𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
فرهاد قنبری
ده واقعیت بدیهی روابط بین الملل
۱- دیپلماسی قدرتمند و عزتمند نیاز به دیپلماتهای کارآزموده و ورزیده و آموزش دیده دارد. در اغلب کشورهای جهان دیپلماتها و سفرا در دانشکده های مخصوص و به دور از رقابت های جناحی آموزش می بینند و برای پیگیری منافع ملی کشورشان راهی نقاط مختلف جهان می شوند.
۲- روابط بین الملل «خاله بازی» نیست که کشورها بر اساس قهر و آشتی با یکدیگر وارد رابطه و مذاکره شوند. عرصه بین الملل محل منازعه برای پیشبرد منافع است و کشورها گاهی برای پیشبرد منافع ملی خود مجبور به گفتگو با دشمنان خویشند. به خاطر داشته باشیم اوکراین وسط جنگ و بمباران شهرهایش توسط روسها با آنها بر سر میز مذاکره می نشیند.
۳- برخی شعارهای کلیشه ای مانند «دشمنان قسم خورده»، «کشور دوست و برادر»، «فلان کشور نامردی کرد» و یا «فلان کشور اصل جوانمردی را رعایت نکرد و پول ما را نداد» و.. بیشتر از آنکه از منطق خاصی برخوردار باشد، نشانگر عدم شناخت قواعد حاکم بر روابط بین المل است.
۴- اصل بدیهی روابط بین الملل این است که کشورها همه عاقل و بالغ اند و نیازی به دیلماج نداشته و خود باید زبان شفاف و رسای منافع خویش باشند.
۵- منطق حاکم بر روابط بین الملل، منطق «قدرت»است نه نصیحت و فرستادن پیامهای اخلاقی. آنچه میزان قدرت و چانه زنی بازیگران را مشخص می کند قدرت عینی و ملموس آنهاست نه شعارهایی که به آن علاقه مندند.
۶- چیزی که کشورها را ملزم و ترغیب به رعایت توافقنامه های بین المللی می کند، حفظ منافع خود و ترس از قدرت طرف مقابل است. باقی همه شعار است.
۷- یکی از راههای حفظ و بقای توافق های بین المللی گره زدن منافع خود به منافع طرفهای مقابل است. هر میزان منافع کشورها با همسایگان و قدرتهای بزرگ در هم تنیده باشد امکان خروج و تحریم یک طرفه کمتر است.
۸- روابط بین الملل عرصه منازعه است. هر که قدرتش بیشتر باشد، دست بالاتر را دارد. تعهد دادن یا ندادن بایدن برای ماندن در پیمانهای بین المللی هیچ ضمانت اجرایی ندارد.
۹- روابط بین الملل حوزه ای کاملا تخصصی و به دور از شعار و عوام زدگی است.
۱۰- در عرصه بینالملل دوست و دشمن دائمی وجود ندارد و کشورها با توجه به تحولات داخلی و بینالمللی مدام در حال با تعریف دوستان و دشمنان خود هستند. کشوری که تا دیروز دوست بود ممکن است از فردا به خاطر تضاد منافع در جبهه دشمن تعریف شود و یا کشوری که تا دیروز در جبهه دشمن تعریف میشد از فردا و به واسطه با تعریف منافع و تغییرات جهانی در جبهه دوست تعریف گردد.
@kharmagaas
در سال ۵۷ جمعیت ایران حدود ۳۴ میلیون نفر و میزان تولید برق ایران حدود هفت هزار مگاوات بود. امروز جمعیت ایران حدود ۸۵ میلیون نفر و تولید برق بالای هشتاد هزار مگاوات (رشد بیش از ۱۱ برابری تولید برق در حالی که جمعیت کمتر از دو و نیم برابر شده است) رسیده است.
قبلا هم اشاره شده است که مقایسه ایران امروز با ۴۵ سال قبل از اساس نادرست است و در این زمینه میتوان مثلا ترکیه آن سال و امسال را با ایران آن سال و امسال مقایسه کرد. یا اگر ایران امروز را با ۴۵ سال قبل مقایسه میکنیم باید سال ۵۷ را هم با چهل و پنج سال قبلش (۱۳۱۲) مقایسه کرد.
در اینجا هم بحث مقایسه نیست بلکه زیر سوال بردن این روایت احمقانه است که تصور میکند ایران قبل ۵۷ بهشت بوده و همه جا غرق در چراغانی و نور و ایران بزرگترین تولید کننده سد و نیروگاه و صادرکننده برق بوده است. عموم روستاهای ایران تا دهه شصت و هفتاد شمسی فاقد برق بودند و در آن دو دهه بود که به بسیاری از روستاهای کشور برق رفت و کم کم از دهه هشتاد بود که قطعی برق در شهرهای بزرگ فراموش شد.
@kharmagaas
فرهاد قنبری
قبیله گرایی
"ناسیونالیسم قبیلهای، همیشه اصرار دارد این را به مردم خود بباوراند که ایشان بوسیله یک "دنیا دشمن" احاطه و محاصره شده اند؛ "یکی در برابر همه". اینطور القا می شود که "این مردم" دارای قابلیت های ویژه و منحصر بفردی هستند که قابل قیاس با دیگران نیست"
(هانا آرنت)
یکی از زشت ترین و کثیفترین نمودهای بیمعنایی زندگی انسان امروزی، دست یازیدن به ارزشهای قومی، قبیله ای و نژادی به جای ارزشهای مشترک انسانی است. در این نگاه انسان «اتمیزه» و «تنهای» دنیای بیخدا، افسونزدایی شده و بیمعنای امروز برای فرار از پوچی ویرانگر و آزار دهنده ای که زندگی تکنولوژیک و ماشینی به او تحمیل می کند، به هر چیزی چنگ می زند تا خود را در میان جماعتی همشکل تعریف کرده و برای حیات تهی از معنای خویش بار ارزشی و معنایی تولید کرده و خود را در هویت جمعی مستحیل نماید.
بی معنایی و خلاء حاصل از ذره گونی انسان، گاهی در گرایش به گروههای شیطان پرستی، گاهی در عضویت در گروهایی با رفتارهای نامتعارف و مشمئز کننده (مانند منحرفان جنسی)، گاهی در میان طرفداران افراطی باشگاههای ورزشی (هولیگانها)، گاهی با گرایش به تعصبات قومی قبیله ای و گاهی با گرایش به گروههای بنیادگرا و امثالهم خود را نشان می دهد.
یکی از نمودهای پررنگ بی معنایی و سردرگمی بخشی از جامعه امروز ایران در سالهای اخیر (به علت فشارهای اقتصادی و اجتماعی، تبلیغات همهجانبه رسانههای دشمن و عوامل میدانی آنها، جاهلی و وطنفروشی بخشی از حاکمان و...) «قبیلهگرایی» است. قبیله گرایی در خواب غفلت حاکمان و با تبلیغات و حمایت گسترده برخی کشورها، در برخی نقاط ایران گسترش یافته و روز به روز خود را به عنوان یک شکاف جدی و تهدید کننده بروز داده است.
قبیله گرایی به مانند بنیادگرایی، یکی از وحشیانه ترین نمودهای ابتذال و انحطاط آدمی است. در نگاه قبیلهگرا «دیگری» به واسطه اینکه زبانش با ما یکی نیست و ممکن است به واژه «آب و نان» چیز دیگری بگوید، سزاوار شنیدن بدترین توهین ها و تحقیرها و مرگ هستند. شخص قبیلهگرا تنها ارزشی که بر اساس آن مرزهای گفتمانی خود را ترسیم و تبلیغ میکند «نفرت از دیگری» است. آنها به مانند بنیادگرایان برای هر کسی که زبان و بیانش شبیه آنها نیست آرزوی مرگ کرده و در این راه از هیچ خشونتی فروگذار نیستند.
قبیلهگرایان با جعل فرهنگ و هویت و تاریخ و نژاد، تودههایی کینهتوز، تکبعدی و خشونتطلب تربیت کرده و تمام تلاش خود را برای انسان زدایی از آنها به کار میگیرند.
قبیله گرایی به مانند بنیادگرایی نه کنشی از سر قدرت بلکه کنشی از سر ضعف و استیصال و عدم اعتماد به نفس و عدم خودباوری است. شخص قبیلهگرا در ناخودآگاهاش هنوز خود را لایق شهروندی ندانسته و سعی در پاسداشت ارزشهای قبیله ای به جای ارزشهای انسانی دارد. قبیله گرایان به مانند بنیادگرایان در سیمای جهان مدرن، نابودی جهان سنتی و ارزشهای کهنه خویش را میبینند و با تمام خشونت و نفرت خود سعی در مقابله با آن دارند.. خشونت قبیله گرایان نه برای حقوق انسان (با هر تعریفی) بلکه برای مقابله با رشد فردیت و سوژگی شهروندان و جلوگیری از خروج انسان از صِغارت فکری و اجتماعی است.
@kharmagaas
فرهاد قنبری
چیزی به نام علوم حفظ کردنی وجود ندارد.
اتفاق عجیبی که در سالها و دهه های گذشته این جامعه رخ داده و هنوز هم به همان سرعت در حال پیگیری است این است که هنوز در بسیاری از مدارس کشور از علوم انسانی به عنوان دروس حفظ کردنی و از درس ریاضی و فیزیک و زیست شناسی به دروس تحلیلی یاد می شود.
و با چنین منطقی است که مشاوران تحصیلی بسیاری از دانش آموزان را که در درس ریاضی نمرات ضعیف و پایینی دارند را به رشته انسانی هدایت می کنند و هر کسی که مثلا در تاریخ و دینی نمره بالایی گرفته است را به رشته علوم انسانی هدایت می کنند.
اما در اینجا باید به چند نکته توجه داشت:
۱- همه دروس آموختنی و فهمیدنی هستند و چیزی به نام دروس حفظ کردنی وجود خارجی ندارد.
آنکه برخی متون درسی را به دروس حفظ کردنی تقلیل می دهد، درک درست و چندانی از مفهوم آموزش ندارد.
۲- اینکه برخی دروس را می توان بدون فهمیدن و به صرف حفظ کردن نمره بالایی کسب کرد، نتیجه نگاه غیرتخصصی به مقوله آموزش است. [ایراد اساسی در اینجا نه به دانش آموز بلکه نظام آموزشی و مولفان پرتی است که چنین کتبی را برای دانش آموزان تالیف کرده اند]
۳- فهمیدن تاریخ و فلسفه و جامعه شناسی و سیاست و امثالهم به هوش تحلیلی و انتقادی بسیار بیشتر از فهم مسائل ریاضی و فنی نیازمند است.
۴- گرفتن مدرک رشته های حوزه علوم انسانی با فهمیدن آن رشته دو مقوله کاملا متفاوت است. در جامعه ما بسیاری هستند که حتی دکترای رشته جامعه شناسی و فلسفه و تاریخ و سیاست و... دارند و سالهاست به نام استاد در دانشگاههای کشور مشغول تدریس اند اما در عمل الفبای رشته خود را هم نمی فهمند و در دانشگاه مشغول به بیراهه کشاندن جوانان این سرزمینند.
۵- دانش آموزی که قدرت و توان فهمیدن ریاضی و زیست شناسی را نداشته باشد، به احتمال بسیار اصلا قدرت فهمیدن سیاست و تاریخ و فلسفه را نخواهد داشت و هدایت چنین فردی به سوی علوم انسانی خیانت به جامعه است. (آیا همین افراد نیستند که امروز اغلب برچسب دکتری هم به نام خود اضافه کرده اند و اوهام و تخیلات و توهمات خود را به اسم تحلیل سیاسی و جامعه شناختی و فلسفی به خورد جامعه می دهند؟ و آیا همین افراد نبوده و نیستند که در به بیراهه کشیدن یک نسل از جامعه نقش پررنگی ایفا می کنند؟)
@kharmagaas
فرهاد قنبری
زن ایدهآل!
در و دیوار تبلیغات تلویزیونی و شهری و شبکههای اجتماعی پر است از تبلیغاتی با مضمون زن ایدهآل و تراز جامعه امروز، اما زن ایدهآلی که در این بازار رو به گسترش تبلیغ میشود نه زنی است که روح داشته باشد، خلوت گزینی و حیات معنوی را بشناسد، خودش را پشت صورتکهای مواد شیمیایی پنهان نکند، دغدغهای فراتر از کوچکی و بزرگی دماغ و لب و باسن داشته باشد، به فلسفه و اندیشه و کتاب علاقه نشان بدهد، مطالعه دقیق و جدی (نه این شوآفهای سخیف اینستاگرامی با جلد و عنوان کتاب) را بخشی طبیعی از زندگیش باشد و.. بلکه زنی است که باید مدام به خودش برسد (که همین «رسیدن» هم خود حکایتی دارد)
در شبکههای اجتماعی مدام مشاهده میشود که هزینههای ماهیانه یک دختر معیار و تراز جهان امروز را می نویسند:
هزینه ترمیم ناخن:
هزینه آرایشگاه:
هزینه لوازم آرایشی:
و...
این زن معیار امروز تعریف شده برای جامعه ماست و توسط رسانهها برجسته و معرفی میگردد و زنان و دختران را به داوران بیرحم جسم خویش بدل کرده و روح و شخصیت و فردیت و همه چیز آنها را قربانی دستکاری جسم و ظاهر میکند. عموم این رسانه ها با تقلیل زنان به «بدن» الگویی از زن موفق را ارائه می دهند که جز «جسم اغواگر» چیز دیگری برای ارائه کردن ندارند. بسیاری از زنان تحت تاثیر این رسانه ها خود به خشونت ورزانی ورزیده در حق جسم خود بدل می شوند و در هزارتوی آزار دهنده توجه بیش از اندازه به بدن گرفتار می آیند. آنها با اعمال جراحی های دردناک بر دماغ و گونه و لب و.. خود، با اعمال رژیم های غذایی دردناک، با پرسه زنی ها مداوم در پاساژها و بوتیک ها و خریدهای متعدد، با آرایش های نامتعارف و زننده و امثالهم در یک سیکل دردناک خود آزاری گرفتار می ایند. زنانی که در معرض چنین خشونتی قرار می گیرند، حتی برای دقایق و ساعتی که در تاکسی و دانشگاهاند هم مشغول چک کردن آرایش خویشند و برای لحظه ای فراغ بال و آرامش ندارند. چنین زنانی کم کم به افرادی تک بعدی، افسرده، ناراضی و بیزار از خویش و بدون روح و فردیت تبدیل میشوند و بدون آنکه آگاه باشند در این دام مخرب و ویرانگر، زیبایی و اصالت و شادکامی خود را از دست میدهند.
@kharmagaas
"ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم
تو را اي كهن پير جاويد برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را اي گرانمايه، ديرينه ايران
تو را اي گرامي گهر دوست دارم
تو را اي كهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرين نامور دوست دارم
هنروار انديشه ات رخشد و من
هم انديشه ات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه يا متن تاريخ
وگر نقد و نقل سير دوست دارم
اگر خامه تيشه است و خط نقر در سنگ
بر اوراق كوه و کمر دوست دارم
به جان، پاك پيغمبر باستانت
كه پيري است روشن نگر دوست دارم
سه نيكش بهين رهنماي جهان ست
مفيدي چنين مختصر دوست دارم
شهيدان جانباز و فرزانه ات را
كه بودند فخر بشر دوست دارم
من آن جاودان ياد مردان كه بودند
به هر قرن چندين نفر دوست دارم
همه شاعران تو وآثارشان را
به پاكي نسيم سحر دوست دارم
ز فردوسي، آن كاخ افسانه كافراخت
در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خيام، خشم و خروشي كه جاويد
كند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار، آن سوز و سوداي پر درد
كه انگيزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شيفته شمس، شور و شراري
كه جان را كند شعله ور دوست دارم
ز سعدي و از حافظ و از نظامي
همه شور و شعر و سمر دوست دارم
"...
اخوان ثالث
@kharmagaas
خاطره ای از عباس کیارستمی در مورد دیدار با مهدی اخوان ثالث:
اولین بار که شاعر پیر، و پیر شاعران، مهدی اخوان ثالث را دیدم آخرین باری بود که او را می دیدم. همین اواخر. همین امسال، سال آخر او، سال 1369 شمسی، فروردین ماه، مهرآباد، جلو پیشخوان گمرک فرودگاه، در کشاکش آن معرکۀ غریب الغربا که هیچ کس به هیچ کس نیست.
او مثل هر مسافر بی تجربه و تازه کاری گویا اشکالاتی در باب اسباب و اثاثیه ی سفر داشت .در تکاپوی اندکی بود و نابلد به این طرف و آن طرف می رفت. طوری که متوجه نشود به مسئول گمرک گفتم: این آقا مهدی اخوان ثالث است. مواظبش باش که خیلی عزیز است. مسئول گمرک از من پرسید : کی؟ همین آدم ؟ گفتم: بله. همین آدم. به او نگاهی کرد ولی انگار او را به جا نیاورد. به دادش رسیدم و گفتم: شاعر است. اخوان ثالث، اخوان شاعر. و منظورم این بود که هوایش را داشته باشد اما باز هم افاقه نکرد. او را نشناخت. از پهلوی اخوان که رد می شدم به او سلامی کردم. با خضوع و تواضع روستایی جواب سلام مرا داد. ظاهرا انتظار نداشت که کسی در چنین صحرای محشری او را بشناسد.
توی هواپیما یک بار دیگر از کنارم رد شد. به مسافری که پهلویم نشسته بود گفتم: این آقا مهدی اخوان ثالث است. پرسید:اخوان ثالث کیه ؟ گفتم: شاعر است. سری تکان داد و تظاهر کرد که او را می شناسد. ولی نشناخته بود. چون پرسید: در تلویزیون کار می کند؟ به نظرم آمد اگر بخواهی جزو مشاهیر باشی باید صورتی آشنا داشته باشی نه نامی آشنا.
در فرودگاه لندن ، من و اخوان هر دو پیاده شدیم. هر کدام ما به جایی می رفتیم. لازم بود در سالن ترانزیت مدتی منتظر پرواز بعدی مان باشیم. چند ساعت توقف در فرودگاه هیت رو لندن فرصت غنیمتی را پیش آورده بود که من از فاصلۀ نزدیک او را خوب تماشا کنم.
چهار ساعت انتظار را نمی شد نشست و دیدنی های دیوتی فری شاپ فرودگاه را ندید. مدل های جدید دوربین عکاسی و ساعت های مدرن و... چون باز آمدم ، شاعر پیر را آسوده دیدم. هنوز همچنان ساکت. تکان نخورده بود. چه آرامشی داشت. چقدر چشم و دل سیر بود. چه تفاوت غریبی. دیدم هنوز مشغول همان " سیر بی دست و پا " است. با خودش است. در خودش است. غرق است
یادم آمد که او گفته است «باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟» این شعر فقط یک شعر نیست. این شعر یک مانیفست است، که اگر او همین یک شعر را گفته بود بازهم شاعر بزرگی بود.
@kharmagaas
فرهاد قنبری
"خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من"
⏺ چهار شهریور، سالروز درگذشت «مهدی اخوان ثالث» شاعر شیرین سخن و نازک طبع معاصر کشورمان است.
اخوان ثالث در طول حیات نه چندان طولانی خود نظاره گر غمزده "باغ بی برگی" بود. باغی که آن را چون «جانش» دوست می داشت.
اخوان ثالث، "قمری کوکو سرای قصرهای رفته بر باد" بود. او "راوی افسانه های رفته از یاد" بود. اخوان ثالث "سنگ تیپا خورده رنجور"ی بود که هیچ دست گرمی را برای فشردن نمی یافت.
⏺ سيمين بهبهاني درباره شعر اخوان ثالث می گوید: "اخوان يك شاعر سياسي است، بيآنكه به سياست چندان گرايشي يا از آن چندان اطلاعي داشته باشد يا صريحا به آن تظاهري كند. شعر او مدام از وقايع و حوادث سياسي كه در كشور ميگذرد، بارور ميشود."
حق با سیمین بهبهانی است، شعر اخوان ثالث با حوادث و اتفاقات سیاسی ایران معاصر گره خورده است، اما شاعر به گونه ای با زبان هنری اشعار خود را سروده است که اغلب آنها اشعاری فرای مکان و زمان و برای همه نسلها و زمانهاست.
⏺ اخوان ثالث به مانند فردوسی نظاره گر به یغما رفتن سرزمین خویش است. اخوان در نوجوانی در یک بیت دغدغه و نگرانی خویش را در مورد کهن بوم و بری که از جان بیشتر دوستش می داشت، اینگونه مطرح کرده است:
«گه سکندر، گه عرب، گاهی مغول، اکنون فرنگ/
یک عروس و چند شوهر، ملک دارا را ببین»
⏺ اخوان ثالث در کوران حوادث سیاسی دهه سی و چهل شمسی با زبانی تلخ، چشمانی اشکبار و اندوهی ژرف، بر باد رفتن امید و آرزوهای نسل خود را نظاره نشسته بود. اندوه و تلخی ای که در تمام سروده های او خود را نشان می دهد.
⏺ اخوان "لولی لول گریبان چاک" دلخسته ای بود که نه دیگر " آن زلال تلخ شورانگیز" آرامش می کرد و نه انتظار امید و خبری از هیچ قاصدکی داشت. شعرهای اخوان اغلب با اشک و یاس و تنهایی لبریز است.
⏺ اخوان راوی بزرگ "خان هشتم" بود، خانی که در آن دیگر از پهلوانی ها و مردانگی ها سخنی درمیان نبود و هر آنچه بود ضجه های نقال و سرمای سوزان و دست های پلیدی بود که "چاه غدر ناجوانمردان" و فرومایگان را به روی "رخش های غیرتمند" می گشود.
⏺ اخوان ثالث در سالهای یاس و تیرگی گاه با عصبانیت و نفرت تاریکی شب را نفرین می کند:
"گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز"
و گاه هم از خمودگی و تکرار کسالت بار زندگی شکوه می کند:
"عمر من دیگر چون مردابی ست
راکد و ساکت و آرام و خموش
نه از او شعله کشد موج و شتاب
نه در او نعره زند خشم و خروش"
⏺ ناامیدی و تلخی پس از کودتای بیست و هشت مرداد چنان بر اخوان تاثیر گذاشته بود که شاعر دل نازک، "نه انتظار خبری از کسی داشت" و نه هیچ کورسوی روشنی را در افق دیدگان خود نظاره می کرد.
اخوان شاعر با تلخی به خانه آتش گرفته خود می نگریست و فریاد سر می داد، فریادی که هیچ گوش شنوایی برای آن نمی یافت.
⏺ اخوان خسته از نامردمی ها، دنبال آسمان دیگری می گشت تا شاید جهان دیگری را بر او بگشاید، جهانی که در آن آسمانش رنگ دیگری باشد، آسمانی که در آن دست های نوازشگر بوی خیانت و آزار ندهد:
«من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم»
⏺ مرتضی كاخی درباره اخوان ثالث می گوید: "اخوان هميشه عمرش شيفته دو نمونه از انسان بود و با چراغي از شعر و شعور به دنبال اين دو آدم میگشت و به ستايش آنها می نشست. يكي انسان رند باستانی و ديگری انسان ايرانی كه اين هر دو در نهايت خود يكی مي شدند. اخوان به انسان عشق میورزيد"
⏺ اخوان شاعری است که می توان سالهای سال شعرهای او را خواند و غرق در اندوه، تفکر و لذت شد.
@kharmagaas
فرهاد قنبری
اصلاح طلبان به خاطر اصلاحات کاندید معرفی نکنید.
جبهه اصلاحات بارها اعلام کرده است که از کاندیدی غیر اصلاح طلب حمایت نخواهد کرد و در صورت رد صلاحیت همه کاندیداهای اصلاح طلب در انتخابات کاندیدی نخواهد داشت.
اما بیاید منصف باشیم و دقیق بنگریم که مثلا تفاوت میان علی لاریجانی با اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی و محمد شریعتمداری و پسر رفسنجانی در چیست؟ یا مثلا آخوندی و جهانگیری چه گلی می تواند به سر جامعه بزند که لاریجانی از زدن آن عاجز است؟
اگر مسئله پیش بردن سیاست خارجی است که لاریجانی هم تجربه بیشتر و هم اعتماد بیشتر کلیت نظام در نسبت با جهانگیری و شریعتمداری و پزشکیان و.. را داراست و اگر مسئله اصلاحات ساختاری و دموکراتیک است که تمام این خواست ها در شرایط امروز شعاری بیش نیست و کسی امکان پیش برد آن را ندارد..
پس مسئله چیز دیگریست..
مسئله این است که اصلاح طلبان و آقازاده هایشان در دولت جهانگیری یا هر [به اصطلاح] اصلاح طلب دیگری اوضاع بهتری خواهند داشت و دست شان از قدرت و رانت های حول آن کوتاه نخواهد شد.
اما اصلاح طلبان اگر ذره ای برای اصلاحات ارزش قائلند، باید فکر کسب قدرت و رسیدن به ریاست جمهوری را از سر بیرون کنند. این جریان باید به مانند سالهای پس از انتخابات ۸۴ به دامن تنها سرمایه خود که همان سرمایه اجتماعی و مردم است بازگردد و با نقد مدوام قدرت سعی در بازیابی این سرمایه از دست رفته داشته باشد. (مسئله ای که بسیار سخت و حتی غیرممکن به نظر می رسد)
پ.ن: البته همه اینها در شرایطی است که اصلا کاندید اصلاح طلب [آخوندی، شریعتمداری، هاشمی، جهانگیری، پزشکیان] یا اصولگرای میانه رو [لاریجانی] تایید صلاحیت شود.
@kharmagaas
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago