بنیاد اکبر رادی

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago

10 months ago

و نقبی دیگر بر ذهنیت "گل خانوم" – زن مشدی– که او نیز گذشته‌ی مشدی را با همه‌ی صلابت و هیبت و قدمت و خدمتش در حومه‌های ذهن – جاودانه و ابدی – برنشانده است. آری مشدی که حالیا سودای سفر دارد و از مرگ اسب نجیبش سخت بی‌تاب و در خویش شکسته است، روزگاری سکه به نام شرف و مردی و وقر و وجهه‌ی پاک بازی می‌زد و دل در گرو راستی و بی‌ریایی داشت: "او یک روزی برای خودش یک سالار بود. وقتی از توی جاده رد می‌شد، تمام ده به راهش می‌افتادند. مردها به او سلام می‌گفتند، دخترها نگاهش می‌کردند. آه! این گردنش بود، درست مثل یک ورزای وحشی. به تو گفتم چه‌جوری دلش را بردم؟ آن وقت‌ها فصل گل سرخ بود. رودخانه آبش بالا آمده بود. ما چندتا بودیم. آن وقت... کی فکر می‌کرد او یک روز توی سرش می‌خورد و بی‌چنگ و مشت می‌شود که آن نامرد این جوری به او خنجر فرو کند." و این اشارتی است به "نقره" قواد که هم اسب مریض به مشدی فروخته و هم حریم و حرمت و حیثیت خانواده مشدی یعنی "ملوک" و دامادش – میرزا آقا – را مشوه و ملوس ساخته است. ملوک که از خانه‌ی شوی قهر کرده و هجرت به خانه‌ی پدر را چونان مفر و مأوا و ملجایی برای خود انگاشته، از خانه‌ی میرزاآقا می‌گوید: "من توی اون خانه مثل یک اسیرم. از سپیدی صبح تا تنگ غروب می‌دوم، بدون این‌که خم به ابرویم بیاید. کارِ خانه می‌کنم، مرغ‌ها را دانه می‌دهم، باور کن بابا من توی آن خانه مثل یک اسیرم." سرانجام "مشدی" به اقامت یک شبه‌ی دخترش روی خوش نشان می‌دهد.
تک‌پرده‌ای دوم با عنوان "مسافران" در یک قهوه‌خانه روی می‌دهد. "نقره" و "میرزاجان" و دیگران، جملگی گرد هم آمده‌اند و هر کدام با طنز و تعریض و فکاهه‌ای می‌کوشند تا چیزی از حقیقت پنهان‌گر و ژرفابین هستن و زیستن "مشدی" را بازگویند. "مشدی" می‌آید، سودای سفر دارد و در سوز تند پاییزی شمال، با آن مه و برف و هیاهوی مبهم و گرگ و میش جنگل و طنین لجه‌های امواج، با دلی به وسعت کوه، دریا دریا شهامت و عشق و ایثار را برای دیدار پسر به غنیمت می‌برد. اما "مشدی" تاب این همه را ندارد و در ایام سال‌دیدگی و فترت، یارای رسیدن به رودبار را ندارد و در تک‌پرده‌ای آخر – مرگ در پاییز – جغد مرگ مرغ‌وای خود را سر می‌دهد و "مشدی" رخت به دیار دوست می‌کشد: "شب..... از دم کوه نسیم می‌آید. ستاره‌ها توی دشت پیداست. هوا هم صاف مثل مخمل. در یک چنین شبی، مرگ خیلی راحت است. سبزه‌ها کپه‌کپه رو زمین نیش زده‌اند. درختان از باران دم شب خیس خورده‌اند و بوی انگم پیچیده... کاس! مرگ مثل نسیم می‌ماند. رو سبزه‌ها، ستاره‌ها، بوی انگم آهسته می‌آید! آهسته می‌آید!"
"مشدی" در بازپسین لحظات حیات، از "گل خانوم" می‌خواهد که با سفری در هزارتوی ذهن چیزی از قدیم بگوید. از ایام رفته که بر کف آب‌های دریا به غارت و تطاول برده شده‌اند؛ "از آن روزهای بلند، از آن شب‌های شرجی بگو. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم یک سایه، همه‌ی زندگی ما را تاریک کرده. ما آدم‌های بدبختی هستیم." و دست آخر پایان و اختتام این تریلوژی شعر و شور و شیدایی چیزی نیست جز پایان محتوم تمام تراژدی‌ها: مرگ و انتباه و عبرت‌آموزی.
این هم تکه‌ای از شعر بلند مهدی اخوان‌ثالث، شاعر زمستان که با پاییز هم گویی سر و سری دارد:
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین‌‌ سرد نمناکش
باغ بی‌برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران سرودش باد
جامه‌اش شولای عریانی‌ست
ور جز اینش جامه‌ای باید
بافته بس شعله‌ی زر تار پودش باد
گو بروید یا نروید هر چه در هر جا که خواهد یا نمی‌خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی‌روید
باغ بی‌برگی که می‌گوید زیبا نیست؟
داستان از میوه‌های سر به گردون‌سای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید
باغ بی‌برگی
خنده‌اش خونی‌ست اشک‌آمیز
جاودان بر اسب یال‌افشان زردش می‌چمد در آن
پادشاه فصل‌ها پاییز.

  • این نقد در تاریخ 11 آبان 1403 در خبرگزاری هنرآنلاین منتشر شده است.
10 months ago

نگاهی گذرا به سه نمایش‌نامه‌ی مرگ در پاییز، مسافران و محاق، نوشته‌ی اکبر رادی

تریلوژی پاییزی

همایون علی‌آبادی

زندگی بازی است!
ما خود صحنه می‌سازیم تا بازی‌گر بازی‌چه‌های خویشتن باشیم
وای زین درد روان‌فرسای
من بازی‌گر بازی‌چه‌های دیگران بودم
گرچه می‌دانستم این افسانه را از پیش
زندگی بازی است.

اکبر رادی از نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ معاصر است. بی‌گمان نمایش‌نامه‌ی "صیادان" رادی در میان کلیه‌ی آثار نمایشی او، مکانتی یگانه و دست نیافتنی دارد. رادی در این نمایش‌نامه چهره‌ی سازش‌گر "روشن‌فکران" خودفروخته را بر ملا می‌سازد و نشان می‌دهد که چگونه مردی به نام "یعقوب" با اعتراض و اعراض به روی برتافتن از "ایوب" که خودفروخته است، نه به قصد مبارزه و ایستادگی و افشا و رسوا ساختن، که به نیت تکیه بر سریر "ایوب" زدن، این معرکه را به راه انداخته است. فضای شمال، با آن انبوده جنگل‌های گشن و تو در تو و یک‌پارچه یشم، آبی مواج دریا و نیز صیادان زحمت‌کش، جلوه‌ای دیگر به آثار رادی بخشیده است.
"صیادان" دارای یک زبان نمایشی بسیار زیبا و موجز است. دیالوگ‌ها در غایت ایجاز و شکفتگی است. بافت اثر منطقی و ‌بجاست و مفهوم و پیام آن ردیه‌ای است علیه روشن‌فکران خودفروخته، سازش‌گر و مزدور طاغوت.
پس از انقلاب نیز شاهد اجرای نمایش‌نامه‌ی "پلکان" او بودیم. "پلکان" نیز نمایش‌نامه‌ای افشاگرانه درباره‌ی رشد سرطانی نوکیسه‌گان و اقشار رفاه‌طلب جامعه است که حتا تا زمان پیروزی هم در همان فضاهای اعیانی و لوکس که به کل از متن جامعه‌ی ایرانی به دور است، سیر و نمود می‌کردند. از دیگر نمایش‌نامه‌های رادی باید به ارثیه‌ی ایرانی اشاره کرد که یک تراژدی درباره مفهوم "خانواده" در جامعه‌ی معاصر ماست. سه تک‌پرده‌ای پیوسته‌ی"محاق"، "مسافران" و "مرگ در پاییز" در شمار زیباترین آثار اکبر رادی است. فضای شمال و بافت تراژیک اثر، از این سه تک‌پرده‌ای، تعب‌نامه‌ای به وسعت تمامت خاک بکر و زاینده و نوازش‌گر جنگل و دریا ساخته است. آن هم با همان حس غم‌آلود و پر طپش و وزش که انجام و فرجامی مگر مرگامرگی و در نوشتن سرنوشت یگانه مرد بازنده و بی‌جانشین از تبار سلاله‌ی پاکان و پاک‌بازان ندارد. داس اجل چنان دفتر هستی "مشدی" را در هم می‌پیچد که آدمی دست آخر از همراهی و سیر و صیرورت با این اثر به برداشت‌ها و پندارها و گمانه‌هایی هشداردهنده و آزاردهنده دست می‌یابد. "مشدی" هوای پسرش – کاس – را کرده که به سودای "زیتون‎‌چینی" به رودبار رفته است. غم غریب مشدی که در سرتاسر تک‌پرده‌ای‌ها موج می‌زند، غم دلتنگی و دوری از فرزند است. پسری که دردانه‌ی پدر است و دریغا که همینک در رودبار، هجر پدر را به سودای سر و سامان دادن به کار و بار به طاق نسیان سپرده است. اولین تک‌پرده‌ای با عنوان "محاق"، حکایت زاویه‌ای از مجموعه زوایا و مدارات زندگی مشدی است. "ملوک، دختر مشدی از خانه‌ی شوهرش میرزاجان قهر کرده و به منزل مشدی کوچیده است. پدر با همه‌ی مهربانی و عطوفت، رفتاری محبانه و مشفقانه با دختر ندارد؛ چرا که او دل‌مشغول و نگران مرگ اسب و دوری از پسرش است. در سکوت و در متن صدای غم‌آلود یک پرنده، رادی با بیانی که در آن تغزل و تغنی و شعر گشتی به وسعت خیال بر محیط دست و دل نشانده است. از طی عشق در پاییز با آن خزش‌های خاطره‌انگیز سلطان فصل‌ها می‌گوید و چه به دل‌نشستنی و شاعرانه است این همه سرایش و گویش از عاشقانه‌ها و شبانه‌ها، آن هم نه در حواشی و تحاشی که در متن و بطن پاییز که به قول شاعر "خیزید و خز آرید که هنگام خزان است": شب‌های پاییز... وقتی آدم خودش را تنها و بی‌کس می‌بیند، وقتی توی مه جلوی اسبش از زیر درختان باران‌خورده رد می‌شود، این طرف بوته‌های خشکیده، آن طرف درختان گردوی جاده هم پر از مه، آن وقت توی تاریکی، صدای پای اسبت را می‌شنوی، می‌شنوی که یک چیزی یک چیزی مثل مرگ از پشت سر به تو نزدیک می‌شود، آدم خیال می‌کند که دیگر زندگی تمام شده است.

10 months ago

سردیس استاد اکبر رادی در پیاده‌راه‌ تماشاخانه سنگلج نصب شد - ایران تئاتر
theater.ir › ...

1 year, 3 months ago

نامه‌ی اکبر رادی به هوشنگ گلشیری

آن‌چه در زیر می‌خوانید بخشی از نامه‌ی اکبر رادی به هوشنگ گلشیری است که ۲۶ مهر ۱۳۷۵ به ایشان نوشته و برای‌شأن فرستاده است. علاقه‌مندان می‌توانند متن کامل این نامه را که در کتاب نامه‌های اکبر رادی به کوشش حمیده بانو عنقا (همسر ایشان) گردآوری شده و اخیرن توسط نشر نشانه به بازار کتاب راه یافته است، مطالعه کنند.‌

دفتر بنیاد اکبر رادی
۹۵/۱۲/۲۷

گلشیری عزیز

ای ستم‌گر مظلوم! که نمی‌دانم این مدح شبیه ذم است یا به عکس!
تو یک زمان قجرنویسی را با رمان چکیده‌ی شازده احتجاب باب کردی و از آن پس در این نزدیک به سی سال جریانی گشوده شد که مثل هر جریان اصیلی در سرچشمه‌اش پاک و زلال است؛ اما در مسیر خود به تدریج آلوده و پلشت می‌شود...

گلشیری عزیز! صرف نظر از دل‌تنگی‌های کوچک ما، باریک‌بینی و‌ قدرت درک هندسی تو از ساختمان اثر برای من محرز است و هیچ خدشه برنمی‌دارد. و من نظرت را درباره‌ی «در مه بخوان» بعد از بیست و یک سال از یاد نبرده‌ام که بی‌آن‌که خود بدانی، دست کم بخشی از زیبایی درونی و معماری ظریف نسخه‌ی آخر را مدیون آن گفت‌وگوی شبانه‌ی گوشه‌ی «سلمان» هستم ... پس مایلم نگاهی به این «باغ شب‌نمای ما» بیندازی و حالا که امکانی برای ورود به حجله‌ی صحنه یافته... نظر اجتهادی خود را بی‌پرده بگویی که بی‌تردید مرا برای همیشه وامدار خود می‌کنی‌..

باقی صفاست - اکبر رادی

بیست‌و‌ششم مهر ۷۵

https://www.instagram.com/bonyaderadi
https://telegram.me/bonyaderadi

1 year, 7 months ago
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago