیم. (رک: ذیل فرهنگهای فارسی، ص ۳۶۱ و ۵۵۷)
نتیجه:
در مدخل خمانا و متعلّقاتش حرکت ضمّه را بر حرف نخست باید افزود. معنی مانند و نظیر را هم جایگزین رقیب و حریف کرد.
در مدخل همانا شواهد و معانی مذکور را باید علاوه کرد.
در مدخل هماناک به منظورِ "همانا که" شاهد را احتیاطاً باید تغییر داد. بیت سنایی و سطر خواجه عبدالله به عنوان شاهد لغت هماناک که از پهلوی در فارسی نو یادگار مانده البته مناسب است.
🔸در هامش لغتنامۀ دهخدا
🔹خمانا و همانا (بخش دوم)
غالب فقهای لغتِ عرب چون ابن درید در خصوص این واژه نوشتهاند: أحسبه مولّدا
مولّد، عربیِ غیرِ محض را گویند. به دو تخمه، مستعرب، میان عربی و عجمی نیز تعبیر کردهاند. در لغتنامه، علاوه بر آنچه گفتیم اصطلاح مذکور به عبارات زیر نیز ایضاح یافته است:
لفظ عجمی که عرب در کلام خود استعمال کند. هر کلمه که تازه پیدا آمده است و در پیش نبوده است. لغتی که قدمت استعمال ندارد. ساخته و بربافته. تازه ایجاد شده. مَثَلِ مولَّد: مَثَلی جاری در زبان عربی که پیش از ظهور اسلام متداول نبوده است.
به علاوه کسی چون ابوحاتم سجستانی به صراحت میگوید این کلمه در اصل خمانا بوده و فارسی است و سپس عربی شده است. عین عبارتی که ازهری در تهذیب اللغه (ج ۷، ص ۱۹۰) کرمینی در تکملة الاصناف (ج ۱، ص ۷۱)، ابن منظور در لسان العرب (ج ۱۳، ص ۱۴۲)، فیومی مقری در مصباح المنیر (ج ۱، ص ۱۸۳) و کثیری از ارباب لغت در مؤلَّفات خود از قول ابوحاتم (با ذکر یا بیذکر نام او) نقل کردهاند، این است:
و قالَ أَبو حاتمٍ: هَذه كَلِمَةٌ أَصْلُها فارِسيَّة عُرِّبَتْ، وأصْلها مِن قولِهم: خُمَانَا، عَلَى الظَّنِّ والحَدْسِ
ارتباط دو معنیِ "مانند" و "تخمین" که دومی از خمانای فارسی است و "گمان" مرتبط با آن، مشخص است. فرض کنید سه کیلو گندم را بدون ترازو و سنجش، تخمیناً به مشتری میدهند. یعنی این به طور دقیق سه کیلو نیست بلکه مانند و شبیه آن، یا نزدیک به آن مقدار است. ذکر معنی رقابت و برابری یا رقیب و حریف نیز که در لغتنامه ذیل این مدخل آمده ظاهراً از همین جا ناشی میشود که البته در شواهد چندان جواب نمیدهد و ربط محکم و وثیقی با متون ندارد. نکتۀ ظریف اینجاست که خمانا در اشکال مختلفش چون خمانه و... به معنی "مانند" و "نظیر" و "شبیه"، با "گمان" مرتبط است اما گمان از سوی دیگر در تقابل با یقین است که نظیر و شبیه فاقد این تقابل است. از این رو ما در متون فارسی شاهدی نداریم که خمان یا خمانه و خمانا در آن به معنی گمان آمده باشد بلکه تلفظ دیگری از همین واژه افادۀ معنی گمان را به عهده گرفته است که عرض خواهیم کرد.
چنانکه میدانیم تلفظ این کلمه (مانند) در پهلوی هُماناگ homànàg است (رک: فرهنگ کوچک مکنزی و فرهنگ فره وشی) مکنزی تلفظ یهودی-فارسیاش را خُمانا xomànà و تلفظ فارسی نو را هَمانا hamànà مینویسد. (فرهنگ کوچک، ص ۸۹) شاید خالی از فایده نباشد که بگوییم صورت هماناگ (البته به کاف تازی یعنی هماناک homànàk) نه تنها در متون پهلوی همچون مینوی خرد، اندرزنامه و یا کارنامۀ اردشیر بابکان که بعضاً در متنی فارسی مربوط به سدۀ پنجم نیز مثل مناجات خواجه عبدالله انصاری دیده میشود:
مایۀ رهی هماناک است و حق از هماناک پاک است (در هرگز و همیشۀ انسان، ص ۲۰۱)
این که حرکت نخست هماناک در این عبارت فتحه است یا ضمه به درستی مشخص نیست. باید تحقیق همهجانبه صورت گیرد. شاید اندکی نامرتبط باشد اما اشاره میکنم خان آرزو (ادیب هندوستانی قرن دوازدهم) علی رغم رأی به فتح حرف نخست "همان" و "همانا" در ابتدای شرح این دو لغت، در انتهای بحث از معانی دیگر "همان" مینویسد:
و مذهب مؤلف آن است که لفظ همان به ضمّ اوّل است و مرکّب نیست از "هم" و "آن"، کلمۀ مفرد است به معانی مذکوره. (مثمر، ص ۵۵۰)
در هرحال سنایی غزنوی هم در سدۀ ششم در غزلی با مطلعِ
من کیستم ای نگار چالاک
تا جامه کنم ز عشق تو چاک
این واژه را آورده است:
در کار تو شد سرِ سنایی
زین نیست ترا خبر هماناک (دیوان سنایی، ص ۹۱۸)
این بیت را نقل کردم چون میتوان به تلفظ و کارکرد کلمۀ موردِ نظر در آن از جهتی دیگر اطمینان داشت. هم از این رو که در پایان عبارت/ بیت قرار گرفته لذا واپسین جزء آن یعنی پسوند گ/ ک حرفِ ساکن یا تخفیف یافتۀ "که" نیست (برخلاف آنچه در لغتنامۀ دهخدا به عنوان شاهد مدخل هماناک برابر با "همانا + که" مشاهده میکنیم) و هم به جهت ارتباطی که ادوات نگرشی و نگارشی سنایی با آثار منسوب به خواجه عبدالله دارد و در سخن خواجه بر اساس فحوای متن و سجع عبارت، صورت و معنی آن روشن است. وگرنه در شعر دیگران هم این لغت را مشاهده میکنیم. مثلا در این بیت از فرّخی که در لغتنامه ذیل مدخل هنر آمده است:
هزار یک زان کاندر سرشت او هنر است
نگار خوب هماناک نیست در ارتنگ
که در چاپهای دیوان فرخی به صورت "همانا که" ضبط شده است. (رک: دیوان فرخی سیستانی، علی عبدالرّسولی، مطبعۀ مجلس، ص ۲۱۱ و دبیرسیاقی، انتشارات زوار، ص ۲۰۹) پس هماناک نیز میتواند چنین تلفظ و تلقی شود. تفاوتهای دیگری هم در ضبط بیت فوق در دو چاپ مذکور دیده میشود که محلّ بحث ما نیست.
یا مثلا در دیوان عثمان مختاری میخوانیم:
ابر گهرهای گل بسفت هماناک
خردۀ الماس بود قطرۀ باران (دیوان عثمان مختاری، ص ۳۹۲)
🔸در هامش لغتنامۀ دهخدا
🔹خمانا و همانا (بخش نخست)
✍ رضا موسوی طبری
در لغتنامۀ دهخدا که هنوز هم (لااقل تا تکمیل تلاشهای تازه) جامعترین و مفیدترین لغتنامۀ فارسی به نظر میرسد ذیل مدخلهای خَمانا و خماناگر و خمانایی و خمانه توضیحاتی درج شده که اگرچه کامل نیست و در صحّت آن تردید است، یکدو گام از دیگر فرهنگهای فارسی معاصر که قریب به اتفاق، این لغات را مرتبط با خم و خمیده ذکر کردهاند فراتر رفته است. به عنوان نمونه ذیل خمانا در لغتنامه میخوانیم:
حریف، رقیب (ناظم الاطباء). || کلمهای است فارسی و تخمین عربی از آن مشتق است. (یادداشت به خط مؤلف به نقل از مفاتیح)
و در برابر خماناگر: خرّار (که غلط مطبعی است و ظاهراً باید حزار باشد)، تخمینکنندۀ اجناس
و خمانایی: رقابت، برابری
و خمانه: حریف، رقیب، خمانا، خمانایی
شاهدی هم برای این آخری نقل شده است، از دیاتسارون: کسی را مانند این قوم و دوده و کی را خمانهاند.
به اصل متن رجوع کردم و عبارت را اینگونه یافتم:
کیرا مانندند این قوم و دوده و کیرا خمانهاند (دیاتسارون فارسی، ص ۹۲)
شاید این هر دو عبارت به سبب سهو القلم یا روش کتابت قدیم در چشم بعض عزیزان مبهم بیاید لذا ناچار کمی به آن وضوح میدهیم:
کی (که) را مانندند این قوم و دوده؟ و کی (که) را خمانهاند؟
میگوید: شبیه چه کسانی هستند این قوم؟
خمانه اینجا (و در مواضع دیگر هم) به معنی رقیب و حریف نیست بلکه به معنی نظیر و مانند است. (ادلّه و شواهد این مدّعا را خواهیم گفت). خمانا هم همینطور. البته مؤلفان لغتنامه ظاهراً برای صورت خمانا شاهدی نیافتند. در ویس و رامین بیتی هست که مؤید این لفظ و معنی تواند بود و پیشتر دکتر علی اشرف صادقی بدان اشاره کرده است (تحقیق در کتاب المصادر ابوبکر بستی، ص ۴۷).
فخرالدین اسعد گرگانی میگوید:
یکی اُستور مردم را خمانا
شکفته بر تنش گلهای زیبا (چاپ بنیاد فرهنگ، ص ۹۰)
دکتر صادقی همچنین توضیح دادهاند که استور در اینجا گویا نام ستارهای است که به فارسی آن را قنطورس میگفتند. در لغتنامۀ دهخدا و دیگر فرهنگهای ما این معنی برای استور ثبت و ضبط نشده است اما برای آگاهی از قنطورس رجوع به لغتنامه بیفایده نیست:
"نام صورتی از صور فلکیه از ناحیۀ جنوبی و آن را بر مثال حیوانی توهّم کنند مرکّب از اسپی و مردی و بر پای راست او ستارهای روشن".
تصور فخرالدین اسعد گرگانی از این ستاره البته کمی متفاوت از توصیف فوق بوده چون در ادامه میگوید:
تو پنداری بیاشفتهست چون مست
گرفته دست شیری را به دو دست
مع هذا خمانا در این بیت و نیز در دیاتسارون (به صورت خمانه) و منابع دیگری که از نظر نگارنده گذشته، به معنی "مانند" است نه حریف و رقیب. یکی استور مردم را خمانا یعنی یک ستاره که شبیه آدمی است.
مصراعی نیز از طیان در لغتنامه به متابعت از فرهنگ اسدی در مدخل خمانیدن به معنی بازنمایی و ادادرآوردن (به فتح خاء و پس از ذکر معنی کج کردن و خم کردن و امثال ذلک) به عنوان شاهد آمده است که با مدّعای ما همخوانی دارد:
مردم نهای آخر به چه میماند رویت؟
چون بوزنهای کو به کسی بازخماند
در لغت فرس اسدی به تصحیح اقبال آشتیانی این بیت به عنوان شاهدی برای مدخل بازخمیدن ذکر شده است؛ با این توضیح:
کسی که کسی را به طعنه بازنماید و حکایت کند وی را بر همان ترتیب. (ص ۱۲۰)
دهخدا نیز در توضیح مصراع دوم بیت بالا نوشته است:
خمانیدن به کسی؛ شکلک ساختن و ادای او را درآوردن. (لغتنامه، ج ۷)
حاصل بیت: انسان نیستی و صورتت به آدمیان نمیماند. مثل میمونی که حرکات کسی را تقلید میکند و ادا درمیآورد.
دیگر گفتنی است که مؤلفان لغتنامه خمانا، خمانه یا صورتهای دیگر این واژه را همه جا به فتح حرف خاء نوشتهاند در حالی که در موارد بسیار، از متونِ خطیِ مشکول گرفته تا قوامیسِ کهنِ عربی، به ضمّ حرف نخست ضبط شده که دست کم آن را از لغت مشابهش در صورتهای خمان و خمانی (مرتبط با خم و خمیدن) متمایز میکند.
پس بد نیست سری به فرهنگهای عربی بزنیم چرا که خمانا در زبان عرب نیز وارد شده و لغت "تخمین" را که در فارسی مقبول و مستعمل افتاده، (و دهخدا این ارتباط را از اشارۀ خوارزمی در مفاتیح العلوم –ص ۷۳- دریافته) از خمن ساختهاند. چنانکه در مقدمة الأدب در مدخل "خمّن" میخوانیم: قاله بالتخمین: سخن گفت او را به گمان. یا در أساس البلاغة (ص ۱۷۵) میخوانیم: قل فيه بالتخمين أی بالوهم و التقدير، و خَمّن كذا إذا حَزَرَه (ذکر خرار را که مصحّف حزار بود در لغتنامه به یاد داریم).
?لغتی فارسی در استعمال هندی
?بخشی از سخنرانی موسوی طبری در مراسم رونمایی کتاب منّ و سلوی در سفارت هند
اینکه در تصحیح متن، مأخذ اشارات قرآنی شاعر را مشخص کنیم ضروری و مفید است اما ضروریتر از آن پرداختن به اختصاصات متن و ایضاح کلمات و اصطلاحات هندی در چنین کتابی است. آیه را امروز خواننده با جستجوی یک کلمه در گوشی به دست میآورد اما وقتی میخواند:
غنچهسان دلتنگ گردی و خجل
در گره چیزی نه غیر خون دل
این نیازمند تشریح و توضیح مصحّح است. همین نعمتخان جای دیگر در غزلی میگوید:
ز عیش رفت به باد آنچه بود در گرهم
چو گل شکفتگی دل خراب کرد مرا
گره البته فارسی است امّا استعمال خاص هندی یافته است. به این معنی که از آن چیزی غیر از بستن فهم میشود که ما اکنون میفهمیم. در متون شبه قاره مکرّر به معنی کیسه دیده شده است. اینجا هم به معنی کیسه است که البته گره جزئی از کیسه است و اتفاقاً همین جزء، به کلّ اطلاق شده است. اطلاقِ جزء به کل یک قاعدۀ زبانی است. به فرهنگهای اردو-فارسی یا هندی-فارسی نگاه کنید گره را جیب نوشتهاند. در فرهنگهای ما این معانی نیست. مگر در شکل ترکیبی؛ مثلا گرهبُر به معنی جیببُر. حتی در لغتنامۀ دهخدا که به واسطۀ فرهنگهای فارسی نوشتهشده در هند شواهد خوبی در این خصوص گرد آمده این معنی را به صورت مستقل ذکر نکردهاند بلکه ذیل ترکیبات و امثال آوردهاند که البته در جای خود مفید است اما روشنگر ابهام بیتی که نقل کردیم نیست. گره در فارسیِ هندیشده اولا به معنی کیسه است. به این بیت از امیرخسرو دقت کنید:
او میرود به ناز و گره میزند به زلف
مردن مراست، از گره او چه می رود؟
یعنی این منم که خسارت میبینم، از کیسۀ او که چیزی کم نمیشود. صائب هم که سالها در هند بوده میگوید:
خون میچکد ز غنچۀ منقار بلبلان
زین نقد تازه کز گره روزگار رفت
عجیب اینکه در فرهنگ اشعار صائب تا جایی که به خاطرم میآید علی رغم ذکر معانی مختلف، به این معنی از گره اشارهای نشده است.
پس گره را اولا به معنی کیسه در ذهن داشته باشیم. ثانیاً و توسّعاً به معنی بساط آمده است. مثلا در متنی میخوانیم: "جز این چیزی در گره ندارد" که معادل آه در بساط نداشتن است. ثالثاً و تضیّقاً هم به معنی جیب است.
۲۴ آبانماه ۱۴۰۳/ مرکز فرهنگی سفارت هند/ مرکز پژوهشی میراث مکتوب
http://t.me/Anjomanara
https://t.me/iranianpoetsocity
?اشتراک روش شیخ فضل الله نوری و احمد شاملو در تفسیر شعر حافظ
?بزرگداشت حقیقی حافظ یا هر شاعر دیگری این است که ما شعرش را بخوانیم و حرفش را بفهمیم. گاه فهم سخن شاعر بیش از آن که نیاز به شروح و منابع جانبی داشته باشد مستلزم نگاهی بیغرض و مرض است. کسانی که در این زمینه اهلیت دارند و کتاب "حافظ به روایت شاملو" را تورق کردهاند نیک میدانند که شاملو با سخن حافظ چه نوع مواجههای داشته است. او در مقدمه و در متن تا حدّ ممکن به نفع عقاید و سلایق خودش شعر حافظ را تفسیر و تحریف کرده است. (شوربختانه این کتاب اکنون در دسترس من نیست و آنچه عرض میکنم از روی نوشتهای قدیمی است؛ صبح، ش ۷۵، آبان ۱۳۷۶، ص ۶۵، بر اساس چاپ سوم انتشارات مروارید، سال ۱۳۶۰) مثلا میگوید این بیت:
گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی
گواه عدم باور حافظ به معاد است.
شاملو در مقدمهاش که در چاپهای بعدی حذف شد نوشته بود حافظ کافری است بیپروا که آشکارا مواعید مذهبی را انکار کرده و در نهایت به اصل خوشباشی معتقد شده است. مصحح گرامی یا راوی محترم از مصراع دوم این غزل:
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
آنقدر ذوقزده میشود که مصراعِ "که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند" را از بیتی دیگر حذف و آن را ولو مکرّر جایگزین میسازد:
چنان بزد ره اسلام غمزۀ ساقی
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
یا بیت زیر از حافظ مشهور است:
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
شاملو چون گمان میبرد این بیت خیلی رنگ و بوی حزب اللهی دارد بکلّی حذفش میکند. (الله اکبر ظاهراً نام مکانی بوده در شمال شیراز)
یا در بیتی دیگر که حافظ میگوید:
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
با نهادن گیومه و علامتهایی معنایی تازه از شعر حافظ به مخاطب عرضه میکند. در واقع حافظ میگوید رنج و راحت را به غیر نسبت مده که جملگی از جانب خداست. اما شاملو چنین قرائت و تفسیر میکند که راحت و رنجی را که سراغتان میآید به غیر یعنی خدا نسبت مکنید.
حالا این حرفها که تکراری است و از طرفی برخی موارد شاید در چاپهای بعدی تغییر یافته باشد. میخواهم نکتۀ دیگری بگویم و آن این که البته مهم است از چه زاویهای و با چه میزان بضاعتی به موضوعات بنگریم. اما مهمتر این است که نگاهمان غرضآلود نباشد. مولوی بعد از نقل داستان آن مرد احول میگوید:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
براستی با صدحجابِ واقعشده در پیشِ چشم، چطور میتوان حقیقت را دید؟ محال است درست ببینیم و بفهمیم.
?نمونۀ دیگری که بسیار شبیه تفسیر شاملو از ابیات حافظ است سخنان شیخ فضل الله نوری است. زمانی که شیخ در اعتراض به مشروطه به زاویۀ مقدسۀ حضرت عبدالعظیم میرود، بر منبر در کمال صراحت اعلام میکند:
قصد من از آمدن در این مکان شریف فقط اجرای سه امر است اگر این هر سه امر موقع اجرا گذارده شود من نیز با علماء روحانی و جمهور طبقات انام یکرأی و یکزبان خواهم بود. [بعد از این، هر سه شرط را بیان میکند که فقط شرط اول منظور نظر ماست:]
اول اینکه لفظ مساوات را که باعث تساوی حقوق و حدود مسلم و مشرک است از قوانین اساسی بردارند که اگر این کلمه بر جای بماند کفر و ایمان در یک کفه و میزان، همتراز خواهند بود و جهود و مسلمان در عرصۀ میدان، عنان بر عنان روند.
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقۀ رند شرابخوار (روزنامه مجلس، نمره ۱۶۲ ص ۳. به نقل از مکتوبات شیخ شهید فضل الله نوری در مشروطیت، محمد ترکمان، ج دوم، ص ۶۰)
در حالی که میدانیم اتفاقاً در این بیت طعنۀ حافظ به تسبیح شیخ است. یعنی دقیقاً برخلاف مقصود و موضع فضل الله نوری. حافظ اینجا در مقام جانبداری از رند شرابخوار است و شیخ دلسوز تسبیح همکسوتان. در واقع وجه مشترک شاملو و شیخ فضل الله این است که هر دو بزرگوار چندان عنایتی به طبع و ذوق و باور حافظ ندارند بلکه در پی شریکی برای عقیده و سلیقۀ خود میگردند و چون مردمان را هواخواه حافظ میبینند او را به شراکت برمیگزینند تا عقیدهشان را آسانتر و یا با قیمت بالاتری به مخاطب بفروشند.
لذا در این روز بزرگداشت حافظ دعا میکنیم خداوند همۀ ما را از غرض و مرض خصوصاً در تفسیر کلام گذشتگان (اعم از نصوص دینی و آثار ادبی) دور بدارد.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago