ضرب.آهنگِ خِرد

Description
میلاد نوری. پژوهشگر فلسفه.
@Miladphilo
پذیرای دیدگاه‌های انتقادی هستم.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 3 weeks ago

9 months, 3 weeks ago

◾️ چرا ایدئولوژی‌ها شکست می‌خورند؟
میلاد نوری

▪️ایدئولوژی، بیگانه‌ترین امر با واقعیت است و در تقابل با ذات جاری زندگی است. مفاهیمِ کهنه و غبارآلودی که توسط پیروان ایدئولوژی‌ها پرستیده می‌شوند، صُلب و بی‌حرکت بر جای می‌مانند، درحالی‌که در عرصۀ هستی هیچ‌چیزی نیست که در دو دم بر یک حال بماند.

▪️ انسان با پذیرش ایدئولوژی، چیزی مرده را می‌پذیرد که از جان و جهان او بیگانه است. مرگ در ذاتِ آرمان‌ها و ایده‌هایی است که بر جایگاه واقعیت می‌نشینند و حجابی بر چهرۀ جان می‌شوند. ایدئولوژی‌ها محکوم به شکستند؛ زیرا از جنس مرگ‌اند. 

▪️ مهم نیست ایده‌ها و اندیشه‌های رسوب‌گرفته با چه عنوانی شناخته شوند؛ مهم نیست دینی باشند یا نباشند؛ مهم نیست شعار انسانیت بدهند یا ندهند! همین‌که این ایده‌ها و اندیشه‌ها بر جریان جاری زندگانی تقدم یابند، بت‌هایی‌اند که به‌زودی در پیشگاه حقیقت خواهند شکست؛ و دریغ که حتی خود مفهوم «حقیقت» نیز می‌تواند بُتی درخور شکستن باشد!

▪️ ایدئولوژی است هر اندیشه‌ای که خود را چونان حقیقت بی‌چون‌و‌چرا نمودار می‌سازد، هر ایده یا آرمانی که زندگانی انضمامی را فدای خود می‌کند، و هر آرزومندی‌ای که با بلندپروازی چشم را از دیدن رنج نوع بشر باز می‌دارد و جهان را به فراموشی می‌سپارد؛ و ایدئولوژی در هر کسوتی که باشد از تبار مرگ است.

▪️چرا ایدئولوژی‌ها شکست می‌خورند؟ زیرا صاحبان ایدئولوژی که در آغاز شعار انسانیت می‌دهند، در فرجام کار به پرستش ایده‌های خود می‌پردازند و از انسانیت روی‌گردان می‌شوند. متن جاری و گشودۀ زندگی، این گستاخی را بر نمی‌تابد و ایده‌های صُلب و غبار‌آلود را در هم می‌شکند.

@ZarbahangeKherad

11 months ago

? «فرونِیسیس به روایت ارسطو» مقاله‌ای علمی‌پژوهشی است که در نشریۀ فلسفۀ غرب (شماره دوم، شماره هشتم) انتشار یافته است. در این مقاله کوشیده‌ام نشان دهم که تفسیر ارسطو از «تدبیر زندگی» به‌طور کامل یونانی است و فهم آن جز در متن زیست‌جهان یونانی ممکن نیست. شاید تنها بر همین مبنا بتوان دریافت که چرا و چگونه اندیشه‌های بعدی در زمینۀ حکمت عملی از نگاه یونانی ارسطو تمایز می‌یابند درحالی‌که چه‌بسا از شیوۀ اندیشۀ او الهام گرفته باشند.

@ZarbahangeKherad

11 months, 1 week ago

◾️ نابه‌هنگام
میلاد نوری

▪️بسی نابه‌هنگام است پایان زندگی؛ آخرین لحظه چنان است که گویی اولین لحظه است. این احساس که «مرگ» هر دمی می‌تواند از راه برسد، حسی از شیرینی و تلخیِ توأمان به هر دم می‌بخشد. تلخی آخرین لحظه، جرعه‌ای بس شیرین است. 

▪️حس «مرگ» همیشه با من است. البته این حس، اغلب با نوعی قدرشناسی نسبت به لحظه‌های زندگی همراه است. اما گاه نیز چنان تلخ است که گویی زندگی جز مرده‌بودنی مداوم نیست. این حس را نمی‌توان بر زبان آورد، اما بر چهره‌ای اندوهگین آشکار می‌شود و در گفتارها و کردارها خودنمایی می‌کند.

▪️آری! مرگ؛ این به‌هنگام‌ترین امر نابه‌هنگام! تنها راه برای گریز از دلهره‌ای که بارش را بر دوش می‌کشیم. روزها می گذرند. ثانیه‌ها می‌میرند. مرگ از راه می‌رسد. آگاهی در تاریکی مطلق فرو می‌رود. چنان‌که گویی هیچ نبوده است. باری! مرگ ما را در آغوش خواهد گرفت؛ بسیار نابه‌هنگام!

@ZarbahangeKherad

1 year ago

◾️چگونه نسل‌ها رنجور می‌شوند؟ میلاد نوری

▪️ نسل‌ها از پی هم می‌آیند و می‌روند. وقتی نسلِ والدین با زمینه‌های اخلاقی و فرهنگی‌اش به نادیده‌گرفتن یا تحقیر نسل فرزندان می‌پردازد، حسی از سرخوردگی و رنجوری سر برمی‌آورد و ناخودآگاهِ فردی و جمعی را به ویرانی می‌کشد. آن‌گاه، آن‌چه کودکان از پدران و مادران به میراث می‌برند، دشواری‌‌ها و بحران‌هایی است که نمی‌توان بر آن‌ها غلبه کرد.

▪️ تحقیر فرزند توسط والدین از بلوغ و بالیدن او می‌کاهد و امیدواری را در وی می‌کُشد. وقتی کردارها و رفتارهای کودک در معرض بی‌تفاوتی یا عتابِ پدر و مادر است، نتیجه چیزی جز حسی از بی‌حاصلی و پوچی در روان کودک نیست که در او زاده می‌شود و پابه‌پای او رشد می‌کند. دراین‌میان، بی‌تفاوتی به بالیدن و بلوغ کودک، همان‌قدر به حسی از ویرانی و حقارت می‌انجامد که بزرگ‌نمایی کاستی‌های او چنین می‌کند.

▪️ نسلی که با نگاهی سرد و بی‌تفاوت‌ به بلوغ نسل پس از خود می‌نگرد، به‌ناگاه چشم می‌گشاید و با فرزندانی روبه‌رو می‌شود که هیچ شناختی از آنان ندارد. کسانی هم که کودکان‌شان را با عتاب می‌پرورند و بذر حقارت را در وجود ایشان می‌کارند، دیر یا زود با خشم کنترل‌ناپذیرِ فرزندانی مواجه می‌شوند که با وجود بالیدگی جسمی و روحی، همچنان با ترس و اندوهی دست به گریبان‌اند که از عتاب و خطاب والدین ناشی شده است. چنین است که رنج‌ها و عجزهای یک نسل به نسل‌های دیگر می‌رسد و نسل‌ها یکی پس از دیگری ویران می‌شوند .

▪️ همچنین در عرصه سیاست‌ورزی نیز، مادام که حکمرانان به تفاوت‌های نسلی اعتنا نداشته و آزادی فرزندان یک سرزمین را به رسمیت نشناسند، آن سرزمین رو به ویرانی خواهد داشت. تنها اگر والدین با خودآگاه‌شدنِ‌شان بتوانند از توانایی‌ها و تفاوت‌های فرزندان خود حمایت کنند و این حمایت را با توصیه‌هایی مشفقانه و غیرآمرانه همراه سازند، آن‌گاه ممکن است فرزند، فرزندان و نسل‌های بعدی از رنجوری و ویرانی برهند و بر دشواری‌ها و بحران‌های خود فائق آیند.

▪️ اما دریغ که خودِ والدین نیز اغلب قربانی خامی و نادانیِ نسل پیش از خود بوده‌اند و ناتوان از آن‌اند که بر دشواری‌ها و بحران‌های خود فائق آیند. وقتی والدین نتوانند به خودآگاهی رسند و اندک احترامی برای فرزندان خود قائل شوند، فرزندان با عصیان و طغیان‌شان پاسخ خواهند داد؛ یا اگر بتوانند از بند حقارت نهادینه در وجود خود رها شوند، سازوکار امور را دگرگون خواهند ساخت؛ اما این نیز بسیار دشوار است.

@ZarbahangeKherad

1 year ago

◾️ سرنوشت
میلاد نوری

▪️زندگی‌ به برگ‌ریزانِ پاییز می‌ماند و ما سودای بهار را داریم. آه! چه دردی است که آن‌چه فراچنگ می‌آید از دست می‌رود و ما از پساپشت می‌نگریم! در چنان جایی‌ که بودنْ روی در فروشدن دارد و ماهی‌ِ تنها در جرعه‌ای آبِ گل‌آلود دست‌و‌پا می‌زند. 

▪️ باشد که غباری در میان طوفانی، یا ذره‌‌ای در تنِ کرمِ نیمه‌جانی، یا خاکی در گلدان شمعدانی باشم. آری چنان خواهد بود! آن‌گاه که روزگار، غبارِ تنم را به هر سویی ببرد.

▪️ باشد که دانه‌ای برف بر فراز قله‌ای، یا شبنمی روی برگِ گلی، یا قطره‌اشکی بر رخسار کودکی باشم. آری، چنان خواهد بود! آن‌گاه که چون بخاری پراکنده شوم.

▪️ سوگناکی، سرشت هستی است که رویْ سوی نیستی دارد. زمانْ عرصۀ ستیز است و نگاهِ انسان به آینده‌ای است که آبستنِ امر نابه‌هنگام است. و چنین می‌گذرد روز و روزگار! چه خواهد شد؟! نمی‌دانیم! ما در دست تقدیر به سوی سرنوشتی ناشناخته ره می‌سپاریم.

▪️ آدمی در عرصۀ بس پرشکوه جهان سر بر می‌آورد و زائل می‌شود. چه سوگمندانه می‌میرد آن‌که بسیار جان می‌کَند برای شادمانه‌زیستن! و چه خنده‌آور است که این جان‌کندن در پهن‌دشتِ هستی به «هیچ» می‌ماند!

▪️ این است انسان! رفتگان، رنج و اندوه به میراث می‌نهند. گرچه این میراث در پسِ پرده‌ای از شادمانیِ گذرانْ نهان مانَد و همچون گل‌ولایِ ته‌نشین‌شده در اقیانوس‌ آرام گیرد؛ اما باز با هر طوفان، آشکار می‌شود که هر موج بس تیره و تار است. گل‌ولای بیرون می‌آید و ساحلِ درخشان را می‌آلاید.

▪️ اندوه را تمامی نیست. شادمانیْ همچون شکوفه‌‌ای برآمده بر شاخه‌ای زودشکن است که دستی اهریمنیْ آن را بر‌می‌کَند تا تازگی‌اش پایان گیرد. این تازگیِ گذران را به تماشا باید نشست! زیستن را به تماشا باید نشست که با سوگناکی خنده‌آورش ما را در بر گرفته است.

@ZarbahangeKherad

1 year, 1 month ago

◾️نیهیلیسم سیاسی
میلاد نوری

▪️در معنای فلسفی، نیهیلیسم وضعیّتی است که در آن، اندیشه در دایره‌ای خودساخته گرفتار می‌آید و به بیرون از آن راه ندارد! چنان‌که گرفتاری انسانِ مدرن در چرخۀ تولید و بازتولیدِ صنعتی، اسیرشدن او در نظم تکرارشونده سرمایه‌داری و فروافتادن‌اش در دایره وجود محدود خودش را با مفهوم نیهیلیسم تعریف کرده‌اند. در این وضعیت، انسان از فراروی به جانب شیوه دیگری از هستی‌مندی ناتوان است و قدرت غلبه بر شرایط را ندارد؛ او تلاش خود برای دگرگون‌ساختن وضعیّت را بیهوده می‌یابد و بنابراین، دچار رنج، بی‌معنایی و ملال می‌شود. سیاست نیز یکی از عرصه‌هایی است که چه‌بسا در آن، آدمی خودش را در دایره‌ای خودساخته گرفتار سازد. در این وضعیّت به نظر می‌رسد که امر سیاسی بی‌فرجام است و بنابراین، کنش سیاسی وجه تراژیک به خود می‌گیرد.

▪️تصور کنید که طرفداران برخی ایده‌ها و آرمان‌های سیاسی خاص، با تکیه بر نیروی مردمان خود به قدرت رسیده‌اند و تلاش می‌کنند سرمایۀ جاری جامعه را در خدمت آن آرمان‌ها درآورند. ایشان دیر یا زود به‌سبب این‌که آرمان‌های انتزاعی را بر انسان‌های گوشتی و پوستی تقدّم بخشیده‌اند، ناچارند مردمان را با زور و زر با خود همراه کنند. اما بدین‌سبب که سیاست‌ورزی ایشان ساحت انسان انضمامی را ترک گفته است، در بیهودگی تلاش ایدئولوژیک گرفتار می‌آید. آنان نه می‌توانند به آرمان‌های خود تحقق بخشند و نه می‌توانند مردمان را خوشنود سازند و ایشان را در کنار خود داشته باشند. نتیجه، نوعی سیاست‌ورزی پوچ و بی‌فرجام است که جز رنج و ملال رقم نمی‌زند.

▪️ در مقابل، مردمان رنج‌کشیده و محروم می‌کوشند از سلطه این گفتمان ملال‌آور بگریزند و راه تازه‌ای بسازند. اما بدین‌سبب که در ساختار سیاسی گرفتار گشته‌اند، نمی‌توانند راهی به فراسوی این‌ها بیابند. پس ناگزیر در چرخه‌ای از تلاش‌های شکست‌خورده و بی‌فرجام گرفتار می‌آیند. ایشان با آرزومندی به رهایی از رویه‌های موجود می‌اندیشند و در عمل ناتوان از آن‌اند که راهی به رهایی بیایند. بنابراین، دچار احساس پوچی و ملال می‌شوند.

▪️در کشاکشِ کسانی که وضعیت موجود را بازتولید می‌کنند و کسانی که به دگرگونی آن می‌اندیشند، زندگی انضمامی و انسان‌های گوشتی و پوستی به فراموش‌شده‌ترین امور تبدیل می‌شوند؛ انسان‌هایی که در کشاکش ایده‌ها و آرمان‌های سیاسی به رنج و درد دچار می‌شوند و ناتوان از آن‌اند که به ساده‌ترین شکل دلخواه زندگی کنند. بنابراین، دچار نیهیلیسم سیاسی می‌شوند و از پوچی برآمده از آن ملول می‌گردند. به‌این‌ترتیب، سیاست به تراژدی تبدیل می‌شود.

@ZarbahangeKherad

1 year, 3 months ago

◾️ پایان پدرسالاری
میلاد نوری

▪️ آدمی کودک می‌ماند مادام که از پذیرش مسئولیت زندگی شانه خالی می‌کند و اختیار خود را به دست سرپرستی می‌سپارد که بر وی فرمان می‌راند. پیروان ایدئولوژی‌های زنگارگرفته نیز کودکانی‌اند که دستورهای سرپرست خود را اجرا می‌کنند بی‌آن‌که بپرسند «چرا؟». اغلب انسان‌ها خوش نمی‌دارند به مسائل بنیادین زندگی بیاندیشند؛ چراکه این امر مستلزم صرفِ نیرو برای بیرون‌آمدن از لباس کودکی و پوشیدن کسوت مسئولیّت و کنش‌گری است. اغلب چنین است که هم کودکان و هم والدین ایشان، به این پوست‌اندازی‌های دگرگون‌ساز به دیده تردید می‌نگرند. بلوغ و پذیرش مسئولیت زندگی توسط افراد انسانی، نظم امور را به هم می‌ریزد و قاعده‌های سود و زیان را تغییر می‌دهد. کودک به والدین خود اعتراض نمی‌کند تا او را از امتیازهایی که دارد محروم نسازند؛ والدین نیز به کودک میدان نمی‌دهند تا جاه و جایگاهِ خودشان زیر سوال نرود. بنابراین، تمدّن در یک چرخه باطل گیر می‌کند و در جا می‌زند. پدرسالاریِ سنّت‌های فرهنگی، کارکردی اجتماعی و سیاسی دارد؛ زیرا با به‌زنجیر‌کشیدن اندیشه و کنش مردمان، نظمِ نظامِ زور و زر را حفظ می‌‌کنند. آن‌چه این وضعیّت را دگرگون می‌سازد و پدرسالاری سنّت‌های واپس‌گرا را به پایان می‌رساند، پرسش «چرا؟» است. چرا باید این‌گونه و نه آن‌گونه اندیشید؟ چرا باید این‌چنین و نه آن‌چنان عمل کرد؟  پاسخ‌هایی که یک‌بار برای همیشه به رسمیّت شناخته شوند، پدرسالاری نوینی پدید خواهند آورد؛ تنها با تکرار پرسشِ «چرا؟» در مقابل تمام پاسخ‌های ارائه شده، می‌توان افق‌های اندیشه و بینش را گشوده نگه داشت تا زندگی نه به شیوه‌ای زورگویانه و پدرسالارانه، بلکه به شیوه‌ای گفتگومحور و دوستانه پیش رود. انسان فقط وقتی کودک نیست که از خودش و دیگران بپرسد: «چرا چنین می‌اندیشیم یا چنین عمل می‌کنیم؟» و  برای هر پاسخ نابه‌هنگامی گشوده باشد. افراد و جوامعی که جسارت چنین پرسشی را ندارند، هرگز گامی به پیش نخواهند گذاشت و همراه با سنّت‌های زنگارگرفته، زوال خواهند یافت.

@ZarbahangeKherad

1 year, 3 months ago

◾️در پاسداشت جان انسان
ابن‌عربی*

? بدان که مهربانی با بندگان خدا شایسته‌تر از شوق پرشور به خداوند است. داوود پیامبر می‌خواست خانه پرارج الهی را برپا دارد و بارها نیز چنین کرد، اما هربار که کار خود را به پایان می‌برد، [آنچه برپا داشته بود] فرو می‌ریخت. آنگاه گله به درگاه خدایی برد. خداوند چنین وحی نمود که این خانه به دست کسی که خون ریخته است برپا نمی‌شود. پس داوود گفت: ای پروردگار من! آیا آن‌همه در راه تو نبود؟ گفت: آری! اما آیا ایشان بندگان من نبودند؟! پس داوود گفت: آن خانه را به دست کسی برپا دار که از [فرزندان] من باشد. خداوند چنین بر وی هویدا ساخت که فرزندت سلیمان آن را خواهد ساخت.

? اما مراد [از این داستان]، پاسداشت سرشت انسانی است که استواری‌اش سزاوارتر از نابودی‌ و نیستی اوست. آیا نمی‌نگری که خداوند برای دشمنان دین، حکم به باج‌دادن و سازش و آشتی کرد تا بدین‌وسیله باقی بمانند. و [در سوره انفال آیه ۶۱] فرمود: «پس اگر جانب آشتی را نگاه داشتند، تو نیز چنین کن و کار خود را به خدا واگذار نما»!

? آیا نمی‌نگری که وقتی کسی باید قصاص شود، چگونه به صاحب خون [ریخته‌شده]، راه گرفتن خون‌بها و بخشش را نشان می‌دهد و تنها اگر [صاحب خون] این را نخواست، آن شخص [که قصاص او واجب است] کشته می‌شود؟ آیا نمی‌بینی که اگر صاحبان خون ریخته‌شده گروهی باشند که از ایشان تنها یکی به خون‌بها یا بخشش خشنود باشد درحالی‌که دیگران کشتن او را می‌خواهند، خداوند جانب آن‌کسی را می‌گیرد که به خون‌بها و بخشش نظر دارد و او را به آن‌کس که قصاص می‌خواهد برتری می‌بخشد؟

? آیا نمی‌نگری که محمد (که سلام بر او باد) به صاحب‌النسعة گفت که: اگر او را بکشی تو نیز همانند او خواهی بود؟! آیا نمی‌بینی که (در سوره شوری آیه ۴۰) گفت: «پاداش بدی، یک بدی همانند آن است»! و قصاص را بد نامید. یعنی این کار بد است حتی اگر مشروع باشد. «پس هر که ببخشد و اصلاح کند پاداش او با خداوند است»! زیرا کسی که بخشیده‌ شده است، شبیه به خداوند است.

? ... پس اگر دریافتی که خداوند سرشت و آفرینش انسان و پابرجایی‌اش را خواسته است، پس تو به این کار سزاوارتری که نیک‌بختی و شادکامی تو در این کار است. زیرا تا وقتی انسان زنده است، امید آن می‌رود که به ویژگی درخوری که برای آن آفریده شده است برسد. هرکس برای نابودی انسان بکوشد، به‌راستی کوشیده است که او را [و خودش را که با او هم‌سرشت و هم‌آفرینش است] از رسیدن به کمال شایسته‌اش بازدارد.

? * ابن‌عربی، محیی‌الدین، فصوص‌الحکم، فصّ حکمت نفْسی در کلمه یونُسی. ترجمه عبارات: میلاد نوری. [...]ها از من است. م.

@ZarbahangeKherad

1 year, 3 months ago

◾️به دادگری گوش بسپار!
هزیود

اما تو ای پِرسِس! به دادگری گوش بسپار و بیدادگری را مپرور! ستم‌پیشگی و بیدادگری برای انسان‌های میرای بیچاره، رنج و اندوه به ارمغان می‌آورد. حتی انسان شادکامِ دارای جایگاه نیز نمی‌تواند بار بیداد را به آسودگی تاب آورد، و حتی آن‌گاه که می‌پندارد که توان تاب‌آوردنِ بیداد را دارد، همچنان بار بیداد بر دوش او سنگینی خواهد کرد. خوش‌تر است که از ستم‌پیشگی به دادگری روی آوریم؛ زیرا وقتی فراز و فرود کشاکش‌ها به پایان برسد، در فرجام کار، این دادگری است که بر بیدادگری پیروز خواهد شد. بااین‌حال، شخص نادان و وقیح، این را تنها زمانی درمی‌یابد که رنج بسیار برده باشد [و دیگران را نیز دچار رنج ساخته باشد]. سوگندها با داوری‌های نادرست می‌آمیزند تا بیدادگری فراگیر شود. آن‌گاه بانگی بلند برمی‌خیزد وقتی نیروهای هستی به جانبِ کسانی می‌روند که رشوه می‌خورند و با ستم‌پیشگی حکم می‌رانند. پس، عدالت که اینک در غبارِ وقاحت فرورفته است، رخت خود را به شهرها و کوچه‌ها می‌کشاند و برای مردمان اشک می‌ریزد و بیچارگی همه‌جا را فرا می‌گیرد، [و این تاوانی است که مردمان برای بیدادگری می‌پردازند]؛ زیرا حتی کسانی که از عدل و داد محروم گشته‌اند نیز با دادگری درست مواجه نشده‌اند [و پاسدار آن نبوده‌اند]. اما کسانی که به دادگری و راست‌کرداری میانِ بیگانگان و خویشان خود داوری کنند و از عدالت روی نتابند، سرزمین‌شان رونق می‌گیرد و خودشان هم به کامیابی می‌رسند. زئوس که نظاره‌گر همگان است، هرگز ایشان را به جنگی تمام‌عیار دچار نخواهد کرد و هرگز قحطی یا فاجعه‌ به سراغ چنان مردمانی نخواهد آمد که [در کنارِ یکدیگر] به دادگری روی آورده‌اند. آنان که با دلسوزی از زمین پاسداری می‌کنند، زمین نیز نیک‌کرداری‌شان را با فراوانی نعمت‌ها پاسخ خواهد گفت (کارها و روزها، بندهای ۲۰۶-۲۸۶).

? نقل و ترجمه از:
Hesiod (2017) “Works and Days”, in the Poems of Hesiod Theogony, pp. 109-145, trans. by Barry B. Powell, University of California Press: pp. 118-119
ترجمه بندها: میلاد نوری

@ZarbahangeKherad

1 year, 5 months ago

◾️ زنگ‌زدگی مغز
میلاد نوری

▪️ مغز در هوای عادت‌های فکری، اندیشه‌های کهنه و سخنان بی‌اساس زنگ می‌زند. فضای لازم برای این اتفاق، سستیِ ذهنی است که نای جنبیدن ندارد. چه‌بسا بتوان ریشه این سُستی را شکم‌سیری یا گرسنگی دانست. شکم‌سیری اغلب با ایجاد بی‌تفاوتی و آسایش روانی، فرد را با داشته‌های مادی‌اش سرگرم می‌کند و او را از اندیشیدن به چیستی و چرایی‌اش فارغ می‌سازد. گرسنگی نیز انسان را دچار رنج‌ و غم می‌کند تا نیروی اندیشه به کرختی مبتلا شود. بااین‌حال، نمی‌توان علت قطعی برای این سستی تعیین کرد و شاید علت‌های آن به تعداد کسانی که دچارش هستند گوناگون باشد. زنگ‌زدگی مغز اغلب با ناآگاهی فردی همراه است؛ هیچ‌کس دوست ندارد و نمی‌پذیرد که مغزش زنگ زده باشد. اما می‌توان از برخی نشانه‌ها دریافت که مغزمان زنگ زده است یا دارد زنگ می‌زند. یک نشانه این است که انسان شجاعت پرسیدن را از دست داده باشد. دیگر آن که شخص نتواند نادانی‌اش درباب بسیاری از امور را بپذیرد. همچنین ناتوانی از شنیدن سخن دیگران نشان می‌دهد که مغز دچار زنگ‌زدگی شده یا دارد می‌شود. با‌این‌حال، شاید مهم‌ترین چیزی که زنگ‌زدگی مغز را نشان می‌دهد، دلبستگی روان‌شناختی آدمی به اندوخته‌های مفهومی‌ و شیوه‌های عملی‌اش باشد. مغزِ کسی که نمی‌خواهد بینش و کنش‌اش را در معرض بازنگری و بازاندیشی قرار دهد، دچار زنگ‌زدگی کامل است. این خطر وجود دارد که شخص در اثر این زنگ‌زدگی دچار مرگ مغزی شود چنان‌که حتی نتواند بفهمد که مغزش دچار زنگ‌زدگی بوده و هست. این حالت اخیر را اغلب «استبداد» می‌نامند. اما چگونه می‌توان این پدیده شوم و بیماری مرگ‌آفرین را درمان کرد یا از پدیدآمدن‌اش پیشگیری نمود؟! دو چیز برای مقابله با زنگ‌زدگی مغز بیش هر چیزی کارآمدند: نخست راستی در گفتار و اندیشه، و دوم رهایی در کردار و رفتار. اگرچه فقط با تمرین همیشگی است که می‌توان این دو ویژگی را چنان نیرومند ساخت که بر زنگ‌زدگی مغز پیروز شوند. تاریخ نشان می‌دهد کسانی که دچار زنگ‌زدگی کامل مغز شده‌اند با کسانی که راستی و رهایی را آموخته‌اند به ستیز برمی‌خیزند. اما حتی اگر ذهن زنگ‌زده در عرصه این ستیز پرزور نماید، اما پیروزی از آن کسی است که راست‌کردار و درست‌گفتار باشد و از بند دروغ و ستم رها شده باشد. راستی و رهایی نه‌تنها مانع‌ از زنگ‌زدگی مغز شخص می‌شوند، بلکه به او کمک می‌کنند تا زنگ‌زدگی مغزهای دیگر را علاج کند. آن‌گاه ذهن‌های انسانی می‌توانند از حصار عادت‌ها و پندارهای مألوف آزاد شوند و در پرتو آزادی به صلح و دوستی و مهربانی بیاندیشند.

@ZarbahangeKherad

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 3 weeks ago