νόμος نوموس

Description
تأملات حقوقی

ارتباط با من:
@MhdSme
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

2 years, 2 months ago

فرانتس کافکا و شرکت بیمۀ حوادث کارگری
(ترجمۀ قسمتی از کتابِ «کالبدشناسِ قدرت»)

همان‌طور که می‌دانیم، کافکا در سال 1908 به عنوان مشاور حقوقی در شرکت بیمۀ حوادثِ کارگری متعلق به پادشاهیِ بوهم، یا به قول خودش در «لانه‌ی تاریکِ بوروکرات‌ها»، استخدام شد. او آنجا هر روز کارگرانِ حادثه‌دیده‌ای را می‌دید که اقسام غرامت‌ها را درخواست می‌کردند.
کارِ کافکا به عنوان مشاور حقوقیِ شرکت، دفاع از منافع شرکت علیه کارگرانی بود که در پی جبران خسارت بودند. طبیعتاً صِرف این واقعیت در کنار اعتقاداتِ او به این معناست که کافکا مجبور بود برای 14 سالی که در شرکت ماند تناقضی بزرگ را زندگی کند.

واقعه‌ای که پدرِ گوستاو یانوش، که او هم به استخدام شرکت درآمده بود، برای پسرش بازگو کرد، بسیار برملاکننده است، دستکم درباره‌ی اینکه که کافکا چگونه می‌کوشید این تناقض را در عمق وجودش حل کند.

یک روز کارگر سالخورده‌ای که پایش را در اثر حادثه محل ساخت‌وساز از دست داده بود، علیه شرکت حوادث کارگری به این دلیل که مستمری ناچیزی به او داده بودند اقامه‌ی دعوی کرد. دادخواستِ تقدیم‌شده فاقد شرایط حقوقیِ مناسب بود و اگر کارگر با وکیل مشهوری ملاقات نمی‌کرد که پذیرفت به طور رایگان دادخواست را طبق شرایط مناسب تنظیم کند و برای او ممکن سازد که جبران خسارت را به طور کامل به دست آورد، دادگاه را که به زودی تشکیل می‌شد می‌باخت.

بعدها کاشف به عمل آمد که کافکا با پرداخت هزینه‌ها از جیب خود، وکیل را علیه منافعِ شرکتِ خودش مأمور کرده بود.

2 years, 2 months ago

هذیان‌های عالمانه

ریچارد لیو، استاد حقوق دانشگاه سان‌فرانسیسکو، به زودی مقاله‌ی تازه‌اش درباره‌‌ی «اقرار نادرست» را منتشر می‌کند. اولین مقاله‌ای که از لیو‌ در این زمینه‌ خوانده‌ام، سی سال پیش در سال ۱۹۹۲ منتشر شده است. در این سی سال لیو ‌چند کتاب و ده‌ها مقاله درباره‌ی بازجویی و اقرارِ نادرست منتشر کرده و چند جایزه‌ی مهم گرفته است. لیو عمرش را برای پژوهش در این حیطه وقف کرده.

در ایران چیزی نظیر ماجرای بالا رخ نمی‌دهد. دلیلش به نظرم روشن است: اگر شما شش ماه به دقت درباره‌‌ی اقرار نادرست مطالعه کنید، احتمالاً از همه‌ی پژوهشگران حقوقیِ فعال در ایران در این مورد باسوادتر خواهید بود. بعد از شش ماه یا یک سال، احتمالاً مقاله‌ای بتوانید بنویسید که برای جامعه‌ی حقوقی ایران جذاب و مفید باشد. اما اگر مانند لیو بخواهید سه دهه پژوهش در این مورد را پی بگیرید، بعد از یکی دو سال انگار دیگر دارید فقط با خودتان گفتگو می‌کنید. حدود سه دهه گفتگو با خودتان احتمالاً از شما به چشم جامعه‌ی حقوقی آدمی خواهد ساخت که در انزوا هذیان می‌‌گوید و ایده‌هایش فهم‌پذیر نیست. شاید هرچقدر افکارتان عمیق‌تر باشد، هذیان‌هایتان وخیم‌تر به چشم آید.

2 years, 2 months ago

با احترام، سه متن دیگر از این مجموعه در ادامه تقدیم می‌شود:

2 years, 3 months ago
امیدوارم همه مترجمان این توصیه‌ی کاملاً …

امیدوارم همه مترجمان این توصیه‌ی کاملاً حرفه‌ایِ آقای لاجوردی را جدی بگیرند. درست و متواضعانه است. ولی بعید می‌دانم عمده‌ی روشنفکران ایرانی تا خودشان هم در مقدمه یا مؤخره ابراز وجود نکنند دل به انتشار کتاب بدهند. حرف‌های خودشان را هم مهم می‌دانند و در کنار متن اصلی به مخاطب تحمیل می‌کنند. حتماً باید متفکر بودنشان را علاوه بر مترجم بودن توی چشم ما بکنند!

2 years, 3 months ago
تد کوهن، کتابش را با تحلیل …

تد کوهن، کتابش را با تحلیل دقیقِ «استعاره» آغاز می‌کند. اما مسئلۀ اصلیِ او تامل دربارۀ استعاره نیست؛ کوهن با کاوش در چگونگیِ وقوع و فهم‌پذیریِ «استعاره»، به نفع مدعای مهم‌اش استدلال می‌کند؛ اینکه «قابلیت و استعداد استعاره‌پردازی» جدا از سویۀ زیبایی‌شناختی، دقیقاً همان چیزی ست که «تفکرِ اخلاقی» را ممکن می‌سازد. او نشان می‌دهد که «فهمِ دیگری» و زیست اخلاقی، بدون این قابلیت چندان مجال امکان پیدا نمی‌کند. در واقع، قرار دادنِ خود به جای دیگری، و اندیشیدن به دیگری به جای خود، سرشتی استعاری دارد و بی این قابلیت، تفکر اخلاقی ره به جایی نمی‌برد.

کافکا می‌گفت جنگ از فقدان تخیل ناشی می‌شود. جنگ‌افروزها چه بسا قدرتِ استعاره‌پردازی ندارند و نمی‌توانند خود را به جای دیگری ِ رنج‌کشیده قرار دهند. در مقابل، دوستِ کافکا خودکشی کرد، شاید چون «تخیلش آنقدر قوی بود» که رنج‌های ناشی از جنگ را می‌توانست لمس کند، و بنابراین نمی‌توانست تاب آورَد. تجربۀ اخلاقی را باید همینجا جُست: از خلالِ استعارۀ خود-به-مثابۀ-دیگری، یا دیگری-به-مثابه-خود؛ کوهن در کتاب خواندنی‌اش چنین می‌گوید.

2 years, 4 months ago
در زبان فارسی، اگر می‌خواهید لذت …

در زبان فارسی، اگر می‌خواهید لذت نثر ادبی را تجربه کنید، سعدی بخوانید و اگر می‌خواهید نثر حقوقی شما را به لذت برساند، به آثار دکتر عبدالله شمس سر بزنید.

نثر دکتر شمس، در اوج ظرافتِ حقوقی است، برای نمونه به نظرم برتر از نثر خوب مرحوم دکتر کاتوزیان. نثر دکتر شمس، به "اذهانِ حقوقی" لذتی عمیق می‌بخشد، اما بر خلاف آثار ادبی، علت این لذت‌بخشی، "دقت حقوقی" و "وضوح حقوقی" و"انسجام حقوقی" است نه ایهام و ابهام. پیراستگیِ نثر ایشان از آرایه‌های ادبیِ مخل، خودش چه بسا طیفی از "آرایه‌ها‌‌ی حقوقیِ" درخشان را رقم می‌زند.

همان‌طور که شعردوستان در عمیق‌ترین لحظه‌هاشان به شعر پناه می‌برند، من سالهاست عمیق‌ترین لحظه‌هایم را با نثر حقوقی می‌گذرانم و لای نوشته‌های حقوقی پرسه می‌زنم. در میان ایرانیانِ معاصر، تاکنون هیچ نوشته‌ی حقوقی به اندازه‌ی نثر دکتر شمس به من لذت نداده و تجربه‌ی دقت و وضوح و انسجام را برایم ممکن نساخته است. برایم نثر ایشان اوج چیزی است که می‌توانم آن را "نوشتن همچون یک حقوقدان" بنامم.

2 years, 4 months ago

امنیت در برابر دولت

وقتی واژه‌ی «امنیت» را می‌شنوید چه به ذهن‌تان خطور می‌کند؟ اینکه از جنگ با دولت یا دولت‌های دیگر رها باشیم؟ اینکه «جنگ داخلی» درنگیرد؟ اینکه قربانی حمله‌ی تروریستی نشویم؟ اینکه به عنوان بزه‌دیده،‌ جرایم خشونت‌آمیز مثل سرقت مقرون به آزار را تجربه نکنیم؟ بی‌تردید همه‌ی اینها بسیار مهم است. دور باد از کشورمان که عرصه‌ی جنگ یا اقدامات گروه‌های تروریستی شود. کاهش جرایم خشن را نیز باید بس جدی گرفت. اما در این یادداشتِ کوتاه با فهمی حقوق بشری سراغ مفهومِ «امنیت» می‌روم و به نفع این ادعا استدلال می‌کنم: امنیت از جمله یعنی «امنیتِ مردم در برابر نظام حکمرانی» و نیروهای دولتی. بنابراین وقتی نگران «امنیت» هستیم از جمله باید نگران امنیت مردم در برابر دولت باشیم.
برای نزدیک شدن به فهم حقوق بشری از «امنیت» خوب است از «پارادوکسِ هابز» شروع کنیم. به نظر توماس هابز برای اینکه از ترس ناامنی رها شویم و جنگ همه علیه همه پایان یابد، باید دولتی ابداع شود که به طور انحصاری «قابلیت گرگ‌گونه‌ی انسان در وضع طبیعی را در اختیار بگیرد و فقط او درباره‌ی صلح و جنگ، دوست و دشمن و زندگی مرگ داوری کند». دلیلِ وجودیِ دولت، و کارکرد اصلیِ آن، تأمین امنیت است. امّا این امنیت به قیمتی گزاف به دست می‌آید: تفویض قدرت مطلق به حاکم. ولی به نظر می‌رسد اینجا با پارادوکسی روبرو می‌شویم: اگر خود دولت که قرار است امنیتِ شهروندان را تأمین کند به خطر بزرگ‌تری برای امنیّتِ شهروندان تبدیل شود، آن وقت چه؟ به عبارت دیگر، «اگر هدف حاکم مطلق محافظت از اتباع در مقابل همدیگر باشد، چه اتفاقی رخ می‌دهد هنگامی که قدرتِ انباشته شده در حاکم به شکل تهدیدی اگر نه بزرگ‌تر دستکم به همان اندازه بزرگ نمایان شود که این اتباع در وضع طبیعی بر هم وارد می‌کردند؟ به نظر می‌رسد چنین چیزی ناگزیر از مطلق‌گرایی ناشی می‌شود. آیا ثابت نخواهد شد که راه‌حل بدتر از مسئله است؟» پس چه باید کنیم؟

یکی از امکان‌های مهم، پیش کشیدن فهم حقوق بشری از «امنیت» است. به این منظور، لازم است به برخی از اَسناد مهم منطقه‌ای و ملّی رجوع کنیم و از آنها ایده بگیریم. مهم‌تر از همه، طبق ماده‌ی 5 «کنوانسیون اروپایی حقوق بشر»، «هرکس دارای حق آزادی و امنیتِ فردی است. هیچ کسی از آزادی‌اش محروم نمی‌شود مگر در موارد ذیل و مطابق با رویه‌ی مقرر شده بوسیله قانون..». نظیر این حکم در ماده 7 «کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر» نیز آمده است: «هر شخص حق بر آزادی و امنیت فردی دارد». همچنین در «منشور حقوق و آزادی‌های کانادا (1985) چنین آمده است که «هر کس حق بر زندگی، آزادی و امنیت فردی دارد...». درباره‌ی معنای «امنیت» در این متون حقوقی بحث‌های مهمی درگرفته است، و در نتیجه‌ی این بحث‌ها می‌دانیم که مثلاً معنای «امنیت» در «منشور حقوقِ» کانادا لزوماً همان معنای این واژه در «کنوانسیون اروپایی حقوق بشر» نیست. اما اینجا فارغ از آن بحث‌ها می‌خواهم این نکته را برجسته کنم: در همه‌ی این متن‌ها «امنیت» اساساً یعنی «امنیت در برابر دولت» و نیروهای تحت نظر و وابسته به آن.

نکته‌ی بالا از جمله به طور واضح‌تر از «قانون اساسی آفریقای جنوبی» (1996) قابل استنباط است که طبق آن «هرکس حق بر آزادی و امنیت فردی دارد که شامل حقوق زیر می‌شود: یکم: حق محروم نشدن از آزادی به طور خودسرانه یا بدون دلیل عادلانه؛ دوم: حق بازداشت نشدن بدون محاکمه؛ سوم: حق آزادی از همه‌ی اَشکال خشونت چه دارای منشأ عمومی یا خصوصی؛ چهارم: حق شکنجه نشدن به هیچ طریق؛ و پنجم: حق در معرض رفتار یا مجازات وحشیانه، غیرانسانی یا خفت‌بار قرار نگرفتن». ملاحظه می‌کنید که مصادیق مذکور عمدتاً-اگرچه نه به تمامی- به امنیتِ شهروندان در برابر دولت ناظر است.

تردید نیست «امنیت» قابلیت فراوانی دارد که در ایدئولوژی امنیتی‌سازی برای گسترش قدرت دولتی علیه شهروندان استفاده شود. در این تصویر، دولتْ حافظ امنیت است. در مقابل، فهم حقوق بشری مدام به یاد می‌آورد که «امنیت» از جمله یعنی «امنیت در برابر دولت». در این تصویر بدیل، اگرچه سهم دولت در برقرار کردن امنیت نفی نمی‌شود اما مخاطرات دولت به مثابه عامل مخل امنیت نیز برجسته می‌شود. پس علاوه بر جنگ و تروریسم و جرایم عادی، خشونت دولتی نیز ناقض امنیت است. اگر می‌خواهیم در فضای امن در کنار هم زندگی کنیم، علاوه بر رهایی از جنگ و تروریسم باید امنیت شهروندان در برابر نظام حکمرانی را نیز تضمین کنیم.https://t.me/Nomos_LegalReflections

Telegram

νόμος نوموس

تأملات حقوقی ارتباط با من: @MhdSme

**امنیت در برابر دولت**
2 years, 4 months ago

در ایران فهم اقتدارگرایانه از "امنیت" کم نیست. از جمله در برنامه‌های مختلف "جدال"- با مدیریت آقای علی علیزاده- فهم اقتدارگرا از امنیت مدام ترویج می‌شود. یادداشت زیر طرحی پیش می‌گذارد از فهمی ضداقتدارگرا از امنیت. از جمله در یک قسمت از پادکست‌ نوموس در این مورد بیشتر خواهم گفت.

2 years, 4 months ago

سنجه‌ی کار روشنفکری: درسی از جان رالز

فعالیت روشنفکران را بر اساس چه معیارهایی می‌توان سنجید؟ در این یادداشت کوتاه برای اندیشیدن درباره‌ی این پرسش به مقدمه‌ی خواندنیِ جان رالز در کتاب «درسگفتارهایی در تاریخ فلسفه‌ی سیاسی» رجوع می‌کنم. به نظرم اگر از این نوشته‌ی رالز درباره‌ی سنجه‌ی کار روشنفکران بپرسیم، این معیار مهم به دست می‌آید: دفاع از دموکراسیِ مبتنی بر قانون اساسی.* بر این مبنا، روشنفکر وظیفه دارد از دموکراسی دفاع کند و می‌توان کار او را از حیث توفیق در برآورده کردن این وظیفه سنجید. این معیار اگرچه طبیعتاً یگانه معیار ارزیابی کار روشنفکران نیست، اما اهمیتی اساسی دارد.

رالز بنا بر همین معیار در کتابش به سنجش کار دو متفکر مهم اشاره می‌کند. جمله‌ی رالز را به دقت نقل می‌کنم:«یکی از دلایلِ بسیار که چرا قانون اساسیِ وایمار شکست خورد این بود که هیچ یک از جریان‌های فکریِ عمده در آلمان به دفاع از آن نپرداختند، از جمله فیلسوفان و نویسندگانِ برجسته‌ای مانند هایدگر و توماس مان». پس مارتین هایدگر و توماس مان و بسیاری از متفکران و روشنفکران آلمانی از این حیث قابل سرزنش‌اند که از دموکراسی و نهادهای دموکراتیک دفاع نکردند.
رالز البته اصولاً درباره‌ی کشورهایی حرف می‌زند که دموکراسی در آنها پا گرفته است. با این همه، به نظرم اساسِ ایده‌ی قابل استنباط از متن او درباره‌ی روشنفکران ایرانی نیز کاربست‌‌پذیر است. از این حیث می‌توانیم کارنامه‌ی روشنفکران ایرانی را بر اساس این معیار بسنجیم که چقدر از ایده‌ی دموکراسی و نهادها و ارزش‌های دموکراتیک دفاع کرده‌اند. کاربست این سنجه البته که نیاز به مطالعه‌ی روشمند دارد. با این همه، به نظر می‌توان چند حدس معقول طرح کرد. مثلاً حدس‌زدنی است که در این صورت کار روشنفکران عصر مشروطه مانند ملکم‌خان، طالبوف، آخوندزاده و مستشارالدوله، به رغم تفاوت‌ها، دست‌کم از این جهت ستودنی است که از ارزش‌های دموکراتیک دفاع کرده‌اند و در ترویج آنها کوشیده‌اند. به علاوه همان‌طور که رالز نوشته‌های هایدگر و توماس مان را نکوهش کرد، به نظرم اگر با سنجه‌ی «دفاع از دموکراسی» سراغ احمد فردید، علی شریعتی و جلال آل احمد برویم، کارشان را سرزنش‌پذیر بیابیم. این طور نیست؟

-----------------
*بار اوّل دکتر حسین هوشمند مرا متوجه این قسمت از کتاب رالز کردند. از ایشان سپاسگزارم.

https://t.me/Nomos_LegalReflections

Telegram

νόμος نوموس

تأملات حقوقی ارتباط با من: @MhdSme

**سنجه‌ی کار روشنفکری: درسی از جان رالز**
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago