𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
همراهان و دوستانی که پیگیر مطالب کانال و این مجموعه هستن که حقیقتا تا همین امروز هم به لطف این عزیزان هست که اینجا سر پا مونده، چند وقتی هست که یکی پس از دیگری جویای علت توقف فعالیت ها و مطالب کانال در پیوی من هستن
خواستم از همینجا موضوعی رو توضیح بدم و علت فعالیت کمتر کانال در چند مدت اخیر رو تا حدی اطلاع رسانی کنم
ضمن اینکه امیدوارم این کانال برای اعضا و عزیزان مفید بوده باشه، همونطور که قبلا چندین بار در گروه همین مجموعه اعلام شده، هدف از تاسیس این مجموعه صرفا فعالیت مجازی و فعالیتی همانند دیگر گروه ها و کانال ها نیست
این مجموعه از روز اول که تصمیم به احداثش گرفته شد و حدود ۲ سال بعد از اون اولین روز که کانال و سپس گروه احداث شد، اهدافی رو دنبال میکنه که به مرور زمان و بعد از عملیاتی شدن، یکی پس از دیگری اطلاع رسانی خواهند شد
یکی از دلایلی که نمیخوام از پیش توضیحی درباره برنامه ها و اهداف نهایی مجموعه ارائه بدم این هست که احتمال عدم موفقیت در اجرایی کردن این اهداف و برنامه ها وجود داره و قصد ندارم لااقل تا قبل از نزدیک شدن به هر یک از برنامه ها، جزئیاتی از اونها رو فاش کنم
در حال حاضر، دیدگاه ها نسبت به فعالیت در حوزه علم و به خصوص علوم نظری همانند فیزیک بشدت منفی و دانشجویان و علاقمندان این حوزه ها با موانع زیادی در کشور روبرو هستن
برای اولین قدم در جهت نقد این دیدگاه ها و شروع مسیری در حیطه فعالیت ها و چارچوب های این مجموعه، بزودی بستری فراهم خواهد شد که بصورت عمومی اطلاع رسانی میکنم و امیدوارم تک به تک عزیزانی که ما رو همراهی کردن در این کانال و گروه، بزودی بصورت حضوری و از نزدیک ملاقات خواهم کرد
در جهت تحقق این هدف بعنوان نخستین برنامه مرتبط با این مجموعه در خارج از فضای مجازی، ناچارم بخشی از تایم روز رو اختصاص بدم به مقدمات و مهیا کردن ملزومات مورد نیاز
بنابراین امیدوارم دوستان از سوی بنده دلخور نباشن و به محض اینکه کمی خیالم راحت تر شد، به فعالیت مجازی هم ادامه خواهیم داد
در حال حاضر مشتاقانه منتظر دیدار و ملاقات حضوری تک تک علاقمندان به علم در زمانی نه چندان دور هستم که اطلاع رسانی های لازم صورت خواهند گرفت
از شکیبایی همگی ممنونم
هدف از «پیشبینی» در علم، سنجیدن صداقت و درستی توضیحی است که قبل از رصد، تماشا، آزمایش و جمع آوری اطلاعات و شواهد، برای بخشی از طبیعت ارائه کرده ایم. فیزیک نظری کارش همین است. توضیحی ارائه میکند و از روی همان توضیحات، پیشبینی هایی میکند تا توضیحاتش را مورد سنجش قرار بدهد. مثلا یکی از پیشبینی های نسبیت اینشتین، تکینگی ها بود. در نهایت، دوبار از آنها عکس گرفتیم! یکی در مرکز کهکشان خودمان و دیگری در مرکز کهکشان M87. حتی اخیرا رصدخانه ها برای کشف تعداد بیشتر این تکینگی ها از کمک منجمان آماتور استفاده میکنند!
آنجا، زمان می ایستد! آنجا بسیار عجیب است! اما این همه ی آنچه نیست که درباره ی آنجا(تکینگی سیاهچاله ها) میدانیم. این پیشبینی نسبیت بود!
همه چیز، از یک کلیسا شروع میشود. از گالیله، از همان آرامشی در کلیسا که منجر به چالش شگفت انگیزی شد!
سوالمان را به یاد دارید؟ زمان چیست؟ آیا زمان، بنیادین است؟
در فیزیک، شاهد معادلاتی هستیم که به ما کمک میکنند تا پیشبینی کنیم در طول زمان، پدیده های قابل مشاهده «چگونه» تغییر میکنند؟
معادلات فیزیک کلاسیک همیشه یک متغیر در دل خود جای داده اند که با نماد t به مفهوم time یا همان زمان اشاره میکنند. این معادلات که وسیله ی پیشبینی اینده پدیده ها هستند، همه چیز را در بستر زمان مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند.
اما، کدام زمان؟!
زمان معینی از موقعی که گالیله در یک مراسم مذهبی در کلیسا شرکت کرده بود، میگذرد! آن زمان که احتمالا به اجبار در آن مراسم شرکت داشته، شاهد تکان خوردن های یک چلچراغ بزرگ بوده که توجه او را به خود جلب کرده بود. او، بدون اینکه بدانیم از کجا چنین ایده ای به سرش زده بود، پی میبرد که هر بار آمد و رفت چلچراغ که امروز به آن آمد و رفت، «نوسان» میگوییم، با تعداد معینی از ضربان نبض او نسبت دارد و درواقع اگر دامنه نوسان را در نظر نگیریم، تعداد ضربان های نبضش با نوسان چلچراغ، نسبت دارد! خیلی شگفت انگیز است! او ایده ی ساعت آونگی را در سر داشت. اما سوال این بود که او دقیقا داشته تعداد نبض هایش را با نوسان چلچراغ اندازه میگرفته و یا نوسان چلچراغ را با تعداد نبض هایش؟!
اصلا چه اهمیتی دارد؟ مخصوصا وقتی رابطه ای این چنین مفید و مهم پیدا کرده ایم؟ بیایید به ادامه ی کشف روابط در طبیعت بپردازیم!
در گام بعدی، گالیله از این کشف مهم استفاده کرد تا رابطه ای جدید بر مبنای سنجش زمان(با کمک نوسان چلچراغ و ضربان نبضش) پیدا کند. در نهایت موفق هم شد! او توانست توضیح دهد که چگونه یک جسم سقوط میکند!
برای این کار، او به دو چیز احتیاج داشت: اول ارتفاع یا مسافت قابل پیمودن توسط جسم و دومی، مقدار زمان به طول انجامیدن رها کردن و رسیدن جسم به سطح زمین. او که روشی برای دومی یعنی سنجش زمان پیدا کرده بود، دست به کار شد و رابطه اش را هم تعریف و ارائه کرد.
اما آیا او واقعا «زمان» را سنجیده؟ آیا او تحلیلی از زمان در رابطه جدیدش گنجانده؟
اصلا آیا او، «زمان» را اندازه گرفته؟!
او که فقط رابطه ی میان دو پدیده، یعنی «ضربان نبضش» و «نوسان چلچراغ» را اندازه گرفته بود، نه زمان را!
پس سوال همچنان باقیست: زمان چیست؟ آیا زمان، بنیادین است؟
پس از گالیله، نیوتون نیز با تیزبینی تمام به تحلیل رفتار طبیعت و این نسبت ها ادامه داد و روابطی نیز او تعریف کرد. اما به وضوح اعلام کرد که توانایی اندازه گیری «زمان» را در طبیعت نداریم و صرفا روابطی تعریف میکنیم بر اساس روابطی دیگر که پیش تر تعریف شدند!
همه چیز از رابطه ی میان نوسان چلچراغ و ضربان نبض گالیله شروع شد!
اما چه فرقی میکند که نوسان چلچراغ را بر میزان ضربان نبض بسنجیم و یا ضربان نبض را بر اساس نوسان چلچراغ؟!
✔️کانال تخصصی فیزیک و نجوم👍☺️@Nuclear_ph_ysics😄
امروز سر میز ناهار، وقتی داشتم فکر میکردم که دقیقا چه چیزی برای این کانال و در ادامه ی آخرین پست بنویسم، میشود گفت گیج شده بودم. خیلی گرسنه بودم، یک فکر احمقانه مرا آزار میداد: ادامه ی بحث را از کدام سمت و سو، از کدام طریق پیش ببرم؟
در همین احوالات بودم که پیش خودم گفتم: احمق! فعلا کانال را بیخیال، کلی کار مهم تر داری! باید سریع تر غذایت را بخوری و تا آخر شب بیرون از خانه کار داری! قرار کاری داری!
اصلا اینها به درک! غذا سرد شد…!
