𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago
دارم سریال مانسرز رو میبینم و به یه نتیجهای رسیدم.
تراپیست برادران منندز اگر هنیبال میبود، همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشد.
جدی زندگیم اونقدرا که به خاطرش غر میزنم بد نیست.
خیلی خوشحالم که ۶ سال پیش توی اون گپ روبیکا با اون دختر خوشگله آشنا شدم و هنوزم که هنوزم دخترم صداش میکنم.
خیلی خوشحالم که ۵ سال پیش رفتم پیوی اون دختر رندوم و ازش خواستم یادم بده چه جوری با گوشپاککن سیگار بکشم و شد بست فرندم.
خیلی خوشحالم که اون یاروی هات اومد پیوی روبیکام و گفت باید با هم یه گپ یدکی بزنیم که اگر گپ اصلی رو به خاطر چیز بازیای حسین گلدون از دست دادیم، هم رو گم نکنیم و بعد این فم درست شد.
خیلی خوشحالم که تو مدرسه از اون دختر شیرازیه خواستم بهم ریاضی یاد بده و وقتی ازم پرسید "عدد زوج رو چه جوری مینویسن" گفتم "با مداد؟"
خیلی خوشحالم که توی تلگرام خیلی رندوم رفتم ناشناس اون پسر خوشگله و از اون به بعد پدر صداش کردم.
خیلی خوشحالم که پسر خوشگله منو با دوستای دیگش آشنا کرد و بعد یه اسپات برای خودمون توی اصفهان پیدا کردیم و مجمع رو ساختیم.
سلام!
رشت.
کجای شماله عکسا
داستایفسکی در شیاطین راجع به نیکلای واسیه والدوویچ(اگر درست یادم باشه) هر دو خط یک بار: جذاب بود. خیلی جذاب بود. به قمر بنیهاشم که مرد جوان جذابی بود.
داستایفسکی در برادران کارامازوف راجع به آلیوشا: چشماش خاکستری تیره بودن و گونههاش قرمز. خیلی خوشگل بود. قدش بلند بود. به چشماش اشاره کردم؟
لطفا اون تابستونی که توش وقت داشتیم با یکتا ۴ ساعت توی کال حرف بزنیم رو بهم برگدونید...
شب سردی بود. مدتهاست که شبهای سرد، پیاپی روانم را میخراشند. سرمای آن شب، اما، جور دیگری مینمایید. بوی تعفن نفسهایم نبود که استشمام میکردم؛ بوی آش رشتهی داغ مادرم و کتابهای کتابخانهی پدری را میداد.
دست کردم در جیب و بستهی سیگار را بیرون کشیدم. تمام شده بود. کی تمامش کرده بودم؟ یحتمل کار آن دیگران بوده. دیگرانی که این اواخر زیاد در کوچه و پس کوچههای جانم میبینمشان. غریبههای تکه و پاره شدهی خیال آشنای خودم.
نشستم بر سکوی نزدیک نانوایی سر راهم. نفسی کشیدم و هوا را، که پس از مدتها بالاخره کمی پاک شده، به ریههایم نشاندم. سوختند و ناله و نفرین نسارم کردند؛ گویا که حتی پارهی کوچکی از من هم رغبتی به پایان رنج ندارد. حماقت میخروشد در جای به جای خون من.
از کنار دستم کسی صدایش را صاف کرد. برگشتم و پیرمردی را دیدم. کی اینجا نشست؟ نمیدانستم. سیگاری به لب و دفتر و رواننویسی به دست، داشت زیر نور چراغ نانوایی مینوشت. چه؟ نمیدانستم. حتی هنوز هم نمیدانم. چشمهایم عادت به پاکی هوا ندارند.
نیم ساعتی نوشت. من هم نیم ساعتی تلاش کردم بفهمم چه نوشت. او نوشت و تمامش کرد؛ اما من هیچ ندیدم. سیگارش خیلی وقت پیش تمام شده بود. خاکسترها لای دفترش ریخته بودند. دفتر را با همان خاکسترهای سیگار لایش بست و بلند شد. کت بلندش را تکاند و بالاخره نگاهی به من انداخت. زل زد به چشمانم؛ من هم زل زدم به چشمانش. گمان کنم نیم ساعتی هم مشغول این کار بودیم.
یک دفعه نگاهش را برید و و دوباره نشست کنار من. سیگاری از جیب در آورد و رواننویس قبلی را. چیزی نوشت. باز هم ندیدم چه. برگشت طرفم و سیگار را در دستم گذاشت. بعد هم بلند شد و رفت. این دفعه دیگر واقعا رفت. رفت که رفت که رفت.
از بالای سرم صدای نانوا را شنیدم:《مرد بیچاره. هنوز دنبال اوست.》
گفتم:《دنبال که؟》
گفت:《نمیدانم. فکر نکنم کس دیگری هم بداند. فقط خودش میداند او کیست. در پی یافتنش پیر شد.》
به سیگار در دستم نگاه کردم. پیرمرد بر رویش نوشته بود "شاید امروز اینجا بمیرم و آقای نویسنده را به عزای خود بنشانم."
خواستم روشنش کنم. دوباره به گند بکشم هر نفس تازهای را که به تنم راه دادم. اما نشد. دستم به فندک نمیرفت. شاید چون بالاخره سرما برایم گرم شده بود؛ شاید هم به خاطر اوی گمشدهی پیرمرد قلم به دست. یا شاید... شاید به خاطر خودم. شاید روشنش نکردم تا خاطراتم با آن نسوزد و به دنبال اوی پیرمرد راهی ناکجاآباد دور نشود.
-از دعواهای ذهنی نیک.
(با حضور افتخاری پیرمرد آینده و اویی که به دنبالش جهان را طی کرده.)
به قرآن قسم که متالیکا فقط مستر اف پاپپتز و اینتر سندمن نیست...
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago