𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago
.
📸 نشست نقد و برسی عکس📸
آثار آقای حامد رحمتی (عکاس، شاعر، مترجم)
با حضور:
✍دکتر بهداد بیرانوند
✍دکتر یحیی رحمتی
🔗سخنرانی پیرامون شاعرانگی به زبان عکس و واژه توسط آقای حامد رحمتی
⏰زمان: سهشنبه ۲۲ آبان، ساعت ۱۲
🏢مکان: دانشگاه زنجان، دانشکدهی علوم انسانی، سالن روزبه
نان
نان برکت است. برکت زندگی ست و زندگی یعنی جنگیدن.. برایِ معنا. معنا چیست؟ هر کلمه ای معنایی و معنای همه چیز عشق است! عشق چیست؟ عشق سرسپردگی و بیماری ست چون عشق مادر به فرزند! عشق به حیوان،عشق به انسان،عشق به هر چیزی که بتوان در ابعادِ آن می توان معنایی نو یافت.
در روستا قدم می زدم! برای یافتنِ معنا باید قدم زد..بویِ نان پیچیده بود در گیسوانِ باد و باد می تاخت با سُم ضربه هایِ بی رحمش و من معنای زندگی را حس می کردم در هوا. بویِ نان مرا به دنبال خود کشید. این قابِ هولناک را دیدم و انگشت را به سوی دگمه شاتر بردم و فشردم. عکاسی یعنی بازی با نور نقاشی با نور اما امروز معنای عکاسی فراتر از آن است که مفاهیمِ کلاسیک را در برگیرد.
سه زن زیر تابش نور به اسارت در آمده اند تا جاودان،فریز شده اند.یک مثلث میانِ زنان روستا شکل گرفته. پیرزنِ گوژ پشت،دست برده به انحنایِ خمیر.. زنِ جوان چالاک است نان را پهن کرده و کودک خردسال خفته در آغوش ِزنی غایب. من این مثلث را یک شخصیت می دانم با مصائب مشترک.
زندگی معانیِ گسترده ای در ذاتِ خود دارد و برای زندگی باید جنگید با مثلثی که از معنا تهی ست.
📸HamedRahmati
چرا کیک محبوب من !؟
۱
زنی تنها.. زنی معصوم،زنی اصیل،زنی مسئول،زنی نترس،نستوه چون دماوند،زنی که دوستش می دارم به خاطر سیمایِ معصومش،به خاطر قلبی که در سینه اش به مهر می کوبد.تاریخِ ایران چنین زنانی را بسیار آزموده است و اکنون به روایت دوربین به خانه ای در هیاهویِ تهران می رویم.آری تنهایی نیرومند است با ناخن هایِ بلند برای درآوردنِ چشم از کاسه یِ خون.تنهایی گاه در شمایل سگی هار.. گاه چاقویی درونش پنهان است..
تنهایی می تواند حتی کوه های سنگی را فرو بریزد،آدمی که سراسر پوست و استخوان است اما تنهایی می تواند چون اسرافیل بدمد در سورش و قیامتی بزرگ بر پا کند.اکنون روایت چنین است.زنی که بیوه ای هزار ساله است توانسته جگرخون در برابر تنهایی پا سفت کند بر خاک و زانوهاش هیچ گاه نلرزد.«نامش مهین است».
مهین از فرطِ تنهایی به تنگ آمده جانش، آن حیاط زیر پولک دوزی آسمانِ شب که روزی طنینِ عشق در ابعادِ آن پرسه می زد به گوری تاریک و بزرگ بدل شده و ماه..آن زیبایِ اغواگر نیز یارایِ آن ندارد این دلتنگی و تاریکی محتوم را شکست دهد. مهین با دخترش به زبانِ تصویر سخن می گوید،با میله ها برای نوه اش در آن سویِ آب ها پتو می بافد.زنانِ نالان و پر چانه را به خانه اش فرا می خواند تا نکبتِ تنهایی را بیرون براند از خانه اش.
آه تنهایی هنوز ایستاده،در حمام،دالان،پستو، بر قامتِ بستر و همانا در غایتِ چشم بیتوته کرده است حرام زاده! تنهایی شیشه نیست بشکند،تنهایی سنگ نیست،لب بگشاید،تنهایی دیوار نیست،تنهایی جانور نیست،تنهایی بزهکار است. باور کنید تنهایی را نمی شود با چشم بندِ سیاه به جاده ای خلوت کشاند و گلوله ای در مغزش خالی کرد تا کلاغ هایِ سیاه در شامگاهِ جمعه به پرواز در آیند. تنهایی را نمی شود به صندلی بست و دندان هایش را خرد کرد،تنهایی را نمی شود به سیاقِ صادقِ هدایت تکه تکه کرد و در چمدان جای داد.
تنهایی درمانش عشق است.نوازش،بوسه،و چشم هایی که زیبایی را سراسر در تو بجوید،آری تنهایی را می توان شکست داد. آیا در فاحشه خانه دنیا می توان..زنی را مردی را یافت..حتی سگی،گربه ای..یا حشره ای که در کنجِ دیوار آواز بخواند. مهین تنهاست. روایتِ داستان همین است.مهین تنهایی بزرگی دارد آنچنان بزرگ که می تواند..ساکنان زمین را در خانه اش بپذیرد. تنهایی را باید پُر کرد..چگونه!
با حیواناتِ خانگی نه! مهین می خواهد فارغ از امیالِ زنانه اش با کسی در ابعادِ آن چهار دیوار سخن بگوید.. بخندد،مست کند،برقصد،بیامیزد و ارگاسم اندامش را جشن بگیرد و تنهایی تختِ خوابش را با نفس های دیگری التیام ببخشد. همذات پنداری کردن با مهین کارِ دشواری نیست! «هایدگر» بیهوده نیست زبان را خانه وجود می داند..زیرا زبان یعنی ارتباطِ چشم،ارتباطِ روح،ارتباطِ جسم و ارتباطِ انسان با معنایی دیگر.هایدگر می گوید: انسان در غایتِ خویش تنهاست و تنهایی نیرومند است.می تواند در چشم برهم زدنی آدمی را درونِ مردابش ببلعد و استخوان هایش را تف کند.
انسانِ معاصر بیش از همیشه تنهاست..زیرا خِرد و آگاهی اش بزرگ است زیرا انسانِ معاصر باور دارد از دستِ خدا کاری ساخته نیست.انسان معاصر می داند کسی که می میرد،مُرده است و خاک آن جسمِ متلاشی را دیگر باز نمی گرداند.
مهین اینبار فرشته مرگ است. گاه به کنایه می گویند مرگ می آید و می بَرد به هر دلیل.. اما کسی به دست هایِ خون آلودش حتی اثر انگشتانش شک نمی کند. اینبار مهین به تنگ آمده می خواهد تنهایی اش را منهدم کند اما به کدامین بهایِ گزاف. مهین در پارک،از گفتکویِ صمیمانه با دخترکانِ آزرده وطن تا کارگرِ زحمت کشِ شهرداری وُ راننده اسنپ اووووف. چرا تنهایی نمی میرد. مهین کماکان در جستجوی عشق است تا نیمه های تاریکش را چراغانی کند. به سیاقِ زنانِ جنوب کِل بکشد و تنهایی را به سزایِ اعمال کثیفش برساند.
سرانجام مهین در یک نگاه عاشق می شود. در یک نگاه قلب را می بازد به راننده آژانس نگون بخت که فردا را نخواهد دید. پیرمردی رنجور که از بازماندگانِ جنگ است..اما امیدوار.. مردی که جنگ،کرونا،نتوانست او را از پای در بیاورد گویی فرشته مرگ در لباسِ مهین ظاهر خواهد شد.
مردی که طعم زیبایِ هم آغوشی و خُسبیدن را گویی از یاد بُرده حتی به آلت تناسلی اش اعتماد ندارد و خرامان بعد از آشنایی با مهین.. به داروخانه می رود و قرصِ نعوظ می خرد.. تا امیالِ شهوانی اش را از خوابی دیرین بیدار کند.
خدایِ من..قرص هایی که نعوظ را برایِ مردان به ارمغان می آورد.مرگبارند.به چند دلیل:زیرا فشارخون را گسیل می دارد به نواحیِ اسفنجیِ آلت تناسلی و قلب به ناگاه در می ماند.آه فرامرز با مهین نه! تو با خاک خواهی آمیخت در ضمیر خاک فرو خواهی رفت و خاک را بارور خواهی ساخت و باغچه شیره اندامت را خواهد دوشید و گل هایِ سرخ زیبا خواهد کرد نامِ مبارکِ بهار را.
فرامرز در سه کانسی می گوید: کاش این باغچه مال من بود و چقدر زود به آرزویش رسید.
تحشیه ای بر سریال انتهایِ شب
حامد رحمتی
سریال در «انتهایِ شب» واقعا تحسین برانگیز بود.نسلِ امروز ایران میانِ الگوها و ضد الگوها،ارزش ها و ضد ارزش ها بالید و قد کشید.
فضیلت هایِ انسانی رنگ باخت و همه چیز به خاموشی گرایید و بیهوده نیست..متولدین دهه شصت بخصوص اوایلِ آنرا «نسلِ سوخته» نامیده اند.
نسلِ سوخته سزاوار نبود هدایتِ نسلی را بر عهده بگیرد که بزرگترین آمالش تصاحبِ آیفونِ ۱۴است. دریغ و درد ادارکِ و توانایی دهه شصت سراسر در تبِ وهن گذشت. نسلی معصوم از تبارِ تُرد آینه ها و پروازِ معکوسِ سنگ ها در بزنگاهِ تاریخ.
چرا دهه شصت را نوشتم زیرا عمیقا با «ماه رخ» همزاد پنداریِ هولناکی داشتم. زنی که آموخته بود قناعت پیشه کند تا ابعادِ زیبایی را به شکلِ یکسان در کنار هم قرار دهد.
ماه رخ زنی پاک،شریف،که یارایِ آن داشت برای خداوند نیز مادری مقدس بماند تا جاودان. زنی مسئول و فداکار حتی در برابر زنی که به او خیانت کرده بود.
ماهی شخصیتِ زیبایی داشت.یک شخصیت که میانِ سنت و مدرنیسمِ ایرانی رویِ تیغ پابرهنه راه می رفت و به ابرهایِ سرگردان از اعماقِ دوزخ بوسه می فرستاد.
ماهی هنوز برایم قابلِ ستایش است.اما نمی دانست به کدامین سیاق عشق بورزد. او درغیابِ رنگ ها و علاقه اش به بازیگری..جانِ تک تکِ زنان ایرانی را بازی می کرد.جان سوخته متولدینِ دهه شصت را.. ماهی نمادِ شکستِ جامعه یِ متوسط ایرانی بود که نمی داست در آشپزخانه یا محلِ کارش به ارگاسمِ جنسی و روانی برسد.
آنگاه رویِ کاناپه با تنهایی چنان عشق بازی می کرد تا ابرهایِ عقیمِ درونش روان شود بر شیارِ گونه ها.
ماه رخ نتوانست حتی (آسیابِ قهوه ای) مدرن خریداری کند. زیرا برایِ نوشیدنِ قهوه نیز باید می جنگید. ماهی کران تا کران در نهایتِ شبی نامتناهی هیچگاه نتوانست به لذایذِ زندگی و آمالی که بر باد رفته اند..به اجزایِ زمان دست ببرد و این قطارِ سهمگین را اندکی متوقف کند در عطرِ دیرپایِ گیسوانش.
آیدا پناهنده دست مریزاد. نخست روایتِ جامعه سر خورده ایرانی را بر بومِ زندگی نوشتی و سپس به آن رنگ بخشیدی و دمل هایِ چرکین را با کاتر نشتر زدی تا همگان بدانند بوی تعفن از کدام گسل بر می خیزد!
آری روایت تک تکِ ما در انتهایِ شب به سرانجام و بلوغ رسید. بسیاری«پوستِ شیر» را سریال یکه تاز ایران می دانند کماکان. خیر.با احترام به سلایقِ شما سریالِ پوست شیر یک درام ایرانی با برداشتی آزاد از بافتِ سینمایِ ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بود. آیین و مناسکِ منسوخِ قمه کشی،سهم خواهی و ناموس پرستی.
باور کنید ترویجِ این سینما منجر به خشونت هایِ فردی و اجتماعی خواهد شد. زیرا همگان به این باور خواهند رسید با لات بازی و افراط می توان از قانون عدول کرد و خون را با خون پاسخ داد.
جامعه هنرمند و هنر دوستِ ایرانی در لایه هایِ میانی همان قشرِ متوسط..هنوز درونِ قرنطینه با ماسکِ اکسیژن لبخند می زند.شکر زنده ام! امروز قشرِ متوسط یا بهتر بگویم قشر فرودستِ ایرانی حاشیه نشین است در گورهایِ دسته جمعی! گورهایی نامفهوم و تهی از استخوان بر سینه کشِ کوه ها که بی شرمانه چون قارچ هایِ سمی رشد کرده اند.
آخ جامعه ایرانی دارد با چاقویی کُند رگ می تراشد.شمایان رونمایِ فیلم را از نظر می گذرانید. اما بخاطر بسپارید،ثریا تا جاودان خواهد مکید کثافت را.بخاطر بسپارید تکلیفِ این طیف و جامعه کبود هزار سالِ دیگر همین است و همیشه زالویی محبوس در چمدان می ماند.
انتهایِ شب،انتهایِ روز و آگاهی ست. انتهایِ شب،انتهایِ گربه ای خموده است بر جغرافیایِ هیچ.
بایسته است آنان که ذره ای مهر ایران را به سینه دارند قشر متوسط را با شکِ برقی احیا کنند. زیرا مرگِ قشر متوسط یعنی مرگِ تمدن و آگاهی.
اما جامعه متمدنِ شهری و متمدنِ ایرانی همانا «بهنام افشار» که زیر بارِ اقتصاد و سیاست هایِ غلط..بخصوص در چند دهه اخیر به انحطاط و زوال محکوم شده اند باید در فضایِ امنیتی و چشم بندِ سیاه فریاد برآورد هنرمند است نه جاسوس.
باور کنید اگر «بهنام ها» را ذبح کنید. دیگر هنر ایران چیزی برایِ عرضه و ارائه نخواهد داشت و باید فاتحه هنر را در سرزمینِ اجدادی خواند.
ایرانِ زیبا به تابلویِ بُنکدارِ چرم فروش می ماند که دیگر حاضر نیست به حماسه تاریخِ خانوادگی اش ببالد.
انتهایِ شب فریاد و نجوایِ میلیون ها ایرانی ست که باید زیر باران حکیمانه به دیدارش شتافت و زیر چترهایِ سیاه بر مزارش پرپر کرد گل هایِ سفید را.
آری ما در گسل هایِ لرزانِ این شب معصوم به سر می بریم ما پریانِ شب زده ای بودیم که اشک بر مژگان مان به نقطه انجماد رسید. باید شتاب کرد ورنه سرنوشت یکایکِ ما چون ثریا خواهد بود. تنهایی،دنده هایِ شکسته و زاد ولدِ زالوهایِ مصنوعی که از طعم کثافت و شب بیزارند.
Telegram
📎
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago