?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago
? #فایل_صوتی *?* سلسلهنشستهای «بررسی تکوین گفتمان حقوقی زنان از پیش از مشروطه تا پایان پهلوی اول»
?سخنران: ناهید عبدلی**
?زنان و اندیشه
بازاندیشی درباره مسائل زنان و خانواده در ایران معاصر
فاطمه موسوی ویایه
سوال اصلی نشست این است که مسائل اصلی زنان در ایران کدام است، سوال مهمی است و به همان اندازه مهم است که چه کسی میپرسد و چه کسی پاسخ میدهد. قبل از هر چیز میخواهم مروری داشته باشم بر آنچه زنان ایرانی در صد سال اخیر مساله زنان میدانستند و خواهان تغییرش بودند:
▪️در سالهای پس از انقلاب مشروطه، نشریات انجمنهای زنان و همینطور روشنفکران زمانه خواهان آموزش دختران بودند. در شهرهای بزرگ برای پسران مدارس نوین تشکیل شده بود اما مدارس نوین دخترانه با مقاومت سنتگرایان روبرو بود. البته گاهی در نشریات نسوان به حقوق نابرابر و شرایط نامساعد زنان اشاره میشد ولی از یکسو مجال چندانی برای پرداختن به آن نبود و از سوی دیگر این پیشفرض وجود داشت که با آموزش و آگاه شدن زنان میتوانند در مناسبات خانوادگی و ایفای نقش همسری و مادری جایگاه بهتری کسب میکنند. استناد به ارزش تعلیم در قرآن و حدیث باعث اقناع بخشی از مخاطبان میشد.
▪️دولت پهلوی در فرایند توسعه آمرانه خود آموزش کودکان را در دستور کار قرار داد و بعد از چند دهه اکثریت کودکان شهرنشین ایرانی، دختران و پسران، به آموزش ابتدایی دسترسی پیدا کردند، بار دیگر زمزمه اصلاح قانون خانواده مطرح شد و اولین نقد جدی بر آن کتاب خانم منوچهریان بود که در سال ۱۳۲۸ منتشر شد اما چندان مورد توجه قرار نگرفت. بعد از انقلاب سفید و اعطای حق رای به زنان که فراتر از انتظارات آنان بود، فرصتی فراهم شد که زنان به احزاب سیاسی و مجلس قانونگذاری راه یابند و منوچهریان در جایگاه سناتور قانون خانواده برابر را پیشنهاد کرد که مخالفتهای بسیاری برانگیخت اما فرصتی شد تا پیشنهادات انجمنهای میانهرو مقبول افتد و قانون خانواده ۱۳۴۶ به تصویب برسد که از قدرت مردان در ریاست خانواده کم کرد و به زنان نیز امکان درخواست طلاق اعطا کرد.
▪️در هنگامه انقلاب ۵۷، مساله زنان به حاشیه رفت و زنان چه سنتی چه تحصیلکرده به صف انقلاب پیوسته بودند اما دو قطبی شدن نظام ارزشی جامعه انقلابی خود را ابتدا در مساله زنان نشان داد و دو هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که هنوز ماهیت و چگونگی حکومت مشخص نبود، قانون خانواده توسط رهبر انقلاب ملغی شد، چند ماه بعد اندکاندک رعایت حجاب شرعی نیز اجباری شد هرچند به دلیل اینکه مساله اکثریت زنان نبود، اعتراض اندکی برانگیخت.
▪️در رونق دوباره جنبش زنان در دهه هشتاد، کمپین یک میلیون امضاء شکل گرفت که خواهان تغییر قوانین نابرابر برای زنان بود. سرکوب جامعه مدنی و سازمانهای زنان در اواخر دهه هشتاد تا به امروز ادامه یافته است و امکان کنشگری سازمانهای زنان فراهم نیست، اما روز به روز نارضایتی از حجاب اجباری بهخصوص بین نسل جوان پررنگتر شد تا آنجا که جنبش مهسا را اعتراض به حجاب اجباری تلقی می کنند ولی این تقلیلگرایی است، جنبش مهسا فراتر از حق پوشش، اعتراض به نادیده گرفتن عاملیت و حق انتخاب زنان بود.
▪️پس مساله امروز زنان رفتن به استادیوم، حق پوشش اختیاری، داشتن گواهینامه موتورسواری یا شغل دولتی و غیره نیست، همه اینها هست ولی چیزی بنیادیتر وجود دارد. در نهایت آنچه در صد سال گذشته همچنان مساله زنان است، قوانین نابرابرند و مطالبه آنها به رسمیت شناختن حقوق بشر برای زنان است. اگر در انقلاب مشروطه اقلیت اندکی از زنان تحصیلکرده و طبقه اعیان چنین مطالبهای داشتند امروزه اکثریت زنان ایرانی چنین مطالبهای دارند و اساسا تغییرات نهاد خانواده در ایران، الگوی ازدواج و انتظارات از زندگی زناشویی اقتضاء میکند که قانون خانواده نابرابر تغییر کند.
**شهروند درجه اول!
فاطمه علمدار**
۱/از تاریکی بیرون آمد و گلویش را گرفت و چسباندش به دیوار.همه چیز سریع اتفاق افتاد.چند ثانیه بعد دخترک با دست زخمی و لباس خاک آلود در کوچه تنها بود.ساعت ۱۱شب.میلرزید.خودش را رساند به نزدیکترین کلانتری.چند مرد جاافتاده درجه دار گرم صحبت بودند.گفت به من حمله شد.مردان،انگار که عادیترین چیز برایشان دیدن زنی زخمی و خاکی باشد گفتند کجا و با همان خونسردی ادامه دادند آنجا به واحد ما مربوط نیست و برو کلانتری شماره فلان و به حرفشان ادامه دادند.در کلانتری شماره فلان،مردی با دمپایی لخ لخ میکرد و آستینهایش را بالا زده بود برای وضو.دخترک گفت به من حمله شده.مرد گفت نمازم دارد قضا میشود بنشین تا بعدش برایت پرونده تشکیل بدهم.دخترک نشست و با خودش چندبار تکرار کرد:من_در_این_کشور_شهروند_درجه_اول_هستم!و هربار این جمله برایش عجیبتر از بار قبل به نظر میرسید.مرد آمد.کارها انجام شد و نامه معرفی به پزشکی قانونی را به دخترک دادند.دخترک عکس نامه را برای ضاربش فرستاد.همسر سابق جواب داد:رفتی خودت رو به مرد نامحرم نشون دادی؟
۲/پرونده پزشکی قانونی باز بود ولی دخترک آنقدر قبل از آن اتفاق در دادگاهها دویده بود برای گرفتن طلاق و حضانت فرزندش که دیگر حوصله پیگیری این یکی را نداشت.توافق شب خواستگاری این بود که زوج وکالت طلاق به زوجه بدهد.عقد رسمی که انجام شد مرد از دادن وکالت امتناع کرد.به همین سادگی.دلیلی هم برای خیانت نکردن نمیدید.حق شرعی اش بود چند همسری.به همین سادگی.بچه حاصل از ازدواج هم مال او بود.قانونا ولایت داشت بهش.به همین سادگی.دخترک فکر کرد در قانون کشورش اگر کسی برود در اتاق نوزادان تازه متولد شده،فقط با باز کردن پوشکشان میتواند بگوید کدامها در آینده میتوانند رئیس خانواده شوند و اجازه تحصیل و اشتغال و دریافت خدمات درمانی و خروج از کشور بقیه اعضای خانواده در دست آنها خواهد بود.فارغ از اینکه چه استعدادهایی دارند و چطور زندگی خواهند کرد و مسیر شغلی و تحصیلیشان چگونه خواهد بود،میتواند بگوید کدام نوزادها میتوانند مرجع تقلید شوند یا قاری قرآن،خواننده شوند یا موزیسین و کدام نوزادها دقیقا به واسطه محتویات پوشکشان نمیتوانند چنین جایگاههای اجتماعی را داشته باشند!حتی میتواند از همان روز اول تولد بگوید کدام نوزادها میتوانند روزی رئیس جمهور شوند و کدام ها نمیتوانند.بالاخره رجل سیاسی تعریفی دارد که بخش اولش رجلیت است.دخترک در همه آن دادگاههای طولانی تحقیرآمیز با خودش تکرار میکرد:من_در_این_کشور_شهروند_درجه_اول_هستم. جایگاهی که در هیچ کشور دیگری ندارم!
۳/وقتی خواست دوباره ازدواج کند همسر سابق رفت دادگاه برای لغو حضانت.دخترک آنجا بود که فهمید در قانون کشورش،اگر مادر دچار جنون شود یا ازدواج کند،حضانتش لغو میشود.مرد گفت حضانت بچه را از تو میگیرم و میدهم پدرت بزرگش کند.خودش قرار نبود مسئولیتی به عهده بگیرد.نه نفقه بچه را میداد و نه حتی میدیدش و نه چیزی از آن موجود میدانست.قانون او را رئیس کرده بود.فارغ از همه چیز.به حکم محتویات پوشک روز تولدش.آنروزها دخترک پرونده پزشکی قانونی را فعال کرد و مرد به پرداخت دیه محکوم شد و حضانت بچه را لغو نکرد و دیه را هم نپرداخت و پرونده دوباره مسکوت ماند.
۴/ ۷سال بعد از طلاق،دخترک میخواست برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود.همانروزهایی که مهمترین مسئله کشور این بود که آیا زنانی که دم از پوشش اختیاری میزنند میخواهند لخت شوند یا نه و خاطره زخمی خاک آلود در گوش دخترک تکرار میکرد:رفتی خودت رو به نامحرم نشان دادی؟همسر سابق،همو که هیچ نقش و مسئولیتی در قبال بچه نداشت،اینبار پاسپورت کودک را نمیداد.میتوانست که ندهد.قانون به حکم محتویات پوشکش در روز تولد این حق را به او داده بود.دخترک رفت دنبال دیه پرداخت نشده و دوباره به جریان انداختن مهریه مسکوت مانده.رفت که آواره دادگاههای تحقیرآمیز شود.روزیکه دیه را گرفت،کاندیداهای ریاست جمهوری،در مورد زنان مناظره داشتند.دیه را مستقیم واریز کرد برای یک خانه امن.جاییکه زنانی که کتک میخورند و تهدید به قتل ناموسی میشوند به آنجا پناه میبرند...
۵/ ۶مرد نشسته بودند و از زنان حرف میزدند.دخترک خسته بود.روز پر از گریه ای را پشت سر گذاشته بود با چند تذکر حجاب.چشمهایش را بست و فکر کرد روزی رمانی خواهم نوشت و اسمش را خواهم گذاشت "زن بودن در ایران".جاییکه زنان حقوق اندکی دارند ولی مسائل زیادی ایجاد میکنند.آنقدر که مردهای کاندیدای ریاست جمهوری مجبور شوند در موردش حرف بزنند...
باید دیالوگ کنیم اما نمی توانیم. چرا؟
*✍️ هانیه شیرازی
یکی می گوید در این برهه ی حساس کنونی باید رای بدهیم، دیگری میگوید در این برهه ی حساس کنونی نباید رای بدهیم. یکی میگوید رای دادن و ندادن ما به هیچ جای حاکمیت نیست پس بهتر است رای بدهیم تا در دور بعدی کمتر زجر بکشیم، آن دیگری می گوید اتفاقا چون به هیچ جای حاکمیت نیست باید به خودمان احترام بگذاریم و اجازه ندهیم رای ما برای حاکمیت مشروعیت بیاورد پس رای نمی دهیم. آدمها از وقایع درکهای متفاوتی دارند. به همین دلیل است که در موقعیتهای یکسان تصمیم های متفاوت اتخاذ می کنند. آدم ها متفاوت هستند و همین تفاوتهاست که عامل ایجاد دیالوگ می شود.
دیالوگ چیست؟
دیالوگ یک گفتگوی دوطرفه است. گفتگویی که بین حداقل دو فرد اتفاق می افتد و به صورت رفت و برگشتی انجام می شود. این عمل، دستوری نیست بلکه تبادلی ست. گفتگو زمانی شکل می گیرد که هر دو طرفِ گفتگو، حق یکدیگر برای اظهار نظر را به رسمیت شناخته باشند. در یک ارتباط دوجانبه، هر طرفی از رابطه آورده ای و دریافتی از رابطه دارد. پس به رسمیت شناختن حق طرف مقابل برای اظهار نظر و گوش فرادادن میشود تکلیف فرد و اظهار نظر متقابل و درخواست برای شنیده شدن میشود حق فرد. وقتی هر دو طرف یک رابطه این حق و تکلیف را به جا آورند، اینگونه دیالوگ شکل می گیرد.
چه اتفاقی افتاده است؟
دو اتفاق ناپسند در جامعه ایرانی رخ داده است. در جامعه ما دیالوگ در دو سطح از بین رفته است. یکی در سطح بین حاکمیت و مردم، و دیگری در سطح مردم با یکدیگر. تا زمانی که ما نتوانیم دیالوگ برقرار کنیم نه تنها انتخابات بلکه حتی تغییر حاکمیت هم به ما کمکی نمی کند.
چه عواملی از شکل گیری گفتگو جلوگیری کرده اند؟*
بزرگترین مانع گفتگو در جامعه و حاکمیت ما مطلق نگری(حق انگاری و باطل انگاری) ست. گرچه این نوع نگاه الزاما ایدئولوژیک نیست اما به دلیل تسلط رویکردهای ایدئولوژیک که صدها سال ست بر تفکر ایرانیان حاکم است، در جامعه ایرانی مطلق نگری پیشینه ای ایدئولوژیک دارد. این یعنی ما آنچه خود به حق می دانیم را می پذیریم و در صدد حذف آنچه ناحق می پنداریم بر می آییم. همین وضعیت در رابطه بین حاکمیت و مردم هم وجود دارد. چه بسا این رویکرد مثل یک چرخه از حاکمیت به مردم، از مردم به یکدیگر و نهایتا از مردم به حاکمیت منتقل می شود و مدام خود را تکرار می کند. واضح است که در این میان به جای حقوق مردم به درست یا غلط بودن رفتار ،گفتار و افکار آنها توجه می شود. به همین دلیل است که به نیازهای مردم به عنوان شهروندان حقیقی یک کشور توجه نمی شود بلکه شهروندی آنان زمانی حق آنان به حساب می آید که رفتار ، گفتار و تفکر آنان همراستا با ایده های حاکمیت باشند. آنچه در این وضعیت شکل می گیرد گفتگو نیست، بلکه سیستمی از دستور و اطاعت است. نتیجه می شود درنظر گرفته نشدن بخشی از جامعه، که خود پتانسیل ایجاد نافرمانی و متعاقبا اعتراض است و معمولا یا به سرکوب وسیع معترضین توسط حاکمیت می انجامد و یا تبدیل به انقلاب می شود. این چرخه پایانی ندارد اگر گفتگو نکنیم و حقوق همه شهروندان را فارق از زبان،رنگ، نژاد، مذهبی، جنسیت و تفکرات شان در نظر نگیریم.
آنچه واضح است، یک نظام ایدئولوژیک هیچ گاه بستر این گفتگو را فراهم نخواهد کرد زیرا مبنای فکری یک نظام ایدئولوژیک دو امر اساسی ست، یکی مطلق انگاری (یعنی تقسیم افراد به شهروند خوب و اقلیت ناسازگار) و دیگری توتالیتاریسم( تملک همه ظرفیتهای فکری و عملی جامعه و همسان سازی آنان ). این دو مبنا هیچ گاه اجازه نخواهند داد که بین همه اقشار جامعه گفتگوی موثر و پویا شکل بگیرد و نهایتا پذیرش ایجاد شود. این حکومت همه تلاشهای خود را در جهت حفظ طبقات و سرکوب لایه های ناسازگار با نظام فکری اش خواه کرد. اگر گفته می شود که اصلاح نظام ج ا میسر نیست و شرکت در رفراندوم نظام تغییری در وضعیت زندگی مردم ایجاد نمی کند، به خاطر به حق یا نا به حق بودن این نظام نیست. طبیعتا تمام کسانی که به حکومت ج ا به هر دلیلی معتقد هستند هم شهروندان ایران هستند و حق آنها هم برای مشارکت در امور کشور باید محفوظ باشد. اما مساله اینجاست که ما نیاز به گفتگو یعنی رعایت حق همه شهروندان داریم.آیا نظام ج ا حاضر است حق همه شهروندان را در انتخاب به رسمیت بشناسد؟ نحوه برخورد حاکمیت با زنان، معترضین، اقلیتهای دینی، اتنیکی، زبانی، جنسیتی، مهاجران، مرزنشینان و در کل هر گروهی که به مذاق ج ا خوش نیاید در طول ۴۶ سال گذشته گواهی می دهد که آنکه دیگران را به حق نمی داند نظام ج ا است و ما اگر بخواهیم گفتگو کنیم مجبوریم از این بازی خارج شویم و زمین درستی برای برقراری گفتگوی برابر و مسالمت آمیز بسازیم.
خدایا
این چه دینی است!
✍ رحیم قمیشی
از روزی که عکس آقای دکتر سعید مدنی را در زندان دیدهام که در حال نماز، و راز و نیاز با خدای خویش است، چقدر متاثر شدهام.
میدانم بسیاری از زندانیان سیاسی حکومت دینی ما، کسانی هستند که بهمراتب بیشتر از قاضیها، بازجویان و زندانبانهایشان، دلشان با خداست و تنها برای کشور، مردم و آینده آنها، دل میسوزانند، اما این عکس مظلومانه و ساده استاد مدنی، دلم را بسیار شکسته.
میدانم عکسی از خانم سپهری، خانم وسمقی و سایر زندانیان، به بیرون درز کند، دلم بیشتر میشکند.
کدام حاکمیتی میتوانست این انسانهای شریف، عزیز و اندیشمند را چنین زندان کند؟
جز حاکمیتی که ادعای با خدا بودن را دارد!
مصطفی تاجزاده بیشتر از ۹ سال زندان کشیده، فقط ۷ سالش در انفرادی!! که تمام آن روزها را روزه میگرفته. نه برای تظاهر، برای خدایش، شاید بگوید ببخش اگر قبلا فکر کردم میشود در این سیستم خدمتی به کشور کرد. یک نمازش آنجا از دستش نرفت، با اینکه جز خدا کسی ناظرش نبوده!
و همه اینها را زندانبان و بازپرس و قاضیها میدانستند و ذرهای تحت تاثیر پاکدامنی او قرار نگرفتهاند، به جز حاکمیتی که خود را مجری دستورات خدایی میداند که ذرهای به غیرخودیها ترحم ندارد، و برنامهها دارد برای از دم تیغ گذراندن همه غیر مؤمنان و به جهنم بردن تکتک غیر شیعیان، غیر محبانش!!
یک حکومت دینی!
چه کسانی میتوانستند زنان شوهر از دست داده زمان جنگ را سیلی بزنند، زندانی کنند، توهین کنند، تهدید جنسی کنند، جز آنها که خودشان را با خدا میدانند!
امنیت همه دختران را بگیرند، مردانی ناپاک را مأمور کنند به حریم دخترانمان تجاوز کنند، زنانی منحرف را بگمارند به دختران بگویند راه راست کدام است!!
جز حکومتی که تکیهاش به خدایی جعلی باشد.
کدام نظامی میتوانست بیشترین اعدام را در جهان داشته باشد، بیشترین تخریب را در محیط زیست کشور بکند، بزرگترین موج مهاجرت از ایران را سازمان بدهد، دروازه های کشور را به روی بیگانگان و اجناس بیکیفیت آنها باز کند، راه هر اعتراضی را ببندد، و باز ادعای عدالت داشته باشد، مگر حکومتی که رنگ دین تو را به خود زده باشد، مؤمنانی را فریب داده باشد!
چه کسی جرئت داشت به نویسندههای دلسوز بگوید دیگر حق ندارید بنویسید، به آنها که فقط با خدا معامله کرده بودند بگوید زبانتان را میبریم! بگوید زمین باید از لوث وجود شما پاک شود. متخصصان دلسوز را زیادی ببیند، بگوید بروید در پستوی خانهها بمیرید. بروید خارج.
جز حاکمانی که خود را معیار حق و باطل میدانند، خود را شایسته بهشتت، و همه را جهنمی.
جز آنها که خویش را نمایندهات بدانند!
به دوستم میگویم چرا کمتر مینویسی؟
درددلش را از من هم مخفی میکند.
اصرار میکنم، شاید بگوید!
چنان تهدیدش کردهاند؛
- با دروغ آبرویت را میبریم
دهانت را میبندیم و دستانت را
و آن وقت هزار اتهام میزنیم به تو
در همه رسانههایمان...
او را بردهاند در اتاقی دربسته و هزار تهدید ناروایش کردهاند...
او که در عمرش به مورچهای آسیب نرسانده، او که جز اخلاق نیک و خوشرویی و خوشدلی، هیچکس از او سراغ ندارد.
میگویم بنویسم؟ میگوید نه!!
میترسد من هم گرفتار آن کفتارها شوم.
گرفتار آن باخداهای بیخدا!
آن پرستندگان غیر خدا
آن شیفتگان قدرت
صاحبان بهشتهای زورکی!
من و او میدانیم خدا جای حقی است.
مقاومت میکنیم ما هم بیخدا نشویم!
میدانیم ندای حق طلبی خاموش نمیشود.
دوره ظلم کوتاهتر از آنیست که تصور کند.
و من دلتنگ نوشتههای او میشوم...
همانطور که دلتنگ خیلی از دوستان دریادل زندانیام، دوستان در حصرم، فرزندان ایران که لحظهها را میشمارند برگردند، دخترانی که هیچ نمیخواهند جز آزادی سرزمینشان، پسرانی که هیچ نمیخواهند جز آبادی وطنشان
خدایا!
ببین ما چه مقاومتی داریم
با همه بدکاریها و بدرفتاریها
ظلمها و جنایتها و دزدیها
به نام دینت، به نام خودت
هنوز باز
نزد تو درددل میکنیم!
میدانیم مقصر خودمان بودهایم
اما ناراحت نشوی یک وقت!
خدایی به این بیخیالی
ندیده بودیم...
بهشتت را نخواستیم
کمکمان کن یک زندگی معمولی بسازیم مثل خیلی جاهای دنیا
که نمایندههای خودخواندهات
دیگر بر ما مسلط نباشند!!
دیگر نگویند خدا خواسته...
نگویند خدا خودشانند
خدا آنها را فرستاده
اصلا هیچ نگویند از تو
مگر تو نیاز به ما آدمها داری
من خدایی را که دست نیازش دراز باشد
به اسلحههای ما، به عبادات ما
به زورگوییها، روسریهای اجباری
زندان و شلاق غیر مؤمنان
اصلا نمیخواهم!
خدایا تو کمکمان کن
کمی زودتر
از حکومت دینی
از حکومت دیندارهای بیخدا
و بیرحم و مروت
رها شویم!
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago