✅ فقط لطفا جوری بنویسید که بتونیم بزاریم داخل همین کانال، یعنی پیوسته، بامفهوم و واضح در یک پیام.

لطفا هیچ گونه غلو و بزرگ انگاری در آن نباشد، حقیقت بیان بشود.

با سلام به همه عزیزانی که کمک میکنند تا این آموزه‌های خدایی به دست ما برسه باسپاس و قدردانی از خانم علیزاده عزیزو آقای قویدل گرانقدر. من حدودا یک ماه هست که با آموزه‌های آقای قویدل آشنا شدم و واقعا چیزهایی شنیدم که بسیار برام جدید و دلنشین بود من سالها ست که در مسیر خودشناسی هستم اما جنس این سخنان توحیدی محض است و باعث شد من های ذهنی ام را تا حدودی شناسایی کنم وهم هویت شدگی هایم را پیدا کنم البته که درابتدای کار هستم اما این آموزه‌ها چراغ راه ماست به امید اینکه هر لحظه بتوانیم هم هویت شدگی هایمان را بیندازیم و به خداوند نزدیکتر شویم ۰ یکی از هم هویت شدگی های من وابستگی به دیگران بود که افراد در مرکز وجودم گذاشته بودم و از تنهایی فرار میکردم و دیگر اینکه ما همیشه از خداوند میخواهیم و به قول استاد موتور خواستن ما همیشه روشن است من با این آموزه‌ها یاد گرفتم دست از خواستن بردارم و در این لحظه ساکن باشم ودر تسلیم و رضا باشم خلاصه اینکه من با این آموزه‌ها دوباره متولد شده‌ام و چشمم باز شده‌است من فقط چند فایل از استاد را چندین و چند بار گوش میدهم وهربار چیزهایی جدیدی برایم روشن میشود ۰ از شما بسیار سپاسگزارم که در مسیر آگاهی و بینش گام بر می دارید وموجب نشر آگاهی در جهان میشوید با سپاس و احترام

✅تجربه ی دوست عزیزمون

سلام و خدا قوت خدمت خانم علیزاده عزیزم و آقای قویدل بزرگوارم و آقای شهبازی مهربانم
حدودا دوسال که با آموزه های مولانا از طریق پیچ آقای قویدل عزیزم آشنا شدم . تا الان این ذهن اجازه نداد اینا رو به زبون بیارم ‌ همچنان ضربان قلبم بالاست اما تصمیم خودم و گرفتم بنویسم چون بنده مدیون آموزه های مولانا و آقای قویدل عزیزم چراغ راهم هستم 🥺😭. در سن ۱۸ سالگی ازدواج ناموفق اون موقع اصلا متوجه نبودم مقاومت شدید الان که فکر می کنم چندین بار خداوند یکتا خواست عقدم بهم بخوره و همون پاسبان می اومد و بنده مقاومت می کردم تازه شاکی هم بودم خدایااا چرا من ؟؟ چرا فلانی نه ؟؟! این عقد به سختی صورت گرفت هم هویت شدگی شدید داشتم در حدی که تا صبح از ترس نبودنش نداشتنش فقط گریه می کردم .متاسفانه دچار اعتیاد و ..‌ چند سال تحمل کردم هی رفتم خونه پدرم و برگشتم . چه گریه ها و زجه هایی .آخرش به طلاق رسید . یادمه پیش دوستام و آشناهام همیشه ادعا می کردم از خیانت متنفرم با اعتیاد میشه ساخت با بی پولی میشه کنار اومد با خیانت نه . چه جاهایی خدا خودش و بهم نشون می داد و من ندانسته چه کارهایی که نمی کردم . چون تک دختر بودم و بین داداشام بزرگ شدم همیشه قلدرو مغرور ..😔 همیشه دنبال ازدواج بودم نمی دونستم مشکل از من زندگی از درون به بیرون خدا می دونه چی بهم گذشت 😭😭 آرزو داشتم مادر بشم آرزو داشتم مث بقیه همسر داشته باشم تو رویا ها سیر می کردم . با یه آهنگ با یه فیلم به همه حسادت می کردم . یه روزی که ماشین خراب بود داشتم می رفتم تعمیرگاه یهو یه پسری دنبالم راه افتاد هی با ماشین جلو و عقب وامی ستاد بهش گفتم چی می خوای گفت ازت خوشم اومده شماره بده .یهو بدون هیچ فکری شناختی عملی گفتم من دوست نمی شم خواستی بیا خواستگاری 😕
اونم یهو گفت باشه من تصمیمم ازدواجه یه هفته الی دوهفته نکشید اومد خواستگاری .باز تکرار شد سر صورت گیری سر مهریه همه چیز داشت بهم می خورد که باز به زور اطرافیان و مقاومت به عقد رسید. هنوز عقد نامه داخل محضر بود که گفت محل کارم تهران و تو املاک هستم . در وهله اول سویچ ماشین و ازم گرفت حق بیرون رفتن از خونه رو نداشتم حتی با مادرم . از تهران به گوشیش زنگ زدن متوجه شدم که داخل بنگاه کارهاییی انجام می ده که به نوعی نون غیر حلال در میاره . دیدم به تموم خانم ها نگاه می کنه حتی زمانی که من کنارشم . من زور گو خشن تند خو که حرف هیچ کسی رو نمی تونستم تحمل کنم ‌ . از دستش چوب خوردم یک هفته از عقدم گذشته بود 😭 طوری ضربه به سرم خورد که مایع داخل گوشم حرکت کرد . طوفان سنگین و سنگین تر شد . با خیلی عذاب تونستم طلاق غیابی بگیرم . یک ماه زندگی نشد . اما شد دو بار ازدواج ناموفق . باز درگیر و گله مندی و ..... بعد از مدتی با آقایی آشنا شدم که دیگه از همه چیز متنفر بودم فقط دلم می خواست مادر بشم همین 😔
با همسرم آشنا شدم . ۳ ماه با هم دوست بودیم ایشون یک ازدواج ناموفق داشت . با هم ازدواج کردیم . برادر بزرگم دچار بیماری سرطان شده بنده در دوره بارداری بودم از یه طرف غم برادرم از طرفی متوجه خیانت همسرم شدم برای بار اول خدایا🥺😭 برادرم به رحمت خدا رفت . بعد یکسال از فوت برادرم مامانم و از دست دادم 😭😭 خدایا این اوج بدبختی نبود ؟؟؟؟ برای بار دوم متوجه خیانت همسرم شدم . و اینبار پای فرزندی در میان بود به جنون رسیدم در حدی که با کارد آشپزخانه عکس عروسی مون و داغون کردم می خواستم با همون خودم و بکشم . بعد کلی جیغ رفتم داخل پارکینگ با گریه داشتم گوشیم و نگاه می کردم یهو پیج آقای قویدل و دیدم و دقیقا شنیدم داخل یک پست می گفت زندگی از درون به بیرون 😭دوستان خیلی زیاد نوشتم اما اینا حقایقی وحشتناک بود که به طور حقیقی برای من افتاد من از لب پرتگاه برگشتم . خداوند یکتا آقای قویدل مهربانم رو چراغ راهم کرد خدا می دونه که با اشک می نویسم مدیون ایشون هستم . دوتا از دوره ها رو تهیه کردم . زندگیم الهی شکر 🤲🤲🥺🤲🤲 بعضی مواقع نمی تونم خشمم و نه به اون شدت اما کم کنترل کنم . اما به لطف خداوند یکتا سرکار رفتم . خیلی موفقیت تو زندگیم کسب کردم . برکت در زندگیم جاری . یهو زندگی هولم داد جلو خودم نفهمیدم چی شد هیچی هم بلد نیستم . اینقدر افتان و خیزان می رم همش هم می گم خدایا من شاگردتنبلتم فراموشم نکن 🤲😭خیلی جا ها بی ادبی کردم و می کنم من و ببخش و بغلم کن تنها محتاج آغوش تو ام ای خالق هستی .😘😘❤️❤️

✅تجربه ی دوست عزیزمون

فقط دلم می خواست از هیجان و جهت قانون جبران به اشتراک بزارم ...🥲

باسلام وعرض ادب خدمت آقای قویدل بزرگوار وخانم علیزاده محترم  وشما دوستان گلم وهمسفرهای عزیزوهمراهم درمسیر روبه سوی نور ومعرفت الهی.
من هم مثل بقیه عزیزان خواستم برای رعایت کردن قانون جبران تجربه ای رو باشما درمیان بزارم.البته با چاشنی خنده .باارزوی شادی وسلامتی برای همه شما.
چند سالی هست که خانم مسنی برای امرارمعاش سبزی خرد شده وبادمجان وکدو و....به همراه همسرش میاره درب منازل.وبعضی اوقات که منزل باشم ومیرم خرید میکنم .امروز ساعت 1ونیم ظهرزنگ زد ومن از ایفون تصویری ایشان رو دیدم .تقابل عقل وزندگی ومن ذهنی م شروع شد...زندگی میگفت هواسرده این همه راه اومده وسبزی اورده برو وبخر.😍 من ذهنی میگفت نه بابا سبزی میخوای چکارکنی الان که کمی داری نیازی نیست هوای سرده سرما میخوری بری تادم در😡زندگی میگفت تومیخوای بری توی اسانسور ودومتر تادر حیاط بری سرما میخوری؟اون پیره زن توی هوای سرد روی موتور با شوهرش سرما نمیخورده؟سرما فقط برای تو؟یا برای اونهاهمذهست؟😍
من ذهنی میگفت حالا میره یه  خونه دیگه ازش خرید میکنن 😡تو نمیخواد بری😐
زندگی میگفت واقعا که چطور ادمی هستی؟اونیاز داره وتوباید کمکش کنی😍خلاصه خواستم برم دم  درکه دوباره من ذهنی گفتش حالا پول نقداز کجا ؟کارتخوان هم که نداره ولش کن 😡زندگی گفتش شلوار شوهرت روی مبله روبروت هستش بهش بگو ازجیبت تراول بردارم؟اونم میگه اره😂دقیقا گفتش بردار خانم .😂😂😂خلاصه زندگی پیروز شد ومن میخاستم برم داخل اسانسور همراه با یه دسته تراول جیب شوهرم .توی اسانسور دوباره من ذهنی گفتش حالا یکم بخر ولی به شوهرت دوبرابر بگو بقیه شو برای خودت بردار،خندیدم وگفتم جالبه فکر خوبیه .😅از پیره زن خرید کردم وخیلی دعا کرد تا زمانی میرفت میگفت خدا دل منو شادکردی شادت کنه خدا برکت بده از زمین وزمون پول بباره واست.خداحافظی کردم اومدم به شوهرم مقداررو دوبرابر طبق فرمان من ذهنی گفتم خندید وگفت مطمئنی؟؟میدونست بیشتر میگم قبلا هم همینکارو کرده بودم😂😂😂😂😂😂گفتم چه فرقی میکنه جیب من وتو نداره خندید وگفت خانم همشو بردار همش مال تو.خدا میدونه 12برابر پولی که سبزی وکدو وبادمجان و...خریدم به فاصله 5دقیقه به من برگشت ....بیشتراز برکت مالی ،شادی بود که زندگی به من هدیه داد وحس زیبای فراوانی و..امیدوارم دراین ایام که عزیزانی مشکلات اقتصادی دارند کمکشون کنید ودست پربرکت خدا باشید روی زمین.
خدا میگه تویه قدم به سمت خوبی عشق مهربانی و.. بردارازمن ذهنی دوری کن ، من صدها قدم میام پیشت  وبهترینهارو مقدر میکنم من منتظر توهستم واست جبران میکنم . ...درلحظه زندگی کن درحضور ناظر وعشق🌹❤️😍معجزاتم رو نشونت میدم🙏🌹الهی شکر وجودت زندگی
باتشکر ازشما عزیزان 🌹🙏سلامت وشاد باشید😍😊

✅تجربه ی دوست عزیزمون

سلام و عرض ادب
دیشب داشتم یکی از ویسها گوش میکردم که آقای قویدل میگفتن ابیات کلیدی حفظ کنید سرموقعی که نیاز باشه میاد به ذهنتون و تکرار کنید.
امروز داشتم تو ذهن نق میزدم که این همسرم اینطور و اونطوره
و جالب بود این ابیات اومد به ذهنم که جنس رود سوی جنس شه سوی شه میرود خر سوی خر.
بعد گفتم پس این که در همسرم میبینم خودمم.
خیلی جالبه بوقت و زمان خودش هر بیت که لازم اون موضوع باشه میاد.
هر چند ابیات کامل حفظ نیستم اما با همون یک جلسه گوش کردن تاثیر گذاشته.
سپاسگزارم از لطف شما

سلام ادمین عزیز
من از چندین سال قبل تا الان نفرات زیادی رو دنبال میکردم از اوشو گرفته تاااااا مزدافر مومنی.... شاید بالای ده نفر که هر کدوم واقعا سری توی سرا داشتن و واقعا هم حرف های زیبایی داشتن برای شنیدن. و به تازگی و به طور کاااملا اتفاقی با آقای قویدل عزیز آشنا شدم..ایشون محشر هستند..ی پدیده هستند..ی هدیه ی باشکوه هستند از طرف خدا برای نه تنها ایرانی ها بلکه برای همه انسان های کره زمین و میدونم که روزی میرسه که به فضل خدا شهرت ایشون جهانی میشه..و ایشون بی درنگ منو یاد این جمله میندازن که علی خدا نیست...ولی از خدا هم جدا نیست.....
دست حق به همراه همه ی شما عزیزان بخصوص آقا سعید قویدل عزیز. مراتب تشکر و قدر دانی بنده را به ایشان برسونید...امیدوارم بهترین ها در هر لحظه سهم زندگیتون باشه و ممنون میشم اگر پیام بنده رو به ایشون فروارد کنید🙏🙏🌺🌺و به امید دیدار در همایش پنجم..