۲۰ ردفلگ در دختران❌

‏۱- دختری که بددهنه و خیلی راحت فحش های رکیک جنسی میده (نشانه ای از لولیدن زیاد در بین پسرهای تاکسیک و بادی کانت بالا)
‏۲-دختری که از بچه ها متنفره
‏۳-دختری که اضافه وزن داره
‏۴-دختری که از Lgbtqحمایت میکنه
‏۵-دختری که از آشپزی بدش میاد
‏۶-دختری که بیش از حد آرایش میکنه
‏۷-دختری که عکس کون و ممه شو بشکل نود پست عمومی میکنه
‏۸-دختری که اتئیسته و بخدا اعتقادی نداره
‏۹-دختری که عاشق سلبریتی هاست و بشدت حرفها و کارشونو دنبال و تقلید میکنه
‏۱۰-دختری که پیچ پابلیک اینستاگرام با عکسای شخصی و سکسی داره
‏۱۱-دختری که فالوور بالایی در پیج شخصی داره
‏۱۲-دختری که اکانت تیک تاک داره
‏۱۳-دختری که شغل و تحصیلاتش براش مهم تر از خانواده ست
‏۱۴-دختری که جاست فرند پسر داره
‏۱۵-دختری که دوستان دختر جنده یا سکس ورکر داره
‏۱۶-دختری که با اکسش هنوز در ارتباطه
‏۱۷-دختری که به پت خونگی خودش میگه بچه ام/پسرم/دخترم!
‏۱۸-دختری که فمنیسته
‏۱۹- دختری که از دکتر امیر سلیمانی متنفره?

۲۰-دختری که(اینو شما بگید)

#دکتر_امیر_سلیمانی

?️ روند نابودی ازدواج و جمعیت ایران با دانشگاه رفتن دخترها:

?دختر ۴ سال می‌ره دانشگاه
توقع و خواسته‌هاش بالا میره
زمان تحصیل هم که خواستگار قبول نمیکنه
چون در حال شکافتن هسته‌ی اتم در دانشگاهه و نیاز به تمرکز داره
بعد دیگه خواستگار زیر فوق لیسانس و دکتری قبول نمی‌کنه

?بعد پسره اگه بخواد فوق لیسانس بگیره و سربازی هم بره، کم کم ۲۶ سالش شده
حالا باید بره دنبال کار
۵,۶ سال کار کنه تا بتونه به یه حداقل برسه
حالا دختره تو این فاصله بیکار نمی‌مونه که، میره ارشدش رو هم میگیره
اگه یه کار هم پیدا کنه که دیگه تمام
چند سالی با کار سرگرم میشه

?حالا یه دختر داریم که ۲۷,۸ سالش شده
شاد و خوشحاله
سرکار میره
احتمالا ماشین خریده
فوق لیسانس داره
و دیگه الان به کمتر از پادشاه ورامین راضی نیست
و یه پسر ۳۲ ساله داریم که احتمالا ۶,۷ سال زندگیش تو دانشگاه تباه شده و هسته‌ی اتم رو نتونسته بشکافه تو دانشگاه
با بدبختی رفته سربازی

?چند سالی درگیر کار بوده تا خودش رو پیدا کنه
تازه به زور ماشین یا موتور خریده
نمیتونه سرویس طلا بخره
نمیتونه چند صد میلیون پول عروسی بده
و کت و شلوار دامادیش رو هم به زور میخره
البته که افسرده هم هست و میلی به تشکیل خانواده نداره، چون خودش رو در یک رقابت کاملا نابرابر میبینه

?این پسر هیچ وقت به اون دختر با اون توقعات نخواهد رسید
دختر در توهم اینکه بالاخره یه کسی شده برا خودش دونه دونه خواستگارها رو رد میکنه و کم‌کم وارد ۳۰ سالگی میشه
انتخاب‌ها محدود میشه
کمتر پسری رغبت میکنه با یک خانم ۳۲,۳۳ ساله ازدواج کنه
و این چرخه‌ی باطل برای جوون‌هامون تکرار میشه

?افزایش سن ازدواج
? شیوع فساد و فحشای عظیم ناشی از عدم ازدواج
?ایجاد توقعات فضایی و افزایش آمار طلاق
?پیری جمعیت
?بحران جمعیت
?بحران اقتصادی ناشی از پیری جمعیت

?تنها گوشه‌ای از نتایج اتخاذ سیاست‌های غلط توسط دولت‌ها و پذیرفتن فرهنگ‌های غلط توسط مردم ماست؛ چوب رو خوردیم بدم خوردیم، جاش هم کبود شده ولی فعلا داغیم دردش رو نمی‌فهمیم

#دانشگاه_اسراف_عمر
#ازدواج_در_وقت_نیاز

خانم اکرم نام پدر ذبیح الله شماها جوابگو ندارید هر شب گوشی تلفن رو برمیدارید این همه چاپلوسی این زنیکه مینا مددی رو می کنید یکی دو سال قبل هر شب زنگ میزدی هی دروغ دلنگ سرهم میکردی فکرت اینطور بود مینا مددى يشب بهت میگه بیا این یک مشت الماس برای تو نگون بخت حتى چند بار این مینا با تو دعوا کرد چه چیزایی بهت گفت که من فکر میکردم دیگه زنگ نمیزنی اما در كمال تعجب فردا شب باز زنگ میزدی و طبق روال گذشته چاپلوسی و اینجور کارها اما نمیدونم چی شد چند ماهی هست که زنگ نزدی

هلپ بخاطر چپ کردن ماشین تعطیل میشن؟?

عکس شماره ۷

شب چله در میاندوآب ، چله تون مبارک

برای لایک کردن عضو کانال شوید?

@miandoab_khabar

مخاطبانی که پیگیر تعطیلی مدارس میاندوآب هستند ،فردا تعطیل #نیست

کشورای اروپایی خودکشی توشون زیاده بعد یه گروه کره ای نام بی تی استو استخدام کردن که بیاد برای اینا اجرا کنه تا خودکشی نکنن
ولی سازمان ملل بعدا فهمید و گفت اینا کلاهبردار بودن و با سازمان های همجنس‌بازی و دگرباشی قرداد داشتن

ماجرای ماریه، یکی دیگر از همسران محمد، و آیه ای که در این مورد نازل شده، هم انتقاد برخی را که معتقدند محمد این آیات را به نفع خودش ساخته است، را برانگیخته است. ماجرای ماریه از این قرار است که توجه محمد به ماریه و شایستگی‌های این بانو حساسیت برخی از زنان پیامبر…

محمد بن عبدالله در آیه ۵۰ سوره احزاب، برای خود، حق آزادی کامل در ازدواج با زنان، قائل می‌شود؛ ولی چون یکی از زنانش یعنی عایشه و نیز برخی از افراد دیگر، اعتراض می‌کنند که این چه خدایی است که تو را در استفاده بدون قید و شرط از زنان، آزاد می‌گذارد، فوراً آیه…

راستش نمی‌فهمم چرا هیچ وقت نمی‌تونم کسی رو برای خودم نگه دارم.
احساس می‌کنم هرباری که یکی رو درخشنده می‌بینم، تک به تک انسان های تاریک و پوچ قسم میخورن که اون رو ازم بگیرن.
درک نمی‌کنم، چطور میتونن اینقدر بی رحمانه جای منو بگیرن؟
نمی‌دونم، شاید اینقدر کوچیکم که درون خاطرات چهار دیواری مدرسه گم شدم، شاید هم خیلی کوچیک ترم، اینقدر کوچیک که تو هیچ وقت منو ندیدی، بخاطر همین از روم رد شدی و رفتی.
شاید هم تقصیر خودمه، شاید هیچ وقت جایگاه خاصی نداشتم.
یا شاید خودم خاص نیستم، چون هیچ چیز درخشنده ای از خودم ندارم، هیچ چیزی از خودم برای ارائه ندارم
حتی چیز هایی که می‌نویسم فقط یک تقلید بی ارزش از متن های به سرقت رسیده هست.