?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months ago
ولیعهد، رهبر «اپوزیسیون» نیست، خود «پوزیسیون» است. جمهوری اسلامی و اپوزیسیون جا، مشترکا اپوزیسیون پادشاهی رضاشاه دوم هستند.
اینکه رهبر جمهوری اسلامی خود را مسئول وضعیّت مملکت نمیداند، اینکه اپوزیسیون جا نیز بهجای جا با پهلوی درگیر است، گواه این واقعیّت است که تنها پوزیسیون ممکن برای ایران نهاد پادشاهی است.
مصاحبههای رضاشاه دوم با رسانههای خارجی مبنی بر مبارزه با جا البته بهترین موضعگیری در برابر جهان خارج از ایران میتواند باشد. امّا از آن مهمتر کوشش برای احیاء نهاد شاهی است. آن چیزی که باید مستقر شود «مبارزه با جا» نیست. مبارزه با جا تا ابد وظیفهی مجاهدین خلق و اپوزیسیون جا و تجزیهطلبان خواهد ماند. صد سال دیگر پس از استقرار مجدد پادشاهی، باز عدّهای کمونیست و بقایای مجاهدین خلق وجود خواهند داشت که با جا و با سلطنت بجنگند.
چیزی که باید مستقر شود «نهاد سلطنت» است. تا تکلیف نهاد شاهی، خارج از ایران روشن نشود، جمهوری خلاء اسلامی برجا خواهد ماند. در اشکال مختلف. خلاء را از خلاءتر شدن باکی نیست. این احمقهایی که جزوه خرابکاری مینویسند، نمیفهمند که خرابکاری بیشرافتانه چپها و مسلمانان از آن بابت کارگر بود که دولت پهلوی مثل ساعت کار میکرد. از کار افتادن حتی یک چرخدهنده به معنای بیاعتباری شاه بود. جمهوری اسلامی، دولت فترت است. خلاء است. و خالیگی (خلاء) به قول امامعلی رحمان خالی نمیماند. اگر بیآنکه نهاد شاهی مستقر شود، جمهوری اسلامی برود، ایرانی نخواهد ماند. ایران بیش ازین توان خالیگی ندارد!
شما میتوانی احیاء سلطنت را به رای مردم بگذارید با این امید که رای بیاورد، امّا اساس این به رای گذاشتن، انتخاب میان هستی و نیستی ایران است. آیا عقلانی است؟ اگر هم به هر وجهی باشد، معنای نمایندگی این نیست. نهاد پادشاهی مشروطه محلّ تجلّی مفهوم واقعی اجماع آراء یا همان جمهوریّت است.
ترجمه فارسی سخنرانی در «باشگاه ملی مطبوعات» آمریکا
سهشنبه ٢٨ ژانویه ٢٠٢۵
واشینگتن دیسی
خانمها و آقایان صبح بخیر. بازگشت به باشگاه ملی مطبوعات آمریکا برای من مایه افتخار است. از دعوت شما سپاسگزارم و خوشحال میشوم که بعد از صحبتهایم به پرسشهای شما پاسخ دهم.
امروز خاورمیانه در آستانه تغییری بنیادین قرار دارد؛ تغییری که میتواند به دههها ترور، درگیری و آشوب پایان دهد و منطقه را به سوی صلح، رفاه و ثبات سوق دهد.
این تغییرات بنیادین، با تضعیف چشمگیر گروه حماس در غزه، سرکوب حزبالله لبنان، و سقوط رژیم بشار اسد در سوریه امکانپذیر شده. اما این تغییر همچنین به لطف رهبری، بینش، و امید مسئولان کشورهای منطقه، از ریاض تا اورشلیم و سراسر خاورمیانه، که میخواهند برای رفاه و مشارکت مردم خود همکاری کنند، ممکن شده است.
اگرچه امروز فرصتی تاریخی برای صلحطلبان فراهم شده، ولی جنگافروزان بیکار ننشستهاند. جنگافروزانی که ۴۵ سال خاورمیانه را در آتش نگاه داشتهاند، در تهران لانه کردهاند. علی خامنهای و رژیم او، حتی نمایندگانی که او با انگلیسی فصیح و لبخند نزد شما میفرستد، به دنبال شرکت در این صلح نوظهور نیستند. آنها به دنبال نابودی آن هستند.
از کجا این را میدانیم؟ از آنجا که آنها نه تنها این هدف را به زبان آوردهاند، بلکه در عمل به ما نشان دادهاند. از همان آغاز، این رژیم غیرقانونی و جنایتکار علیه مردم ایران و مردم ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ کرد: همان زمان که شجاعترین فرماندهان نظامی ما را به قتل رساندند، کارکنان سفارت آمریکا در تهران را گروگان گرفتند، وقتی روشنفکران ما را در قتلهای زنجیرهای کشتند، پایگاه تفنگداران دریایی آمریکا را در لبنان منفجر کردند، وقتی جوانان شجاع ما را در خیابانها قتل عام کردند، حتی کوشیدند رئیسجمهور شما، دونالد ترامپ را ترور کنند.
«مرگ بر آمریکا» نه فقط شعار این رژیم، بلکه همانطور که خود خامنهای میگوید، منش و سیاست نظام است.
اما امروز، با نابود شدن نیروهای نیابتیاش، جمهوری اسلامی ضعیفتر از همیشه است. بنابراین، در هفتهها و ماههای آینده، جمهوری اسلامی از ترس بقا و نجات خود به هر بهایی، چهرهای متفاوت به شما نشان خواهد داد. این رژیم از جهاد، گروگانگیری، یا آشوب سخن نخواهد گفت، بلکه از معامله، منافع مشترک و عملگرایی حرف خواهد زد. مانند نیم قرن گذشته، از هر حقه و ابزاری برای دروغگویی و فریبکاری استفاده خواهد کرد تا راهی برای یک توافق جدید با ایالات متحده پیدا کند.
رژیم اگر این توافق را به دست بیاورد، از مزایا و امتیازات آن برای بازسازی نیروهای نیابتیاش و برپا کردن آشوب بیشتر در منطقه بهره خواهد برد. رژیم به دنبال ایجاد یک ۷ اکتبر دیگر، حتی وحشتناکتر خواهد بود. و بار دیگر علیه مردم و منافع آمریکا جنگ خواهد کرد. این نظر یا تحلیل من نیست. این کارنامه ۴۵ سال گذشته است. این در DNA این رژیم است.
بنابراین ایالات متحده باید دست به یک انتخاب بزند: یا از این فرصت تاریخی برای تغییر مسیر خاورمیانه و جهان به سوی صلح و رفاه پایدار استفاده کند؛ و یا در دام فریبکاریهای یک رژیم اسلامگرای تندرو بیفتد و خاورمیانه را دوباره به نیروهای نیابتی تروریستی رژیم بسپرد.
البته، همانطور که ذکر کردم، گزینه اول، انتخابی بدیهی به نظر میرسد. اما میدانم کسانی هستند که، چه از روی جهل، چه ایدئولوژی یا منافع شخصی، سعی میکنند دولت آمریکا را گمراه کنند تا تصور کند که تغییر در ایران تنها از طریق جنگ به دست میآید؛ اما این تنها منجر به رویدادهای بدتری خواهد شد. اجازه دهید شفاف و صادقانه این موضوع را مطرح کنم: آقای رئیسجمهور، هرکسی که به شما میگوید برای تغییر در ایران و یک خاورمیانه صلحآمیز باید جان سربازان شجاع خود را قربانی کنید، به شما دروغ میگوید.
ما در مبارزه خود برای آزادی ایران، به سربازان یا پول دولت آمریکا نیاز نداریم. این خود ایرانیان هستند که توقفناپذیر برای آزادی میهن خود و پیوستن به جنبش نوظهور صلح در منطقه، با اشغالگران میهنشان مبارزه میکنند.
آنها برای رسیدن به آزادی به خیابانها آمدهاند و مبارزه کردهاند. اما هممیهنان من تنها نیستند. من اجازه نخواهم داد که آنها این مبارزه را به تنهایی انجام دهند. آنها از من خواستهاند تا رهبری گذار از این رژیم جنگطلب به آیندهای باثبات و صلحآمیز را بر عهده بگیرم. (ادامه در پست بعد)
ادامه از پست قبل: ترجمه فارسی سخنرانی در «باشگاه ملی مطبوعات» آمریکا
...من درخواست آنها را پذیرفتهام و اینجا هستم تا وظیفهام را انجام دهم. برنامه من برای براندازی این رژیم و جایگزینی آن شامل این موارد است: ایجاد شکاف در بدنه رژیم و تسهیل ریزش نیروهای آن، تشویق به حضور همهجانبه هممیهنانم، بسیج افکار عمومی جهان و ایرانیان خارج از کشور، همکاری با دولتهای گروه ۲۰ برای اعمال فشار حداکثری بر رژیم اسلامی و حمایت حداکثری از مردم ایران، و در نهایت، آمادهسازی برای گذار و بازسازی اقتصادی و سیاسی ایران.
به خاطر همین احساس وظیفه نسبت به هممیهنانم که میخواهند به صف صلحآفرینان در جهان بپیوندند امروز با یک پیام اینجا هستم: زمان آن فرا رسیده که از فرصت به دست آمده برای یک تغییر تاریخی در خاورمیانه و پایان دادن به جنگهای بیامان و ایجاد رفاهی پایدار برای همه ملتهای منطقه و جهان استفاده کنیم. اما این تنها زمانی امکانپذیر است که از بزرگترین جنگافروز جهان، رژیم جمهوری اسلامی، رها شویم.
سپاسگزارم.
انتخابات، صندوقی که معجزه نمیکند!
دقّت کردن به این نکته بسیار مهم است که دولت ملّی مبتنی بر ارادهٔ نمایندگی از ملّت ساخته میشود؛ امّا «صندوق انتخابات»، در بهترین حالت، تنها و تنها، در واقع، نگهدارندهٔ سرمایهٔ اجتماعی آن دولت ملّیست که هر بار به میانجی مشارکت شارژ و دشارژ میشود. هیچوقت با میانجی انتخابات، یک دولت ملّی نمیتواند اوّلاً تاسیس بشود، دوّماً مستقر بشود، سوم اینکه در فازهای نخستین خود، بپاید.
جاهایی که اصلاً دولت ملّی وجود نداشته، طبیعتاً مسألهٔ Assemblée constituante یا در واقع مجلس مؤسسان خوب طبعا ضروری است که احتمالاً با Referendum همراه میشود و این اراده عمومی General will، اصطلاحاً، در مردم، میانِ دو گزینه و در مورد فرم حکومت بررسی میشود و بعد از آن فرآیند نوشتن قانون اساسی آغاز میشود.
منتها در مورد کشور ما، که کشوریست که سنّت سیاسی دارد، صدبار که انقلاب نمیکنند، هربار که تاسیس نمیکنند.، یک بار مشروطه شد. دیگر انقلاب کافی است. چون سنّت سیاسی دارد و این نقشها از پیش چیده شده است. اصلا به تعبیری، بزرگترین بحران پادشاهی در ایران طی ۸۰سال گذشته، زاده شدن ولیعهد، رضاشاه دوم بوده است. چون نقش ایشان از پیش تعبیه شده بوده است. بنابراین تنها اقدامی که میتواند به بحران یاد شده پایان ببخشد، استقرار شخصیّت حقیقی Body Natural ولیعهد در قالب نهاد شاهی Body Politic است.
بزرگترین خطای اطرافیان ولیعهد که برخی ازیشان واقعا وطنپرست اند، این است که گمان میبرند که مسألهٔ انتخابات، امری تأسیسی است که البته منضم به وضع ایران، این آدرسی غلط است.
امّا حالا به هر دلیلی اگر شاهزاده با اِعراض از پذیرفتن نقش فوق، خویشتن را در مقام رهبر انتقال میبینند، باز این موضع نیز به لحاظ اقدامات عملی، پذیرفتنی است، منتها ولیعهد در گفتمان ملّی جایگاه دیگری دارد. اگر قرار بود که خجسته سروش به امر الهی بر ایشان ظاهر شوند، به نرمی در گوش ایشان میگفت:
«شما رهبر انقلاب نیستی، شما رهبر دولت ایرانی!»
منتها دستگاه اجرایی ولیعهد اینگونه برنامهریزی کردهاند که تنها بعد از اسقاط رژیم، ایشان به عنوان پادشاه یا رهبری یک جمهوری به قدرت برسند. خوب؛ فکر ما در مقام منتقد این است که مادامی که ایشان رسما در جایگاه نقش پادشاهی خود مستقر نشوند، آن ایمانی که قوّهی محرّکهی ایرانیان برای جنگی جهت اسقاط رژیم میتواند باشد، بر ملّت متجلّی نخواهد شد.
باز نکته اینجاست که خطّ مشیِ ایشان اگر ناشی از جلب رضایت بینالمللی است، میبایست بین رتوریک خارجی و داخلی ولیعهد تمایزی گذاشته شود. قبلا گفتیم که نیاز نیست که ولیعهد خود با گروهها و دولتهای خارجی گفتگو کنند. ایشان میبایست نمایندگانی جهت توجیه دول خارجی تعیین کنند. این سخنگویان میتوانند تا دلشان بخواهد از مزایای صندوق رای با اتباع خارجی سخن بگویند. منتها ولیعهد در داخل میبایست شخصا با زبان فارسی با مردم ارتباط برقرار کنند.
رویای یکی شدن منفعت خارجی با مصلحت ملّی ایران، تا کنون جز مخدّری قوی جهت تحمیق ملّت ایران و به سود منافع ملّی خارجی نبوده است. باید میان سیاستهایی که به قیامی ملّی میانجامد با رتوریکی که مورد قبول دول خارجی است تمایز نهاده شود. خمینی با ملّت ایران خدعه کرد. ولیعهد میبایست با دول خارجی خدعَه کنند. در این راستا از هرگونه کمک خارجی باید استقبال کرد. منتها مرکز ثقل باید درون باشد. نه چون اینهایی که منتظر اند اوّل اسرائیل حمله کند تا مردم به تبع آن قیام کنند.
با ارادهٔ ملّی است که دولت ملّی بنا میشود. چیزی که ورای هر گونه مجلسیست، تبلور پیدا میکند. در واقعیّت با گسست وحشتناکی که در ۵۷ رخ داده، هیچ بنیادی نمیتواند حتّی بهطور موقّت، جز با نوعی رجعت به نظم حقوقی گذشته ولو بهطور force majeure رخ بدهد.
این را باید همهٔ ملّیگرایان بفهمند که نقشی که در این جنگ بر عهدهی ولیعهد است، بذاته نقش لیدر گذار نیست. بذاته نقش نگهدارندهٔ تمام هستی سیاسی ایرانیان در دوران معاصر، هستی پوزیتیو ایرانیان در یک سدهی گذشته، شاه مشروطه است. این باید تفهیم بشود ولو آنکه تصمیم گرفته شود که در رتوریک عمومی بیان دیگری بیابد.
کلّ متن بالا را میشود در این پاراگراف خلاصه کرد:
«آن قبایی که بر تن ولیعهد است، فارغ از هر ارادهی مستقلّی، قبای یک سنّت تأسیسیست. ایران پیشتر تأسیس شده؛ دولت ملّی را و نظام منضم به آن را از اوّل نمیتوان تأسیس کرد. هر تصمیمی خلاف چنان سنگ خارایی، تداوم آشوبهای سابق و استمرار انقلابیگری است.»
گاهی از گوشه و کنار شنیده میشود که عدهای میگویند کوروش وجود خارجی نداشته است چون نامی از او در شاهنامه فردوسی نیست!
پاسخ به این فرضیه و انگاره را اینگونه میآورم:
درست است که در برجستهترین اثر ملی ایران، شاهنامه فردوسی، و همچنین تعداد بسیار زیاد آثاری که در ادامه جریان حماسهسرایی نوشته شدند، ذکر شاهان ماد و هخامنشی (شاهان جنوب و مغرب ایران) مثل کوروش و داریوش و ... وجود ندارد. اما دلیل این امر چیست؟ چرا مردمی که این گونه به گذشته خود افتخار می کردهاند، مهمترین دوره اقتدار تاریخی خود (ماد و هخامنشی) را از یاد برده اند؟
پاسخ:
الف: (دلیل اصلی)
اساس کار شاهنامه ها (از جمله شاهنامه فردوسی) بر خداینامهها استوار است، که بنابر استدلال نولدکه، آخرین تحریر خداینامه پهلوی در زمان یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، صورت گرفت. پس باید گفت که خداینامه ها نیز از تاریخ سلسلههای ماد و هخامنشی و داستانها و روایات جنوب و مغرب ایران خالی بودهاند و در آنها نیز رشته وقایع از شاهان پیشدادی و کیانی به اسکندر میپیوسته است.
خاطره شاهان مادی و هخامنشی در روایات ساسانی به کلی از یاد رفته بوده است و اشاراتی که به اعمال این شاهان در آثار اسلامی دیده میشود، همه از منابع غیر ایرانی (عبری، سریانی و یونانی) است که بعدها توسط گردآورندگان اخبار التقاط شده و گاه با روایات کهن ایرانی به هم آمیخته است.
ب:
تاریخ ملی ایران، که در شاهنامه بازتاب یافته، مبتنی بر روایات شفاهی است و هدف آن با تاریخ نویسی به مفهوم امروزی به کلی متفاوت است.
دولت ساسانی به ویژه پس از خسرو، برای دفاع از مرزهای شرقی در برابر اقوام مهاجم، به منظور پرورش حس وطن پرستی و احیای وحدت ملی ایرانیان، به تبلیغات گسترده ای دست زد و با مدون سازی داستانهای کهن، و نشان دادن پیوند ساسانیان با پادشاهان کیانی و برجسته سازی عنصر تورانی در آن، به بازسازی غرور ملی همت گماشت. «ایران پرستی» به صورتی که در شاهامه می بینیم بیشتر انعکاس جهانبینی ساسانی و قدرت مرکزی آن است.
ج:
از تاریخ اقوام کهن تنها آن قسمت در گذر سالها باقی می ماند که در قالب منظومه ها ریخته شده باشد و سرودخوانان و خنیاگران و نقالان سینه به سینه نقل کنند و به نسلهای بعدی برسانند. وقایع تاریخی جز مدت کوتاهی در خاطر نمیمانند اگر نوشته نشوند. اما منظومههای داستانی و حماسی قرنها میگردند و رنگ به رنگ میشوند. بنابراین وقایع تاریخی ماد و هخامنشی از جمله کوروش نمیتوانسته است مدت درازی در خاطره ها بماند با وجود حکومت پانصدساله اشکانیان، و حتی وقایع تاریخی دوره اشکانیان نیز، چون در دوره ساسانی مکتوب نشده است، از میان رفته و ساسانیان با ترکیب حماسه های قهرمانی و داستانهای مذهبی به جا مانده، و گلچین کردن از زمینه های گوناگون، کتابهای تاریخ گونه خداینامه را تدوین کرده اند.
د:
اشکانیان که در رواج دین زرتشتی میکوشیدند داستانهای آن را نیز رواج دادند و برخی از حکایات دوره اشکانی نیز مثل گودرز و گیو و بیژن و ... در در کنار آنها نقل شد و به همراه داستانهای پیشدادی و کیانی در طول حکومت پانصد ساله اشکانیان تا دورترین نقاط گسترش یافت و جایگزین داستانهای محلی شد. بنابراین هنگامی که ساسانیان به جکومت رسیدند، تنها تاریخ ملی به جای مانده، همین مجموعه روایات بود که پیش از حکومت ماد و هخامنشی تدوین شده بودند.
پروفسور بویس معتقد است که روایات مغرب و جنوب ایران تا دوره ساسانی موجود بوده است ولی به هنگام تدوین خداینامهها به دست موبدان زرتشتی، این روایات مورد توجه قرار نگرفتند و از خداینامه ها حذف شدند و پس از آن به تدریج از میان رفتند. پس بدیهی است که نامی از شاهان هخامنشی از جمله کوروش در شاهنامه فردوسی نباشد.
نتیجهگیری و نکات: طبق روایتِ تاریخیِ مانی پیامبر، او موفقشد در دوران ساسانیان با آزادی کاملی که دولت ساسانیان به او داد، تا سنِ پیری، بیمانع به تبلیغ مذهبِ خود بپردازد. نکتهی قابلتوجه درخصوص مانی این است که او عمرِ طولانیای داشت؛ و او پسازآنکه پساز…
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months ago