?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months ago
🔵 ارزانی است!
🔸 شاید با دیدن اینعنوان در آغاز شگفت زده شوید که ارزانی کجاست؟ چه چیز ارزان است؟ در حالی که نه هر روز که هر ساعت بر گرانی افزوده میشود چه چیز ارزان شده است؟
بله؛ اگر نان گران است، جان ارزان است.
🔸 نان در اینجا به تمام معنی یعنی معیشت و هزینه زندگی و مسکن است که هر روز بر گرانیاش افزوده میشود، دربرابر، جان در معنی عمومیاش یعنی اصل حیات و زنده ماندن و ارزش و امنیتش.
ارزانی جان در ابعاد و گونههای مختلف است. گاهی ممکن است یکی از این جان دادنهای ارزان به دلائلی برجسته شود و اصطلاحا صدا کند. همچون مرگ جوان دانشجویی که در کنار کوی دانشگاه جان باخت، چنان که سالها پیش نیز کوی دانشگاه صدا کرد.
🔸 امروزه در این سرزمین پرغم گویی آنچه ارزان است همین جان است.
در جاده، سالانه هزاران نفر جان میدهند و مجروح و معلول میشوند، چون پول نیست که جاده ها را خوب بسازند و تعمیر کنند، و خودروها هم ارابههای مرگند!
از آلودگی هوا هزاران نفر میمیرند و یا سرطان می گیرند؛ چون سوخت سالم نیست که مردم کمتر آزار ببینند.
🔸 از حوادث ناشی از ناایمنی ساختمان و وسایل و ... گروهی جان می سپارند؛ چون مصالح گران است و طمع بسیار و نظارتی بر کیفیت نیست.
از نبود داروی باکیفیت و نداشتن هزینه درمان چه بسیار جانها که خاموش میشود؛ چون نداریم و تحریم هستیم.
از شدت فشار بر زندگی و بروز افسردگی، خطی بر پایان زندگی بسیاری کشیده می شود و ....
🔸 و دریغ که هیچ چشمی بر این دردها تر نمی شود و هیچ دلی - آن که باید بشود - براین اندوه نمی سوزد و نمیشورد.
چرا؟ چون زندگی، حتی یک زندگی معمولی و ساده نیست و فاصله طبقاتی دارا و ندار بسیار است؛ هرچند جمعیت ندار بسی بیشتر از داراست.
چون به جای شادی و نشاط و امید، غم و اندوه و ترس و اضطراب و تشویش بر جانها جاری است.
چرا؟ چون برای قدرتداران و تصمیمگیران و تصمیمسازان، جان چندان ارزشی ندارد؛ زیرا در نگاهشان گویا انسان مهم نیست و آنچه اهمیت ندارد، زندگی مردم است؛ که اگر جان و انسان مهم بود کار به این جان باختنها نمیرسید.
🔸 و این قدر ناامنی روانی و خطر جانی و باختن مال و رفتن به زوال نبود، که اگر بود این زندگی با چند کلمه این قدر متلاطم نمیشد و هر روز بر انبوه ناامیدی نمی افزود.
که اگر انسان ارزش داشت، زندگیاش را با سیاست و میل و هیجان و توهم عوض نمیکردند.
🔸 آری
ارزانی است
ارزانی جان
در غیبت عقل و تدبیر
و سیطره خشم و تحقیر.
🖋 امید پورمصطفی
آغاز پانزدهمین سال حصر
🔸امروز ۲۵ بهمن، حصر مهندس میرحسین موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی وارد پانزدهمین سال شد؛ از آن روزی که حصر آغاز شده تا امروز هزاران اتفاق افتاده است:
1⃣ نه تنها دولت صاحب متوهم هالهی نور تمام شده، که خودش هم تمام شده است. گاهی زور میزند که خودنمایی کند، با ثبتنام در انتخابات و بالا رفتن از نردههای وزارت کشور، با عکس انداختن با زنان بیحجاب و با حرفهایی تنش آفرین... اما دریغ که این اداها، اعجاز عیسوی ندارد و مردهای را زنده نمیکند! پایان حقارتآمیز احمدینژاد، شکست مفتضحانه همه آنهایی بود که او را بالا کشیدند و سندی بر حقانیت میرحسین!
2⃣ دولت روحانی هم به پایان رسیده؛ همان دولتی که با وعدهی رفع حصر رای گرفت و در ادامه صاحبش گفت که نگفته حصر را پایان میدهم، بلکه گفته با حصر مخالفم! روحانی هم با دولتش تمام شد؛ آنکه مردم را به قدرتمداران میفروشد، باقی نمیماند؛ و آنکه بر عهد مردم پابرجا میماند، در حصر هم ماندگار میشود.
3⃣ دولت رییسی هم تمام شده است. دولتی که یکبار در زمان او ادعا شد که موانع روبروی خانهی محصوران برداشته شده و ادعا شد که وعدهی روحانی را دولت رئیسی محقق کرد. حیف که نشد از آب، کره بگیرند!
از کنار دولت رئیسی باید ساده گذشت؛ او فقط آمده بود تا نشان دهد دنیای فانی ارزش دلبستن ندارد.
4⃣ حالا دولت پزشکیان هم روزها را میگذراند. همان طور که بر عدد روزهای این دولت افزوده میشود، بر عدد روزهای حصر هم افزوده میشود؛ علیرغم اینکه رئیسجمهور گفته است که حصر یکی برداشته شد و برای برداشتن حصر آنیکی هم تلاش میکنیم... اما حصر هیچیک هیچ تغییری نکرده است! دولت پزشکیان، دولت سکوت و سوت بلبلی (با کسب اجازه از سایر قوا) است و چنین دولتی شوخی است.
🔸 این از تغییرات دولتها، اما در جاهای دیگر هم، چه بگویند و چه نگویند، تغییرات کمتر از دولت نیست. چه برکشیدههایی که پایین کشیده شدند، چه تازه به دوران رسیدههایی که نیامدند و طعم قدرت را دارند مزمزه میکنند... در این همه تغییر راستی چرا در وضعیت محصورین تغییری ایجاد نشده است؟ آیا جز این است که آنها ثابت ماندهاند، در روزگاری که ابر و باد و مه و خورشیدی که هالهی نور را پیروز کردند، هزار چرخ زدهاند!
🔸 چهارده سال حصر را هم میتوان روزهای سخت محصوران دانست و هم میتوان نمادی از عظمت و قدرت آنها... کافی است فقط به امروز بنگریم: چگونه نام در حصرماندگان و دعوت به تجمعی آرام برای آنها این همه سنگین است!
🖋 محمدحسین روانبخش
🔴 هیس... مسئول که حرف نمیزند!
🔸 برای ما سالهاست که «اقتصاد ملی» و «پول ملی» بیمعنی است. از شوخیهای روزگار هم اینکه حتی واحد پولمان هم مشخص نیست و بین ریال و تومان لنگ در هوا مانده است؛ ظاهرا واحد پولمان ریال است اما حتی در بودجهی سالیانهی دولت - به عنوان مهمترین سند اقتصادی مملکت- ارقام بر اساس «همت» (هزار میلیارد تومان) نوشته میشود. هیچ کدام از ما هم نمیتواند زندگیاش را بر پایهی ریال یا تومان برنامهریزی کند و اگر مبنایی باشد به دلار یا طلاست.
🔸 این حاصل ندانستن معنای «استقلال» است که چند دهه است شعارش را میدهیم و روز به روز از آن دورتر میشویم؛ به ظاهر از قدرتهای جهانی دورتر میشویم و در باطن بیشتر گرفتار آنها میشویم، خیال میکنیم دشمن هستیم و وابستهتر میشویم، توهم روی پای خودمان ایستادن داریم و بر ویلچر آنها سواریم و راهمان میبرند... آزادیمان هم دست کمی از استقلال ندارد!
🔸 این داستان این سالهای ماست؛ روایتی که ما در بطن آن قرار داریم. اینکه سیاستگذاران این وضع، واقعیت را بپذیرند یا نه، تغییری در اصل داستان نمیدهد، آنها باید شعارها را و ادعاها را تشدید کنند تا لااقل خودشان را چند روزی دلداری بدهند؛ دعوای خودیها را درست کنند، این دولت و آن دولت بگویند، این طرف و آن طرف تصنعی درست کنند و برای خانهای که از پایبست ویران شده، رنگ و لعاب این جناح و آن جناح بسازند، تا سرها کمی گرم شود.
🔸 در این اوضاع و احوال، که نه کسی چیزی را گردن میگیرد و نه فردی از صد کیلومتری استعفا و بازنشستگی رد میشود، آنکه در دایرهی قدرت ساکت بماند قابل احترامتر است؛ هر که میخواهد باشد. آنکه روی صندلیاش راحت نشسته و ترجیح میدهد که آرام باشد، گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده، آنکه اصلا کاری با زلزلهای که هزاران هزار زندگی را متلاشی کرده و میکند، ندارد: نه توجیه میکند و نه از مقاومت مردم و توطئه دشمن و ... حرفی میزند، نه وعدهی دروغین آینده میدهد؛ او شایستهتر است!
🔸 ما به روزگاری رسیدهایم که زخمهایمان مرهمی ندارد؛ همین که مسئولان گرامی نمک روی زخم نپاشند و سر سفرهی پربرکت خودیها ساکت و بیصدا ادامه دهند، برایمان کافی است... روزگار ما این است!
🖌 محمدحسین روانبخش
? تحلیل سیاست در هفتهای که گذشت
? افتخارآفرینی ما و خستگی بشار اسد!
? هفتهای که گذشت هفتهی رکوردشکنی برای ما مردم افتخارآفرین ایران بود: آلودگی هوایمان رکورد زد و تهران عزیز آلودهترین شهر جهان شد، دلار رکورد تاریخی زد و به ۷۴ هزار تومان سلام داد، قانون حجاب و عفاف قبل از اجرا رکورد بیشترین مخالفت را جابجا کرد، قطعی برق دوباره سر و کلهاش پیدا شد و ما را در کاهش دما یاری داد! ما را ببین که با چه چیزهای مهمی رودررو هستیم و کشورهای همسایه را ببین که چقدر مفتضحانه دچار درد بیدردی هستند. مثلا عربستان آنقدر از این نعمتهای مدیریتی بیبهره است که برای اینکه مردم بیچارهی خودش را مشغول کند، رفته و میزبان جام جهانی ۲۰۳۴ شده است. برایتان متاسفیم!
? این هفته برای عموم افراد، هفته حیرت یا نگرانی بود. دمشق، پایتخت سوریه راحتتر از یک روستا فتح شد و بشار اسد دررفت! در این میان فقط دو نفر خوشحال و ذوقزده بودند: جواد لاریجانی و پیمان جبلی رئیس صدا و سیما.
لاریجانی فقط چند ساعت قبل از سقوط دمشق، در برنامه تلویزیون اعلام کرد که بعید است دمشق به این زودیها سقوط کند! ظاهرا بعد از سقوط باید جواد و جبلی شرمنده باشند که چطور رسانهشان گاف داده است، اما آنها به شدت خوشحال و ذوق زده شدند! زیرا با سقوط دمشق، فیلم اظهارات جواد در فضای مجازی بسیار وایرال و دیده شد. به نظرم جبلی به جواد گفته: خدا خیرت بده، تا باشه از این گافها باشه، شاید برنامههامون کمی دیده بشه! جواد هم بادی به غبغب انداخته و گفته: من یک دیپلمات کهنهکارم!
? ... و پایان بخش اخبار. محمدرضا باهنر در تحلیل عمیقی به بازخوانی علل سقوط دمشق پرداخت و اعلام کرد: گویا بشار اسد خسته شده بود و رها کرد. خسته نباشید!
? محمدحسین روانبخش
? دیشب بر بشار اسد چه گذشت؟
? بشار اسد - اگر زنده باشد - دیشب را چگونه گذرانده؟! آن اولین شبی که دیگر بر سر قدرت نیست و یک فراری است. دیگر از آن همه خدم و حشم و تملق و باد در غبغب خبری نیست. و به همان سرعتی که دمشق سقوط کرد، تکبر و تفرعنش فروریخته، و حالا طعم «هیچ» بودن را میچشد!
? چرا هیچ؟! مگر تا وقتی انسانی زنده است، کرامتی انسانی ندارد؟ مگر او جدای از آن مقام و جایگاه و قدرت فائقه در برابر مردم مظلوم کشورش، مثل همهی آدمها، تا روزی که آب اجل گلوگیرش شود، زندگی نداشته و نخواهد داشت؟ پس چرا رئیسجمهور سابق سوریه حالا یک هیچ تمامعیار است؟!
? باورش سخت است اما برای یک دیکتاتور چنین است. او چیزی جز «قدرت» را نه میشناسد و نه برایش اعتباری قائل است. کسی که عمری برای مخالفان خود هیچ حق انسانی قائل نبود و مقهور قدرتشان میپنداشت، به راحتی جان میستاند و زندانی میکرد و خانه و خانوادهها را ویران میکرد، خودش هم بدون قدرت برای خودش هیچ است. همهی اعتبار و ارزش و همهی بودن او به قدرتی بود که خیال میکرد همیشگی است. همهی بودن او در عبارت «ریاستجمهوری مادامالعمر» نهفته بود که گاه با شوخی «انتخابات ۹۵ درصدی» نمکی بر آن و بر زخم زخمخوردگانش میزد؛ و حالا دیگر نیست.
? او دیشب را چگونه گذرانده، وقتی هنوز نفس میکشد اما مرده است؛ و همچنان که مخالفان فراموششدهاش از سیاهچالها بیرون کشیده میشدند او بیشتر در سیاهچاله خویش فرو میرفت. لحظهلحظه دیشب مرگ بود و زنده شدن دوباره، همان عقوبتی که برای دوزخ توصیف شده است. هر زندانی که آزاد میشد، هر فراموششده و مفقود شدهای که پس از سالها در زندانها پیدا میشدند یک مرگ دوباره برای او بود؛ و مگر این شب بیپایان را صبحی هست؟!
? چند هزار سال پیش، هرودوت که از چشم تاریخ به انسانها نگاه میکرد نوشت که «کسی را خوشبخت مپندار، تا زمانی که پایان کارش را ندیدهای»؛ و حالا آنکه از فراموشی زندانی بیرون میآید و بر صبح آزادی سلام میدهد، پایان بشار اسد را در شبی دوزخی به چشم میبیند!
? محمدحسین روانبخش
? فقط کافی است موریانهای ماموریت پیدا کند...
? دربارهی پایان زندگی سلیمان نبی، پیامبری که مظهر قدرت و حکومت بود، نقل شده که همانطور که ایستاده بود و بر عصای سلطنت خویش تکیه زده بود، مرگ یکباره بر او وارد شد. کسی را گمان مرگ او نمیرفت تا آنکه موریانهای عصای او را خورد و جنازه فرو افتاد...
? این تمثیل، نه روایت مرگ یک انسان، که روایتی از زوال قدرت دنیایی است. کسی هم از آن تصور قدرتی برای موریانه نمیکند! داستان آموزهای بیبدیل دارد دربارهی اینکه زوال حکومت دنیوی گاهی چنان سریع است که صاحبان آن توان نشستن هم ندارند، قدرت پایان گرفته است در حالی که گویی همهچیز به همان روال سابق خود است. «عصا» رمزی است از قدرتی که از درون تهی شده و باطنا پایان یافته اما هنوز ظاهری مقتدر دارد؛ موریانهای باید بیاید و به تلنگری همهچیز فرو ریزد ،و در ناباوری محض آنهایی که ناظرند، آن قدرتی که چون کوهی استوار پابرجا مینمود، به تلی از خاک بدل شود.
? روایت موجز قرآن از این حکایت، هم تعریضی هم دارد به آنهایی که به قدرت دلبستهاند، و هم به آنهایی که خیال میکنند که غیب میدانند و پیشبینیهای ماورایی میکنند، در حالی که تا موریانهای نیامد و مرگ سلیمان را نشان نداد، چیزی نفهمیده بودند:
«فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَىٰ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ ۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ (سبا - ۱۴)/ چون حكم مرگ را بر او رانديم حشرهاى از حشرات زمين مردم را بر مرگش آگاه كرد: عصايش را جويد. چون فرو افتاد، ديوها دريافتند كه اگر علم غيب مىدانستند، در آن عذاب خواركننده نمىماندند. (ترجمهی عبدالمحمد آیتی)»
? عجیب آنکه در این داستان فرقی ندارد که این قدرت حق است یا باطل. تکیه بر عصای قدرت پایانی دارد که برای همه غیرمنتظره است؛ فقط کافی است موریانهای ماموریت پیدا کند...
? محمدحسین روانبخش
? داستان ایران و سوریه، سیاستی که به دیانت ربطی نداشت
? نوجوان بودم که به سوریهی حافظ اسد رفتم. تازه جنگ ایران و عراق تمام شده بود و ما که به محیط شهری مشحون از جنگ و سیاست عادت داشتیم، از اینکه در تمام شهر دمشق، عکسهای حافظ اسد بر همه چیز غلبه داشت تعجب میکردیم. بر در و دیوار و پوستر و پلاکارد شعاری یکسان نوشته بودند: «نعم، حافظ اسد، نعم».
? اما اینکه در زیر این انقیاد، چه نهفته بود و مردم چقدر دل به حکومتشان دادهاند، نمیدانستیم. تنها چیزی که میگفتند - و آشکار هم بود - این بود که در گوشه و کنار شهر ماموران امنیتی بودند. به مسافران ایرانی توصیه میشد که حرفی درباره حکومت نزنند. دمشق شهر شببیدار بود اما همچنان که ایرانیها به زینبیهاش دل خوش داشتند، نه سینما و بارهایش، کسی هم کاری به کار مردمی نداشت که معلوم نبود در زیر این آرامش چه میکشند!
? برای ایران، سوریه خط مقدم جنگ با اسرائیل بود و متحدی که نفت میگرفت و حمایت میفروخت. از منظر سیاسی، ارزشش را داشت. «سیاست» همین است، هر کس منافع کشور یا حکومت خویش را در نظر دارد؛ و معنی ندارد که به این توجه کنی که تفاوت چندانی بین حکومت بعث عراق و حکومت بعث سوریه وجود ندارد! برای ایران و با نگاهی سیاسی و نه مذهبی و دموکراتیک، بین این دو، تفاوتی ۱۸۰ درجهای بود.
? اما سوال وقتی شکل میگیرد که به «سیاست» چهرهای دینی و انسانی بدهی و خیال کنی میتوان همه را با هم یکی نشان بدهی. آنوقت است که وقتی ما نوجوانان سالهای جنگ، سالها بعد دانستیم که در حکومت، ستم و دیکتاتوری تفاوتی میان حافظ اسد و صدام حسین نبوده، مات میماندیم که پس چرا اسد این همه عزیز است! و چرا در دوگانهی سیاست و دیانت، سیاست همیشه دست بالا را دارد، و دیانت و انسانیت را قربانی آن میکردند.
? این تجربه بود که باعث شد بپذیریم که آنچه در سوریه بشار اسد در دههی اخیر میگذرد ربطی به دین و حرم ندارد، بلکه حداکثر به منافع امنیتی کشورمان وابسته است؛ اما ای کاش فقط همین را میگفتند و آن را با زور به مسائل اعتقادی و تعلقات آیینی مردم پیوند نمیزدند تا اگر روزهایی برسد که دیگر حمایت از خاندان اسد پایان یافت، بتوان چرخش سیاسی را بر اساس منافع دیپلماتیک توجیه کرد!
? محمدحسین روانبخش
? تحلیل سیاست در هفتهای که گذشت
? ترازو، آلودگی، قانونگذاری و ماجراهای کوچکزادگی!
1⃣ هر چند سال یکبار یه کلمه در دنیای سیاست مد میشود. دو سه سال پیش همه از «جراحی اقتصادی» حرف میزدند. پزشکان در حالی که جراحی میکردند متوجه نبودند که بیمار بدبخت فوت کرده است و از جراحیهای بعدی سخن میگفتند و اصلا هم گوش به حرف بقیه نمیدادند که تذکر میدادند: این دیگر اسمش جراحی نیست، مراسم تشییع است.
حالا نوبت به «ناترازی» رسیده است: در یک کفه ترازوی انرژی چیزی باقی نمانده و طرف دیگر در حال بیشتر شدن است. حالا هم نباید گوش به حرف بقیه داد که میگویند چیزی به نام تراز و ترازو باقی نمانده است؛ تجربه دولتهای قبل به همین درد میخورد!
2⃣ سرعت اتفاقات در داخل کشور از لبنان و سوریه هم تندتر است. انگار چند قرن پیش بود که اعلام شد مازوتسوزی برای پیشگیری از آلودگی تعطیل است و برای همین برق میرود. الان برق نمیرود و آلودگی هوا روزبهروز بیشتر میشود. در همه زمینهها، داخلی و خارجی ما در حال حیرت کردن هستیم؛ خدا را شکر که همین یک کار را بلدیم!
3⃣ نمایندگان مجلس با حداکثر توان مشغول قانونگذاری هستند. این هفته مجلس بازهم دست به حماسهای دیگر زد و مالیات بر خودروهای لوکس بالای ۵ میلیارد تومان را با اکثریت قاطع تصویب نکرد. حق هم دارند؛ پول که قراره از قانون حجاب و عفاف برسه، چرا دیگه خودشون رو اذیت کنند!
4⃣ یک سری چیزها دست خود آدم نیست و جبر زندگی است. مثلا یک کوچکزاده طبیعتا دلش میخواهد به همه پسوند «تصغیر» بدهد و از این بابت خودش هم نمیتواند برای خودش کاری کند؛ یا یک کوچکزاده مثلا وقتی میخواهد درباره بزرگی و بالا و بالاتر و این قبیل چیزها صحبت کند به لکنت میافتد، چون با این قبیل موارد بیگانه است.
مهدی کوچکزاده در مجلس گفت: «مردک گفته ما با آمریکا مذاکرهی بالاتر از چیچی هم میکنیم...». معلوم بود که کسی دنبال معنی این جمله نمیرود!
? محمدحسین روانبخش
? مدینهی فاضلهای با دیوارهای کج
?بر اساس دادههای رسمی بیش از ۵۰ درصد جمعیت ایران، نمیتوانند روزانه حداقل کالری موردنیاز را به بدن برسانند.
? این موضوع بیاهمیتترین موضوعی بود که در این هفته اعلام شد؛ نه رگ گردن نمایندهای برایش بیرون زد، نه صاحب تریبونی وامصیبتا سرداد، نه خطیبی دربارهاش حرف زد، نه کاسبان رسانهای دربارهاش قلمفرسایی کردند، نه مسئولی به روی مبارک آورد که این حاصل مدیریت آنهاست! جز این هم انتظار نمیرفت و شاید اگر کسی هم به اینها اعتراض کند، با طلبکاری بگویند: مگر انقلاب کردیم که کالری مردم را تامین کنیم!
? اما اتفاقا همه بدبختیها از همین شعارها و ژستهای آرمانگرایانه ریشه میگیرد؛ از اینکه عدهای برای خود رسالتی تراشیدهاند و خود را معمار مدینهی فاضلهای تصور کردهاند که حتی مختصات آن را نمیدانند. در آغاز راه وعدهی زندگی بیدغدغه و آنچنانی، برابری و برادری میدادند ولی به مرور، همانطور که زندگی خودیهایشان مرفهتر میشد، مردم را به مقاومت و ایثار و اشکنهخوردن و تحریم را نعمت دانستن دعوت کردند؛ تا کجا؟ کسی نمیدانست!
? حالا آنقدر بین مردم و آنها فاصله افتاده است که دیگر حتی اگر نصف مردم هم از گرسنگی بمیرند برایشان مهم نیست. همینطور در باطن، همانقدر که به فقر روزافزون ملتی که در سرزمینی ثروتمند زندگی میکنند بیاعتنا هستند، حتی به شعارهای خودشان هم اعتقادی ندارند؛ اما چه میشود کرد که باید پوستهای از شعارهای قشنگ و انقلابی را نگاه دارند تا چهره کریه سوءمدیریتشان رسوا نشود؛ و دروازهی توجیه و تحمیق مردم برایشان باز باشد!
? در این زمان و زمانه، اگر بنا باشد آماری نشان دهد که روز و روزگار چگونه است، اگر زیر پوست شعارهای پرطمطراق و ژستهای معنوی و ادعاهای پیامبرانه را بخواهیم ببینیم، کافی است به همین یک مورد توجه کنیم. آجرهای اولیه آرمانشهرشان کج بوده و حالا دیگر معماران عزیز، جز بیاعتنایی به این دیوار تا ثریا کجبالا رفته، چارهای دیگر ندارند!
? محمدحسین روانبخش
? روسیه و ایران: تکرار حکایت آلمان و عثمانی؟ به چه قدرتی دلخوش کردهایم!
? دور و بر همهی ما آدمهایی هستند که هر کدام تحلیل طیفهایی از قدرت را بازتاب میدهند و با وجود این افراد احتیاجی نیست که حتما به بولتنهای خاص دسترسی داشته باشیم تا بفهمیم فلان طیف شریک در قدرت چگونه فکر میکند و نظرش دربارهی اتفاقات مهم داخلی و خارجی چیست.
? یکیدوماه از جنگ روسیه و اوکراین گذشته بود که یکی از همین افراد برایم میگفت که روسیه در حال بازیبازی کردن با اوکراین است و همین روزها چنان ضربشستی به این نوکر آمریکای جهانخوار و اربابش نشان خواهد داد که در نتیجهی آن معادلات قدرت در دنیا عوض شود! حالا دو سال و نیم از این جنگ گذشته و خبری از آن ضربشست نیست...
? اما این نوع تحلیلها و امید بستن به قدرت روسها (که در باطن، بر مبنای تناسب مستقیم قدرت ایران و قدرت روسیه شکل گرفته است) تا دلتان بخواهد به مصالح کشور ضربه زده است و شاید فرصت کمی مانده تا از شر این امید بستنها نجات پیدا کنیم.
? نکته مهمتر اینکه در این مدت تبلیغات جهانی بسیاری هم شده که ایران را شریک روسها در جنگ جلوه دهند. داستان ساقط کردن پهپادهای ایرانی در اوکراین حالا به ارسال موشکهای ایران به روسیه رسیده است. اینکه این اخبار چقدر واقعی است چندان اهمیت ندارد و آنچه مهمتر است این است که اولا این اخبار زمینهساز چه مسائلی خواهد شد و ثانیا چه کسی از آن سود میبرد؟!
? کمی دقت در این سوالات، نشان میدهد که اگرچه در ظاهر غرب است که چنین اخباری را منتشر میکند اما در باطن باید این اخبار را دارای منشای روس دانست؛ شاید روسیه دارد همان کاری را میکند که روزگاری آلمان با عثمانی کرد.
? جنگ جهانی اول که شروع شد، ربطی به کشور عثمانی (پدر ترکیهی فعلی) نداشت. هم آنها و هم بعضی کشورهای اروپایی ترجیح میدادند که عثمانی بیطرف بماند؛ اما بعد از چندماه جنگ آلمان نیاز داشت که این کشور هم وارد جنگ شود. آلمانها با کشتیهایی که ظاهرا تحتالامر عثمانی بودند به چند شهر روسیه حمله کردند. پس از آن روسیه، بریتانیا و فرانسه هم با توجه به اقدام به جنگ، که به نام عثمانی انجام شده بود به این کشور اعلان جنگ دادند.
? دولت عثمانی، مات و مبهوت مانده بودند؛ پیش از آن با اعتماد به آلمان، امکان اعتراض را از خود سلب کرده بود... و نهایتا در پایان جنگ، عثمانی بیشتر از همهی کشورهای درگیر جنگ باخت و تجزیه شد. (برای مطالعه مفصل ماجرا، کتاب توپهای ماه اوت، نوشته باربارا تاکمن با ترجمه محمدقائد منبعی ارزشمند است.)
? یکبار دیگر هم نوشته بودم که آیا خطر تکرار تاریخ، این بار برای ما وجود ندارد؟ آیا روسیه احتیاج ندارد که ایران را هم به جنگ وارد کند؟ آیا داستان پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین و حالا موشکهای ایرانی برای چنین هدفی شکل نگرفته است؟ و سوال نهایی اینکه: آمریکا دارد با ما دشمنی میکند یا روسیه از پشت خنجر میزند؛ کدامیک از این دو گزینه درستتر است؟!
? محمدحسین روانبخش
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months ago