𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 месяц, 2 недели назад
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 месяца назад
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 дня, 2 часа назад
لبخند معصومانهای زد و گفت: غمگینی. کمی وحشت کردم، چگونه ممکن است غمگین بهنظر برسم وقتی مدتی است غمگین نشدهام؟ پلکهایم را اندکی روی هم گذاشتم و به یاد آوردم. انگشتهایش را گوشهی چشمم احساس کردم. چشمهایم که باز شد، گفتم: غمگین نشدهام، فقط غمگین ماندهام عزیزم. گریهام گرفت. گفتم: حالا از تصور اینکه از آن غمها رهایی ندارم و تا مردمک چشمهایم ریشه دوانده است، غمگینم.
گاهی دلتنگ میشوم، برای تپشهای از سر هیجان و پر از شوق قلبم بههنگام دیدن کسی که دوستش داشتم.
اوقاتی هست که چنان آوار سهمناکی از گذشته روی تنت احساس میکنی که حتی برداشتن یک گام برایت دشوار است، چه رسد به آنکه آیندهای خوشایند و دور را تصور کنی.
من همیشه آماده ی رفتن بودم، برای همین کوله بار سفر را هرگز از دوشم پایین نگذاشته ام. خسته شدم، فرسوده شدم، اما زیر بار خفت تحمیل خود به جایی و جمعی نرفتم. برای ماندن و تنها نشدن، تن به تایید اشتباه کسی که خود به اشتباه بودن عملش آگاه بود، ندادم. وقتی که بنای…
برای زندگی کردن، آدمی باید مدت ایستادن و نظاره کردن و زمان چشم پوشیدن و ادامه دادن را بیاموزد، بفهمد و به آنها عمل کند.
بیچاره آدمی که همیشه در برابر خویش محکوم است.
مرا تماشا کن که چگونه تردید دربارهی همهچیز، روی چهرهی حال و آیندهی زندگیام چنگ انداخته و آن را زخمی کرده است.
حدودا یک ماه و نیم پیش، به مدرسهای که بیشتر دانشآموزان دو سه سال اخیرم اونجا هستند، سر زدم. بلوغ به بعضیهاشون سر زده و صدا و تصویر رو تحت تاثیر قرار بود. با آغوش باز -به معنای واقعی کلمه- ازم استقبال کردن، در حدی بین این فشارها که اسمش بغل کردن بود، مجبور شدم بگم آقا من کمرم خرابه، آروم. :)) بیشترشون میدونن البته، چون وقتی تو زنگ تفریح موقع فوتبال بازی کردن زمین خوردم و فرو رفتگی مهرهی کمر پیدا کردم، اونجا بودن یا بعدا شنیدن. واقعیت اینه که بعضیاشون رو محکمتر بغل میکردم چون ازشون قبلتر این حس رو گرفته بودم که نیاز دارن.
نزدیک دفتر رسیدم که یکی از بچهها اومد جلو و گفت: آقا من دانشآموزت نبودم ولی منم میشه بغلت کنم؟ انگار نه انگار همینا سر کلاس زندگی برات نمیذارن. بغلش کردم، شاید محکمتر از خیلی از دانشآموزای خودم.
یکی از بامزهترین و البته شیطونترین بچههای دو سال پیش پای دفتر بود، به این بهونه که دلم درد میکنه. بغلش کردم و بهش گفتم: امیرحسین چیو میخوای بپیچونی؟ گفت: آقا خدا شاهده این بار دلدرد دارم. یه کم که باهاش شوخی کردم، با صدای در حال بلوغش گفت: آقا من بازم بغلت کنم؟ همدیگه رو طولانی بغل کردیم، در گوشش گفتم: جونور من خیلی دوست دارم. گفت: آقا به قرآن منم خیلی دوست دارم. :))
موقع رفتن، قول دادم زود به زود بهشون سر میزنم. میخوام تا فرصت سر زدن هست، این کار رو بکنم. انگار این پسر بچههای تخس دوستداشتنی منو یاد چیزایی میندازن که گاهی یادم میره.
آزارم میدهد اما گاه آنچه با من کردی را به یاد میآورم تا از یاد نبرم که چقدر آدمها میتوانند بیرحم باشند.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 месяц, 2 недели назад
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 месяца назад
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 дня, 2 часа назад