از آنجایی که من راست دستم، اصولا باید قاشق در سمت راست بشقاب غذا و چنگال در سمت چپ بشقاب باشد، اما برعکس بود. چنگال سمت راست و قاشق سمت چپ بود. اعتراضی نکردم، حتی در درون خودم کسی و یا چیزی را سرزنش نکردم، فقط بی هدف دستانم به سمت چنگال و قاشق رفتند. چون چنگال در راست بشقاب بود، دست راستم چنگال را برداشت و دست چپم هم قاشق را؛ حس عجیبی داشتم، انگار تعادل نداشتم. همان موقع بود که یاد دوران کودکی افتادم، یادش بخیر، از سر کنجکاوی بود که یک رفتار هنجار شکنانه را از خود بروز میدادم. گاهی بجای قاشق، با چنگال برنج میخوردم! علتش را درست نمیدانم، شاید از روی کنجکاوی، شاید نقض عادت های بزرگتر ها برای فهمیدن بهتر علت کارشان و یا شاید حتی بخاطر تجربه ی چیزهای بیشتر برای فهم بهتر کارها و زندگی ام! نمیدانم!
فقط میدانم که هر چه سن کمتر باشد، این مدل رفتارهای غیرعادی، هنجارشکنانه و البته غیر معمول در مقابل عادت های روزمره مان، بیشتر به چشم میخورند.
دومین لقمه از برنج را با چنگال در دهانم گذاشتم، سوالی پیش آمد: چرا دومین بار این کار را کردم؟ چه چیز باعث شد دومین بار را بتوانم تکرار کنم؟ سومی را هم با چنگال خوردم، سوال کمی عمیق تر شد: چرا هیچ فرآیندی قابل برگشت نیست؟
خودم را کودکی خردسال دیدم که دارد از نگاه بزرگتر ها بازیگوشی میکند، اما هرگز اینطور نیست!
ما به پدیده های روزمره ی تکرار شونده عادت کردیم، به فرآیندهای یک طرفه و یکسویه، به طبیعت و به شگفت انگیزترین، عجیب ترین و مهم ترین چیز ها، از جمله: زمان!
زمان چیست؟
آیا وجود دارد؟
آیا وجود ندارد؟
آیا تا بینهایت بار میشود زمان را تقسیم کرد؟ یا مثل ماده، مسافت و طول نمیشود به تعداد دلخواه تقسیمش کرد؟
بگذارید سوال را این گونه در یک سطر جمع و جورش کنیم: آیا زمان بنیادین است؟
واقعا پاسخ چیست؟ چه چیزی میتواند باشد؟
بنظر میرسد که توالی منظمی از رویدادهای مرتبط به هم در جهان وجود دارد که رابطه ی میان این رویداد ها را زمان گذاشته ایم. اما این اصلا تعریف کاملی نیست، پیشبینی هایش ناقص از آب در خواهند آمد. مثلا یک سوال دیگر را بوجود می آورد: بین رویدادی مثل وزیدن باد و آمدن ابرها و باریدن باران یک فاصله ی قابل اندازه گیری وجود دارد که عوامل مختلف دیگری در همین فاصله، در تمام رویداد بارش باران و وزش باد بر کل رویداد مد نظر تاثیر میگذارند. این فاصله چیست؟ این هم زمان است! پس درواقع این تعریف در سطح بزرگ مقیاس بی معناست، اصلا درست نیست!
اما آیا اگر به سطوح بنیادین تر برویم، میتوانیم به توالی پدیده ها برسیم تا ببینیم عمیقا، زمان چیست؟
این خاصیت «قابل پیشبینی بودن پدیده ها» در جریان رویدادهای قبلی، بر اساس زمان امکان پذیر میشوند. اما این زمان خودش چیست که توانسته رویدادها را ترتیب ببخشد تا رویداد بعدی را قابل پیشبینی کند؟
و آیا اصلا هدف ما از بررسی زمان، استفاده ابزاری از آن برای مثلا همین پیشبینی آینده است؟
این کارکردگرایی افراط گونه در دل فیزیک چه میخواهد؟!
صبر کنید!
بیایید برگردیم به چند قرن پیش، آن زمان کلیسا ابهتی داشت!
گالیله نمیدانست همان کلیسا با آن چلچراغ با شکوهش، قصد جانش را خواهد کرد.
🪐کانال تخصصی فیزیک و نجوم🔭🌙 @Nuclear_ph_ysics⭐️
ماده تاریک، تاریخچه و نظریه های رایج3️⃣قسمت سوم
?پنجشنبه، ۱۴ تیر ماه ۱۴۰۳
?️ارائه توسط: دکتر احسان یوسفی- پژوهشگر فعال IPM
- دکترا کیهانشناسی از IPM
- ارشد ذرات بنیادی و میدان ها از دانشگاه شهید بهشتی
- کارشناسی فیزیک از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
?#محل_برگزاری *☢️#سوپر_گروه_تخصصی *فیزیک و نجوم:https://t.me/joinchat/71iL3giJ9cY3ZTdk⚛️کانال علمی:@Nuclear_ph_ysics
فایل مربوط به سخنرانی جلسه دوم ماده تاریک توسط دکتر احسان یوسفی
برگزار کننده جلسه:
سوپر گروه تخصصی فیزیک و نجوم
ماده تاریک، تاریخچه و نظریه های رایج
« قسمت دوم2️⃣»
پنجشنبه، ۳ خرداد ماه ۱۴۰۳
#ارائه_توسط
دکتر احسان یوسفی- پژوهشگر فعال IPM
- دکترا کیهانشناسی از IPM
- ارشد ذرات بنیادی و میدان ها از دانشگاه شهید بهشتی
- کارشناسی فیزیک از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
?#برگزار_شده_در:
سوپر گروه تخصصی فیزیک و نجوم:https://t.me/joinchat/71iL3giJ9cY3ZTdk
فایل مربوط به سخنرانی جلسه اول ماده تاریک توسط دکتر احسان یوسفی
برگزار کننده جلسه:
سوپر گروه تخصصی فیزیک و نجوم
ماده تاریک، تاریخچه و نظریه های رایج
پنجشنبه، ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۳
#ارائه_توسط
دکتر احسان یوسفی- پژوهشگر فعال IPM
- دکترا کیهانشناسی از IPM
- ارشد ذرات بنیادی و میدان ها از دانشگاه شهید بهشتی
- کارشناسی فیزیک از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
?#برگزار_شده_در:
سوپر گروه تخصصی فیزیک و نجوم:https://t.me/joinchat/71iL3giJ9cY3ZTdk
قسمت سوم:
ما نظریاتی در علم داریم که هرگز مشاهده نشده اند و تجربه هم نشدند، با این حال از اصول نظریات حاکم بر فیزیک هستند و مدل هایمان را پیش میبرند.
مثلا هیچگاه سوپرپوزیشن را کسی ندیده است، بلکه فقط موج را که به علت خصیصه ای بنام سوپرپوزیشن بوجود می آید را مورد بررسی قرار داده ایم و بهترین و منطقی ترین حالت های ذهنی مان را کاویده ایم و به دفعات زیاد آن را آزموده ایم و در نهایت متوجه شدیم که مدل سازگار است!
اما آیا این مدل میتواند همه چیز را توضیح بدهد؟
جواب خیر است.
پس اینجا مجبوریم شکل های مختلفی از زبان آن مدل را پیش بگیریم تا ببینیم آیا واقعا میتوان به نتیجه ای رسید که بخش های تاریک ماجرا را هم توصیف کرد و توضیح داد؟
خوشبختانه یا شوربختانه، نتایج متعدد و البته مختلف است که در مجموع، متحیرکننده مینماید. اما مسئله اینجاست که چگونه باید با این نتایج منطقی مختلف مواجه شد؟
مگر نه اینکه هرکدام آنها یک نتیجه گیری منطقی است؟ پس چرا با یکدیگر همخوانی ندارند؟ مگر طبیعت بر پایه منطق عمل نمیکند؟ اصلا منطق چیست؟ اینها سوالاتی هستند که پاسخ بهشان عمیقا اعجاب انگیز است!
حالا بهترین نوع برخورد با چنین طبیعت سرکشی، این است که دنبال راه هایی برای پیدا کردن پاسخ بود، نه اینکه پاسخ های احتمالی را بخاطر نداشتن شرایط ازمودن فیلتر کرد و از دایره علم خارج کرد. هیچکس تابحال موفق به تجربه سوپرپوزیشن نشده اما همگی میدانیم که سوپرپوزیشن از اصول مکانیک کوانتوم است، چون چیزی که در طبیعت مشاهده میشود و چیزی که ریاضیات(زبان فیزیک) پیشبینی کرده بود، سازگاری دارند. با این حال هیچکس سوپرپوزیشن را ندیده است!
از این رو، به نتیجه ای میتوان رسید که ظاهرا طبیعت، با تمام اجسام و موجوداتش در هر سطح و مقیاسی، با هر خصیصه ای و با هر کیفیتی، به تنهایی و در ذات خودش بی معناست، بلکه این معنا حاصل ارتباطی خاص میان اجزای طبیعت است.
خصیصه ها نیز خودشان از این قاعده مستثنا نیستند. برای مثال، سرما یا گرما، خصیصه های یک گاز است اما ذاتا درباره گاز وجود ندارند، بلکه در یک ارتباط قاعده مند بین ناظر و آن گاز معنا میابند. اصلا سرما وجود ندارد، بلکه به فقدان گرما، سرما اطلاق میشود و خود گرما نیز چیزی جز جنبش اتم های گاز نیست. پس اینجا به آن ارتباط باید پرداخت که باعث معنا یافتن طبیعت از منظر انسان میشود.
آیا موبایلی که در مقابل چشمان شماست و نوری که از صفحه موبایل به چشمان شما میرسد از چیزی غیر از اتم ساخته شده است؟ آیا اتم ها از قاعده ای بنام عدم قطعیت تبعیت نمیکنند؟ پس چطور اجتماع اتم ها در مقابل چشمان شما باعث انتقال مطالب درون ذهن من به شما و تداعی گفته های من در ذهن شما میشود؟
ظاهرا طبیعت با خودش رو راست نیست. دائما میپرسم: چرا وقتی به یک سیستم کوانتومی میپردازم، ناگهان سوپرپوزیشن غیب میشود و من با قطعیت درباره یکی از حالات ممکن احتمالی قبل از نظارتم مواجه میشوم؟ بی آنکه بپرسم: من چه هستم؟ من هم از همان سیستم ها یعنی ذرات ساخته شدم. من نمیتوانم خودم را چیزی فراتر در نظر بگیرم که با دخالتم در سیستم کوانتومی، نقشی ایفا نمیکنم و اثری نمیگذارم! من هم جزئی از همین سیستم هستم که در یکی از حالات آن، همزمانی بین مشاهده من و آن حالت بخصوص الان یعنی گوشی در مقابل چشمان و تمام جزئیات اش قرار گرفته ام که میتوانم آن را اینگونه تجربه کنم. پس آیا حالت های دیگری نمیتوانند وجود داشته باشند؟
این است که میگویم طبیعت با خودش رو راست نیست!
چون من هم خودم جزئی از طبیعتم!
خواص موجودات، تنها هنگامی بر ما نمایان میشوند که موجودات در ارتباط با موجودات دیگر با هم برهم کنش دارند و این برهم کنش های متوالی، شبکه ای از برهم کنش هارا شکل میدهد که مجموعا جهان را نمایان میکند.
هیچ چیزی خودش را نمایان نمیکند، مگر موقعی که با چیزی دیگر بر هم کنش داشته باشد و بعبارتی هیچ چیزی معین و موجود نیست، مگر در ارتباط با چیزی دیگر.
اما حالا چه کنیم؟
دقیقا چه نتیجه ای میگیریم؟
منظرگاه مناسب برای نتیجه گیری کجاست؟
?کانال تخصصی فیزیک و نجوم?☣️ @Nuclear_ph_ysics⚛️
این طرز فکر را اینطور معرفی میکنم که اگر جهان متشکل از اطلاعات و چیزهایی باشد که از آنها بی اطلاعیم، بعد از اندازه گیری سیستم های کوانتومی و کسب اطلاعات از جهان مان صرفا میفهمیم که چه اتفاقی افتاده بود یا قرار بود بیافتد و حالا واقعیت از پیش تعیین شده را فهمیدیم.
درواقع کیوبیسم یک دترمنیسم به خصوصی را حاکم بر جهان میداند که گویا نامرتبط با اندازه گیری و اثر انسان بعنوان ناظر بر سیستم های فیزیکی و مجموعا جهان، میباشد.
دترمینیسم را معادل با همان واژه جبر قرار میدهیم. طبق این تفسیر، اسپین الکترون قبل از اندازه گیری اش مشخص بوده و ما صرفا پس از اندازه گیری به اطلاعات آن سیستم پی بردیم و مثلا فهمیدیم که اسپین الکترون مورد بررسی بالا است یا پایین.
در اینجا میتوان نتیجه گرفت که کیوبیسم، تابع موج را واقعی نمیداند و درواقع میگوید کار معادله شرودینگر صرفا پیشبینی کردن است. مثلا پیشبینی آب و هوا که در آخر هوا یا آفتابی میشود یا ابری!
تابع موج اما میگوید احتمال ابری بودن بیشتر است و در نهایت ممکن است هوا ابری بشود.
اگر هوا ابری شد، آیا میتوان ادعا کرد که اطلاعات مربوط به حالت هوای آفتابی از بین رفت و فقط هوای ابری ماند؟!
پاسخ این است: خیر!
کیوبیسم استدلال میکند که چون تابع موج تابعی واقعی نیست، پس نتایج واقعی هم نمیدهد و نباید نگران نابود شدن حالت های قابل پیشبینی اما انتزاعی بود!
فکر کنم تا اینجا متوجه شده اید که کیوبیسم تحت شعاع مکتب فلسفی “معرفت شناسانه” قرار میگیرد و هرجا که کسی خواست تابع موج و حالت های مجاز را غیرواقعی بداند و به قولی قضیه را ماستمالی کند، باید بدانیم که احتمالا معرفت را بر واقعیت هستی مقدم میداند!
کیوبیسم معتقد است که هنگام مشاهده یک سیستم و اندازه گیری کمیت های ذره، چیزی را در ذات طبیعت تغییر نمیدهد و درواقع اصلا اثر مشاهده وجود خارجی ندارد و معرفت ماست که تغییر میکند. وقتی میزان اطلاعات ما درباره سیستم فیزیکی بواسطه مشاهده بیشتر بشود، پس فهمیده ایم چه بر سر آینده این سیستم خواهد آمد و اگر در پیشبینی هایمان دچار خطا شدیم، علت نقص در میزان اطلاعات ماست.
کیوبیسم در لغت درواقع از
Quantum-Bayesianism
آمده که به فارسی باید بنویسم: کوانتوم بیزیانیسم.
نام بیزیانیسم هم از نام یک شخص که درباره احتمالات مطالعه و نظرات زیادی داشته است امده. تامس بیز که یک کشیش بود.
اما احتمالا با شنیدن کلمه کیوبیسم به یاد سبک کوبیسم در هنر و فلسفه هم افتادید که چندان هم بی ربط نیست!
اگر نویسنده این مطلب را میشناسید احتمالا میدانید که من هم در حیطه نقاشی و هم موسیقی کار میکنم و مطالعات زیادی داشتم و مدرک کتابت خطاطی هم دارم و همیشه برایم سوال بوده که اگر رنگ های مختلف را در کنار هم استفاده کنیم و قرار بدهیم، چطور بیننده حس میکند که تابلو عمق دارد؟
هنرمندانی همچون براک و پیکاسو که سبک شان در نقاشی کوبیسم بوده، همزمان با رشد کوانتوم در اروپا با بنیانگزاران کوانتوم هم نظر و هم دیدگاه بودند و از یک مکتب فکری بودند که هردو بر سر اینکه میتوان جهان را از منظرگاهی یکسان و واحد نمایان کرد و توضیح داد، دور شدند.
در اوایل قرن بیستم، لوی استروس میفهمد که مطالعه فرهنگ، تغییر آن است.
زیگموند فروید متوجه شد که هیچ پزشکی بدون تاثیر بر ذهن بیمار نمیتواند او را درمان کند و یا به مشکل پی ببرد.
ایراد کیوبیسم همینجاست که بدون در نظر گرفتن تاثیر ناظر بر جهان، جهان را جدا از ناظر میبیند و میگوید ناظر تاثیری بر سیستم های فیزیکی ندارد و تغییری در ذات طبیعت صورت نمیدهد، بلکه فقط تماشا میکند و اطلاعات بیشتری کسب میکند.
انگار کیوبیست ها فراموش کرده اند که جسم خودشان هم با همین قوانین و قواعد کوانتوم مکانیک توضیح داده میشوند!
در پست بعدی به یک پارادوکس معروف خواهم پرداخت. اما نه به این شکل که احتمالا در طی مطالعه این متن حس تکه تکه بودن مطالب بهتان دست داد!
من خواستم از روحیه هنری استفاده کنم و سبک کوبیسم را بهتان نشان بدهم.
قرمز در کنار سفید، سیاه در کنار صورتی و سبز در کنار خاکستری!
حسی ناخوشایند که از دیدن تابلوهای سبک کوبیسم بخاطر همین تضاد ها به شخص دست میدهد و انگار مشوش شده، اما یک سوال مهم را شکل میدهد:
چرا با وجود همه رنگ های متناقض باهم در طبیعت، برخلاف تابلوهای کوبیستی اما از دیدن طبیعت آرامش میگیریم و لذت میبریم؟!
من در این پست یک نویسنده کوبیست بودم!
?کانال تخصصی فیزیک و نجوم *?*?*@Nuclear_ph_ysics✨***
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago