✨دًهــًکــًدًهــً رًمــًانــً ✨

Description
🫶🏻🌼💎
➙ᵂˡ̶ᶜ̶ᴛᴏᶜ̶ᴴ̶ᴬ̶ᴺ̶ᴱˡ̶❰͞🗑⃟🌙͟❱'

↱⋆꯭꯭꯭ٜ Rᵒᵐᵃᶰ🦋꯭꯭꯭⋆꯭ٜ

↱ᴾʳᵒᶠɴᴡʙ↲❰͞🔖⃟🌻❱'

↱ᴹᵁᶻˡᶜǫғʟɪᴡᴍᴏɴ↲❰🎼⃟💺͟❱'

↱ᵀᵉˣᵀ༝ɴᴡʙ↲❰͞🖲⃟🗞❱'

ʟɪɴᴋ: • @Herat_romaan_84 [🖤]࿐'



🚯
تاریخ تاسیس کانال
2023/1/15
1401/10/25
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago

1 day, 6 hours ago
1 day, 11 hours ago

#رمان📚 #ملکه_احساس💙 #پارت_بیستم📖 مه: خوبم به خوبی تو نمیرسم 😂 اورانوس: کارا تولد مه همه خلاصه بابا زنگ زدن لایت دیزاین میایه به شهرک رختا مم همه دگه خلاصه تو هم دعوتی جان کاکا😂😂😂😂 مه:😂😂😂هنوز به یاد تونه مه:( گر چه هروز و شاو به یاد منه باز ای کو گپیو…

1 day, 11 hours ago

#رمان📚

#ملکه_احساس💙

#پارت_بیستم📖

مه: خوبم به خوبی تو نمیرسم 😂
اورانوس: کارا تولد مه همه خلاصه بابا زنگ زدن لایت دیزاین میایه به شهرک رختا مم همه دگه خلاصه تو هم دعوتی جان کاکا😂😂😂😂
مه:😂😂😂هنوز به یاد تونه

مه:( گر چه هروز و شاو به یاد منه باز ای کو گپیو میگه بدتر 😔🥺)
از یک طرف خوشحالم که شاید بتونم اور ببینم یعنی یکبار فقط به گپا مه گوش بده کافر نمیشه بخدا تا ای حد هم نگفتن دگه 😔
بیشتر از روزا  قبل وابسته یو میشم ایر مطمعنم اور مایوم چون ایقزر فکری که مه بزو میکنم و دیونه میشم از دروغ نیه 
مه: جان کاکا البد مایی مردانه هم بگیری؟😂😂

مادر: نه خب جمعه یه تولد ازی همیته بابا تو گفتن مرتکا هم بیاین ما ته شهرکیم کو شما  خانما به بالا به خو تولد و بزن و بگیر کنیم

مه: خوو
اورانوس : احید چیکار میشه یک خواهشی دارم از تو رد نکن 🙏

مه: بگیریم 😂😂
بفرما
اورانوس : سی کو به خو همرنگ رختا عرب ها تیار کن خودی چلتاری چیکار میشه خاطری بیایی به ته تولد مه بابا نمیاین 🥺
مه: عه بیچاره😂😂ایشته دلم بسوخت به تو

اورانوس : میکنی پولیو هم خودم میدم
مه: نه مه دیونه نیوم
اورانوس : خب رختا دگه خو بر خو کن دمی ماستوم بیام و کیک خو قطع کنم ای لباس ها بپوش خودی مه بیا خاطری یکه یوم 🥺

مادر: گناه داره بچه مه بکن سی کو ایشته زاری میکنه یک خوهری داری
به دل خو گفتم خوبه دل  شما بری ازی میسوزه به مه نمیسوزه

مه: خوبه تو تیار کن سی کنم اگه تونستم خوبه
اورانوس : الاااااا😍
مادر میریم سبا که بخریم
مادر: خوبه

کارا تولد همه خلاص شده بود نون هم گپ زدن دگه چیزای که قرار بود بدن هم خریده و تیار کرده اورانوس هم رختا مه بداده بود خیاط تیار کرده بود و اندازه مم بود ایته هم خوشحاله که ۱۸میشه
ای کلون تره یا اندیشه ؟
تولد اندیشه چی  وقته؟🥺😍
مه رختا سرمه یی بر خو کردم ساده و خیلی هم خود خو شیک کردم دگه آخه تولد خوهر منه و قراره امروز باشه بعد از دو هفته آمادگی

“اندیشه”

مه: مادر موها خو ایشته کنم ؟🥺

مادر: همه وا بگذار بیازو موها  تو خیلی  بلنده فرقَ  خو وا کن یکی ایبر بزن یکی اوبر پایین او هم کمی فر بده بالا ها صاف باشه دوتا تارک ها خوردی هم از جلو خو بیرون کن تاج خو هم که بگذاری خیلی لوکس میشه
عالیه: ها ایشته مقبول میشه
مه: تو چی میکنی؟
عالیه: همو رختایی که به عروسی برار شو خو تیار کردم
مه: بوووووو اونا کو خیلی لوکسه
عالیه: خب ها 😂😂
مه: طلا ها خو هم دگه همه خا کردی نقطه نخا گدیشتی
مادر: بیازو خودم😂
مه: عالیه مه برم رختا خو بر خو کنم موها خو تیار کنم بیام پایین موها مه فر میدی ؟
مادر: بیا انی مه میکنم او خاطری خودیو خود خو تیار میکنه مه زودی خلاص میشم
مه:خوبه
برفتم پایین لباس خو بر خو کردم موها خو هم هموته که مادر مه گفتن کردم 
تاج خو وردیشتم دست بوبوجان مه بود بستوند بودم خودی چوری ها خو سه تا انگشتر خو گلوبند خوردی هم مادر مه دیشتن گفتن میدم به گلو خو کن اونا یکی دگم دیشتن
اینا هم همه وردیشتم برفتم بالا هنوز رو خو تیار نکرده بودم
مه: مادر انی بیاییم
مادر مه پایین موها مه تیار کردن  برفتم اتاق مادر خو رو خو هم تیار کردم  کمی چوری ها و انگشتر ها هم بکردم  خودی گلوبندولی تاج خو نکردم گفتم اونجی که رسیدم میکنم
عالیه هم خلاص شده بود بوبوجان هم شهرام و بابا مم که تاحالی  ندیدن مر ایشته چیزی شدم

شهرام از مهمون خونه بیرون شد و ایته با تعجب نگاه کرد
شهرام: سلام عروس خانم دوماد گفتن مه نمیام
مه:😂😂کو بابا مر نبینن زودی بروم منتو خو بپوشم
شهرام: تو همیته چیزی مایی بری؟
مه: ها😂
شهرام: ای دستا و پاها چی میگه؟
مه: 😂خب اینار حالی میپوشونم اونجی  باز بدر  میکنم خاطری ته آینه خود خو یک نگاهی بکردم مقبولی شدم یا نه
شهرام:🥴😒گندِه حروم
مر مادر زن بدن میگوم همیته چیزی مام
مه:😂😂😂😂مه کو گنده یوم مایی همیته زنی؟
شهرام: به مه ایته زنی بدن سر خو از صد جا میشکنم گپا میگی تو هم
مه: تور به ایته زنی بدن دختره مگری از خوشحالی خود خور اعدام کنه😂 تو هم کو به دروغ اسم تو بدر نرفته شهرام رحمانی
شهرام :😂😂
همه ما تیار شدیم مم رفتم حجابی خو پوشیدم و رفتیم شهرک
ته موتر هی خدا خدا میکردم احید ر ببینم باشه خدایا چکار میشه🥺  وقتی پایین شدیم ما راسته رفتیم طرف ساختمان
نبود 😀
دو طبق دیشت طبق اول یک دفتری دیشت از خود شهرک بود طبق دوم هم که زنانه بود ما طبق اول خود خو تیار کردیم و رفتیم بالا تاج خو هم بگذارم یادم نره😉

داخل شدیم دیدیم ازمی جمع فقط مه و مادر مه و عالیه ایته لوکساییم وییی اینا چری خود خو تیار نکردن  😂😂
البته دو سه تا لوکسی بودن
با همه فقط یک سلام علیکی کوتاهی کردیم و شیشتیم که مادر احید بیامادن پیش ما و خیلی چسپ روبوسی و خوش آمد
رو لمبوس مم یک چوچنگ کته کندن که ایشته چیزی شدی تو نظر نشی 😂

🦋📖
@Herat_romaan_84🍷❤️

2 months, 4 weeks ago
2 months, 4 weeks ago

#تورا_در_گوش_خدا_آرزو_کردم?(رمان واقعی) #ساینا‌آوا #پارت‌⁹⁵ اصیل:به عروسی مصطفی دیدم که آمده بودن مادر:آمده بودن مگه کجاین؟ عسل: به گفته مهرسا فرانسه شریف? مادر:خوب پس خارج از کشور ان اما او دختر خارج بم خارج عروس میکنن اصیل جان نه به افغانستان…

2 months, 4 weeks ago

#تورا_در_گوش_خدا_آرزو_کردم*?(رمان واقعی)#ساینا‌آوا#پارت‌*⁹⁵

اصیل:به عروسی مصطفی دیدم که آمده بودن

مادر:آمده بودن مگه کجاین؟

عسل: به گفته مهرسا فرانسه شریف?

مادر:خوب پس خارج از کشور ان
اما او دختر خارج بم خارج عروس میکنن اصیل جان نه به افغانستان

اصیل:خب یکباری بگین ببینین چی میگن ?

بابا:نام خدا نی ک تم عاشق شدی اصیل جان?

اصیل:اگر بگم ها نمیزنین مر؟?

عسل:عدیل ر بزدن که تورم بزنن؟?

اصیل:نه خو ?

بابا:بگذارین یکبار معلوم شه عبدالله خان چی میگه تکلیف عدیل و مهرسا روشن شده باز خدامهربانه

همگی انشاالله گفته دگ بحث خاتمه دادیم
مم شب بخیری گفته رفتم ک خاوشم
سرخو رو تخت گدیشتم و ب ای فکر کردم که مهرسا قبول کنه ب عشق خو میرسم و او وقت میتونم به خیال راحت برم کاراخو اونجی تمام کنم

وقتی صبح بعد از جلسه پریشون بودم ک چیکار کنم بابا مه آمدن شرکت و دلیل ناراحتی مه پرسیدن اول خو نگفتم چیزی اما دگ واقعا دلم به تنگ آمده بود تا ای که همه چیز قصه کردم ب اونا
بابا مم گفتن با پدر مهرسا درمیان میگذارن ببینن چی میگن

حالی مم تمام امیدم به جواب بله و مثبت مهرسا یه که تمام قوت قلب مه هست ❤️
خدا نکنه که جواب منفی بده چون دنیا سرم خراب میشه
امید خو به خدا کردم و همه چیز دست خدا سپردم که میفهمم همیشه هوا مر دیشته حالیم داره

آهنگ مورد علاقه خو پلی کردم و گوش سپردن به آهنگ و همچنان چهره زیبای مهرسا به جلو مه نقش بست

{درگیر عشق تو شدم تو که خوابو خیال شبامی
قید همه چیزو زدم واسه اینکه الان تو باهامی
هر چی تو دنیاست به کنار تو تموم چیزی که میخوامی
وقتی بهت خیره میشم چشام از تو سیر نمیشن
رویای شب های منی تو همونی که عاشقشم
زندگی بی تو واسه من خیلی سخته حتی تصورشم

هر جا که باشی تو فکر توام حس میکنم پیش منی
باور قلب من اینه که ما تا آخرش مال همیم
ماه قشنگ شبام مثل یه خوابی برام

لحظه به لحظه زندگیمو با تو فقط سر میکنم
وقتی تو چشمام زل میزنی عشقتو باور میکنم
هر جوری باشی باهام دنیا رو با تو میخوام

بذار دستتو توی دستم که بدون تو از همه خستم
تو که بهتر از هر کی میدونی تو خیالمی هر جا که هستم
تو چیکار کردی با دلم که تو نگاه اول به تو دل بستم
بذار دستتو توی دستم که بدون تو از همه خستم
تو که بهتر از هر کی میدونی تو خیالمی هر جا که هستم
تو چیکار کردی با دلم که تو نگاه اول به تو دل بستم

هر جا که باشی تو فکر توام حس میکنم پیش منی
باور قلب من اینه که ما تا آخرش مال همیم
ماه قشنگ شبام مثل یه خوابی برام

لحظه به لحظه زندگیمو با تو فقط سر میکنم
وقتی تو چشمام زل میزنی عشقتو باور میکنم
هر جوری باشی باهام دنیا رو با تو میخوام}

با اتمام آهنگ کم کم خواب به چشمامه آمد و با فکر به زیبای قلب خو چشم بستم و به دنیای خواب فرو رفتم و به امید ای که مهرسا ملکه قلبم شه ❤️**

@Herat_romaan_84[?]࿐

3 months ago

روز ششم | #۳۶۵روزبدون‌تو نگران این هستم که بعد از تو دیگه نتونم عشق رو احساس کنم?

3 months ago

داشتن و بدست آوردن چہ طعمے دارد؟
رسیدن و ذوقش چہ؟
شاید حسے مثل زنده شدن دوباره باشہ، یا خواب بعد از خستگے بسیار.
خوش بہ حال آنان کہ تجربہ کرده‌اند،
من همیشہ از آنچہ کہ دوست داشتہ‌ام دور بوده‌ام :)!
?'

@Herat_romaan_84?❤️

3 months ago
3 months, 1 week ago

#تورا_در_گوش_خدا_آرزو_کردم?(رمان واقعی) #ساینا‌آوا #پارت‌⁶⁰ از ای تعمیر دفاعی ک مدل تونلی بود میگذشتی ب محوطه اصلی ته سراینا میرسیدی که تماما مثل باغ بود پر از درخت و گل و بوته ک حالی هم با چیندن میز ها و قسمت مخصوص جایگاه عسل زیبایی یو دو چند شده بود…

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 4 weeks ago