Mirror

Description
اشعارم اختیاری نیست باور کن! وقتی به تو فکر می‌کنم
قرار نیست به هر اندازه‌ای عشق می‌ورزیم، به همان اندازه عشق دریافت کنیم!

رمانِ نامه‌ای برای او
شعر
دلنوشته
دکلمه

کانال دست نوشته‌ های صدام "عرب"
حضور تان باعث افتخار ماست!

ارتباط با ما: @Sadam_Arab
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

1 month, 2 weeks ago

بدون اعتماد وقتی کسی که خانه می‌سازد
نمی‌دانی که او یک خانه‌ی موریانه می‌سازد

مرا دیوانه و احمق گمان کردی نمی‌دانم
گمانت بوسه‌ی از لب، تو را دُردانه می‌سازد

تمام خاطرات خوب ما را آتش افروختی
خیانت از تو یک معشوق بی شرمانه می‌سازد

مرا آن رفتن و بوسیدنت در پیش چشمانم
اگر چه زوب می‌گردم ولی مردانه می‌سازد

بگویی من خر ام، دیوانه… اما دوستت دارم
همین‌ دیوانه بودن ها مرا دیوانه می‌ساز‌

#غزل

صدام "عرب"

Mirror

1 month, 2 weeks ago

چشم او چیزی عجیبی‌ که خدا می‌داند
نگه‌اش هم‌چو رقیبی که خدا می‌داند

لب و رخسار او اندازه‌ی اقیانوس ها
غرق آن مرد نجیبی که خدا می‌داند

حال دل را چه کسی شرح دهد ای مردم
دل من برده حبیبی که خدا می‌داند

قرص افسردگی است بوسه‌ی جانانه‌ی او
شده بر من چه طبیبی که خدا می‌داند

ابروانش بخدا قصد به کشتن دارند
بسته ما را به صلیبی که خدا می‌داند

خنده اش شعر، صدایش غزل زندگی‌ام
یار دُردانه ادیبی که خدا می‌داند

#غزل

صدام "عرب"

Mirror

1 month, 2 weeks ago

آرام آرام قدم بر می‌دارم
در جا‌ه‌ای خالی
با خودم شعر می‌خوانم
از هوای سردی که با برف یکجا شده
فضا را پر از لذت می‌سازد
من هم لذت می‌برم!
از دستگاه سیار قهوه که فروشنده‌ای آن مرد میان سال
با چهره‌ی بشاش و سرشار از انرژی… داشت، قهوه‌ای گرفتم!
برف ها را نگاه می‌کردم
چقدر صبورانه، خون سر و آرام…
بدون اینکه با یکدیگر درگیر شوند، سمت زمین می‌آمدند!
انگار همه فهمیدند که آخر خط به کجاست!
حواسم به تک تکِ برف ها بود!
از باریدن برف ها به درک بیشتری رسیدم
اینکه گاهی باید خودمان را به رها کنیم، عجله‌ی در کار نیست!
چه بخواهیم یا نه به اتنهای جاده می‌رسیم اما چه بهتر می‌شود
با اینکه به ختم جاده رسیدیم از مسیر لذت برده باشیم!
غرق در فکر بودم و قدم می‌زدم
با صدای ماشین حواسم جمع شد
و پرنده های افکارم خاموش شدند تا بتوانم از محیط آگاه شوم!
به پایان جاده رسیده بودم
قهوه سرد شده از دهن افتاده بود
متوجه شدم شاگرد خوبی نبودم
بیشتر از اینکه از مسیر لذت ببرم
غرق خودم بودم!

صدام "عرب"

Mirror

1 month, 3 weeks ago

من خودم هم از تنهایی می‌ترسیدم
از نبودن ها
نفهمیدن ها
نپرسیدن ها
نماندن ها
مگر چه شد!؟

گذشت!
گذشت نه!
نبودن مهم نیست!
نفهمیدن مهم نیست!
نپرسیدن مهم نیست!
نماندن مهم نیست!

حال ما هم‌چنان برای هیچ کسی مهم نیست!
در گذر زمان همه چیز را پی خواهیم برد
و جذابیت داستان بر می‌گردد به آنجایی که الزایمر نگیریم!
فراموش نکنیم چه کسی، چقدر، تا چه زمانی، در حالی که خودش چه حال داشت… ماند و چه کسانی با چه جایگاه های، چه کار هایی که نکردند!

صدام "عرب"

Mirror

1 month, 3 weeks ago

تن زخمی، دل غمگین، دو چشم آتشین دارم
مگر لب های من خندان، سخن های شیرین دارم

نمک پاشیده اند در لا به‌لای زخم های من
نمک منت گذاری کرده گوید: آیودین دارم

چنان ایام دلتنگی، خوش و خندان و شیرین است
که از ترس دیابت بر دو دستم انسولین دارم

نباشد اعتباری بر رفیق و آشنا و عشق
شکستن اعتبارم را، روانِ شرم‌گین دارم

برای دوستانم بعد از این صلحی نمی‌خواهم
دگر آماده‌ی جنگم برای شان کمین دارم!

نه خندانم، نه گریانم، نه میمیرم، نه میمانم…
به آستین اژدهاری دارم و این را یقین دارم

#غزل

صدام "عرب"

Mirror

1 month, 3 weeks ago

دوباره می‌برم بر دفتر و دیوان یورش را
بسوزانم تمام خاطرات خوب و فاحش را

به سمت خانه‌ی خود می‌روم اما نمی‌دانم
چرا باید کنم آماده‌ی یک جنگ ارتش را

سوالاتی درون ذهن خود دارم ولی هرگز
نمی‌دانم برای من که می‌گوید پرسش را

درون کلبه‌‌ام جنگی میان دوستانم است
روانم خسته، حالم بد ، شکستن هر چه ارزش را…

برای اهل این خانه دگر کافی نمی‌باشد
نوازش، ارزش و بخشش، نمی‌دانند خواهش را

صداقت پایه‌ی بنیاد یی در این جماعت نیست
چه باید کرد حالا که نمی‌دانند سازش را

همه دنبال خود بینی، همه دنبال فرسایش
یکی از دیگری بد تر، نمی‌دانند رنجش را

صداقت هم، اطاعت هم، شفاعت هم، نزاکت هم…
حرام این جماعت شد دگر ببنند رانش را

#غزل

صدام "عرب"

Mirror

2 months ago

مگر او هم کارش ره بلد بود…
خوب هم بلد بود!
تا می‌دید می‌خواهم روی پا شوم
می‌آمد و زلزله‌ی بر پا کرده
دل و جان ره گرفته می‌رفت
جالب این‌جاست
که دوباره هوای آمدن به سرش هست
اما این‌بار جایی که می‌خواهد برگردد
خودم هم نیستم…
گفتم برنگرد
نشنید
حالا چه باید شود؟
دوباره به آغوش من بر خواهد گشت…
نخیر!
دگر مرا با او کاری نیست
کینه‌ی ندارم
اما
الزایمر هم ندارم
زیاد پیر هم نشدم
عقل هم سر جایش است
راهی برای بازگشت نیست!
این‌بار نه تنها جاده مسدود است
بلکه جاده کامل از بین رفته
باید مسرش را عوض کند
سوی کسانی که در نبودم بودند!

صدام "عرب"

Mirror

2 months ago

مثال برگ های خسته و زرد
به دست های نرم غصه و غم
سپرده ام خود را
تا که خاک می‌شوم به روی زمین
دلم به رنج ها گرفتار است
کاش امسال کنارم می‌بود
کاش چشمان مرا می‌بوسید
کاش در اوج همه دل‌تنگی
امیدی بر دل تنگم می‌شد
تا که پاییز قشنگ می‌شد و من
به دست های سفید و نازش
به عمق چشم های مشکی او
غرق در مهر، لطافت
بدون علت و حسرت
بدون منت و محنت
بدون ذلت و زحمت
بدون پوزش و خواهش
بدون کاهشِ تابش
بدون گفتن و رفتن
من و آن بلند بانو
من و آن کمند گیسو
من و آن…
کنار ساحل
غروب جمعه و قهوه

تصورش چقدر زیباست نه!؟
به انتظار او نخواهم ماند؟
من که می‌مانم اگر این دل تنگ
تا به پاییز دگر در نفسش
باد و باران
گل و خاک
روی سنگ این دل من
نفشارد بیشتر
تا از قبر برون آیم من…

صدام "عرب"

Mirror

2 months ago

گاهی آفتاب هم خسته می‌شود
دل می‌برد و بغض می‌کند
از همه چیز
به ابر ها پناه می‌برد
پنهان می‌شود و آنقدر می‌نالد
تا اشک ابر ها جاری می‌شود
مهتاب هم با آن همه دلبر بودن
گاهی خراب‌کار است…
سوختن آفتاب دلیل نمی‌شود
تا مهتاب برایش دلبر خوبی باشد

صدام "عرب"

Mirror

2 months ago

در دل شب یاد تو آتش به جانم می‌زند
گریه ها آسیب هایی بر روانم می‌زند

می‌زند برهم تمام نظم این سیاره را
از زمین تا زهره و تا کهکشانم… می‌زند!

لشکر افکار من آماده بر جنگ اند، تو را
با تمام شوق و ذوق و با توانم می‌زند!

وقتی از تو باز می‌گویم برای مادرم
با غضب با خشم، دستی بر دهانم می‌زند

از همان لحظه که حس کردم کنار دیگری
شعر هایم تیشه‌ی بر استخوانم می‌زند!

زندگی استاد بی رحمی که حتی زخم خود
بر تن غمدیده وقت امتحانم می‌زند!

فکر کردی دیدنت زیباست با بیگانه ها ؟
مرچ خشکِ بر دو چشم نیمه جانم می‌زند!

من بریدم دل از آن چشمان مست و ناز تو
گرچه حالا چسب زخمی بر روانم می‌زند!

#غزل

صدام "عرب"

Mirror

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago