زندگی تعمیرش از سیل خرابی‌ کرده‌اند
اینکه می‌گویی نفس‌ گردی ز هم پاشیده‌است

#بیدل_دهلوی

#ز

تو به فریاد رِس ای‌ دوست که در روزِ حساب
نیست در دست به‌ جز داغِ توام دستاویز

#قصاب‌_کاشانی

#ت

می‌برد جذبِ خرامت چون غبار از جا مرا
جلوه‌ای از چینِ دامانِ تو قلابِ من است

#بیدل_دهلوی

#میم

استخوان‌‌بندیِ شطرنج جهان کی شده بود؟
صبح ابداع که من مهر تو می‌ورزیدم

#محتشم_کاشانی

#الف

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها
کناره گیر و غنیمت شمار عزلت را

#صائب‌_تبریزی

#دال

در بزم عاشقان چو برآرم ز سینه آه
چون هیزمی که دود کند، دورم افکنند

#مسیح_کاشانی

#دال

شکست‌ شیشه برهم می‌زند هنگامهٔ مستان
کسی از امتحان یارب دل ما را نیازارد

#بیدل_دهلوی

#شین

دل مانده می‌روم ز سر کویِ یارِ خویش
آری به دل نرفت، کسی از دیارِ خویش

#معزی_خراسانی

#دال

تا که از داغ غريبی غوطه در خون زد که باز
هم‌چو زخم تازه از صبح وطن خون می‌چکد

#صائب_تبریزی

#ت

الفت تن باعث فکر پریشان دل است
دانه صاحب ریشه از آمیزش آب و گل است

عمر را کوتاهی سعی نفس آسودگی‌ست
پیچ و تاب جاده هر جا محو گردد منزل است

#بیدل_دهلوی

#الف