تفسیرِ صبح مثنوی

لیریک:
ببین
زندگی‌ رو شروع کن
تازه جوونی‌
پاتو از روزگار برندار
از زندگی…؛
؛…نترس!؛

ریفرنس به دیالوگ استاد عزت لله انتظامی

.
.
.

لیریک:
یکی‌ بود یکی‌ نبود
دیگه نبود گنبد کبود
جاش آسمون‌خراش داشت قد بلندشو…

اینجا قافعلی به چیزی که اکثر ما به گوشمان
خورده؛یکی بود یکی نبود،زیر گنبد کبود اشاره میکنه که بعدش هر داستانی شروع میشه.

اما اینجا گنبد کبودی در کار نیست چون اکثراٌ دچار مُدرنیته شدیم و چیز های جدید جای چیزهای قدیمی رو گرفته.

@fan_shapur • شین

امروز سالگرد علی رسولی کارگردان خلاق کشورمونه که بر اثرسانحه‌ رانندگی دار فانی را درسن۲۲سالگی وداع گفت.
@fan_shapur • الف

مهر و رها، مقدمه:

همونطور که معلومه داستان دوتا پسر همجنسگرا هستش که اول یکیشون به اسم مهر از دومین شخصیت داستان که رها باشه و همکلاسیش هم هست خوشش میاد.
البته اخرهای تِرَک فدائی میگه که جفتشون کلاس کشتی میرفتن.

درادامه داستان دارک‌تر میشه و خود فدائی هم میگه که: 

از اینجایه ترانه تنگ میشه طناب شعر

هم خانواده مهر و هم خانواده رها میخوان که برای بچه هاشون دنبال همسر بگردن

(اونا به مهریه فکر میکنن رها به مهر. رها بزرگ شده‌ئو قد کشیده بابا زود میخواد براش زن بگیره.)

ادامه فدائی اشاره میکنه هرکسی باید ازادی عقیده، تن و بدن خودش رو داشته باشه و بتونه زندگی خودش رو هرطوری که میخواد پیش ببره، ولی خب اینطوری نمیشه.

مثل حس ماه‌ئو ماهیه برکه

این یعنی رابطشون رابطه‌ی خیالی شده و نمیتونن باهم باشن.

فدائی با یه پانچ‌لاین و استعاره خیلی تمیز میگه که هیچکس نمیتونه سرنوشت خودش رو انتخاب کنه و سرنوشتِ کسی دست خودشون نیست؛

رویاهاشون دستِ تقدیره ولی یه مار خوابیده تو استین قصه

باهم بودنشونو سپردن به دست تقدیر چون توانایی مقابله با جامعه کهنه فکر رو ندارن.
ته رابطه به بن بست میخورن و نمیتونن باهم باشن

در ادامه متوجه میشیم که مهر خودکشی کرده با توجه به دو لاینِ:

شیرجه زد توی چشم زمین

قرمزی اب از خون مهره

تو پخش پایانی داستان فدائی زندگی رها رو توضیح میده که اونم به فکر خودکشیه و مرگ واسش دیگه مهم نیست.

رها با عزرائیل سیگار کشیده

و ناراحته‌تو هرچیزی اونو یاد مهر میندازه.

نگاه میکرد به بازتاب خورشید، یاد مهر میوفتاد تو رختکن باشگاه کشتی.

عاشق پلک نمیزنه که غبار رفتن یار فرو بره تو چشمش.

@Fan_shapur • شین

یادی کنیم از توییت حماسی گلادیاتور
@fan_shapur • الف

عکس قدیمیه فقط تازه منتشر شده
@Fan_Shapur • رلیشن

دوستان قضیه اونجا جالب تر میشه که این حرومزاده وقتی رفسنجانی میاد سقز یکی از گوسفنداشو براش قربونی میکنه...

@fan_shapur • چریک

میبینم آن شکفتنِ شادی را
پروازِ بلند آدمیزادی را
آن جشنِ بزرگ روز آزادی را.....

@fan_shapur • چریک

#تحلیل_تفسیر
ترک : تهران

هرسال دهن باز میکنه زخمای قدیمی
انگار گوشواره زیر برفه

در این شاه بیت از فدایی
زخماشو به گوشواره زیر برف تشبیه میکنه  

که منظورش اینه که وقتی یه گوشواره زیر برف باشه با اب شدن برفا دوباره اون زخم (گوشواره ) معلوم میشه و با اومدن برف پنهان

@Fan_Shapur • علی