دفترِ خاکستریِ من

Description
نه می‌دانم، نه آگاهم و نه خوب و مطلوبم؛ لُعبتی دستِ روزگار-
بگید که بشنوم-
http://t.me/HidenChat_Bot?start=2061087507
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago

1 year, 7 months ago

ای زندگی نکبت
صبح ها انگار بار دیگر زاییده می‌شوم.
از پناهگاه امن و دوست داشتنی ام، بار دیگر به لجن‌زارِ این پدرسگ ها می‌آیم.

'ریحانه ارسلانی

1 year, 7 months ago

به مسلمانان وعده دادند جهانی دیگر را
به خون خواهیِ آرزو های بر باد رفته.
ما رویایمان در کجاست؟
امیدی نیاز است هرچند دروغ و بی معنا.
تکیه بر خدایی که هرگز ندانست عدالت چیست و هیچ محفل و دادگاهی برقرار نکرد.
و ای مردمان!
گویند از امیدِ واهی برحذر باشید اما زینهار که بی امید خاکستر می‌شویم.

'ریحانه ارسلانی

1 year, 7 months ago

من می‌دانم چطور خاکستر می‌شوند و باد های رها در مغزم، این خاکستر را در این دشت پرواز می‌دهند.
انسان ها با خشم درحال سوختن‌اند.
آتش گرفتند، درد می‌کشند، شکنجه می‌‌شوند.

'ریحانه ارسلانی

1 year, 7 months ago

من به خواستِ تنیدن در تنت توانم تحلیل رفت و تو تماماً تردید نشاندی.
و ای شاهدانِ عاشقان، به نزد ما بیایید و دریابید که دوری دوامی نداشت و ما را به حسد، دردمند نمود.
و این سر آغاز یک قصه‌ی دیگر چون ایوب بود.
صبری پر صدا می‌خواست و سودای دوستیِ افزون.

'ریحانه ارسلانی

1 year, 7 months ago

من دارم تو آدمک ها می‌میرم،
تو برام از پری ها قصه می‌گی...

#پرنده_مهاجر
#داریوش

1 year, 7 months ago

ادبیاتی آموختم که الفبای آن درد بود.

'ریحانه ارسلانی

1 year, 7 months ago

نوشتند، خواندیم، نفهمیدیم، گذشتیم.

'ریحانه ارسلانی

1 year, 7 months ago

از مدرسه که راه می‌افتاد، خلسه ای غریب گریبان گیرش می‌شد.
قدم های کوتاه، بسیار کوتاه.
گاهی بی اختیار و اطلاع می‌ایستاد اما خیرگی به سنگ های به هم پیوسته‌ی خیابان، آن قدر مغروقش می‌کرد که گویا نه صدایی می‌شنید نه چیزی درک می‌کرد.
با لباس های چروک شده و کت کوتاه خود، طول خیابان ها را به جست و جوی معرفت طی می‌کرد.
اما امروز گویا وَهم کوچه های خلوت راه را تصرف کرده بود.
لاشه‌ی موش کوچک و نفرت انگیزی کنار تیر برق توجهش را جلب کرده بود.
مدتی به دم دراز و جثه‌ی کوچکش نگریست.
با خود اندیشید، کدام گربه‌ی بی پدری این گونه پدر این موجود را در آورده است؟!
در نهایت، با مدتی تفکر، نتیجه ای هر چند تاریک اما نزدیک به واقعیت به ذهنش می‌رسد:
«همه‌ی ما، موش های کوچک و نفرت انگیزی هستیم با دم های بلندِ آرزو که روزی توسط یک گربه‌ی بی پدر چیده می‌شوند!»

'ریحانه ارسلانی

1 year, 7 months ago

من از دیواره های این سلول سرد آسمان را متصور خواهم شد.
و به شفافیت جویبار خواهم اندیشید.
به سردی قطره هایش روی پاهای برهنه‌یمان.
به قهقهه های دل انگیزی که تنها شاهدش خورشید بود.
و ای ترانه‌ی شب های دردمند،
آیا به راستی ما روزی از این زندان رها می‌شویم؟

'ریحانه ارسلانی

1 year, 10 months ago

جملگی تشنه ماندیم و ابر را سارقی به بازار برد.

'ریحانه ارسلانی

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago