𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago
اینجوری نمی مونه...
ذهنم پر از نوشتنه و خیلی وقت ها بغضم میگیره از اینکه چرا نمی نویسم...
آفاق هنوزم داره زندگی می کنه...
شماها خبر ندارین ولی خیلی اتفاق ها افتاده.
بالاخره که میام براتون بگم
اعتماد کن به خدا 🤍
یک سری اتفاقا ما از نظر خودمون
خیر می بینیم
ولی چن روز و چن ماه و شاید سالها بعد حکمت خدارو ببینیم ...
اولش گله میکنیم که چرااااا من ؟؟؟؟
من که تو این دنیا به کسی بدی نکردم
ولی چرا باید روند زندگی من اینجوری میرفت جلو ؟
باور کن رفیق من خدا چیزایی رو می بینه که من و شما نمی بینیم
خدا خودش میفرماد: « إِنِّی مَعَکمْ »
همیشه باهات هستم ...
رفیق جان
وقتی چترت خـــــداست
بزار بارون سرنوشت هر چه میخواد
واست بباره ..♥️🫱🏻🫲🏼🩵
یه مدت دیگه انقدر بچه خوبی شده بودم و داروهای اعصابم رو سروقت می خوردم که واسه کاه که چه عرض کنم حتی واسه کوه هم نمی تونستم اشک بریزم. شده بودم یه بی رگ ِ بی خیال که انگار با میز و کمد فرقی نداره. خلاصه دیدم اینطوری نمی شه. هرچی هرکسی بهم میگه نمی تونه اشکمو دربیاره. منم تا اشکم درنیاد حرفم نمیاد. مثل بز وایمیستادم هرکسی هرچی می خواست بارم می کرد و بعدش چند دقیقه ای به حرفای طرف فکر می کردم و باز یه خط ممتد بی خیال که از قلبم می رفت به مغزم یا برعکسش صداش می اومد.
خلاصه قطعش کردم.
الان خوبه...! الان خوبم...!
با یه پِخ میشه گریه کرد.
با یه بغض میشه به طرف حالی کردحالا دارم برات، بشین اشک ریختنم رو ببین تا نوبت بهم برسه که حالتو جا بیارم
نزدیک ۸ یا ۹ ماه بود که شده بودم یه بز...
بز خوب نیست. ماهی خوبه... حتی به قیمت دیده نشدن اشک ها، همیشه چشم هاش که هیچ، تموم تنش خیس از آبه. حالا خیسی از آب باشه یا از گریه. مهم نیست تا وقتی که می تونی یه گوشه بشینی و واسه حماقت هات... واسه بی شرفی آدم ها هق و هق گریه کنی.
توی آدم بمونه گریه ها، دق مرگی میاره.
نمی خواستم پس فردا که مُردم بگن خدابیامرز دیگه حتی گریه هم نمی کرد. منگ و ساکت و گاهی هم گرمِ خنده فقط آدم هارو نگاه می کرد.
آدمی که اشکش بیاد، بعدش سردرد و چشم دردشم میاد. اونوقته که یادش می مونه به حساب آدم ها برسه و بدهکار ِ خودش و دلش و اعصابش نمونه.
والا....
?جهت خرید فایل رمان های زیر می تونید مبلغ اعلام شده رو به شماره کارت واریز و عکس فیش رو برام ارسال کنید.
6219861980702228 بانک سامان_فاطمه دربندی
ایدی@Delnavaz69 لیست رمان ها:
۱_خدانگهدارم نیست_تعدادصفحات: ۵۹۷? هزینه: ۴۰ تومان
۲_عقاب بیپر_تعدادصفحات:۱۵۷۶?هزینه دریافت: ۵۵ تومان
۳_سرپناه_تعدادصفحات:۱۷۰۲?هزینه دریافت ۶۰ تومان
❌❌❌❌❌❌❌
اینقدر که بورس رو انگولک کردن آوید رو انگولک می کردن من یه دلیل واسه نوشتن پیدا می کردم.
???
?جهت خرید فایل رمان های زیر می تونید مبلغ اعلام شده رو به شماره کارت واریز و عکس فیش رو برام ارسال کنید.
6219861980702228
بانک سامان_فاطمه دربندی
ایدی
@Delnavaz69
لیست رمان ها:
۱_خدانگهدارم نیست_تعدادصفحات: ۵۹۷? هزینه: ۴۰ تومان
۲_عقاب بیپر_تعدادصفحات:۱۵۷۶?*هزینه دریافت: ۵۵ تومان
*۳_سرپناه_تعدادصفحات:۱۷۰۲?****هزینه دریافت ۶۰ تومان
وقت بخیر
دوستان فعلا پارت گزاری این رمان متوقف میشه.
من آخر خرداد امتحان مهمی دارم و معلوم نیست چه زمانی در طول این یکماه بتونم بنویسم.
انشالله به زودی طبق روال گذشته پیش میریم❤️
پس از آماده شدن نهاری که تمام مسئولیتش را خواسته یا ناخواسته گردن گرفته بود، سفره میندازد. شهریار و دخترش دورتر از او و پسرش خلوت کرده اند. چند دقیقه ایست آفاق سرش را روی شانه ی پدرش گذاشته و برنج هم دارد سرد می شود! دلش را ندارد تا صدایشان بزند. وقت هایی که با فهامش حرف می زند دوست ندارد هیچکسِ هیچکس، مزاحمشان شود. هرچند... تا دیروز!! تا دیروزِ بی مادر شدن پسرش!
-نشستی غذا می خوری مارو صدا نمی زنی؟
-صداتون زدم نشنیدین.
دهانش پر است. جوجه ها را برای دو نفری که تازه سر سفره نشسته اند از سیخ جدا می کند و مقابلشان می گذارد. از شدت گرسنگی صدا از کسی در نمی آید. جز موبایلی که دینگ اعلامِ پیامکش... خبر خوش به همراه دارد.
یکی از همان ساخته های تقلبی اش را به کسی پیشنهاد داده بود. به کسی که که کارش تقلبی را جای اصل جا زدن است. برایش فرقی ندارد. نیم پولش را گرفته و نیم دیگرش را هم فردا وقتِ تحویل می گیرد. حالا با این موجودی حساب، هم قسط ها هم چک برگشتی هایش پاس می شود! باقیمانده اش هم می رسید به بلیت رفت و برگشت مهلا و کمی از آنچه در موردش رویاساخته است.
غذایش زودتر تمام می شود. نوبت سیر کردن فهام می رسد. تازه بیدار شده و نق می زند. اما نه تا وقتی که پدرش در آغوشش می گیرد.
دور می کند پسرش را از نگاه آفاق... می خواهد حواس دخترک به غذا خوردنش باشد. می خواهد مثل همین چند دقیقه پیش نوبت به شهریار برسد و خلوت پدر و دختری فراهم کند. تا وقتی فهام باشد، آفاق چشم به هیچکس نمیندازد. حتی اگر پدرِ تازه از گوربرخواسته اش باشد!
روی صندلی عقب دراز می کشد. نیم کمی از تنش بیرون مانده از ماشین... به پهلوست و فهام طاق باز. به ذوق شیری که دارد می خورد حسرت می خورد!! مثلا با هر ده انگشتش شیشه شیر را نگه داشته است.
-کاش یه نفر اذیت نکردن خودمو یاد می داد بهم!
بوسه می زند به انگشت اشاره یِ پسرش که شاید متهم ردیف اول آن خطی باشد که افتاده روی صورت آفاق...
-ولی من بهت یاد می داد بابا. نمی ذارم خودت، خودت رو اذیت کنی.
آن روز گریه نکرد. اما فردا وقتی لباسش به دستگیره در گیر کرد گریه کرد. وقتی غذایش سوخت گریه کرد. وقتی پایش خورد به میز و قاب عکس دونفره اش زمین افتاد گریه کرد. وقتی عکس بلیت هواپیما را برای مهلا فرستاد گریه کرد و وقتی مادرِ پسرش به پلاک 13 رسید، چشم هایش را ارزان فروخت!
دوستان این پیج معتبر برای خرید لوازم بهداشتی و آرایشی با قیمت مناسب و ارسال رایگان و مهم تر از اون تضمین اصالت کالا❤️
با خیال راحت خرید کنید?
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago