من هنوز در کمینم!
آری،هنوز! یک خط نور، لوله‌ی تفنگم را تا عمق،
روشن ساخته. شب بود! شب می‌شود! شب است! من زمان را در این دالان روشن، دیوانه خواهم کرد!
(بیژن الهی)
@Absence_1

از فریادِ خود خسته شده‌ام و گلوی من مخدوش شده و چشمانم از انتظارِ خدا تار گردیده است.

#مزامیر_داوود
@life_isart

وقتی با تو حرف می‌زنم، انگار آن بخش از وجودم که حفظم می‌کند مرا وامی‌نهد و بی‌حفاظم می‌گذارد و بسیار آسیب‌پذیر می‌شوم. این بخش از من به کجا روان است؟ به خاطرِ توست که از من رو برگردانده؟

انتظار فراموشی
#موریس_بلانشو

@life_isart

جوانی‌ِ تو
مالِ علف‌هایی بود
که خشّ‌وخشّ می‌کردند و خواب نمی‌دیدند...

اکنون رؤیا
پیرم می‌کند.

علفِ ایّام، دیدن
‌بیژن الهی

@life_isart

@life_isart

پلک نداشتند "چشمانش"
دو "لب" بودند که می‌خندیدند...

#کامل_الشناوی
ترجمه: سعید هلیچی

نوروز پیروز ♡

شب‌ چره

اکنون
خاموش‌ترین زبان‌ها را در کام دارم،
با پرنده‌یی در ترک خویش
که هجاها را به‌یاد نمی‌آورد
                                   می‌رانم
                                   می‌رانم
از بهار چیزی به منقار ندارم
از شرم منتظران به کجا بگریزم
هر شب
     همه شب
در تمامی سردابه‌های جهان
زنی که نام مرا به تلاوت نشسته است
هر شب
   همه شب
در تمامی محراب‌ها
بوی مذهبی که اندوهگینم می‌کند.
ای آبروی اندوه من
سقوط مرا اینک، از ابرها ببین
چونان باژگونه بلوطی
                     که بر چشم پرنده‌یی.
بر کدامین رودبار می‌راندم
                            هر روز
                                همه روز
با مردی که در کنار من
مه صبحگاهی را پارو می‌کرد
در آواز خروسان
                  هر صبح
                           همه صبح
به کدامین تفرج می‌رفتم
با لبخنده‌یی از مادر
که به‌همراه می‌بردم.
اینک شیهه‌ی اسب است که شب چره را مرصع می‌کند
و ترکه‌ی چوپانان
که مرا به فرود آمدن علامتی می‌دهد.

#هوشنگ_چالنگی

@life_isart

The Rape of Europa, 1908.

#Felix_Vallotton

@life_isart