𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 4 weeks ago
توی #مهمونی خانوادگی #اربابش مجبورش می کنه موقع غذا خوردن #ارضا بشه جلوی همه??
همه سر میز غذا بودن مشغول غذا خوردن که دست #ارباب روی پام نشست و در گوشم زمزمه کرد:
+لای #پاتو باز کن
-ارباب اینجا هم...
+همینی ک من گفتم با بحث کردن بدترش نکن
پامو باز کردم ک دست ارباب روی ک*صم نشست آروم #نوازش می کردو می مالوند #انگشتشو واردم کرد گرمم شده بود نوشیدنی برداشتم خوردم ک با روشن شدن #ویبراتور هوش از سرم پرید هر لحظه امکان اینکه صدام در بیاد بود??
نگاه ملتمسمو ب ارباب انداختم که #دستشو از پشت کمرم رد کردو به #سینم رسوندی شروع کرد به مالوندن #نوکش لبمو گاز گرفتمو قوسی به کمرم دادم??
در گوشم زمزمه کرد:
+صدات در بیاد جلوی همه ی ایناها #تنبیهت می کنم??
https://t.me/+RoMul6ssepEyM2I8
https://t.me/+RoMul6ssepEyM2I8
اربابش تا شب دختره رو همه جور ارض.ا می کنه و تنبیه می کنه جوری ک...?*?*?**
?ساعت ۱۲ پاک?
پسر بیناجنسی? بخاطر باخت پدرش توی
قمار اسیر یه مرد بیرحم و مافیایی میشه و
توی اولین رابطه دچار خونریزی? میشه...
?*?*????????????
جیغی خفه کشید و به گریه افتاد و گفت:
داری حالم رو بهم میزنی... هق...آههه!?
مرد از این حرفش جری? شد و نیم تنه ی نازکش رو توی تنش پاره کرد و با خشونت شلوارش رو از پاهاش بیرون کشید.?
https://t.me/+7AncdaTJZh03MGI8**
?ساعت ۰۲:۳۰ پاک?
توجه توجه❌*❌*❌⛔️⛔️ لیستی از بهترین رمانایی که توی پی وی من دنبالش بودید زودباش یک نگاهی بنداز تا منقضی نشده*?♀*?♀?♀?♀
#جادوی_چشمان_تو ?
جادوی چشماش شدم و شیفته اندامش غافل از اینکه اون ...
https://t.me/+uv9Hh6shczUzZTI0
??????
#دود_خاکستری ⚔
مردی که عاشق یک دختر فراری از سازمان میشه ولی...
https://t.me/+zkl9Svoh3JM2NjJh
??????
#The_pain_in_your_pain
داستان برده داری، پسری که گیر ظالم ترین ارباب میوفته??
https://t.me/thebeautyinyourpain
??????
#کوه_غرور?
عشق دو تا همخونهی لجباز که پشت دیوار غرور بلعیده میشه.
https://t.me/joinchat/f8ymlSl2qDFkMDJk
??????
#ایست_خطر_عاشقی?
شروعی به تاریکی یک رویای کابوس نما
https://t.me/stop_the_danger_of_love
??????
#زندگی_به_رسم_شکلات ?
دعوای شکلاتی که منجر به عشق ما شد
https://t.me/+gWFnYqEG-sg1OTNk
??????
#عشق_خاکی ?
دختری که بخاطر قدرتش دزدیده شد
https://t.me/+m3UyLo2bhWI1ZDA8
??????
#عشــــق_آتــشیـــن
دختری که تو پارتی بهش تجاوز شد⛔️
https://t.me/+BPceUlxxO3o1M2M0
??????
#زادهـ_مـاه ?
واسه انتقام همه چیزمو جلوی چشماش به حراج گذاشتم!
https://t.me/+8E0fZwkKiWYzZWQ8
??????
#تا_پای_مرگ ?
از گذشته تاریکم فرار کردم ولی اون من رو پیدا کرد و ...
https://t.me/+u2iGfj3jnXoxZmZk
??????
#سیبخونین
دختری که وارد گروهی میشه که کارش کشتن خوناشام هست
https://t.me/elflokee
??????
#یلدای_بهاری_من_باش ?
به دنبال راز مرگ خواهرم بودم ولی وقتی فهمیدم که ...
https://t.me/+ToWefq2e1So4MjU0
??????
#حیات ?
هیراد نصیری مهندسی ک برای انتقام از آمریکا ب ایران میاد...
https://t.me/romanmbn
??????
#پَـژارهـ ?
ماهور بعد از فهمیدن خیانت نامزدش ...
https://t.me/+i-cOLXsfJV5lNDlk
??????
#آغوش_گرم ?
گیسو دختری که مجبور به ازدواج با پسر ارباب میشه...
https://t.me/+6a46CU4YX7diZGNk
??????
برای شرکت در تب لیستی بزن روی لینک زیر ??
https://t.me/+ZPx4TZelf4A3M2E8
????????
Telegram
جادوی چشمان تو
***💗***﷽***💗*** *رمان آنلاین * نحوه پارت گذاری(شنبه تاچهار شنبه ) ارتباط باادمین @atin\_at امیدوارم که خوشتون بیاد از رمان من و دنبال کنید و به دوستاتون معرفی کنید. https://t.me/+IGNffgSB8pA1NTI0 ربات ناشناسم***🥰***منتظرنقدونظراتتون هستم ***😍*** @Jadoyecheshmanash\_bot
#پارت_اول ⛓⛓⛓⛓⛓ ⛓⛓⛓⛓ ⛓⛓⛓ ⛓⛓ ⛓ P.O.V: الکس مایکل نووک. ۳۴ ساله. جانشین پدرش بعد از مرگ او به عنوان صاحب دارایی های نووک در سراسر ایالات متحده. این هویتیه که این بعد از ظهر داره . تظاهر کردن قوی ترین ویژگیش نیست ولی این ماموریت زیادی مهمه، شیش ماه میشد که…
#پارت_سی_و_ششم
⛓⛓⛓⛓⛓
⛓⛓⛓⛓
⛓⛓⛓
⛓⛓
⛓
P.O.V: الکس
الکس وقتی رفتار دکتر جوان رو از صبح با مارلون دیده بود نتوانست جلوی خودش رو بگیره که کارت موسسه شون رو بهش نده. میدونست یه دکتر که بتونه برای برده های نجات یافته داوطلب بشه و کمکشون کنه لازم و حیاتیه و حتی زن هم بنظر از شنیدن این ایده هیجان زده بنظر میرسید.
وقتی امگا با یه ابروی بالا انداخته گفت از اون چیزی که انتظار داشت آلفای متفاوت تریه بهش لبخند زده بود، اگه هر دفعه یکی این حرف رو میزد بهش یه سکه میدادن تا الان پولدار شده بود!
جدا از آن نتایج آزمایش های مارلون خوب نبود، البته که انتظارش رو داشت امگا بعد اون همه شکنجه بدن سالمی نداشته باشه اما بازهم دیدن اثباتش ناراحت کننده بود. نتایج آزمایش خون کمبود اکثر ویتامین ها و مواد معدنی، کم خونی و کمبود چربی ناشی از سو تغذیه رو نشون میداد. وقتی بهشون اصرار کرد که براش دارو های لازم رو بنویسند نگاه های متعجبشون عصبانیش میکرد، همه طوری رفتار میکردند انگار اهمیتی نداشت که اکثر نتایج از حداقل کمتر بود.
بعد از عکس برداری از پای امگا به اصرار الکس مشخص شد که نشکسته و فقط ترک خورده، این تنها خبر خوب درمورد کل قضیه بود.
با تکان دادن سرش از افکار منفی و برگرداندن خودش به زمان حال یک لیوان آب برداشته و همراه قرص هایی که مارلون باید قبل از خواب میخورد به هال برمیگرده، امگا دقیقا همانجایی که ولش کرده ایستاده.
صدایی پشت ذهنش داشت می پرسید چرا انقدر به این پسری که نمی شناسه اهمیت میده، البته که الکس با تمام وجود صدا رو نادیده میگیره و در عوض محتویات دستش رو به امگا میده. پسر بی حرف قرص ها رو قورت داده و با تشکر آرومی لیوان رو بهش برمیگردونه.
"آلفا..."
الکس درحالی که داخل یکی از نایلون ها به دنبال کرمی که باید قبل از خواب میزد می گشت هوم زیر لبی گفت.
"بخاطر امروز ازتون ممنونم، شما لازم نبود منو بیمارستان ببرید و میدونم که ارزشش رو ندارم اما واقعا میخوام براتون جبران کنم و م..."
"هی!"
الکس قبل از اینکه امگا بتونه ادامه بده متوقفش کرد و چند ثانیه صبر کرد تا بهش نگاه کنه.
"بیین من... کار خاصی برات نکردم باشه؟ نیازی به جبران کردن هم نیست تنها کاری که میتونی برام بکنی اینکه رو بهتر شدنت تمرکز کنی."
امگا بازهم سرش رو کمی به یک طرف کج کرده با اخم ریز و دهان نیمه باز نگاهش میکنه، الکس یاد گرفته بود این حرکت مخصوص مواقعی بود که امگا گیج یا سردرگم میشد. اگه قراره با خودش رو راست باشه واقعا حرکت کیوتی بود.
به جای ادامه دادن بحث الکس با لبخند به کاناپه اشاره میکنه و میگه :
"میشه اونجا بشینی؟"
مارلون بی حرف سمت کاناپه میره و بعد چند ثانیه درنگ و تامل روی جلویی ترین قسمت ممکن میشینه. طوری که انگار خودش میدونه به اونجا تعلق نداره، الکس نمیفهمه چرا ولی این مسئله بیشتر از اون چه باید ناراحتش میکنه.
بالاخره او هم با احتیاط کنار امگا با فاصله میشینه و ۲ تا ظرف حاوی کرم رو بهش نشون میده.
"اینا رو دو بار در روز باید به زخم هات بزنی، از اونجایی که خودت دستت به پشتت نمیرسه من میتونم کمکت کنم اگه بخوای"
امگا چند لحظه فقط به چشمهاش نگاه میکنه، انگار که دنبال چیزی میگرده. الکس با کمی دقت میفهمه که خوشبختانه خبری از بوی ترس نیست اما آرامش کامل هم برقرار نیست، امگا همچنان مضطربه.
مارلون باشه آرومی میگه و پشتش رو بهش میکنه، هودی که از دیروز تنشه آروم بالا میره و از رو سرش سر میخوره تا کمر لختش رو به آلفا نشون بده.
الکس با دیدن رد های ضربدری پشتش اخم هاش درهم میره، یک سری بنظر قدیمی تر و یک سری تازه، قرمز و به نظر دردناک میان. الکس ناخودآگاه متوجه میشه که کک و مک های رو صورت مارلون به اونجا ختم نمیشه و روی شانه ها و کتف هاش هم پراکنده است.
دو انگشتش رو به کرم خنک آغشته میکنه و با احتیاطی که تا حالا تو زندگیش خرج نکرده روی پوست امگا میکشه، با اولین برخورد مارلون از جا میپره، بخاطر سرمای کرم یا تماس دست آلفا خدا میدونه. الکس اما نهایت سعیش رو میکنه که بیش از حد لازم بهش دست نزنه، فقط به دو انگشت بسنده میکنه و بلافاصله بعد از مالیدن کرم عقب میکشه.
سکوت دلپذیری تو اتاق حاکم میشه و امگا برای ده دقیقه بی حرکت میشینه، الکس از منقبض بودن شانه هاش میدونست که معذبه اما با گذشت هر دقیقه ریلکس تر میشه تا بالاخره وقتی کار الکس تموم شده امگا چشمهاش رو بسته و نفس هاش منظم و آرومه.
⛓
⛓⛓
⛓⛓⛓
⛓⛓⛓⛓
⛓⛓⛓⛓⛓
آقا من تا حالا درمورد عکس شخصیت ها نگشتم الان مث خر گیر کردم تو گل چون هرچی نگاهم میکنم هیچکدوم شبیه تصوراتم نیست???
#پارت_سی_و_پنجم
⛓⛓⛓⛓⛓
⛓⛓⛓⛓
⛓⛓⛓
⛓⛓
⛓
گارسون طرف دیگه میز ایستاده برای همین از مکالمه او و آلفا چیزی نمیشنوه اما قیافه متعجب گارسون رو وقتی که با چشم کوتاهی دور میشه میبینه، مگه الفا ازش چی خواسته بود؟
دوباره ذهنش به بیمارستان بر میگرده و دکتر خوش برخوردی که بعد از گرفتن نمونه خون بهش شکلات داده بود، شکلات!
چیزی که تقریبا مطمئن بود مزه اش از یادش رفته، ارباب های قبلیش از دادن شیرینی جات و یا کلا هر خوردنی خارج از نیاز برای زنده موندن باشه اجتناب میکردن. برای همین آخرین بار که چیز شیرینی خورده بود به قبل از بردگی اش برمیگشت، احتمالا دکتر هم متوجه شده بود چون با لبخند دلسوزی سه تای دیگه داخل جیب مارلون گذاشت.
وقتی قبل از ترک اونجا لباس هاش رو می پوشید از لای در توانسته بود آلفا رو ببینه که چیزی به دکتر میگه و در جواب لبخند زن که کل صورتش رو روشن کرد، مارلون کنجکاو بود چه چیزی باعث شده انقدر خوشحال بشه؟ بعد از اون آلفا یک کارت بهش داده و مودبانه خداحافظی کرده بود.
مارلون احتمال میداد شماره اش باشه. شاید برای همین به ظاهر علاقه ای با سکس با او نداشت، شاید امگاهای زن رو ترجیح میداد؟ اگه اینطور باشه پس چرا اونو خریده بود؟
با نشستن بشقاب غذایی جلوش کمی عقب میکشه و با تعجب به گارسونی که با اخم بهش از بالا به پایین نگاه میکنه زل میزنه. مرد جوان اما بدون گفتن چیز اضافی رو به آلفا میکنه:
"چیز دیگه ای لازم ندارید قربان؟"
"نه ممنون."
مارلون با دیدن استیک چشمهاش میدرخشه و آب دهانش بی اجازه ترشح میشه. اگه خجالت هنوز تو وجودش بود احتمالا از اعتراف اینکه تا حالا استیک نخورده تحریک میشد اما براش مهم نبود.
بشقاب حاوی یک تکه استیک، کمی پوره سیب زمینی با نخود فرنگی و کمی از چیز چتر مانندی بود. مارلون با تعجب سرش رو به یک طرف خم کرده و با چنگال چیز ناشناخته رو چند بار تکون میده.
"قارچ دوست نداری؟"
صدای آلفا از بالا سرش میاد و سریع چنگال رو ول میکنه، نگاهش با کمی ترس به مرد بالا سرش دوخته میشه.
"نم...نمیدونم."
آلفا یه ابروش رو بالا میندازه و خیره نگاهش میکنه، امگا با پایین انداختن سرش مشغول بازی با انگشتهاش میشه.
"...تا حالا نخوردم."
آلفا فقط اوه آرومی میگه و نگاهش رو ازش میگیره، امگا درک نمیکرد که چرا آلفا بوی خجالت زدگی میداد.
"اگه خوشت نیومد میتونی ولشون کنی نیاز نیست خودت رو مجبور کنی بخوریش."
چند دقیقه بعد معلوم شد مارلون نه تنها از قارچ خوشش میاد بلکه عاشقشه چون قبل از دست زدن به بقیه محتویات بشقاب اون رو تموم کرده بود. این شام با اختلاف بهترین چیزی بود که داخل دهانش رفته.
بعد از شام حوالی نیمه شب به خانه بر میگردن. امگا احساس میکرد برای قدردانی باید کاری براش انجام بده، مهم نبود چی. اما قبل از اینکه فرصتش رو پیدا کنه آلفا توی هال ولش کرده و به مقصد نامعلومی رفته بود.
⛓
⛓⛓
⛓⛓⛓
⛓⛓⛓⛓
⛓⛓⛓⛓⛓
گایز برای #Bl_پیشنهادی امروز ازتون میخوام مغزتون رو با وایتکس بشورید و آماده بشید برای یه سریال کاملا کیوت و بدون هیچ صحنه +۱۸ !??
شاید heartstopper رو دیده باشید شاید نه، ولی اگه دنبال یه سریال تک فصلی کیوت، سافت، با داستان ساده و دلپذیر میگردید تا برای چند ساعت بخندید و اکلیلی بشید این رو پیشنهاد میکنم??✨
داستان با چارلی یه پسر تنها شروع میشه که یک ساله به عنوان گی کام اوت کرده و با مشکلات زندگی تو یه دبیرستان تمام پسرانه دست و پنجه ترم میکنه، اما یه روز با نیک سر کلاسش آشنا میشه و کم کم رابطه عمیق تری بینشون شکل میگیره با اینکه فکر میکنه نیک استریته... ?❤️?
کلا این سریال سمبل اینکه روابط سالم باید چطور باشن، به علاوه یه کاپل لزبین هم هست که فداشون بشم ?❤️??❤️??
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 4 weeks ago