𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
پایان بندی سریال
مشکات در فینال خود به دنبال مدرک قانع کننده است. او برای این کار فرصت زیادی ندارد زیرا نعیم به منصور نزدیک شده. این فشردگی زمان عامل استرس ما می شود.
نعیم با منصور رو به رو می شود و یک نبرد کلاسیک شکل می گیرد. کاملا واضح است که نعیم از پس منصور بر می آید. حتی رضا پروانه هم در دیالوگی می گوید نصف نعیم هم برای منصور کافی است. پس در ابتدا به نظر می رسد کشمکش آن طور که باید رخ نخواهد داد اما با ضربه ی چاقوی غافلگیرانه ی منصور به نعیم ورق بر می گردد. نعیم در موضع ضعف است و همین موضوع عاملی برای نگرانی ما درباره اوضاع اوست. ولی باز هم اوضاع عوض شده و این بار نعیم سوار بر شرایط وخیم می شود. منصور کشته و قهرمان زخمی ما به انتقام سریالی خود پایان می دهد.
مشکات با مدرک عینی اش دیر به نعیم می رسد و افسوس بزرگی را بر دلمان می گذارد.
در آخر در حالی که برف می بارد نعیم را تنها، به همراه موسیقی آشنا و از آن مهمتر سازگار با شخصیت در حیاط زندان می بینم. این نما، داستان زندگی تلخ او را برایمان به صورت کلی تداعی می کند. سپس دوربین عقب کشیده، برای آخرین بار با نعیم همدلی و از وی خداحافظی می کنیم.
احساس بی پناهی و ترس کرده، به سمت مشکات با حالت گریه راه میافتد. حس گرم پناه بودن برای دختر، آن بخش های لطیف و دلسوز محب را تحریک می کند. این انرژی مثبت و گرما بخش، سردی افسردگی محب را تا حدودی که او را به فعالیت برگرداند، کاهش داده و به یک تعادل نسبی می رساند.
محب مرد قانون است و رضایت خدا را در کارهایش لحاظ می کند. حال چگونه می توان به واقعیت و عمق باور های شخصیت محب پی برد؟ زمانی که او در یک دو راهی، انتخاب و فشار بزرگ قرار می گیرد عیارش آشکار می شود. در یکی از بازجویی های نهایی، به منصور حمله می کند. اکنون در حالت فشار و عصبانیت مطلق قرار دارد. گلوی او را تا مرز خفگی فشار می دهد و ناگهان به کار اشتباه خود پی برده و متوقف می شود. او اول از همه از خدا و سپس بی قانونی می ترسد. در گذشته هم یک بار این آزمون را طبق گفته ی خودش از سر گذرانده و این بار هم موفق بیرون می آید. در واقع بین کشتن و نکشتن منصور دومی را انتخاب می کند. محب شباهت های زیادی به نعیم دارد. دختر از دست رفته، تنهایی، غم و خشم. حتی نور مکان های زندگیشان هم هنگام شب بسیار کم است.
منصور
روانی نابغه ای که حسادتش موجب ویرانی زندگی چند نفر شد. حسادت از خشم و کمبود سر چشمه می گیرد. انگار بچه ای دیوانه اما باهوش است که هنوز به حامی عاطفی نیاز دارد. در نتیجه کمی هم دلمان برایش می سوزد. فلش بک ها به خوبی شخصیت او را برایمان می کاوند و به درستی کودکی او را برسی می کنند تا به خوبی و عمق هرچه بیشتر و بهتر بتوانیم علت کنش های روان پریشانه ی فعلی او را درک کنیم.
برسی لایه های محتوایی
از لایه ظاهری را همان قصه ی آشکار که عبور کنیم به معنایی به نام قانون در برابر بی قانونی می رسیم. خطی که مشکات دنبال می کند عین عدالت و قانون است اما خط نعیم بی قانونی را با خود حمل می کند. مشکات در جبهه خیر بر علیه شر یعنی منصور حرکت می کند اما جبهه نعیم حالتی کنایی دارد. طرف مقابل نعیم شر و هدفش نابودی آن است ولی او از راه شر پیشروی می کند. در نهایت راه مشکات بر راه نعیم غلبه می کند چون نعیم در طول روایت چند بار به بن بست خورده و محتاج روش مشکات می شود. در آخر سریال مشکات مدرک عینی بر علیه منصور پیدا می کند اما نعیم برای انتقام عجله کرده و همان راه اشتباه خود را می رود.
لایه ی بعدی به تاثیر رفتار والدین سمی بر روان فرد اشاره می کند. اگر پدر منصور در هنگام کودکی وی، زهر بیمارگونه در جان پسرش نمی ریخت، منصور دیگر به این وضعیت دچار نمی شد.
لایه ی زیرین و نهایی به نظرم بر روی فقر و تاثیرات مخرب آن دست می گذارد. اکثر شخصیت ها با فقر دست و پنجه نرم می کنند. نعیم به خاطر رفع نیاز های زندگی زناشویی دست به سرقت زده، زن رضا از آواره شدن می ترسد، خانواده ی عباس معطل یک حلقه هستند و... در کل فضای سریال تاریک و تلخ به عرصه ی ظهور می رسد.
اشکالات سریال
بخش های اضافه و کش دار نسبتاً زیادی در سریال وجود دارد که می توانست کمتر و یا کوتاه تر باشد.
فلش بک و صحبت و لحن صدای زن سابق منصور روی تصویر، بیشتر به تعریف داستان صوتی شبیه است تا صحبت درباره یک واقعه آن هم در حضور پلیس.
در ماجرای گرفتن اسلحه از دست نعیم توسط نریمان رضا از کجا می دانست قرار است نریمان اسلحه را بقاپد که از قبل نقشه کشیده و خشاب را در آورده بوده؟!
چرا در طول فصل اول حتی یک نفر هم از نزدیکان رضا به سرفه های مداوم او مشکوک نمی شود؟!
حین دستگیری برادر یکی از مجرمان، چرا پلیس سر کوچه کمین می کند و شانس رسیدن مستقیم و بی دردسر به سوژه از طریق تعقیب برادر را از خود می گیرد؟!
در عملیات فریب، مشکات دقیقا از کجا می داند نعیم او را به منظور ادامه ی مسیر پیدا خواهد کرد؟! مگر مشکات می داند نعیم آدرس او را بلد است؟! اگر می داند از کجا، کی و چگونه به این قضیه پی برده است؟
شاید بازهم بتوان گاف هایی از سریال بیرون کشید اما به نظرم تا همینجا کفایت می کند.
کمی درباره بازی های حسی
رنج نسبت به لذت و برعکس این ها نسبت به هم، معنا پیدا می کنند. ما در پوست شیر جایی در اوج امیدوار و خوشحال می شویم و سپس به تراژدی غیر قابل باوری می رسیم. فیلم زنده بودن ساحل، شخصیت ها و ما را خوشحال و امیدوار می کند. نجاتش از دست هیولای روانی این خوشحالی را به اوج می رساند. در صحنه ی بازگشت به خانه با ماشین آهنگ پوست شیر همگی غرق خوشی و لذت می شویم اما ناگهان با ورود مهاجم یا همان منصور به صحنه و شلیک بی رحمانه اش به ساحل تمام این حس خوب به درد و غم بدل می گردد. در واقع اینجا با یک وارونگی حسی عمیق طرفیم. از طرفی در گذشته یک بار مرگ جعلی ساحل باعث حس منفی و درد بوده و این بار با زنده و دوباره کشتن او، این تراژدی به نوعی تکرار شده و چند برابر بیشتر نسبت به قبل اطرافیان ساحل و مخاطب را آزرده می کند.
با این که مقصد محل و نعیم یکی است اما راه آنها از هم جداست.
در جمع بندی این قسمت از تحلیل پیرنگ باید گفت دو خط اصلی داستان باعث ایجاد دو نگاه متفاوت به یک سوژه گردیده و در نوع خود بسیار جالب توجه عمل می کند. مسئله ی یگانه و اصلی سریال دنبال کردن هزارتوی جست و جو برای رسیدن به منصور است اما این هزارتو از طریق دو راه و روش مختلف و دو بُعد دنبال می شود نه یکی. همین عامل خود یکی دیگر از امتیازات مهم سریال محسوب می شود.
همین طور که جست و جو و معما راه خود را در پوست شیر دنبال می کنند، در بخشی که شخصیت ها به زنده بودن ساحل پی می برند پیرنگ نجات هم به جمع الگو ها اضافه می شود. مشکات، نعیم، صدرا و مادر ساحل موفق به یافتن و نجات ساحل می شوند و پرونده ی این الگو در همینجا بسته می شود.
وقتی منصور دستگیر می شود معما به پایان رسیده و از آن پس داستان به شکل تعلیق (حالا چه اتفاقی خواهد افتاد؟) در میآید و اثر حال و هوای تازه ای به خود میگیرد. بنابراین ما می توانیم شاهد تنوع حسی بنیادین و مهمی در این سریال باشیم.
هرچه الگو ها، تکنیک ها و مسیر های یک اثر از کمیت و کیفیت خوبی برخوردار باشند و به درستی در خدمت یک دیگر قرار بگیرند آن اثر در چشم مخاطبان دارای ارزش بیشتری بوده و در ذهن ها باقی می ماند.
تحلیل شخصیت های مهم و روابط
بی شک شخصیت اصلی قصه نعیم است. درست است که مشکات نقش پر رنگی را ایفا می کند و پا به پای نعیم کنش را جلو می برد اما مسئله ی اصلی، شخصیت نعیم است. همدلی، دلسوزی و همراهی ما بیشتر از جانب نعیم نشأت گرفته و برایش به کار می افتد.
اسم سریال یعنی پوست شیر بخش مهمی از شخصیت او را می سازد. مردی که قلب مهربان و خوبی دارد اما در عین حال سر سخت و قوی هم هست. گاه دل رحم و گاه خشن و بی رحم وارد عمل می شود. با این که ضربات و زخم های متعدد روحی محکمی شامل حالش می شود اما می تواند سرپا بماند و به مقاومت ادامه دهد. عشق پدر به دختر همیشه همدلی برانگیز است و از آن مهتر وقتی این عشق و باهم بودن دچار اختلال گردد بخش های عمیق تر شخصیت نمایان شده و دقیقا مشخص می شود که پدر تا چه اندازه حاضر است جانش را برای نجات و انتقام دخترش به خطر بیندازد. نعیم هرچه دارد وسط میان می گذارد و با تمام توان زخم بر می درد و جلو میرود. چنین پدری از نظر ما بسیار شایسته و یک قهرمان واقعی جلوه می کند. نعیم با اطرافیان خود رو راست است و برایشان از دل و جان مایه می گذارد. شجاعت از دیگر خصلت های بارز قهرمانان کلاسیک است که نعیم آن را در وجود خود تمام کمال دارد.
منحنی تحول شخصیت نعیم در همان قسمت های ابتدایی شروع و خاتمه می یابد. نعیم در ابتدا سر به راه و آرام شده و قصد شر بپا کردن ندارد اما پس از مرگ جعلی دخترش و به دنبال آن، نا امید شدن از روش مشکات برای پیگیری، شعله های آتش حاصل از خشم و انتقام شعله کشیده و نعیم را حتی از قبل هم خطرناک و عصیان گر تر می کند.
رضا پروانه
شخصیت مکمل و دوست داشتنی که گاهی از حد یک شخصیت متحد هم فراتر می رود. اون نیز مانند نعیم شجاع و با مرام بوده و خودش و زندگیاش را پای عزیزانش فدا می کند. ایثار در رضا پروانه بسیار به چشم می آید. او همیشه در بحران های زندگی نعیم حاضر است جانفشانی کند و خودش را در این راه فدا کند. در رابطه عشقی اش هم درست همینطور است. برای رضایت خاطر همسر موقتش خانه را به نام او می زند، محبت می کند و با او به معنای واقعی کلمه رفیق است.
انگیزه ی رضا از کارهایش به خوبی در صحنه ای توضیح داده می شود. اگر او همینطور بدون دلیل خاصی شیفته ی نعیم می بود آن گاه شخصیت آن طور که باید بنا نمی شود. انگیزه ی او در این همه خطر کردن و فدا کاری برای نعیم ریشه در گذشته و کار بزرگی که او برایش انجام داده دارد.
صدرا
جوان عاشقی که مهمترین کارش برای داستان پیدا کردن آدرس صمد است. او با این کار عشق خود را به ساحل اثبات می کند. وی با این فعالیت های ایثارگرانه از طرفی به دنبال آرام کردن وجدانش هم هست.
مشکات
پلیس زخمی که خاطره ای مشابه با مشکل پیش آمده ی نعیم دارد. در ابتدا منزوی، خانه نشین و افسرده معرفی می شود اما پس از چند برخورد، منحنی او نیز در همان اوایل سریال طی سه مرحله جا می افتد. ابتدا همکارش با اصرار و پا فشاری او را از غار تنهایی بیرون کشیده و سر صحنه ی جرم می برد. در آن جا خاطره ی تلخ گذشته برای مشکات یاد آوری می شود و همین یاد آوری مقدمه ای برای همدردی اش با نعیم و تحول شخصیتی است. در مرحله ی دوم رئیسش روی بیرون کشیدن او از تنهایی و دعوت به کار جدید مثل یک پدر کار می کند. با این که مشکات کماکان با بازگشت به کار مخالف است اما در مقایسه نسبت به قبل کمی نرم تر شده و مقدمه برای پذیرش کار جدید تا حدودی فراهم است. مرحله ی سوم و ضربه ی نهایی وقتی اتفاق میافتد که دختر بچه ای در اداره پلیس به خاطر ایجاد تنش از سوی یک زندانی
جلیلی و دارو دستش میخوان به فنا بدنمون لامصبا همه جا نیرو دارن
کشور رو عمدا هول میدن سمت تحریم و جنگ
زمان احمدی نژاد هم همین بود
با حرف زدن علیه هولوکاست و حرفهای ضداسراییلی و امریکایی کاری کردن دنیا مارو تحریم کنه
امریکا :شاهدی بر ارسال موشک توسط ایران به روسیه نداریم ...
اوکراین :ایران موشکی ارسال نکرده
وزیر امور خارجه :موشکی نفرستادیم ...
پس این خبر رو کی گفته که موشک فرستادیم روسیه ؟
اصلا چرا باید همچین حرفی بزنن علنا چرا باید بگن موشک فرستادیم روسیه؟
یه نماینده مجلس ایران گفته موشک فرستادیم روسیه
یه مشت روانی میخوان ایران رو هرجوری هست وارد جنگ با اسرائیل و امریکا کنند
متاسفانه این فرقه شیطانی تو مجلس و سپاه و ارتش و حاکمیت نیرو داره
پاسخ کامو به مسئله خودکشی «نه» است. کامو اصرار دارد که ما باید در مواجهه با پوچی مقاومت کنیم و خود را به امیدهای دروغین نسپاریم؛ او حتی در نهایت پیشنهاد میدهد که زندگی وقتی بهتر خواهد بود که هیچ معنایی نداشته باشد.
از نظر کامو این به عهده ماست که زندگی خود را با شورمندی، آزادی و شورش (سه پیامد مثبت پوچی) زندگی کنیم، یا در غیر این صورت حتی تصمیم بگیریم که اصلاً زندگی نکنیم. با پذیرفتن اشتیاقها و آزادیِ پوچ خود، میتوانیم خود را به درون جهان بیندازیم و از هر چیزی که به ما داده شده استفاده کنیم. اگرچه هرگز نمیتوانیم تنشهای متافیزیکی و معرفتشناختی که باعث پوچی میشوند را حل کنیم، اما میتوانیم به یاد داشته باشیم که «هدف»، در نهایت، «زندگی کردن» است و نه چیزی دیگر.
میگه اون پسره همش مورد ظلم واقع شده خب تصویر ظلم به پسره کو؟؟
فیلمساز ، ادبیات رو با سینما اشتباه گرفته همش دیالوگ دیالوگ دیالوگ دیالوگ
هرچند قسمت اولش هم بنظرم کاملا اُورریتد بود ولی این قسمت هم نمرات عجیبی گرفته
یعده شکم دردشون خوب شد الان دیدن فیلمای بلک باستری شکست میخورن دونه دونه
تارانتینو ، اسکورسیزی، کاپولاو....??
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago