𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 3 weeks ago
هنوز هم تاج شاه بیتم رو سرته، با اینکه بودی ملکه ذهنم...
ادبیاتم خیابونیتر از جوبای این شهره، پس آیدایی نیست که تو آینه بیافته پس شاملو شامش از دهن افتاده و به خاطر همین همه رو لو میده. توی دوئل هم حرفی ندارن برای گفتن و چه خوفی میکنن انگار آنتوانن.
هرسال برای من سال بلواس که بهم میگن:《پارسا مثل عباس معروفی.》
توی چمدون با چوبکتون تنبیه شدیم و همه صادق و هدایت شدن. اینجا شب اول قبره که چراغ آخر هم کفاف نمیده.
شهریار هم به معمار گیر نداد که دیوارها همه کج و ثریا هم هی میره.
من هم که عقلم شیرین شده از ایهامهای فرهاد ولی به حافظ میگم که:《اگر الان عاشق شاخهنبات میشدی از مرض قند میمردی و هیچ وقت حافظی در کار نبود.》
خیابون همیشه بهم یاد داد که چطور مرد باشم حتی اگر ظن بودم پس تو جدولاش افقی یا عمودی حل شدیم که تهش تو فاضلاب بین موشها، فراموش شدم.
بقیه هم هیچکس رو نداشتن که حرفشون رو گوش بده یه خاطر همین کرکس شدن یا کف کردن از کار ما که همه کف زدن. کفِ کف آبجو و توی دید ما تار بودن که بهشون کفتار میگفتیم ولی پانچام براشون الکل بود چون میخوردن به تلو تلو میافتادن.
اینجا نون تو ذغال فروشیه چون سیا بازیه که رواج داره. نژاد پرستیم و نقطه سیاه رو تو سفیدی تشخیص میدیم ولی نمیدونن که همه بردهایم، ولی از من چشیدن که بهم میگن چهگوارا.
از هر دو نفر یک نفر از مشکلات جنسی رنج میبره با قید وثیقه و صیغه آزاد میشن. موزیسینهای خیابونی گهگاهی گرمی میگیرن.
خدایی وجود ندارد که اگر داشت، جزو پیامبران اولوالعزم بودم با کتابهایم. معشوق من چشم سفید است روی تخت... به من میگوید:(( بدون تو هرماه از من خون میآید و بیا خاتمه بده به این درد.)) ولی من میگویم با اخلاق سگت مرا با پارسی صدا کن. #پارسی
خیام و رباعیاتش؟ خنده دار است برایم؛ چرا که حتی شاعری بزرگ همچون خیام هم توان توصیف دلربایی چنین معشوقی را ندارد. کار را باید بسپاری به دست کاردان؛ تنها خداوندی که با قلم زدن به او جان بخشیده، توان گرد هم آوردن هزاران بیت غزل در وصف دو چشم سیاهش را دارد.…
دلربایی، مانند اشعار خیام... #پارسی
تو همان فرشتۀ سقوط کرده از آسمان و اوج گرفته در چشمان من هستی.
عشق و سُر دادم رفت، شهر رو جا گذاشتم.
با یه رز زنده باغبون شدم ریشه سرسبزشو لای خاک گذاشتم.
با قلمم نجنگیدم، خوکا تنهام گذاشتن.
میگن مستطیل سبز کاغذی چرک کف دسته، به خاطر همینه به پولشویی علاقه دارن.
بیابان سرخ درونم که آغشته به غنچۀ آرامش بود، درهم میشکند و ترکهای حاصل از آن، اعماق وجودم را نیز به آتش میکشاند و از من جهنمی میسازد که رو به خاکستر شدن قدم بر میدارد.
اینک مغز، تهی از عبارات است و زبان، قاصر از ادای کلمات...
قلب، تپش را به دست فراموشی میسپرد و دستان با آغوشی باز، سردی را در بر میگرفتند.
کور سوی امید در خفا، درخشش خود را آهسته آهسته به تاریکی مبدل میکند.
و اکنون هر آنچیز که برای دمی آسان و سبک نیاز بود، دشوار و وزین شدهاست. مغز و قلب هم شیفتۀ خاموشیِ زیبای مرگ شدهاند.
دم، مسلسلوار دیوارۀ نفسخانه را تکه تکه میکند و بازدم، با گلولههایش قلبِ هوا را میشکافد.
حال دیگر هیچکدام از زندانیان صامت و حاضر در این جنازۀ هوشیار، توانی برای سکون ندارند و سر جدال با یکدیگر برداشتهاند.
و تنها منِ دیوانه میمانم و روانی امیدوار به عقبگشتِ احساسی آرام در عمق تلاطم برای جانی نوین در مسیر یافتن درخششی به انتهای سیاهیای ابدی.
با این حال، درخششی که وجود ندارد چشمانم را شکنجه میدهد؛ نمیدانم آن سیاهِ درخشان که به خیالم جان تازه میبخشد به ژرفای جان من چیست و این را هم نمیدانم که جوابم در چه نهفته است؛ تا زمانی که به قعر جهنم خاکستر شدۀ سیاه میروم و در اوج حماقت عاقلانهام، خود را اسیری زنجیر شده در سیاهچالۀ چشمان آن اثیر مییابم. گذرگاه امید بر من هموار میگردد و همراه با آرامشی ابدی در زجری بیانتها، خود را به مرگی زندگیمانند دچار میسازم...
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 3 weeks ago