حامد ابراهیم پور

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 Monate, 3 Wochen her

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 8 Monate, 1 Woche her

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 Monate, 1 Woche her

2 years, 6 months ago

فرصتِ قد کشیدنت را باز
روی قانونِ جنگ‌ها خوردند
ماده آهوی دیگری بودی
مادرت را پلنگ‌ها خوردند

جنگ... از پایه‌های دینت بود
جنگ دامادِ سرزمینت بود
جنگ هر شب به حجله‌ات می‌بُرد
سینه‌ات را فشنگ‌ها خوردند

زیرِ دستِ جهان نخوابیدی
با امیر ارسلان نخوابیدی
حقّ فرخ لقایی‌ات را باز
پشتِ شهرفرنگ‌ها خوردند

آرزو کردی و پسر نشدی
قصه‌ی ساده‌ات فرشته نداشت
به خودت هم دروغ می‌گفتی
پدرت را نهنگ‌ها خوردند

زیر دندانِ مرز جان کندی
خاطراتِ تو تیرباران شد
در دهان خلیج هضم شدی
وطنت را تفنگ‌ها خوردند

مرده بودی و فکر می‌کردی
خاک مانند مرگ یکرنگ است
کفنت پرچم سپیدی شد
پرچمت را سه‌ رنگ‌ها خوردند!

روی سرهایتان اذان گفتند
شهر آن‌قدرها مناره نداشت!
سجده کردی و سرزمینت را
باز تیمور لنگ‌ها خوردند...

وای شاعر… دوباره پرت شدی
پرِ سیمرغ، روی قاف شکست
جگرت پاره بود، خونت را
تک تکِ قلوه سنگ‌ها خوردند

توی زندانِ قصر، شاه شدی
توی زندان ولی هوا کم بود
آرزو داشتی نفس بکشی
نفست را سرنگ‌ها خوردند…

.

‏حامد ابراهیم پور
غزلی از کتاب: آوازهایی از طبقه‌ی سوم/ چاپ:۱۳۹۳
@hamedebrahimpouroriginal

2 years, 6 months ago

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست
درختم... ردپای باغبان بر ساقه‌ام باقی‌ست

درختم.... مُردنم را یک زمینِ مرده می‌فهمد
شکستم را فقط یک برگِ بازی‌خورده می‌فهمد

خزانْ بی برگ و بارم کرد... نورم باش؛ خاکم باش
چراغِ کوچکی در خاطراتِ ترسناکم باش

سرود ملّی‌ام شو، خانه‌ام شو، تار و پودم شو
مرا در بازوانت غرق کن... اروند رودم شو

اگرچه روسیاهم... در کلامم آبرو دارم
صدایم را بغل کن... زخمِ‌ بازی در گلو دارم

مرا با غم بخوان؛ ربطی میانِ شعر و شادی نیست
به جز لبخند در من هیچ چیزی غیرعادی نیست!

دلت خشکید، اما نامه‌هایت کاغذی تر داشت
نوشتی دوست: آری دوست مَحرم بود؛ خنجر داشت!

نوشتی: دین! کتک خوردیم و در آغوشِ دین ماندیم!
نوشتی: سرزمین! در خاک‌مان بی سرزمین ماندیم

نوشتی: باغ‌ِ‌‌مان.... آن باغچه سهم زمستان شد
نوشتی: خانه! آری... خانه‌ای کوچک که ویران شد

نوشتی: عشق! آری... عشق شاید طالعی بد داشت
جوان بودیم... اما مرگ با ما رفت و آمد داشت

در این شب‌های روشن میزبانِ قرص اعصابم
صدایت می‌کنم... آن‌وقت بعد از گریه می‌خوابم

صدایت می‌زنم... مِه در بیابان است دخترجان
صدایم کن... «چراغِ قَریه پنهان است» دخترجان...

کجا خاکت کنم ای عشق؟ دیگر در زمین جا نیست
جوان دادیم، جان دادیم... اما ترس با ما نیست!

هوا غرّید... دریا کشتیِ بی‌‌ناخدا را بُرد
شنا کردیم... اما آب ما را بُرد... ما را بُرد...
.
.
حامد ابراهیم‌پور
@hamedebrahimpouroriginal

2 years, 7 months ago

شاید شعارِ تازه‌ی غمگینی
کِز کرده لای دفتر من باشد
شاید که یک گلوله‌ی جا مانده
در سینه‌ی برادر من باشد
در حوض‌های شهر شما جاری‌ست
شاید که خونِ دختر من باشد...

ما پامچال‌های کبودی در
خاکِ سیاه‌چال شما بودیم
از پشت‌بام‌های هم افتادیم!
گیلاس‌های کال شما بودیم
یک مشت آرزوی لگد خورده
در سطل آشغالِ شما بودیم!

ای مُرده‌شوی‌خانه‌ی بی‌صاحب
خون‌های تخت پاک نخواهد شد
صدبار شُسته‌ای... تبرت سرخ است
خونِ درخت پاک نخواهد شد
ننگِ لباس‌های نظامیتان
از چوبِ رخت پاک نخواهد شد!

صد کاجِ سبز اگر که تبر خوردند
شمشادِ سرخ در چمنت کم نیست
مهسا، ندا، حدیث، غزل، نیکا...
گل‌های سرخِ پیرهنت کم نیست
گُردآفریدهای تو را کشتند
گردآفرید در وطنت کم نیست..‌.

ما تکه‌های آینه‌ات هستیم
تصویری از دهن کجی‌ات بودیم
شوشی و زاهدانی و تبریزی
شیرازی و سنندجی‌ات بودیم
زنده به گورهای بد آُورده
فرزندِ اوس و خَزرجی‌ات بودیم!

این شعر نیست... دفتری از سنگ است!
سگ‌های کاسه‌لیس خطرناکند
_این دخترانِ گیس تراشیده
این دخترانِ... -هیس! خطرناکند
باران حریفِ شعله نخواهد شد
کبریت‌های خیس خطرناکند...

این گریه‌ها دوام نخواهد داشت
جادوی خنده‌هاست که می‌ماند
از یاد می‌روند پَلشتی‌ها
زیباییِ شماست که می‌ماند
فریاد می‌کشند خیابان‌ها
وقتی «فقط صداست که می‌ماند...»

.
‌‌.
‌.
‌.
حامد ابراهیم‌پور

@hamedebrahimpouroriginal

2 years, 7 months ago

و ما آنگاه روی دوشِ هم، آرام خوابیدیم
و ما آرام مثلِ بره‌هایی رام خوابیدیم

برای "عین" و "شین" و "قاف" الفبا را تکان دادیم
بدون اعتنا به "عین" و" قاف" و "لام" خوابیدیم!

شبیه بادبادک‌های تنها از نخ افتادیم
شبیه کفترانی مُرده روی بام خوابیدیم

دو تا ماهی شدیم و تورهامان را به سر کردیم
دو تا ماهی که بر قلابِ ناآرام خوابیدیم

دو تا کودک شدیم و روزِ بی‌بازی کتک خوردیم
بدون کشف جادوی شباهنگام خوابیدیم

دو تا شاعر شدیم و زندگی بی‌آرزومان کرد
دو تا شاعر که در این شعرِ نافرجام خوابیدیم

دو تا پیچک شدیم و چوبه‌های خونیِ هم را
بغل کردیم و پیش از لحظه‌ی اعدام خوابیدیم

شهیدانی شدیم و نامِ‌مان از کوچه‌ها خط خورد
شهیدانی که در این قطعه‌ی گمنام خوابیدیم....

.
.
.
.
حامد ابراهیم‌پور
غزلی از مجموعه شعر: آلن دلون لاغر می‌شد و کتک می‌خورد/ چاپ:۱۳۹۰
.
@hamedebrahimpouroriginal

2 years, 8 months ago

نه این‌که عاشقِ این میله‌های یخ‌زده باشم
کجا فرار کنم؟ چیده‌اند بال و پرم را
هزار خاطره‌ی تلخ را به گریه سپردم
چگونه پاک کنم خاطراتِ تلخ‌ترم را؟

هزار نسل گذشت و سپید بخت نبودیم
همیشه قسمتِ ما عشقِ سال‌های وبا بود
به میزبانیِ‌تان قانعم، گلایه نکردم
اگرچه شهرِ شما گورِ دسته‌جمعیِ ما بود

به پشتگرمیِ کبریت‌ها به جنگ رسیدیم
اگرچه کوهِ یخی روی نقشه آب نمی‌شد
زمینِ سوخته پاداش سخت‌جانیِ‌مان بود
اگر که بر سرِمان آسمان خراب نمی‌شد

گرسنه منتظر معجزاتِ تازه نشستیم
نمازِ نیمه‌شب از ترسِ قتل‌عام شدن بود
دوباره وعده‌ی آتشفشان و زلزله می‌داد
جهانِ خسته در اندیشه‌ی تمام شدن بود

تو از کدام مسیر آمدی پرنده‌ی خونی؟
تو در کدام زمین ریشه داشتی گلِ چیده؟
تو شاخ و برگِ خزان دیده‌ی کدام درختی؟
تو کیستی زنِ بی‌سرگذشتِ رنگ‌پریده؟

تو را کنار کپرهای نیمه‌سوخته دیدم
پرنده‌ها خبرت را به دوردست رساندند
تو از تمامی دنیا عزیزتر شدی اما
برادرانت در چاه نفت زنده نماندند...

زمانه خواست که بی‌آرزو و کال بیفتیم
هراسِ هر شب‌مان در بهار چیده شدن بود
به جای گرمیِ آغوش، تازیانه چشیدیم
به جای بوسه سرانجامِ‌مان گزیده شدن بود

دوباره منتظرِ پاسخِ کدام دعایی
از آسمان -که به ما فرصتی جدید نداده-
کدام سُفره درین خانه‌ها گرسنه نمانده؟
کدام خانه درین سرزمین شهید نداده؟

برو مسافرِ غمگین من... سفر به سلامت
روانه‌اند دعاهای خیر پشت سرِ تو
چگونه از تو و آن چشم‌های خیس نترسم؟
زیادتر شده زیباییِ زیادترِ تو!

بگو به یاد بیارند قد کشیدنِ ما را
به سقف مشت بزن، تارِ عنکبوت بیفتد
به آسمانِ ترک‌خورده اعتماد ندارم
مگر که سنگ شود، روی قوم لوط بیفتد...
.
.
.
.
‌.
.
.
حامد ابراهیم‌پور
از مجموعه شعر سرخپوست‌ها

.
پ.ن:
۱- عشق در سال‌های وبا/ گابریل گارسیا مارکز
۲. زمین سوخته: احمد محمود
۲- بگذار کسی نداند که چگونه من/ به جای نوازش شدن/ بوسه شدن/ گزیده شدم
(احمد شاملو)
.
.
@hamedebrahimpouroriginal

2 years, 9 months ago

?????
این مثنوی را هم پیش ازین با گوشی‌ موبایل ضبط کرده بودم. لیلی خالقی مهربان و هنرمند روی آن فایلِ شعرخوانی، متن شعر و موسیقی گذاشت و این ویدئو- یا هرچه که نامش است- را درست کرد. عکس را هم سما صفایی عزیز برداشته است. خلاصه این‌که به روز شدن نسبی این کانال از صدقه‌ی سر دوستان است!
@hamedebrahimpouroriginal

2 years, 9 months ago

دعا کردم برای بختِ روشن، گرچه می‌دانم
که خوشبختی نصیب شاعرانِ زودباور نیست
نمی‌دانم که از این خاکِ بی‌حاصل چه می‌خواهم!
کجایی باد؟ گلدان خانه‌ی گل‌های پرپر نیست
برای روزهای خوب جنگیدیم و فهمیدیم
که غیر از مرگ، چیزی بین آدم‌ها برابر نیست!

تمام کوچه‌ها از دزدهای آشنا پُر شد
چه آمد بر سرت ای شهرِ زخمی؟ پاسبانت کو؟
دوباره بیشه زیر پای روباهانِ پیر افتاد
بگو ایران! غریو شیرهای نوجوانت کو؟
مبادا باز هم تقدیرمان پایانِ بد باشد
کتابِ پاره‌پاره قهرمانِ داستانت کو؟

دوباره خاک سرخت خانه‌ی چنگیزخان‌ها شد
مبادا دامنت را... جنگ کن با چنگ و دندانت
مسلمان‌ها چه‌ها کردند در حقّ مسلمان‌ها؟
گلوها پاره شد با نیزه‌های زیرِ قرآنت
هزاران بچه شیرِ خشمگین در چادرت مُردند
بگو ایران کجای قصه گم شد لطفعلی‌خانت؟

مراقب باش! «باید عشق را در خانه پنهان کرد»
مراقب باش...
دیوار است و صدها موش و گوش این‌جاست!
«دروغ» آری!
کنارش «خشکسالی» هست، «دشمن» هست
دلیل ترسناکِ ترس‌های داریوش این‌جاست!
مبادا در لباست رنگ‌های دیگری باشد
خودت را پاک کن!
«عالیجنابِ سرخ‌پوش» این‌جاست!

به دنبال من آمد مرگ... پیدایم نکرد، آخر
شبیه پیچکی مسموم دورِ خواهرم پیچید
سیاهی بیشتر شد، خاطراتِ روشنم مُردند
صدای قتل‌عامِ یک قبیله در سرم پیچید
خبر دارم مرا این‌بار هم انکار خواهی کرد
صلیبم را بیاور، بوی شامِ آخرم پیچید...

.
.
.
.
.
پ.ن:
یک: عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
«احمد شاملو»

دو:
اهورامزدا این کشور را از دشمن، خشک‌سالی و دروغ محفوظ دارد.
«دعای داریوش اول هخامنشی- بند سوم کتیبه‌ی او در تخت‌جمشید»

سه:
عالیجناب سرخ‌پوش و عالیجنابان خاکستری: کتابی از اکبر گنجی

چهار:
پطرس گفت: «حتی اگر همه به سبب تو بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید.» عیسی به وی گفت: «به تو می‌گویم که همین امشب، پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد!»
انجیل متّی
.
.
.#حامد_ابراهیم_پور
شعری از کتاب سرخپوست‌ها
نشر آنیما/ چاپ: ۱۳۹۸

@hamedebrahimpouroriginal

2 years, 9 months ago
2 years, 9 months ago

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!
به پایان گرچه نزدیک است دیگر داستان من

تو را چون زخم‌های دیگرم در یاد خواهم داشت
مرا از یاد خواهی بُرد بانوی جوانِ من...

زمینی ساکتم... در سینه‌ام جوش و خروشی نیست
که یخ کرده‌ست بی‌آغوشِ تو آتشفشان من

اگر صد سالِ نوری دور هم باشی، خدا را شکر!
همین خوب است... سوسو می‌زنی در آسمانِ من

دلم ترسیده... قصد بردنِ جفتِ مرا دارند
عقابانی که می‌چرخند دُورِ آشیان من

تَرَک دارم ولی جانم به جانت بند خواهد ماند
فقط همرنگِ عاقل‌ها نشو دیوانه‌جانِ من!


به هرسو می‌دوم جادوگری نو! اژدهایی نو!
که در خود هفت‌خوانی تازه دارد هفت‌خوانِ من!

حلالم کن وطن! بر آرشت دیگر امیدی نیست
غرورم مرده در لرزیدنِ تیر و کمان من

امید تازه‌ای در خونِ این خلقِ هراسان نیست
که‌ صدها دیو دارد کشور بی‌قهرمانِ من!

خودم را با تمام خاطراتم دوست می‌دارم
اگرچه دشمنی کردند با من دوستانِ من!
.
.
حامد ابراهیم‌پور
#غزل
@hamedebrahimpouroriginal

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 Monate, 3 Wochen her

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 8 Monate, 1 Woche her

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 4 Monate, 1 Woche her