آن کشاورزی نباش که بخاطر آفت زدن محصولش، دانه را نکاشت. 0216

آن کشاورزی نباش که بخاطر آفت زدن محصولش، دانه را نکاشت.
0216

همه فهمیده‌اند که چقدر می‌توانم قوی باشم و کم نیاورم و دوباره سرپا شوم ؛ حالا کسی را می‌خواهم که بتوانم کنارش خسته باشم ، بگویم زورم به یک سری چیز‌ها نمی‌رسد ، بگویم از کاری که فلانی درحقم کرد هنوز ناراحتم و نتوانستم بی‌اهمیت بمانم ، بتوانم برای چند دقیقه ، پیشانی‌ام را روی شانه‌اش بگذارم و چشمانم را ببندم ، بعد قول می‌دهم بروم و به ادامه قوی بودنم برسم.

🧔🏼 : خـودت رو مـعـرفـی کـن.

؟ intj : من کسی هستم که صدر جدول "ترین ها"ست و این بستگی به طرفم داره. کیوت ترین یا سرد ترین، مهربون ترین یا بدجنس ترین، حساس ترین یا بی اهمیت ترین. همش بستگی به طرف مقابلم داره و ممکنه همزمان که با یکی خیلی خشکم پیش یکی دیگه سرمو خم کنم تا نازم کنه میدونی؟ آها و حسود ترینم. لطفا امتحانش نکن. آخه به ضرر خودته.

نخود لوبیایی که میخواین حیف شله کنین رو بزنین تو آش بخوریم لذت ببریم شله چیه آخه.

قدحی پر بکن سر بکش جان مرا.

تا بتوانند ضعیف بمانند. از توسری‌خور بودن ارزش می سازند(نگویم که چقدر ادیان بزرگ توسری‌خور بودن را ارزش می‌نهند). در ضعف نوعی آسودگی وجود دارد بدین‌سان: من ضعیفم. کاری از دستم ساخته نیست بنابراین نیازی ندارم تلاش کنم. همه چیز دست خدا، قدرت‌ها و دیگری‌هاست. پس من همان بهتر که لای وضعیت تخمی خود استخوان کنم.

و البته سود بزرگ دیگری نیز از ضعیف بودن عایدشان می‌شود: جلب ترحم. این یکی را از نیچه آموختم. کسانی که قدرتشان را باخته‌اند، با جلب ترحم و نمایش بدبختی‌هاشان جبران می‌کنند؛ آنان هنوز قدرت دارند، قدرت آزار دادن دیگران. هنوز قدری قدرت دارند تا با بدبخت بودن، دل بیننده را به درد آورند.

پس در واقع در ضعیف بودن و ضعیف ماندن نوعی قدرت نهفته است، قدرت آزار دادن.

بسیاری هم آزار می پذیرند، تنها برای آنکه بعداً دلیلی برای آزرده بودنشان و ادامه دادن با همان وضعیت اسف‌بار داشته باشند.

I'm The Type Of Person That Notices Everything But Stays Quiet. People Lie, Actions Don't.

روزگارش می‌گذشت، دیر تر از همیشه.
آرام بودنی که واقعا در آرامش نباشی را چه می‌گویند؟ حالش چنین بود.
گویی که بازیگر نقش اول از فیلم بیرون آمده، تک و تنها در سینما نشسته، یک بطری ویسکی در دست چپش و سیگاری در دست راستش دارد، پا روی پا انداخته و در سکوتِ مرگباری به تماشای ادامه‌ی فیلم زندگی‌اش می‌پردازد.