هر قدر ، انسان شریف‌تر و نجیب تر و حساس تر باشد از جنایت دیگران بیشتر رنج می‌برد،
و این دو علت دارد یکی اینکه خود را مستحق خیانت نمی‌بیند،
و دیگر اینکه منتظر نیست که سایرین با او عملی کنند که خود او با سایرین نکرده است.
#سه_تفنگدار
#الکساندر_دوما
✅دریچه کتاب
@daricheketab

نگاهی به #خاطرات_اولین_سفیر_ایالات_متحده_آمریکا_در_ایران شرایط خدمت در ایران (۷) موضوع جالب دیگری که باور کردنی به نظر نمی رسد این است که بیشتر اعیان حقوق و دستمزد مستخدمین خود را به طور اقساطی از طریق همین ارسال هدایا می پردازند  . بدین معنی که به مناسبت…

چرا ترس‌ها باید نوشته شوند؟
نوشتن ترس‌ها، احساسات منفی و اضطراب را از قلب بیرون می‌کند. نوشتن ترس‌ها روش خوبی است که احساسات منفی درون خود را وادار کنید که فقط روی کلمات، واکنش نشان دهند. اگر ترس‌هایتان را همانند آرزوهایتان بنویسید، خود را در مسیری قرار می‌دهید و گاهی می‌توانید این مسیر را هموارتر کنید. هرگاه ترس‌هایتان را می‌نویسید، از وجودتان خارج می‌شوند. نوشتن معکوس ترس‌ها، شما را توانمند و پرانرژی می‌سازد تا شروع به تفکری متفاوت کنید.
#بنویس_تا_اتفاق_بیفتد
#هنریت_آنه_کلوز
✅دریچه کتاب
@daricheketab

جامانده از گذشته
گزارش سفر استانبول (۱)
همایشی که یگانه باید در ان شرکت می کرد، ساعت ۹ صبح چهارشنبه ۱۴ شهریور در استانبول شروع می شد و قرار بود صبح زود پنجشنبه حرکت کنیم، که جلسه بازپرسی منجر به توقیف توفان یزد در چهارشنبه،  برنامه را عوض کرد.
صبح پنجشنبه لنت ترمزهای ماشین را عوض کرده، شب نیز دو لاستیک جلو را و لاستیک فروش تایرهای عقب را که دید گفت یک قسمت سائیدگی دارد و چون می خواهی راه دور بروی، قبل از رفتن حتما رفع عیب کن و با سفت و شل کردن دو پیچ، مشکل حل می شود، جمعه صبح همه درها بسته بود و همسایه جلوبندی کاری داشتیم که رفته بود ده و صبر کردیم غروب امد و ماشین را بردیم تعمیرگاه و پس از بازدید گفت شاتون طبق چرخ های عقب خراب شده و یک صبح تا ظهر کار دارد. صبح چرخ ها را باز کرد و تا ساعت یک بعد از ظهر همه شهر را گشتیم و  شاتون طبق هیچ کجا گیر نیامد و هیچکدام از نمایندگی های ایران خودرو در یزد نداشتند و باید کامل ان را سفارش می دادند که از تهران می امد و عاقبت دو بعد از ظهر تعمیرکار شاتون یک ماشین اسپورت را پیدا کرد و داد تراشکاری و کار تا ساعت هفت شب طول کشید، و ساعت پنج صبح یکشنبه سفر آغاز شد، بدلیل انکه یگانه باید از تهران همراهمان می شد، و تعویض روغن در قزوین، و شلوغی جاده ها، دیر و ساعت هشت شب به تبریز رسیدیم و شب را در خانه دوست قدیمی هم دوره خدمت، رضا کریم زاده گذراندیم.
ساعت چهار صبح دوشنبه در جاده شلوغی که آسفالت خوبی نداشت و قسمت هایی از ان دو طرفه و بعضی قسمت های کوهستانی ان بسیار زیبا بود، حرکت کردیم به سمت بازرگان، و ساعت هشت صبح باک اتومبیل را در اخرین پمپ بنزین پر کرده و به گمرگ وارد شدیم.
قبل از حرکت می خواستیم در یزد لیر بخریم که دوستی گفت دوستش دارد و می گوید دو هزار و صد و پنجاه تومان که نگرفتیم
در ورود به محوطه گمرگ، لیرفروشان هجوم اوردند، از یکی صد هزار لیر خریدیم هیجده میلیون و پانصد هزار تومان و پیرمردی گفت پلاک ماشین را نصب کند و بعد نصب گفت دویست هزار تومان، و عاقبت صد هزار تومان گرفت و رفتیم در صف اتومبیل هایی که بعضی از دیشب در صف بودند، بدلیل تعطیلات چهار روزه و برگزاری کنسرت معین در استانبول مرز شلوغ بود، شمردیم جدا از صف طولانی کامیون ها که طرف دیگر بود، حدود صد اتومبیل جلوی ما بود، و ساعتی نگذشت، که دیگر ته صف را نمی شد دید، یکی از کودکان کار که انجا زیاد بودند گفت پلاک ماشین نصب می کند ده هزار تومان! چون پلاک های موقت با دو نوار تسمه ای پلاستیکی روی پلاک بسته می شوند.
تعداد زیادی کودک کار انجا بودند که آب یخ و سیگار می فروختند و می گفتند هر نفر سه باکس سیگار می تواند با خود ببرد و ان طرف مرز دوبرابر می خرند، گفتیم هر سه باکس چقدر سودش است؟ گفت یک میلیون تومان که گفتیم ارزش ایرانی خیلی بیشتر از انست که برود ان ور مرز سیگار فروشی و جمله جالبی را مرتب تکرار کرد که این حق شما هست و تاکید داشت که حتما از حقمان استفاده کنیم و او نمی فهمید که حق او نبود انجا سیگار فروشی کند و حق ایرانی خیلی خیلی بیشتر ازین یکی دو میلیون تومان و سیگار فروشی ان طرف مرز می باشد، و براستی که حق ایرانی اینست؟!
زوارهای کشورهای دیگری که برای اربعین و رفتن به عراق و مشهد به ایران امده بودند، داشتند با اتوبوس از مرز رد می شدند، و الویت گمرگ هم با زوار بود و بهمین دلیل صف خیلی کند جلو می رفت، از راننده کامیونی که خسته شده بود از رانندگی و ساعت ها در صف خروج و ورود ایستادن، درباره شیوه رانندگی و جریمه های ترکیه سوال پرسیدیم و خوب راهنمایی کرد و تاکید بر اینکه جریمه ها در ترکیه سنگین است، و گفت خوب مواظب باشیم سرعتی را که بر تابلوها نوشته رعایت کرده و از چراغ قرمز عبور نکنیم و دوبله و در توقف ممنوع هم نایستیم، که رعایت کردیم.
تا ایستاده بودیم لیر فروشی امد و لیر را می گفت هزار و هشتصد و بیست تومان، سی تومان ارزانتر از قیمت لیری که ساعتی قبل همانجا خریده بودیم، صد هزار هم از او گرفتیم
یک خانواده با ساینا جلوی رویمان و رانندگان دو اتومبیل خارجی شاسی بلند پشت سرمان اهل ماکو بودند، جوان و خونگرم و خانوادگی برای تعطیلات می رفتند ترابزون و برایشان ارزانتر از سفر به شمال درمی امد.

محمدرضا شوق الشعراء-
۱۴۰۳/۶/۱۲  #بازرگان
✅توفان یزد
@Toofaneyazd

عشق و نفرت، قضاوت ما را یکسره مخدوش می‌کند؛ در دشمنان‌مان چیزی جز عیب و در دوستان‌مان چیزی جز شایستگی و نکات مثبت نمی‌بینیم و حتی عیوب ایشان نیز به نظرمان خوب می‌رسند.
منفعت ما از هر نوع که باشد، نیروی مرموز مشابهی بر حکمِ ما اعمال می کند. چیزی که با آن سازگار باشد، بی‌درنگ در نظرمان خوب و عادلانه و معقول می‌آید و چیزی که با آن در تضاد باشد به شدت نامنصفانه و ظالمانه، یا بی‌ارزش و نابجا به نظر می‌رسد.
اکثر تعصبات نسبت به موقعیت اجتماعی و طبقه و حرفه و ملیت و حزب و مذهب این گونه‌اند.
فرضیه‌ای که آن را در نظر آورده و سر و شکل داده‌ایم، ما را نسبت به هر چیزی که بر آن منطبق است تیزبین، و نسبت به اموری که با آن تضاد دارند کور می سازد.

اغلب آن چه مخالف حزب، نقشه، آرمان یا امید ماست، هر چند در نظر دیگران بسیار روشن باشد، هرگز برای ما قابل فهم و درک نیست. ذهن چیزی را که مخالف دل باشد، نمی‌پذیرد. در سرتاسر زندگی به خطاهای بسیاری می‌چسبیم و صرفا از سرِ ترسی که خود از آن آگاهیم، مراقبیم که هرگز بنیان آنها را زیر سوال نبریم؛ یعنی ترس از احتمال کشف این که تا کنون به چیزی یکسره نادرست باور و ایمان داشته‌ایم. این گونه، هوش ما، هر روز با فریب‌های هوا و هوس، فریفته و منحرف می گردد.
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
#آرتور_شوپنهاور
✅دریچه کتاب
@daricheketab

اگر بدون شناخت خودمان رشد کنیم و بزرگ شویم، مدام از خودمان ایراد می‌گیریم. گفتگوی ذهنی پر از شک و تردید چنان ما را گیج و سردرگم می‌کند که به احتمال زیاد در مواجهه با هر مصیبتی پا پس می‌کشیم؛ هر وقت لازم است خودی نشان بدهیم، قایم می‌شویم؛ و هر وقت نیاز داریم صدایمان به گوش همه برسد، دهانمان را می‌بندیم. ترس مجبورمان می‌کند تصمیمی بگیریم که باور داریم امنیت ما را به خطر نمی‌اندازد، حتی وقتی عکسش درست باشد.
#شهامت
#دبی_فورد
✅دریچه کتاب
@daricheketab

ایران کاوه چگونه ایران کاوه شد و چگونه از بین رفت؟ بخوانیم، شاید عبرت بگیریم کامیون هایی برای جاده های ایران روایت اصغر قندچی از زندگی اش و صنعت کامیون سازی در ایران (قسمت چهاردهم) بحبوحه جنگ بود. ماشینها مانده بودند و میگفتند تانکها راه نمیروند. فقط یک نفر…

هر کسی در عمق وجود خود
قبرستان کوچکی دارد
که محل آرمیدن تمام کسانی است
که او یک روز آن‌ها را دوست داشته است.
#ژان_کریستف
#رومن_رولان
✅دریچه کتاب
@daricheketab

سقوط اسد در سوریه، یکبار دیگر ثابت کرد، اونی را که مردم نمی خواهند، عاقبت باید برود
محمد رضا شوق الشعراء
۱۴۰۳/۹/۱۸
✅توفان یزد
@Toofaneyazd

اكثر رنج های ما ناشی از این است که با تمایلات و خواسته ها بر انگیخته می‌شویم و بعد، وقتی خواسته ای بر آورده می‌شود، از لحظه ی ارضای آن لذت می‌بریم.

لحظه ای که خیلی زود تبدیل به دلزدگی و کسالت می‌شود و سپس این دلزدگی با بروز و سر بر آوردن خواسته ای دیگر متوقف می‌شود.

شوپنهاور فهمید چرخه ی خواستن مداوم، ارضای لحظه ای، دلزدگی و خواسته ی بعدی، بیماری بشر در این جهان است.
#درمان_شوپنهاور
#اروین_یالوم
✅دریچه کتاب
@daricheketab