مان

Description
آصف بارزی/ نویسنده، شاعر، و مدرّس هنرستان

کتاب‌ها:
«درهم‌زمانی»/ مجموعه‌داستان‌کوتاه/ نشر «حکمت کلمه»/ ۱۳۹۹
«از ابرها»/ مجموعه‌شعر/ نشر «رَفْ»/ ۱۴۰۳

@Asef_Barezi
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago

7 months, 1 week ago

و من حالا یادها را می‌کاوم
و خیره بدانها می‌نگرم
و فکر می‌کنم که این اشتباه است
که انسان با خداحافظی جزئی
مبتلای جدایی بی‌نهایت شود.

بورخس

7 months, 1 week ago
7 months, 2 weeks ago

هرچه می‌نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آن‌چه در این روزها نبشتم، همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نانبشتنش.
ای دوست؛ نه هرچه درست و صواب بود روا بود که بگویند…
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش پدید نبود و چیزها نویسم بی‌خود که چون واخود آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور.
ای دوست؛ می‌ترسم و جای ترس است از مَکرِ سرنوشت...
حقا و به حرمت دوستی که نمی‌دانم این‌که می‌نویسم راه سعادت است که می‌روم یا راه شقاوت؟ 
و حقا که نمی‌دانم که این که نبشتم طاعت است یا معصیت؟ 
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی! 
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن به‌ غایت و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم.
چون احوال عاشقان نویسم نشاید، چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید. 
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید و اگر گویم نشاید و اگر خاموش گردم هم نشاید. 
اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید و اگر خاموش شوم هم نشاید.
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید...

نامه‌ها
جلد اول
عین‌القضات همدانی

7 months, 2 weeks ago

هان با تو هستم! تو که همواره گریانی!
تو را می‌گویم هان!
چه کردی با جوانی خویش؟

آسمان بر فراز بام
پل وِرلِن
محمد زیار

7 months, 2 weeks ago

تبعیدی غم‌دیده به یاد آر
آنگاه که دست او چون پرنده‌ای
در دست تو می‌لرزید
چه اندازه آینده زیبا بود

و آنگاه که رایحه‌ی دهانش را
چون گلی می‌بوییدی
تا چه پایه جان تو
از گرمایی خوش و دلخواه سرشار بود...

ترانه‌ی غربت
فرانسوا کوپه
محمد زیار

7 months, 2 weeks ago

می‌گفتی: «این اندوه غریب از کجا آمده است
که چون دریا روی صخره‌های عریان و سیاه را می‌گیرد؟»
می‌گویم: از آن دم که دل یکبار کینه ورزد،
زیستن دردی‌ است! این راز را همگان می‌دانند.

رنجی بسیار ساده و بی‌رمزوراز
و همچون شادی تو در چشم همه عیان.
پس ای زیباروی مشتاق، از پرس‌وجو دست بدار
و کرَم نما آهسته سخن بگو، خاموش باش!

خاموش باش ای بی‌خبر! ای جان هماره‌‌شیفته!
دهان شکرخند! مرگ بیش از زندگی اغلب
با رشته‌های ظریف ما را در بند می‌کشد،

بگذار، بگذار تا دلم از دروغی سرمست شود
چون رویایی شیرین در چشمان زیبایت غرق شود
و در سایه‌سار مژگانت به خوابی عمیق فرو رود.

تا بود چنین بود
شارل بودلر
محمد زیار

8 months, 1 week ago

«آن روزها
آدم‌بزرگ‌ها و زاغ‌های فراق
این‌سان فراوان نبودند...»

8 months, 1 week ago

در روزهای سیاهْ چشم شروع به دیدن می‌کند.

تئودور روتکه

8 months, 1 week ago

فکر کردم چه چیزی براهنی رو با اون تنوع کاری و حتی گاه حرف و کارهای متضاد جاودانه می‌کنه؟ دیدم جوابش تندوتیزبودن و صادقانگی این بزرگمرد هست. شاید جفتش رو با هم بشه عاطفی‌بودن گفت. هرحرفی که داشت با صراحت می‌گفت و اگر پشیمون می‌شد هم می‌گفت. گلایه می‌کرد. رو و صادق. حتی آرزوهاشو می‌گفت. دنبال این نبود که چهره‌ی شکست‌ناپذیر یا بی‌خطایی از خودش بسازه: «"پس چه کنم من؟" توان گفتن یا شنیدنش را داشته، داریم.»
یادمون باشه که در اواخر عمر و تمام طول عمر اسم بزرگان نسلش رو آورد، حتی به انتقاد. اسم نسل‌های بعد از خودش رو هم آورد، که حتی شاگردش هم نبودن. اما اکثر بزرگان اسمش رو نیاوردن و خواستن نفی‌اش کنن. براهنی انتقاد می‌کرد و حتی فحش می‌داد شاید، اما نفی نمی‌کرد. این دیگری‌پذیری، سادگی، تندوتیزی، زنده‌بودن، عاطفی‌بودن. این بود که کینه در دلش گریه می‌شد، نه حذف و نه روبرگرداندن. و این همون گریه‌ای بود که می‌گفت «گریه اصالت دارد در این فرهنگ». جدا از همه‌ی فنون و سواد ادبی، اون عاطفی‌بودن و تندوتیزی اصل براهنی بود: «گریه در این دو چشم» و «زیرزمین روی سر گذاشتن». «پیغمبر وحشیان عالم» بود، در واقع.

ساده، برای رضا براهنی

8 months, 2 weeks ago

شیوه‌ی خوش‌منظران چهره‌نشان‌دادن است
پیشه‌ی اهل نظر دیدن و جان‌دادن است

چون به لبش می‌رسی جان بده و دم مزن
نرخ چنین گوهری نقد روان دادن است

خواهی اگر وصل یار از غم هجران منال
زانکه وصول بهار تن‌به‌خزان‌دادن است

شاهد شیرین‌لبم بوسه نهان می‌دهد
آری رسم پری بوسه‌نهان‌دادن است

یار خراباتی‌ام رطل‌ گران داد و گفت
شغل خراباتیان رطل‌ گران‌ دادن است

گر به تو دل داده‌ام هیچ ملامت مکن
عادت پیر کهن دل‌به‌جوان‌دادن است

نطق فروغی خوش است با سخن عشق دوست
ورنه ادای سخن رنج‌ زبان‌ دادن است

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago