𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 19 hours ago
خدمت شما با تاخیر.
بچه ها کمک کنید روی ۱۰۰تا بریم.
لینک ناشناسمو میذارم
راهنماییم کنید
چجوری خواننده های بیشتری به جمعمون اضافه بشن:)
و یا در چه کانال هایی تبلیغ کنم?
#آسنترا
#پارت_۱۴
#میترا_تهرانی
پاییز بود و نسیمی سوزناک گونه هایش را لمس میکرد..
دست هایش را در جیب کتش میکند
و از کنار ماشین پارک شده اش می گذرد..
ناهار را با سمانه خورده بود ..
امروز
اگر سوییچ ماشین را جا نگذاشته بود و به خانه برنگشته بود چه چیزی در انتظار نیکی بود..
دستش را مشت میکند و سوییچ را در مشتش فشار میدهد..
نه..
بهتر بود
فکر نکند..
پا تند میکند و وارد پاساژ میشود ..
از کنار طلایی فروشی آیدا میگذرد ..
اقای رضایی دستش را بلند میکند و سلامی بلند میکند..
بر میگردد و برایش دستی تکان میدهد..
جلوی مغازه اش می ایستد
خم میشود و کرکره را بالا میکشد..
_سلام
متوقف میشود..
آذر آمده بود..
میدانست که بعد از آن بوسه و خشم دوباره پیدایش شود..
شال سفید و موهای هایلایت شده اش ، چهره اش را زیباتر میکرد..
میلاد اخمی میکند و بی توجه لب میزند
+فرمایش؟
چلچراغ چشم های آذر روشن میشود
چند قدم جلو می آید و ارام می گوید؛
_اومدم ببیمنت..
عصبی دستش را روی کیف دختر میگذارد و هلش میدهد
+دیدی.. حالا برو
آذر دلخور نگاهش میکند
_ تا جواب سوالامو ندی نمیرم
مرد مقابلش کلافه وارد مغازه میشود و لب میزند
+زود باش بگو .. میشنوم
تن صدایش را ارام میکند
_اینجا؟
عصبی و تند میگوید
+اره همینجا..
با ریاکت نشون بدید
سلام بچه ها..
پارت ها امادن..
بفرستم؟
#آسنترا
#پارت_۱۳
#میترا_تهرانی
چند قاشق شیر خشک را درون شیشه شیر میریزد و آن را تکان میدهد..
آذر از آن روز دیگر نیامده بود..
خوشحال بود؟
نه
ناراحت بود؟
نه
هیچ حسی نداشت..
تنها دغدغه ی اکنونش حال سمانه بود..
میترسید ..
از حال و روز سمانه میترسید..
حالش خوب نبود و او این را میدانست..
از اشپزخانه بیرون میرود و نیکی را از گهواره برمیدارد..
نیکی گریه میکند ..
نچی میکند و ارام در بغلش او را تکان میدهد..
بر روی مبل مینشیند و نیکی روی پایش میگذارد..
شیشه شیر را در دهانش میگذارد و به چهره ی گریان نیکی خیره میشود..
حال سمانه طبیعی نبود..
او افسردگی داشت..
نگران به در بسته ی اتاق نگاه میکند..
اگر بلایی سر خودش بیاورد..
نه نه
نمیذاشت ..
باید او را به دکتر میبرد ..
از روی مبل بلند میشود و به سمت اتاق قدم بر میدارد..
انگشت اشاره اش را خم میکند و چند بار به در اتاق میزند..
+سمانه
در باز میشود
و چهره ی آشفته ی او پدیدار میشود..
حرف هایش در دهانش میماسد ..
+خوبی؟
زیر چشم هایش گود بود و رنگ و رویی بر چهره نداشت ...
دستش را روی شانه ی دخترک میگذارد ..
+چرا حاضر شدی؟
_میخوام برم بیرون قدم بزنم..
نه او را با این حال تنها نمیذاشت..
+باهم میریم..
سمانه ی با گوشه ی شالش بازی میکند
_میخوام تنها برم..
مرد مقابلش پوفی میکشد و نگاهش را به چشم های سمانه میدوزد ..
+پس زیاد دور نشی
مردمک های سمانه دو دو میزنند ..
دستش را ارام بالا میبرد و روی نوک پایش می ایستد..
_بذار یقه تو درست کنم..
یقه ی اش را صاف میکند و لبخند میزند.
_خب الان خوب شد ..
میلاد بی هیچ حرفی نگاهش میکند..
چقدر سمانه را دوست داشت..
و چقدر دیر این را فهمیده بود..
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 19 hours ago