دوات|مرضیه خواجه‌محمود

Description
با هر نوشته دوباره پیدا می‌شوم.
رسواتر، عیان‌تر، رهاتر.

وب‌گاه من
https://marziyehkhajemahmood.ir/
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago

11 months, 3 weeks ago

قیمتِ نوشتن

از آزادنویسی امروز یادداشت قابل انتشاری درنیامد ولی برایم چند نکته داشت.

یک از آدم‌ها کاریکاتوری نسازم بزرگتر یا کوچکتر از قدوقواره‌ی انسانی‌شان.

دو دایره واژگان تصویری‌ام را وسیع‌تر کنم، کلماتی مثل «چشم‌به‌راه»، «گردن‌نهادن»، «چشم‌پوشی»، «بی‌رنگ‌ورو».

سه قدر دوستانم را بدانم، هم‌آنان که بی‌چشم‌داشت، سربه‌هوا بودنم را تاب می‌آورند و کمک می‌کنند دوباره به مسیر برگردم.

چهار قانون بگذارم فقط پای لپ‌تاپ و با وُرد یادداشت‌هایم را بنویسم، چون منِ دیگری هستم آنجا.

پنج برای همه‌ی وجوه زندگی‌ام ارزشی یکسان قائل شوم، به همان اندازه که به خواندن و نوشتن و کارکردن نیاز دارم، باید استراحت کنم، به جایی نامعلوم خیره شوم و لذت هیچ‌کاری نکردن را هم تجربه کنم.

شش رونویسی از کتاب نویسنده‌های بزرگ را فراموش نکنم چون در صرف و نحو جملات خلاق‌ترم می‌کند.

هفت مثل اسب مسابقه نباشم که فقط به روبه‌رو خیره شده، آن چشم‌بند لعنتی را بردارم، موقعیت‌های دیگری هم هست که ارزش پرداختن دارد.

هشت گاهی‌اوقات زندگی را ساده بگیرم و از نیمرویِ معمولی هم لذت ببرم.

نه هیچ‌کاری سخت نیست اگر درآن جدی و پایدار باشم.

ده برای خودم به اندازه‌ی همان بذر کوچک ژمینو* صبوری کنم.

*یک مدل کاکتوس که بذرهایش از خاک‌شیر هم ریز‌تر است.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

11 months, 3 weeks ago

سیر آفاق و انفس چگونه؟

با فونت جدید وُردم کنار نمی‌آیم. انگار نوشتن برایم سخت شده. با شکل حروفش مأنوس نیستم ولی به خودم اجبار کرده‌ام که تحملش کنم شاید که از دل این خرق عادت افکاری نو بجوشد.

طبق عادت زندگی‌کردن ممکن است دستاوردش کم‌ترین چالش ممکن باشد اما از درونش خلاقیت نمی‌جوشد. اگر قرار باشد فقط کتاب مورد علاقه‌مان را هزاربار بخوانیم و فیلم پسندیده‌مان را صدهزاربار ببینیم، چیز تازه‌ای از ما بیرون نمی‌زند.

اینکه می‌گویند خلاقیت می‌تواند شما را از فرش به عرش برساند بدون خرق عادت نمی‌شود.

عزیزدلم
ممکن است با خواندن بعضی کتاب‌ها و دیدن بعضی فیلم‌ها روح نازکمان ترک بردارد و چند شب کابوس ببینیم ولی می‌گذرد و ما با مواجهه با آنچه اصلن کوچکترین شباهتی با روح نرم و نازکمان ندارد بزرگ و بزرگ‌تر می‌شویم.

بعدترها چه بسا از دل همین خرق عادت‌ها اثری به‌یادماندنی از ما بماند که حرفی از جنس تازگی و شفافیت و دردهای آدمی در آن است. قرار نیست با آن کتاب‌ها یا فیلم‌ها که البته صحنه‌های غیرقابل تحملی از خشونت ندارند، خشونت در روانمان رخنه کند، بلکه شاید بتوانیم با نوشته‌هایمان جنس جدیدی از لطافت را به دنیا نشان بدهیم.

مگر نه این است که آتش بود که بر ابراهیم گلستان شد و انسان‌های بزرگ از دل مشکلات سخت ساخته شده‌اند، البته می‌دانم که یک قانون کلی نیست و نمی‌توان به همه عمومیتش داد ولی همین موارد زیاد، شاید ما را برای دیدن آنچه تابه‌حال ندیده‌ایم، از جا بلند کند و بنشاند سر فیلم‌ها و کتاب‌هایی که با شخصیتمان فرسنگ‌ها فاصله دارد.

به نظرم در بیشتر موارد، راه خلاقیت از خرق عادت می‌گذرد، حالا این ماییم که از بین مسیرها امن‌ترینشان را انتخاب می‌کنیم. مگر همین خود نمونه‌ی جرات‌ورزی نیست؟ قرار نیست که حتمن به همه‌ جای جهان سفر کنیم و بعد از دلشان متنی نوشتنی بیرون بکشیم، همین‌ها خودش سفر است. راه است. دیدن است.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

11 months, 3 weeks ago

کدام رویا؟

نعنا کاشته‌ام و هر روز جوانه‌های نورس را ناز و نوازش می‌دهم تا قد بکشند و بتوانند زمستان سخت را تاب بیاورند.

هنوز آنقدر ریشه‌دار نیستند که مطمئن باشم اگر جوانه‌ها هم بمیرند، قدرت ریشه بهار ساقه‌هایی نو می‌سازد. تابه‌حال ندیده‌ام کبوتری نعنا بخورد وگرنه باید از ترس یاکریم‌ها مثل شازده‌کوچولو برایشان تجیری می‌ساختم تا بزرگتر بشوند و بتوانند از نوک‌های بی‌امان این کبوترهای خِنگ جان سالم به‌در ببرند.

نعناها مرا یاد خودم می‌اندازند وقتی با قساوت جوانه‌های نورسم را برگ‌برگ می‌کنم و باز دوام می‌آورم و قد می‌کشم و فردا روز از نو روزی از نو.

شاید اسیر یک مازوخیسم افراطی‌ام و باید دست‌های بی‌قرارم را به بند بکشم تا فرصتی باشد کمی جوانه‌ها، ساقه زخیم کنند تا توان کندنشان نباشد. امروز خودم را دو کس دیدم، کس اول آرزومند و روزها به انگیزه‌ی رشد و بالندگی از خواب برمی‌خیزد و کس دوم شکسته، نگران جهانی‌ست که روی آب بنا شده. مثل همان فیلم وایرال‌شده‌ی اینستاگرام که خرس قطبی روی تکه‌یخ‌های شناور اقیانوس قدم برمی‌دارد و کسی چه می‌داند، یخ بعدی چقدر وزنش را تاب می‌آورد؟ من اما دلداری‌اش می‌دهم که تو روی کمر والی مهربان نشسته‌ای که بزرگترین ماهی دریاست و قول داده که تو را به آرزوهایت برساند.

کدام آرزو؟ مگر مقصد همان مسیر نیست که جان‌فزاست؟ شاید که باشد و اسب سفید رویاها همان نعنایی باشد که نازش می‌دهی تا قد بکشد.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

12 months ago

ارین براکویچ‌ درونت را زندگی کن

چطوری؟ اصلن کی هست این براکویچ؟

زنی که دوبار ازدواج کرده و سه فرزند دارد و مجبور است خودش از پس نگهداری و خرج و مخارج بچه‌ها و زندگی‌اش برآید.

هیچ‌وقت خودش را از تک و تا نمی‌اندازد و تا به اهدافش نرسد، کوتاه نمی‌آید. کارش را جدی می‌گیرد و اسیر اهمال‌کاری نمی‌شود.

خودِ خودش است، بدون سانسور.

یادگرفته روی پای خودش بایستد و نقش قربانی را بازی نکند.

به شرایط و امکاناتش آگاه است و خیال‌بافی واهی نمی‌کند.

از کمک‌گرفتن نمی‌هراسد و به خاطر نبود شرایط و امکانات بی‌خیال اهدافش نمی‌شود.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

12 months ago

از صدایِ نفس‌های منظم ندیدم خوش‌تر

صدای نفس‌های منظم‌شان یعنی خوابیده‌اند. روز پرچالشی داشتیم، از اصرار برای خرید کوله‌پشتی شروع شد تا شکایت از مدل بازکردن پلاستیک اسنک و قهر قهر تا روز قیامت که تو مامان من نیستی و چرا با آسمان مهربونی با من نه و برعکسش.

دست آخر قبل از خواب قول گرفت که فردا صبح همراهش بروم مدرسه. هر روزمان همین است. خوشحالم که امشب همه‌چیز به مِهر و رضایت ختم شد. حالا تا فردا خدا بزرگ است.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

12 months ago

تا ننویسم نمی‌فهمم

نوشتن روزانه و انتشارش ۱۰ موهبت برایم داشته:

اول اندیشیدن است برای انتخاب یکی از اتفاقات روزانه و تبدیل‌کردنش به متنی قابل انتشار.

دوم تمرین جرات‌ورزی‌ست چراکه وقتی افکارم را روی کاغذ می‌نویسم تازه می‌فهمم چه‌کاره‌ام و چه‌کار باید بکنم.

سوم هم باز تمرین جرات‌ورزی‌ست ولی اینبار از افکارم می‌نویسم بدون ترس از قضاوت بقیه.

چهارم هم باز تمرین جرات‌ورزی‌ست چرا که کم‌کم می‌فهمم چه خزعبلات بی‌اهمیتی را سانسور کرده بودم و نباید این‌همه خودم را رنجور می‌کردم.

پنجم اما تفکر نقادانه می‌آموزم و می‌فهمم چه‌ رخدادهای بی‌ربطی را به چه مسئله‌های بی‌ربط‌تری مربوط می‌کنم.

ششم به بقیه جرات می‌دهم که حرکت کنند چون با خواندن نوشته‌هایم می‌فهمند آش دهن‌سوزی نیستم و شاهکار خلق نمی‌کنم، اعتماد‌ به‌ نفس پیدا می‌کنند بنویسند چون حتمن آنها بهترند.

هفتم ایجاد حس هم‌دردی‌ست که من تنها اسیر مشکلات نیستم و همه شبیه همیم.

هشتم یاد می‌گیرم چطور مفاهیم ذهنی را به کلمات عینی تبدیل کنم و بتوانم درست و واضح منظورم را به مخاطب منتقل کنم.

نهم کلنجاررفتن با واژه‌هاست برای انتخاب بین به و بهتر.

دهم مواجهه با کاغذ سفید است و پیداشدن ایده‌های تازه.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

1 year ago

بیا حرف بزنیم

از کارش عصبانی شدم. گفتم امروز و فردا تبلت تعطیله. خواست که حرف بزنیم. این تنبیه منصفانه نیست. راه دیگری پیدا کن. با تنبیه کسی ادب نمی‌شود.

حرف زدیم. گفت نتوانسته خشمش را کنترل کند و مگر خشم کنترل شدنی‌ست؟ گفتم می‌شود، دیدم که مدیریتش کرده، بیش از این از او توقع داشتم و رویش زیاد حساب می‌کنم. خنده‌ و ذوقش را جمع کرد. فکر کرد نمی‌فهمم از حرفم در دلش قند آب شده. گفت بیا راه دیگری پیدا کنیم بدون محرومیت. راهی که او هم بپسندد، منصفانه باشد و پرفایده. قرار شد تا یک‌ماه هر روز برای خواهرش کتاب بخواند.
حالا هر سه خوشحالیم.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

1 year ago

خیلی وقته که مُرده
خودش خوب نمی‌شود.
خودش درست نمی‌شود.
خودش حل نمی‌شود.

خودش نیست. مُرده. خبر نداشتی؟
حالا که خودت را داری، دست بجمبان.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

1 year ago

کدام آرزو را زندگی می‌کنم؟

«حوالی عصر حسین امین و برف باهم آمدند. برف نرم رقصانی که ناز داشت و تاب غارت زمین نمی‌آورد و به تأنی سینه به خاک می‌داد و ننشسته آب می‌شد چونکه زمین نفس کشیده بود و برف را نمی‌پذیرفت و از برفاب مه رقیقی به‌جا می‌ماند که به هوا می‌پیچید و قاطی چرک و دود شهر می‌شد.»
چندین بار این جملات را خواندم و فکر کردم چه خوشبختم که با کتاب‌ها مانوسم. پرسید: «اگر به نهایت ثروت و رفاه برسی باز هم نویسندگی را ادامه می‌دهی؟»
یاد نوشته‌ی
محمد قائد* افتادم، «این‌جوری آدم البته پولدار نمی‌شود اما به من یکی خیلی بد نگذشت.»

*فیل در تاریکی، قاسم هاشمی‌نژاد.

#دوات
مرضیه خواجه‌محمود
@ensanenoghrei

1 year, 3 months ago

تاب میارم

«ژیمناستیک فکری» کلمه‌ای در کتاب دفترچه‌ی خاطرات و فراموشی* که هایلایتش کردم.

برایم همان پشتک باروهای ژیمناستیک تداعی شد. بارفیکس و خَرَک. پسر کوچکی در برنامه‌ی عصرِجدید که از انعطاف بدنی به ماهی می‌مانست. حرکات جالب و جذابی که فقط با تمرین زیاد شدنی‌ست و از هرکسی برنمی‌آید.

چطور ما ژیمناستیک فکری کنیم، وقتی تنها باورهای خودمان را اصل و درست می‌دانیم؟

چند روز پیش با دوستم سر مسائلی گفتگو می‌کردم، یک‌هو مثالی به ذهنم رسید که باید مثل ارشمیدس یافتم یافتم، سر می‌دادم.

ماهی چون فقط در آب زنده است فکر می‌کند بیرون دریا هیچ موجودی نیست و دنیا همه آب است. حالا ما که بیرون دریا زندگی می‌کنیم، فکر ماهی برایمان مضحک و کودکانه است. بیرون دریا دنیایی‌ست که یک ماهی هیچ‌وقت نمی‌تواند آن را درک کند. خب البته از یک ماهی که حیاتش به آب بند است نمی‌شود توقع داشت از بیرون آب خبر بگیرد، اما ما که می‌توانیم محیطِ‌ زیستِ فکری‌مان را عوض کنیم تا همه‌چیز را در چند باور و تصور نخ‌نما‌‌شده خلاصه نکنیم.

شاید برای ژیمناستیک فکری لازم است کمی بیرون افکارمان تاب بیاوریم تا موجودات زنده‌ای را کشف کنیم که جور دیگری می‌زیند.

  • نام کتابی از محمد قائد.

#دوات
مرضیه خواجه محمود
@ensanenoghrei

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago