?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago
- حالت خوب نیست؟
- نگران نباش. کمی دیگه خوب میشم؛ چند روز دیگه... شاید چند هفته دیگه. خیلی هم مهم نیست البته.
به نظرم یکی از لذتهای آهنگسازی این باشد که با واژه یا جملهای مواجه میشوی و برای آن قطعهای میسازی. شاید هم برعکس.
مثل همین کار یان تیرسن؛ امروز دَدی را دیدم.
پایان جمعهای که میتوانست با خود چیزی شبیه اشتیاق نزدیک شدن به سال جدید را داشته باشد. نداشت اما... ندارد.
اولین نفرها خیلی مهم هستند؛
اولین نفرهایی که اگر گرفتار میشوی، اگر خسته میشوی، اگر بیرمق میشوی، اگر خالی میشوی، اگر بیحوصله میشوی و اگر ناتوان میشوی، به سراغت میآیند تا دوباره باشی. اولین نفرها خیلی مهم هستند. شاید که معنای زندگی نسبتی داشته باشد با همین اولین نفرها.
- دوستت دارم.
- چه جوری؟
- جوری که بزرگترین اشتباهم باشی.
از آخرین ساعتهای جمعهای که مثلا میشد اینگونه خوشحال شد؛
- سه تا جمعه دیگه بیاد بعدش عید شده.
حال و احوال اینروزهای خیلیهامون؛
چطوری؟
- خوبم.
- خوبِ خوب؟
- اوهوم... فقط خوشحال نیستم.
شاید که درخت در تنهایی درختتر باشد. شاید.
اما آدم در تنهایی آدمتر نیست...
آدم به شنیدن و شنیده شدن، به دیدن و دیده شدن، به دوست داشتن و دوست داشته شدن، به بوسیدن و بوسیده شدن نیازمند است و به آغوش.
عصر جمعه از سرزمین ثروت و آلوده در حال و هوای اندوه و بی برقی!
به نفیسه بگو نگران نباشه
از جلوی کیوسک نیروی انتظامی خانهی سفیر بولیوی که رد شدم یکی صدایم کرد: «مهندس... مهندس»
سرباز نگهبان خانه بود.
- شما طبقه سوم این آپارتمان میشینید دیگه؟
با دست به خانهی ما اشاره کرد.
جواب دادم: بله.
از توی جیب پیراهنش یک پاکت نامه درآورد.
- جمالی اینو داد گفت بدم به شما. گفت بده به مهندس.
پرسیدم: جمالی کیه؟
کلاه را روی سرش جابجا کرد و با خنده گفت: جمالی دیگه. بچه آبادانه. قشنگ میرقصه!
لبخند زدم و پرسیدم: خودش کجاست پس؟
سرباز برگشت توی اطاقک نگهبانی. از همانجا از پشت شیشه گفت: تبعید شد مرز. ترک پست کرده بود.
نزدیک کیوسک شدم.
- چرا تبعید؟
- مثل اینکه تو باغ نیستی مهندس! نگهبانی از خونهی سفیر مثل نگهبانی از ناموسه. ناموس هم که میدونی دیگه. اسلحه. باید مراقبش بود. سربازی نرفتی حتماً.
کلاه را از روی سرش برداشت و گفت: وقتی برگشت سر پست، مست بوده دهن سرویس. مستِ مست.
پشت چراغ قرمز، پاکت نامه را باز میکنم. اگر گلفروش سر چهارراه نمیزد به شیشهی ماشین حتما متوجه نمیشدم سه چراغ، سبز و قرمز شده است و من غرق که نه، گم شدهام لابلای کلمات و جملات سرباز وظیفه سهراب جمالی، بچهی آبادان؛
آقای مهندس سلام
من خیلی نامه نوشتن بلد نیستم. یعنی تا به حال نامه ننوشتم. حتما باید اولش حال و احوال میکردم. اما بیخیال کوکا. واقعا دمت گرم. اون شب به من خیلی خوش گذشت. یعنی بهترین شب عمرم بود.
آقای مهندس. من تا حالا پارتی نرفته بودم. دروغ چرا؟ مهمونی و به قول شما تهرونیها دورهمی و عرقخوری چرا. اما پارتی نه. دختر و پسر قاطی با هم بزن و برقص نه. رقص نور و مشروب خارجی نه. چه حال خوبی داشت اون شب. الان که دارم این نامه را مینویسم همه چی جلوی چشمم داره رژه میره. دم نفیسه هم گرم که اومد گفت سرباز دوست داری با ما بیای پارتی؟ بعد هم که انگار رفیق جینک بود و نگذاشت غریبه باشم و چهقدر با هم رقصیدیم. دیگه حتماً اینجاهاشو خودتون دیدید. تا خود صبح میتونستم با نفیسه برقصم. باز هم دم شما گرم. احتمالا رمضانی که این نامه را به شما میده بگه تبعید شدم. ارزشش را داشت. یعنی اون شب ارزش تبعید به هرجایی را داشت.
آقای مهندس کاش وقتی تبعید و سربازی تموم شد یک بار دیگه بیام خونتون و یه پارتی دیگه ولی همه چی با من.
کوکا یه زحمت هم بکش و به نفیسه بگو اولین فرصت بهش زنگ میزنم. به نفیسه بگو نگران نباشه. چاکریم رئیس.
نامه را میگذارم روی صندلی و هر چه مرور میکنم بین مهمانیهای آن شب نفیسه یادم نمیآید.
شب به همهی بچهها زنگ میزنم و پیام میدهم؛ هیچ نفیسهای شب پارتی نداشتیم و آن سرباز هم با همه رقصیده بود. کسی هم یادش نیامد به سهراب جمالی گفته باشد «سرباز دوست داری با ما بیای پارتی؟»
بیخیال ماجرا شدم تا چند روز بعد که از سرباز نگهبان خانهی سفیر، سراغ رمضانی را گرفتم. همان که نامه را رسانده بود.
سرباز از پشت شیشه گفت رمضانی رفت مرخصی پایان دوره و تا یک ماه نمیاد.
بعد پرسیدم: جمالی را میشناختی؟
جواب داد: همون که تبعید شد؟ قشنگ میرقصید؟
با خوشحالی و حتما لبخندی به صورت گفتم: بله. بله. بچه آبادان.
سرباز از جا بلند شد آمد بیرون. نزدیک شد. بغلم کرد و گفت: تسلیت میگم. قوم و خویشت بود؟
میپرسم: چطور؟
برگشت داخل کیوسک و از پشت شیشه گفت: اتوبوسی که باهاش میرفت تبعید، تصادف کرد. از بین اون همه مسافر فقط جمالی مرد. باورت میشه؟
مادربزرگم همیشه میگفت: جوری دوست داشتن، نسبت زیادی دارد با کشفِ جزییاتی از او که دیگران ندیدهاند... نمیبینند.
مثلا وقتی لبخند میزند منحنی ظریف و باریکی سمت راست صورتش شکل میگیرد.
یا بغض که میکند قبل از تغییر تُن صدا چشمهایش نمناک میشود.
و آنجاها که خیلی خوشحال است سینهای دوستت دارم را شکل دیگری میگوید.
گاهی نمیشود و همین گاهیها هستند که رنگ دیگری به زندگی میدهند انگار.
و ما اهالی خاورمیانه چه تعداد زیاد، دور از همین گاهیها...
مثل گاهی وطن
گاهی آغوش
گاهی بیاسترس جنگ
گاهی عصر یک روز پاییز با تو
گاهی شادی
گاهی لبخند
لینک ثبتنام برای لاتاری ۲۰۲۵ ماراتن برلین:
https://www.bmw-berlin-marathon.com/en/registration/registration-information
ما ناگزیر هستیم به خیالپردازی با آنها که جوری دوستشان داریم. حتی اگر اتفاق نیفتد آن خیالِ دورِ شاید هم محال. مثلاً رفتن به بوداپست، صعود سبلان، تماشای غروب تاج محل، دیدن آسیابهای هلند، دویدن در ماراتن پاریس، گم شدن در کوچههای استانبول، برنزه شدن در ساحل درکِ کنارک و...
اینخیالها هستند که غریق نجاتمان میشوند برای زنده ماندن و ادامه دادن و دوست داشتن و دوستداشته شدن هم.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 4 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago