?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago
📰ژنرال شارل دوگُل در قامت ناظر تیزبین نوسانات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی توانایی پیشبینی بیبدیلی داشت. سه عنصر شکلدهنده تفکر او یعنی مذهب، ناسیونالیسمِ مردمگرا و تمایل توسعه به کمک غیرکنفورمیستهای سالهای دهه 1930 در این مقاله بررسی میشوند. برخلاف برخی روایتها، گُلیسم بیش از آنکه نوعی وضعیت ذهنی باشد، روشی عملگرایانه و واقعگراست که در نقش یک ایدئولوژی راستین ظاهر میشود که به حد کافی همگام و بر مدارِ ملیت استوار است، ملیتی که مردم فرانسه نبوغ خود و سنتهای کهنش را گرداگردِ آن تبیین میدارد. تفکرِ دوگُل که در کلیت خود تحت تاثیر این شعار ژنرال که «فرانسه بیآنکه بزرگ باشد فرانسه نیست» قرار دارد، در عمل، بر مدارِ سه اصل میچرخد: بزرگی، استقلال و قدرت. از نظر سیاسی، گُلیسم تنها تحت برپایی جمهوری پنجم به دست خودِ دوگُل و با بهرهگیری از شرایط آن زمان خود را تحمیل کرد و از نظر انتخاباتی، توانست آنچه را به نظر میآمد جنبش سترگ «تجمع مردم فرانسه» باشد، به طرزی بدیع بیدار کند...
🔖متن کامل: 5000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 25 دقیقه
🖊 نقدی بر رویکرد یوسف اباذری در علوم انسانی ایران
*📚 امتگرایی در لباس جامعهشناسی*
📥 مهدی صادقی
🖇 کتابی تحت عنوان «تبار خیزش» توسط یکی از شاگردان یوسف اباذری ترجمه شده، که خود اباذری پیشگفتاری بر آن نوشته است. در این مجال قصد دارم تا برخی از ادعاهایی که اباذری در پیشگفتار این کتاب مطرح کرده است را نقد کنم. اباذری در ابتدای متناش شعر زمستان اخوان ثالث را میآورد و سپس ناظر به این شعر وضعیت خاورمیانه امروز را مکانی توصیف میکند که پر از «جنگ و خونریزی و لشکرکشی است» و «هر کشوری و قومی و مذهبی در هوای زمستانزده خاورمیانه با اکراه به همسایهاش نظر میکند.» اباذری سپس میگوید، خاورمیانه روحی داشته که «بسی فراختر از خاورمیانه کنونی» بوده و باید آن را جستوجو کنیم.
🖇 او برای آنکه بتواند «روح فراخ خاورمیانه» خود را دستوپا کند، ردیفی از اسامی دانشمندان، ادبیان و شعرایی را که اکثرا در حوزه تمدن ایرانی بودهاند، به صف میکند و در پاسخ به پرسش خود که میگوید، «اما خاورمیانهایها چه کسانی بودهاند؟»، جواب میدهد که خاورمیانهایها اینان بودهاند و مشخصا با آوردن شعری بدون مآخذ از فردوسی، که در تصحیحهای آن بسیار مناقشه هست، میگوید، «فردوسی طوسی شیعی» گفته است، «میازار موری که دانهکش است که جان دارد و جان شیرین خوش است» و «سعدی شیرازی سنی» هم «بر او رحمت میفرستد» و این شعر را به تضمین میآورد. او پس از این مقدمه میگوید، «این روح خاورمیانهای است که بر اساس آن شاعری سنی بر شاعری شیعی رحمت میفرستد و شاعری شیعی آزار مورچهای را نمیپسندد چه برسد به آزار سنیای». او پس از این شعرهای دیگری از خاقانی و مولوی میآورد تا «تضمین» کند «روح خاورمیانهای» چیزی است که در آن انسانها از «بلخ» تا «حلب» بر یکدیگر «رحمت» میفرستند.
🖇 استاد بازنشته جامعهشناسی ادبیات اگر به جای انتصاب اندیشمندان یک تمدن به «سنی»، «شیعی» و «زردشتی» کمی از تاریخ جهانگشای جوینی به «روح خاورمیانهای» خود اضافه میکرد، حتما تصویر بهتری از آن ناکجاآباد که باید احیا شود، بدست میداد. عطاملک جوینی در کتاب خود، تاریخ جهانگشای جوینی، در آخر «ذکر استخلاص بخارا» پس از «خونریزی و لشکرکشیِ» چنگیز چنین مینویسد، «و یکی از بخارا پس از واقعه گریخته بود و به خراسان آمده، حال بخارا از او پرسیدند، گفت آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند. جماعت زیرکان که این تقریر شنیدند اتفاق کردند که در پارسی موجزتر از این سخن نتواند بود و هرچه در این جزوه مسطور گشت، خلاصه و ذنابهی آن این دو سه کلمه است که این شخص تقریر کردست.» این «دو سه کلمه» که خلاصه هرچه است که عطاملک جوینی در تاریخ خود «مسطور» کرده، روی دیگر سکه «روح خاورمیانهای» اباذری است، که او دانسته یا نادانسته، حسرت آن را میخورد و از تریبون دانشگاه داد میزند که باید آن را احیا کنیم. در ادامه نشان خواهم داد که چرا اباذری نیاز دارد تا دست به ساخت چنین سازه بیاندامی بزند و اساسا «روح خاورمیانهای» پیامد کدام فرض وی است.
🖇 او در ادامه پیشگفتارش به گسست از این «روح خارومیانهای» اشاره میکند و مینویسد، «حکما گفتهاند که هر جا راهت را گم کردی از آن جا شروع کن.» و به زعم او از آن جایی راه گم شده است که «تاریخ خاورمیانه مدرن» شروع شده و «دولت-ملتها و سپس ملیگرایی فارسی و ترکی و عربی» پا گرفتهاند. این نقطه را هم فروپاشی عثمانی میداند که با «خطکشیهای امپریالیسم ... جهانهای ترکی و عربی و کردی و سایر اقوام و مذاهب را از هم جدا کرد و فرانکشتاینوار در هم تنیدشان.»
🖇 اما فرض درون پرده اباذری آن جایی خودش را آشکار میکند که او هرگاه میخواهد از صورت متجدد ایران نام ببرد، لفظ «ملیگرایی یا ناسیونالیسم فارسی» را به کار میبرد. او اساسا نمیتواند از ایران فهمی به عنوان وحدت در کثرت داشته باشد. در باور او ملتها پدیدهای مدرن هستند و احتمالا قبل از رضاشاه نیز چیزی به نام ایران وجود نداشته و رضاشاه با قلدری آن را در هم «تنیده» است. اما باید از او پرسید، درست است که سامان سیاسی دولت-ملت سامانی مدرن است و الزامی است که، اگر بخواهم از واژگان امانوئل والرشتاین، استفاده کنم، در تکوین نظام-جهانی که نطفه آن در اروپا بسته شد، سر از خاورمیانه درآورده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره شانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
📰امر زنانه از نظر نصر در هنر اسلامی قابلتبیین است. او هنر اسلامی را به دو بخش هنر سنتی اسلامی و هنر قدسی اسلامی تقسیم میکند. هنر سنتی را هم به نوبه خود به دو بخش تقسیم میکند. یک بخش از هنرها در تمدن اسلامی نظیر نقاشی، شعر و موسیقی غیرقدسی هستند و بخش دیگر همچون معماری مساجد و خطاطی در اسلام یا معماری کلیسا در دوره قرون وسطی در دین مسیحیت، هنر قدسی به شمار میروند. مکان تکوین هنر سنتی اسلامی غیرقدسی کاخ و مکان تکوین هنر اسلامی قدسی مسجد است. نصر با زنانه خواندن هنرهایی نظیر نقاشی، شعر و موسیقی، دربار و شاه را پشتیبان آن دانسته و با مردانه نامیدن خطاطی، مسجد را جایگاه تبلور آن میداند. نصر درباره تمایز محتوایی هنر زنانه و مردانه مینویسد: «هنرهای زنانه مورد حمایت دربار بنا به ماهیت خاص خود به درون دعوت میکنند و در ضمن از کیفیت معنوی والایی بهرهمندند.» او ضمن تاکید بر خصائص معنوی تردیدناپذیر هنرهای زنانه، سنت باطنی اسلام را موجد رشد و شکوفایی آن میداند.
🔖متن کامل: 2600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 13 دقیقه
?بومیگرایی به مثابه پرده پندار معرفت خویشتن
*?عوارض مدرنیته به جای مبادی مدرنیته*
? نگین نوریان دهکُردی
?شاید در نقد گفتمانهای بومیگرایی دهههای مزبور آنقدر نوشتهاند و خواندهایم که از دید عدهای، حتی انتقاد از آن به کلیشهای نخنما بدل شده باشد. درست به همین سبب است که باید بار دیگر، فارغ از جنجالهایی که از اتهام و حمله به مخالف در مواضع قدرت فراتر نمیرود، به پرسشی مهم و کلیدی که در این میان مفقود مانده پاسخ داد، اینکه بهراستی چرا اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به بومیگرایی رایج در این دوره، و مانیفستهای اصلی آن در قالب دو گفتمان «غربزدگی» جلالآل احمد و «بازگشت به خویشتن» دکتر علی شریعتی، هنوز جدی و محوری است؟ میتوان با مرور برخی نظرات بومیگرایان، نشان داد که چنین نقدی جدای از هرگونه ایستار سیاسی، دلیل اصلی و بنیادینی دارد که با حوزهی اندیشه گره میخورد و با درک ما از هویتمان و زیستجهانمان پیوند دارد. در حقیقت، بهدلیل لزوم شناخت همین خویشتن است که نقد بومیگرایی امری ضروری است. چراکه گفتمان بومیگرایی، بر سر راه شناخت ما از خویشیمان، مانعی معرفتی ایجاد میکنند. شاید این ادعا عجیب بهنظر برسد، زیرا بومیگرایان، مدعی دفاع از هویت بومیاند، اما نکته آن است که وقتی دقیقتر به واکاوی متون اصلی و دعاوی آنها میپردازیم، بهشکلی تناقضبار در مییابیم که بومیگرایی، عاری از هرگونه دغدغهی شناخت و معرفت راستین نسبت به زیستجهان و هویت ما و در واقع، نوعی نقضغرض است و از اینروست که بزرگان، آنرا «نعل وارونه زدن بر خویش» خواندهاند.
?بومیگرایی، علیرغم نامِ خود، ضد شکلگیری اندیشهی اصیل و برخلاف ادعای آن، حجابی است بر فهم روشن مرز و بوم، سنت و ریشههای ما و، در یک کلام، دانش و معرفتی که برآمده از زیستجهانمان باشد. گفتمانهای «غربزدگی» و «بازگشت به خویشتن»، از جنس خطابه و سخنپردازیاند و نه جد و جهدی برای یافتن حقیقت. زمانی میتوان از دانش و معرفت سخن گفت که به وجود حقیقت و امکان دستیابی به آن، باور داشت و در راه آن کوشید. در غیر اینصورت، معرفت به زائدهی قدرت و دانش به رتوریک بدل میشود که در شکل مبتذل آن از بازی با واژگان فراتر نخواهد رفت. این همان مرزی است که سقراط را از سوفسطائیان و دانشمند را از سیاستمدار جدا میکند و معیاری که محصول کار آنان یعنی دانش و ایدئولوژی را از یکدیگر متمایز میسازد.
?از همین آغاز سخن، باید روشن ساخت که جلال آلاحمد، با هرگونه تلقی از سیاست بهمثابهی علم مخالف است. او ضدیت خود را با سیاست بهمثابهی علم بهصراحت مطرح میکند و آنرا «نسخه ي فرنگ نوشته؛ آن هم براي مستعمرات» میداند. در مقالهی «نمونههاي روشنفكري اخير» از خليل ملكي سخن مي گويد و تلقي علمي ملكي از سياست را يك اشتباه فكري مي داند. البته، شاید بهیک معنا، حق با اوست که سیاست، علمي نیست «که به دقت علوم رياضي قادر به حل مشكلات اجتماع» باشد. و شاید باز هم برخطا نیست که سیاست را از «كشدارترين علوم انساني، و پايه اش را نهاده بر آن وجدانيات پنهان جماعت ها- از مذهب گرفته تا رفتارهاي خرافي و از زبان گرفته تا آداب معاشرت [میبیند که] هرگز قابل قياس با علوم دقيق همچون رياضي و فيزيك [نیست]»
?اما وقتی ادامهی عبارات او را میخوانیم، درمییابیم که او میخواهد سیاست را به مقولهای عوامانه و از جنس خطابه تقلیل دهد که برای ورود به آن نیازی به پیشزمینههای فلسفی و معرفتی نیست. جالب است که او حتی ترجمهي «فرهنگ لغات بزرگ سياسي و اجتماعي» را اشتباه فكري خليل ملكي میداند، چراکه با نسبیگرایی نیچهای و اینکه سیاست جز بازیچهی قدرت نیست، دیگر جایی برای «دقت علمي است در مسائل سياسي و اجتماعي» باقی نمیماند. از نظر او ادعای علم بودنِ سیاست، اهداف خاصی را دنبال میکند، چراکه «به طور كلي وقتي سياست علم تلقي شد، يعني هر كس تا اصول و قواعد آن را در كلاس نخوانده باشد، حق اظهار رأي دربارهي آن را ندارد... چنين حكمي فقط ميتواند ابزار كاري باشد در دست يك حكومت استبدادي يا استعماري. تا مرد عادي را به صورتي فريبنده از دخالت در سياست منع كنند و سياست را به صورت معما درآورند و نوعي حرمت و تقدس به آن بدهند و آن را كار خواص و برگزيدگان جا بزنند»
?متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره شانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
?«خیال شیرین فدرالیسم» در ایران همانند تجویز داروی اشتباه است. مانند پوشیدن لباس بزرگتر یا کوچکتر است. بهصراحت میتوان گفت فدرالیسم برای ایران بیربطترین نظریه است، حتی بیربطتر از کمونیسم و تمام اصناف آن. استدلال این بیربطی سه پایه دارد: نخست تبار اندیشهای و تاریخی فدرالیسم در موطن خود، غرب؛ دوم مبانی اندیشه سیاسی، حقوق اساسی و تاریخ ایران؛ و سوم تجربه عملی و نگرانی از تبار خیالپردازان فدرالیسم. فدرالیسم اتحاد حقوقی قدرتهای کوچک برای ساختن قدرتی بزرگ است. اتحاد دارایان چهار عنصر دولت یعنی: سرزمین، جمعیت، حکومت و حاکمیت برای برساختن دولتی بزرگتر. کاملا آشکار است که در فدرالیسم «دولتها» پیشنیاز اصلی است و بدون وجود دولتهایی موجود، اما کوچک، دولت فدرال ساختهشدنی نیست...
?متن کامل: 2000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 10 دقیقه
??
آیا پژوهشگران اجتماعی ایرانی در یک جهان علمی مشترک زندگی میکنند؟
✍?بهروز رضائی دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
Behrooz.rezaei@modares.ac.ir
?در سالهای اخیر، یکی از پرسشهای اساسی در علوم انسانی ایران این بوده است که چرا نظریهپردازی در این حوزه با ناکامی مواجه شده و بیشتر شاهد تقلید از نظریات غربی هستیم. عباس کاظمی در گفتگویی با مجله سیاست، به بررسی این مسئله پرداخته و چند عامل مهم را در این زمینه مطرح کرده که در این مقاله صرفاً به دو عامل مهمتر پرداخته می شود: فقدان اجتماع علمی و وجود فضای گلخانهای دانش. در این متن، با بهرهگیری از نظریات برایان فی در کتاب فلسفۀ امروزی علوم اجتماعی و همچنین نظریۀ میدان بوردیو، تلاش میشود تا مرز ایدولوژیک آکادمی در ایران تحلیل شود.
?نجوم اسلامی یعنی علم ستارهشناسی موجود در جهان اسلام در گذشته، طب اسلامی یعنی علم پزشکی موجود در جهان اسلام در گذشته، فلسفهی اسلامی یعنی فلسفهی موجود در جهان اسلام در گذشته، هنر اسلامی یعنی هنر موجود در جهان اسلام در گذشته. هر کس در حد مدرسه دستور زبان خوانده باشد میداند که فرق «درِ سبز» و «درِ باغ» این است که در مورد اولی میشود گفت «این در، سبز است» و در مورد دومی نمیشود گفت «این در، باغ است». به ساختار نخست ساختار وصفی و به ساختار دوم ساختار اضافی میگوییم. صورت ظاهری تعبیر اسلامی سبب شده عدهای تصور کنند میشود گفت این علم/فلسفه/دانش/هنر اسلامی است به این معنا که غیردینی نیست، در صورتی که در حقیقت آن علم/فلسفه/دانش/هنر متعلق به تاریخ سرزمینهای مسلماننشین است. هنگامی که دلالت درست و دقیق این ساختار در جامعه آشکار بشود بیگمان یکی از پشتوانههای شیوع و پذیرش گفتمان علم و دانش اسلامی برداشته خواهد شد و بحث در اسلامیسازی علوم یا نسبت فلسفهی اسلامی و فلسفهی جدید و مانند اینها در مسیر هموارتری قرار خواهد گرفت...
?متن کامل: 6800 کلمه
⏰زمان مطالعه:34 دقیقه
?نگاهی به کتاب سه تقریر از مدرنیته
*?تقریرهای مدرن از مدرنیته*
?رضا بهارلویی
?مدرنیته آن گونه که ماکس وبر، لئو اشتراوس و دیگر اندیشمندانی که در این خصوص تامل کرده اند ،به دورانی اطلاق میشود که با به پایان رسیدن و فروپاشی سدههای میانه و اندیشه مدرسی پدیدار شد. در واقع به باور برخی از اندیشمندان مدرنیته در گسست از جهان ماقبل خود متولد شد و از این جهت دارای وجهه تمایزهای مهم و بنیادینی با دنیای قبل از خود است. از دیدگاه اقتصادی، مدرنیته با زوال فئودالیسم و ظهور فرهنگ بورژوایی قابل شناسایی است، فرهنگ تولیدی که ماکس وبر ریشه های آن را در نهضت اصلاح دینی آلمان میدید. بعضی چون مارشال برمن، مدرنیته را در تقابل با جوامع سنتی مورد بحث و تحلیل قرار میدهند و در زمره خصلتهای اساسی این پدیده نوظهور به تحرک، پویایی، تغییر، نوآوری و توسعه اشاره میکنند. گفتمان تئوریک مدرنیته از سده شانزدهم آغاز شد و در عصر روشنگری به اوج خود رسید.
?در نگاه روشنگری، عقل و خرد زمینی خاستگاه هرگونه دگرگونی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قلمداد شد. بعضی مبدأ ظهور مدرنیته را رنسانس و برخی آن را با ظهور فلسفه روشنگری مقارن میشمارند. اکثریت پژوهندگان تاریخ، اندیشه دکارت را پایهگذار فلسفه مدرنیته و کانت را طراح عرصههای مستقل اندیشه، عمل و ابداع خودبنیاد سوژه اندیشنده معرفی کردهاند. رهبران سیاسی مدرنیته، عقل را سرچشمه ترقی اجتماعی قلمداد کرده و مدعی شدند در سایه عقلانیت است که میتوان نظام اجتماعی عادلانه و برابری طلب را جانشین رژیمهای استبدادی متقدم کرد. همین باور بود که زمینه انقلاب های دموکراتیک فرانسه و آمریکا را فراهم آورد. بعضی گفتهاند که جوهر مدرنیته را میتوان در اعلامیه استقلال امریکا و نیز اعلامیه حقوق بشر فرانسه به وضوح ملاحظه کرد.
?پل دومان، منتقد ادبی بلژیکی- آمریکایی در جایی درخصوص درمورد مدرنیته بیان می کند که: مدرنیته میل رسیدن به شروع جدیدی است همراه با خواست ازمیان برداشتن هرآنچه ازقبل وجود داشته. به به نظر می رسد منظورپل دومان ازاین گفته این است که هربارکه ما درباره مدرنیته سخن میگوییم ضرورتا از”نو” دربرابر “کهنه” و “حال” در برابر”گذشته” صحبت می کنیم. وازاین نظر، مدرنیته همواره به منزله مفهومی پویا وروندی سیال تجلی یافته است.
? مدرنیته در عین حالی که بسیاری از وجوه مثبت آن نظیر؛ استدلال گرایی و دفاع از عقلانیت، آزاد اندیشی و دفاع از حقوق و حق مشارکت انسان ها، پیدایش نظام ها و ساز و کارهای مدنی و سیاسی جدید و از بین بردن ارزش های موروثی و استبدادی، پیشرفت های علمی، صنعتی و تکنولوژی و بالا رفتن سطح زندگی و رفاهی مادی و ... قابل انکار نیست، اما در گذر تاریخ خود با چالش های متعددی روبرو بوده است و مورد انتقاد مکاتب فکری متعددی قرار گرفته، از برخی از پیامدهای مدرنیته که مورد انتقاد جدی است میتوان به : نسبیت گرایی و بحران های معرفتی، پوچ انگاری، ، گسست های اجتماعی،بحران های اقتصادی، تعمیق نابرابری و تقسیم انسان ها به فرادست و فرودست، بحران های جدی و نگران کنده زیست محیطی، بحران های سیاسی، تجاوز و استثمار، پروراندن نظام های توتالیتر، جنگ های جهانی، فجایع و کشتارهای عمومی اشاره کرد.
?در همین جهت پس از جنگ جهانی دوم و ظهور نظام های توتالیتر چپ و راست تعدادی از متفکرین و اندیشمندان به بازخوانی تاریخ مدرنیته اقدام نمودند، در این خوانش انتقادی مدرنیته جریانات فکری مختلف با عطف نظر به هسته مرکزی امر مدرن تلاش کردند تا در سه جایگاه خروج ، اعتراض و وفاداری رابطه خود و اندیشه هایشان را با مدرنیته مشخص نمایند، از یک طرف متفکری مانند لئواشتراوس و شاگردانش با اعلام این امر که بحران مدرنیته ، بحران در فلسفه سیاسی است سعی نمودند تا با احیای فلسفه سیاسی کلاسیک به این بحران جواب داده و علاوه براین برای نسبیت گرایی و نهیلیسم پیچیده ی دوران مدرن جوابی درخور بیابند، از طرفی دیگر اندیشمندی مانند مک اینتایر با احیای فضیلت گرایی ارسطویی سعی در اعتراض نسبت به برخی از روندهای فکری جهان مدرن داشت، و از سمت دیگر متفکری مانند هابرماس که بزرگترین فیلسوف باقی مانده از مکتب فرانکفورت است در راستای تئوری خود با عنوان «مدرنیته راه بی پایان» سعی در احیای نظام فلسفی و بازسازی هسته عقلانی و ارتباطی مدرنیته نمود، دراین میان البته جریان پست مدرن با اندیشمندانی چون لویاتار سعی در ساخت گشایی فراروایت مدرنیته داشتند و یا اندیشمندی چون میشل فوکو در آثار خود سعی نمود تا شیوه های انقیاد و تولید سوژه در تفکر و کارکردهای اندیشه مدرن را نشان بدهد.
?متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره چهاردهم سیاستنامه مطالعه کنید.
?رشد اقتصادی و افزایش تعداد تحصیلکردگان دانشگاهی زمینه لازم را برای گسترش و تأسیس نهادهای جدید علوم سیاسی فراهم کرد، بهویژه آنکه اهمیت کیفیگرایی در آموزش عالی از اوائل دهه 1350 جدی گرفته شد. از نظر رشد میتوان گسترش فعالیتهای مرکز مطالعات عالی بینالمللی در دانشگاه تهران را مورد توجه قرار داد. از نظر تأسیس هم میتوان به تأسیس «مرکز تحقیقاتی و مطالعاتی علوم سیاسی» اشاره کرد. پیشنهاد شده بود که این مرکز بهعنوان مؤسسهای وابسته به وزارت علوم و آموزش عالی درباره مسائل سیاسی ایران؛ شوروی و اروپای شرقی؛ چین و آمریکای لاتین؛ مجموعه جهان سرمایهداری صنعتی؛ نقد و سنجش ایدئولوژیهای معاصر؛ و جنبشها و نظامهای جدید سیاسی تحقیق کند. جالب آنکه نام عنایتالله رضا و ابوالفضل قاضی بهعنوان دو نفر از اعضای هیئت امنای آن بهچشم میخورد. بااینکه راهاندازی این مؤسسه پژوهشی نقطه عطفی در تاریخ علوم سیاسی کشور محسوب میشود، نگرانی از وضعیت جوانان و گرایش آنان به فعالیتهای مخالفتآمیز آشکارا از مهمترین دلایل تشکیل چنین مرکزی بوده است...
?متن کامل: 5800 کلمه
⏰زمان مطالعه:29 دقیقه
?حمیدی شیرازی با دقت تمام وقایع سیاسی و اجتماعی را دنبال میکرد و هرجا که منافع ملی ایران را در خطر میدید، شعری میسرود. شعر «دوم مارس» سرودهای از حمیدی شیرازی است که نام آن برگرفته از تاریخی است که ارتش متفقین خاک ایران را ترک کردند. در قصیدهی دیگری به نام «دایگان از مادر مهربانتر» بیگانگان را غارتگر منابع و سرمایههای آن معرفی میکند. او به تاریخ ایران تفاخر میکند و هشدار میدهد که در طول تاریخ ایرانیان تمام متجاوزان را به ذلت نشانده است.مسئلهی دیگری که حمیدی شیرازی را بسیار متاثر و خشمگین کرده بود، شورش پیشهوری و تلاش او برای الحاق خاک آذربایجان به شوروی با حمایت آنها بود. حمیدی در سرودههای خود بارها بر جداییناپذیر بودن خاک ایران تاکید میکند و آذربایجان را پارهی تن ایران میداند. به طور کلی اشعار سیاسی و اجتماعی حمیدی شیرازی در پاسداشت وطن و مراقبت از این خاک و مردمانش سروده شده است. این شاعر میهندوست همواره هوشیارانه حوادث ایران را تعقیب میکرد و با صدای بلند در اعتراض به هر آنچه به ایران آسیب میزد، فریاد میکشید...
?متن کامل: 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 9 دقیقه
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago