?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
پازل: اشراقهای خودمونی
یک
- امروز خنو بودم.
این جمله رو بعد از یه سکوت تقریبا طولانی گفت. حالا دستش رو گذاشتهبود زیر چونه و منتظر بود تا من پازل این سه کلمه رو کنار هم بچینم. خنو بودن... بعد ادامه داد:
- همونقدر ناکافی، همونقدر عقب و شاید خندهدار.
دو
خنو کیه/چیه؟
ویلیام خنو همون موزیسینی بود که تو دههی ۵۰ دو تا قطعهی خوب برای فریدون فروغی ساخت:
زندون دل و همیشه غایب.
اما یه مشکلی بود:
همون موقع که خنو با خودش گفته آس موسیقی رو گذاشتم روی میز، دوتا کوچه بالاتر، شماعیزاده داشته شاهکار آینه رو برای فرهاد میساخته، یا منفردزاده با خودش یه ملودی تازه زمزمه میکرده که بعدا شد جمعه.
ماجرا اینه که خنو خوب بود اما تو اون دوره زورش نمیرسید به ذهنهای درخشان اطرافش. حالا تو تیکهکلامهای خودمونی ما تبدیل شده به یکی از تصویرهای ناکافی بودن، تصویر کسی که همیشه چند قدم عقبتره.
سه
جان برجر یه جایی نوشت:
«انگار کلمات سرجای خود نیستند...» بعد هم میگفت چیزی که میخوام بگم رو بین همین کلمهها ببین. یا یه چنین چیزی...
چهار
زبان خودمونی زیباست. کلمههای مشترک، ترکیبهایی که بیرون از این دایره شبیه به یه فایل زیپ میشن که قفل شدن. اما کنار آدمهای نزدیک، انگار که داریم پیش از نابودی برج بابل زندگی میکنیم و زبان هنوز فرو نریخته.
نویسنده گروگان زودباور سکوت است. گاهی فکر میکند راه فرار را پیدا کرده. اما سرنخ نجات از هزارتو گم شده.
او همان فرزند سمجی است که در هزارتو، کورمالکورمال میگردد تا تکههایی از برج بابلی را پیدا کند که پس از آن نفرین فرو ریخت.
دیدنِ تصویر ویرانی یا دیدنِ چارگوش سیاه
سال ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۵
همیشه دوست داشتم برای یک روز، حافظهی این دو سال از زندگی مالویچ رو تو سرم داشته باشم. انگار یه فیلم تکهتکه از هر چیزی که مالویچ تو این دو سال بهش فکر کرده رو ببینم.
تصویر اول:
اینجا یکی از اتودهای مالویچ برای طراحی صحنهی یه اجرای اپرا رو میبینیم، به لکههای سیاه نگاه کنید، سیاهچالههای این طرح و اولین قدمهای ذهن مالویچ تو مسیری که دو سال بعد، همه چیز رو تکون میده.
تصویر دوم:
گرداب... لحظهای که نقاشی ما رو میخکوب میکنه. حذف همهی خطوط و اشکال اضافه و رسیدن به یه مربع سیاه. تصویر ویرانی. به قول بوریس گرویس: تنها چیزی که از ویرانی جون سالم به در میبره، تصویر ویرانیه...
*▫️«دیدارهایی در انتهای جهان یا ستایشنامهی عکسهای درِ یخچال»* قطعهنویسیهایی بود از یک سفر در ٢۴ سالگی. از سفری که میرویم و به ما برمیگردد؛ از دوستیها و عکسهایی که به درِ یخچال میزنیم.
* این متن جایی منتشر نشده و چند سال گوشهی دسکتاپم بود؛ هیچچیز نباید گوشهی دسکتاپ بماند، بهخصوص نوشتههای دوستی.
ارو-گرو Ero-Guro
[سکس، وحشت و قهقهه]
نقاشی رویای زن مرد ماهیگیر رو دیدین؟
همآغوشی زن ژاپنی با یه موجودی شبیه به اختاپوس.
سال ۱۸۱۴ بود که هوکوسای این اثر رو خلق کرد و سنگ بنای جنبشی رو گذاشت که اوایل دهه ۱۹۲۰ تو هنر و ادبیات ژاپن شکل گرفت.
ارو-گرو Ero-Guro
آمیزهای از اروتیسم، گروتسک، خون، وحشت شهوانی، خنده و قهقهههای ترسناک.
از سکسهای خشن پر از خون و زنی که پس از ارگاسم تبدیل به هیولا میشه تا داستانهای سریالی دختر جوانی که وارد محفلهای سری میشه.
رد این جریان رو همه جای هنر ژاپن میشه دید، از داستان کوتاه بگیرید تا مانگاهای سریالی و تئاتر. مثلا وقتی این جریان رو نو سینما دنبال میکنیم، میرسیم به سینمای Pink Film. جریانی که تاکید داره روی جنبههای جنسی و تا اندازهای میره سمت پورنوگرافی خشن.
وقتی این سینما رو در ارتباط با جنبش ارو-گرو میخونیم، بازگشتهای جذابی رو با همون نقاشی معروف هوکوسای و نقاشهای دیگه تو این مسیر رو میبینیم.
دستها
اگه قرار باشه فقط یه نقاشی از کاراواجو رو انتخاب کنم، بدون شک دستم رو میبرم سمت تابلوی توماس شکاک.
رستاخیز مسیح و شک سادهلوحانهی توماس.
توماس وقتی مسیحِ بازآمده رو میبینه، میگه فقط با لمس کردن حفرهی زخم ایمان میارم.
به دست مسیح نگاه کنید. دستی که مچ توماس رو گرفته و به طرف زخم هدایتش کرده. انگار نقاش با همین ژست داره توماس رو مسخره میکنه.
سال ۱۹۸۶ مارک تانسی یه شاهکار خلق میکنه:
جاده، ماشینی که روی خط گسل توقف کرده، مردی که با ناباوری دستش رو برده توی حفرهی زمین و زنی که با یه دست روی دنده، منتظر مونده تا شک پارتنرش تموم شه.
تانسی اسم این اثر رو میذاره توماس شکاک.
شک مرد به اینکه واقعا این زمین، جهان ما رو بر دوش گرفته و همهی بحثهای فلسفی و زمینشناسی دربارهی این نقاشی به کنار.
اتفاقی که برای من جالبه، اینه که نقاش اینجا هم داره توماس معاصر رو مسخره میکنه.
به دست زن، روی دنده و چرخش سرش نگاه کنید. اینطوریه که:
خیالت راحت شد زمین واقعیه عزیزم...؟
آنگاه در خیال من باران بارید...
-- کمدی الهی. برزخ. [سرود هفدهم]. دانته
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago