?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
📨دربارهٔ پریشانگوییهای پنجاهوهفتستیزانه📨
کسی فرمایشی کرده که «انقلاب ۵۷ علیه مشروطه بود، چون علیه واقعیتهای جهان جدید بود». به نظرم رسید این جمله که غلطهایش افزون از کلماتش است بهانه خوبی است برای توجه دادن به چند نکته.
۱- اگر «واقعیتهای جهان جدید» ملاک «حقیقت» است، نقد اسرائیل و ترامپ و گردش مالی هرزهنگاری را هم باید کنار بگذارید. اینها واقعیت جهان جدیدند. اساساً هر زورمندی، واقعیت درست میکند و اثر عینی دارد؛ تسلیم زور بودن محتاج تقریر و بیان و استدلال نیست؛ اما اگر در پی سنجیدن چیزی با ملاکهای فکری هستیم، محکی بهتر از غلبه نیاز داریم.
۲- هر اندازه که «متن» «نظامنامه دارالشورای ملی» و «متمم» آن واجد جنبههای مشروطگی/ضدمشروطگی بوده اند، «متن» قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و بازنگری آن هم هست. وانگهی تحلیل متنشناختی به روشنی نشان میدهد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یک بازنگری ایدهآلیستی در نظامنامه دارالشوری و متمم آن است. بیخبری از اصل بیستوهفتم متمم و فرمان همایونی دلیل بر نبود آن در قانون اساسی قدیم ایران نیست.
۳- اگر بحث بر سر مدرن بودن و نبودن جنبش مشروطه یا انقلاب اسلامی است، حتماً این نکته را باید پررنگ کرد که به ریختن آب اروپایی، با تانکر توی چاه ایران مدرنیزاسیون نمیگویند؛ این که مستشارالدولهنامی، اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه را فارسی و اسلاممالی کند، اسمش مدرن شدن نیست. چنان متنی حتی یک کلمهاش هم ارزش ندارد. آن یک کلمهای که از زندگی مستشارالدوله به خاطر سپردنی است، نیابت ششماههاش در وزارت عدلیه حکومت سپهسالار است. چرا روشنفکر ایرانی مایل نیست به این کارنامه دولتمردی بیثمر یکی از بزرگانش در عصر ناصری چندان پرداخته شود؟
۴- البته من مشروطه را با متن جدی آن، تنبیه الامه و تنزیه المله اثر میرزای نایینی محک میزنم. این بغض تعصبآلود از جمهوری اسلامی و حکومت دینی، نمیتواند تاریخ را تغییر دهد. مهم این است که بدانیم خود مشروطهخواهان آن را چه طور میفهمیدند، و بحث اینجاست. مشروطهخواهها، جنبش خود را تلاشی برای آشتی «ملت» و «دولت» میدانستند. نه تودهها و نه بخش مهمی از رهبران لامذهب نبودند و انگیزهشان از مشروطیت، مذهبزدایی نبود. طبیعتاً در آشتی ملت و دولت، هم در مذهب تجدیدی لازم بود، هم در دولت.
در مقایسه اسلام سیاسی نایینی و اسلام سیاسی خمینی چه میشود گفت؟ این فرق جنبش مشروطه با انقلاب اسلامی بود. نایینی به دشوارهٔ غیبت رویکرد اقتضایی داشت. یعنی تا جای ممکن ظلمهای دوره غیبت را کم کنیم؛ خمینی در تکامل نایینی و نظر به ناکامی آن رویکرد اقتضایی معتقد بود باید دستگاهی اساساً ویژه دوره غیبت طراحی کرد که نشتیهای آن مثل تجربه مشروطه باعث شکست نشود.
۵- حالا کدامشان مدرنتر بوده اند؟ نمیدانم. به نظر من که هر دو سنتی بوده اند. من مدرنیته را جریان بازخوانی سنت در زمان معاصر میدانم و به این معنا هر دو مدرن بوده اند. اما اگر منظور از مدرنیته کوبیدن و از نو ساختن بر پایه یک ایده پیشینی است: انقلاب اسلامی رویکردی مدرنتر به میراث شیعه (و ایران به عنوان مهمترین میراث ملت شیعه) بود. البته کوبیدن و از نو ساختن را اساساً چیز مفیدی نمیدانم و در هیچ کدام از دو جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی با چنین کوبش و سازشی طرف نبوده ایم. اما ظاهراً مشکل ایده ولایت فقیه از نظر گروهی این است که چرا از میراث قدمایی بهره دارد و به اندازه کافی از گذشته تهی نیست!
۶- وقتی لهجهٔ فکرتان پایانِتاریخی (متعلق به پسافروپاشی شوروی) است و اساساً مختصات فکری دهههای قبل و بلکه سدههای قبل را فراموش کرده اید، در واقع سواد قضاوت گذشتگان را ندارید. این که شما سواد خواندن شریعتی و مطهری را ندارید؛ (گمان نکنم فارسی تنبیه را هم بتوانید راحتتر از انگلیسیش بخوانید) مشکل شریعتی و مطهری نیست. این که اساساً نمیدانید «آزادی» چه مفهومی در شعار انقلاب داشت؛ (و تردید دارم «استقلال» را هم بفهمید) مشکل نسل ۵۷ نیست. مشکل نسل شماست که با این همه اطلاعات و منابع از درک ۵۰ سال قبل خودتان، یعنی ملتتان، عاجزید. این عجز از درک تاریخ ملت؛ عجز از درک چگونگی اکنونش نیز هست. فتأمل.
مقالهٔ اخیراً منتشرشدهٔ مخلص و دوست فرزانه، جناب آقای دکتر فرشید مقیمیان بروجنی، نتیجهٔ گفتوگوی ده سال پیشمان در این باره بود که آیا اصل پنجاهوششم جلوهای از نظریهٔ امر الهی است یا نه. این مقاله در بزرگداشت استاد فقید، دکتر سیدمحمد هاشمی در دانشگاه شیراز ارائه شد و چکیدهٔ آن را در سخنرانی سال گذشته در آن همایش ارائه داده بودم. (اینجا)
در این مقاله مستندات مدعیات و سیر تطور آرای نویسندگان حقوق اساسی جمهوری اسلامی در زمینهٔ اصل پنجاهوششم قانون اساسی را نشان داده ایم تا فضل تقدم هاشمی در مطالعهٔ حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران را ثابت کنیم و نشان دهیم چگونه او با فهمی که از مبنای حاکمیت ارائه داده است، راه حقوق را در بررسی نظام سیاسی ایران گشوده است.
مقاله سانسور حکومتی نداشته است؛ اما سانسور روشنفکری و فنی چرا! در واقع مشکل اصلی آزادی بیان در ایران نیز این قبیل سانسورهاست. سانسور روشنفکریش را در تفاوت عنوان سخنرانی و عنوان مقاله میتوانید بیابید. داور ناشناس مقاله اصرار داشت اگر عنوان مقالهٔ تألیفی اینجانبان به عنوان مطلوب ایشان تغییر نکند، مقاله به کلی غیر قابل چاپ است! این هم از عواقب بیسوادی مطلق اهالی ایرانی حقوق در روش است: چون روش نمیدانند، با ایرادات نیش غولی وجنات علمی خود میآرایند.
سانسور فنیش نیز در آنجا بود که مجله ویرایش را به ماشین سپرده بود. بسیاری از کلماتی که از نظر دستور فارسی باید جدا باشند، از نظر دستور ماشینی سر هم شده اند. مشکلی هم نداشتیم با این غلطها (!) مگر آنجا که گفته بودیم «حقوقدان وفادار به ظاهر» و ماشین آن را کرده «وفادار بهظاهر» چون گمان کرده هر به و ظاهری که پیاپی میآیند، صفتند. یکی دیگر از سانسورهای فنی غیر قابل تحملش آن بود که تمام اعداد ترتیبی اصول قانون اساسی (پنجاهوششم؛ پنجاهوهفتم؛ و یکصدودهم) را به اعداد شمارشی (پنجاهوشش؛ پنجاهوهفت؛ یکصدوده) برگردانده بود. در یکی دو جا نیز فعل جملهای را که از نویسندهای نقل مستقیم کرده بودیم اصلاح کرده بود. چه میشود کرد! به عنوان نویسندهٔ مسئول این ایرادات را به مجله گفته بودم و بنا بود در چاپ نهایی اصلاح شود. نشده است.
انشاءالله متنی که در کتاب همایش منتشر خواهد شد، متن منقحتر و تمیزتری خواهد بود. کاش دانشگاه ما را از خفت انتشار نوشتهجات در مجلات علمی-پژوهشی معاف میکرد. این قدر که در عصر اتوماسیون وقت ما را تنظیم مقالات به صورت دلخواه و استبدادی ارجاع مقالات در مجلات فارسیزبان حقوقی میگیرد، خود پژوهش و مطالعه نمیگیرد.
از دوست عزیزم آقای دکتر هادی صالحی که برگزاری همایش به همت ایشان ممکن شد و النهایه پادرمیانی ایشان دلخوری داور از محاجههای نویسندگان را مرتفع کرد، سپاسگزارم. بیتردید اگر نبود ترغیب و پیگیری ایشان، این مقاله نوشته و منتشر نمیشد.
«وفاق بر سر نوامیس»
سخنرانی در نشست «مدلها و ابزارهای دستیابی به وفاق ملی».
دومین پیشنشست همایش بایستهها و ابعاد مفهومی وفاق ملی.
انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه اصفهان.
۲۲ آبان ۱۴۰۳؛ اندیشکدهٔ حکمرانی دانشکدهٔ علوم اداری و اقتصاد دانشگاه اصفهان.
گفتند نیل را دلِ پرخون، شکفته است
گفتند زخم تازه زیتون، شکفته است
این خاطرات سرخ کلیم است کاین چنین
در چشم خون گرفته هارون، شکفته است
خاک مقدسی که جراحات کهنهاش
این بار زیرِ چکمهٔ قانون، شکفته است
امیدِ پا گرفتن و زیبا شدن کجاست؟
با غنچهای که در شبِ طاعون، شکفته است
عیسی مگر بیاید و مرهم بیاورد
زخم هزارسالهٔ زیتون، شکفته است
ای زخم و شعله رَخت و رَداتان، خطر کنید!
اِحرام بسته اید که رَمی جمر کنید
کفر از شبِ ستارهٔ داوود میوزد
با دستهای معجزه، شقّالقمر کنید
فرعونیان از آب گذشتند، وانگهی
موسی پیام داده که عزمی دگر کنید
خون است اگر، برای خدا بیشتر دهید
عشق است اگر، معاشقه را بیشتر کنید
بودن که نقض نظم نوین است خویش را
قربانی قدومِ حقوق بشر کنید
وقتی سپاه ابرهه با فیل می رسد
نوبت به سنگهای ابابیل می رسد
کوهیم ما که هستی ما غیر سنگ نیست
متن مطنطنی که به تأویل می رسد
آب از سرش گذشته، عنان می کشد هنوز!
آنک تلاطمی است که با نیل می رسد
تلمود را هوس هوس از شب نوشته اند
کِی صبح عاشقانه انجیل می رسد؟
بگذار بگذریم چه بر شاعران گذشت
آوخ به استخوان افاعیل می رسد.
سید سلمان علوی
در ستایش سایه بلند
(منتشر شده در کتاب روزاروز، شماره پنجم، نوروز ۱۴۰۳)
هجوم همهجانبه اسرائیل به غزه و کشتار بیرحمانه این روزها شباهت تامّی دارد به حمله اسرائیل در ۱۹۸۲ به لبنان. در آن سال مناخیم بگین نخستوزیر اسرائیل به بهانه سوء قصد نافرجام به سفیر این رژیم در انگلستان دستور حمله به لبنان را صادر کرد. تهاجم به لبنان با بمباران شدید هوایی و ورود نیروهای زمینی به سرعت به محاصره بیروت و اشغال جنوب لبنان انجامید. هدف از این یورش وحشیانه نابودی کامل ساف، سازمان آزادیبخش فلسطین، بود که برای بیش از یک دهه مقر اصلی خود را در بیروت قرار داده بود.
اسرائیل چندین ماه بیروت را در محاصره قرار داد و همزمان با بمباران هوایی زیرساختها، بیمارستانها، مدارس و نهادهای شهری، از دسترسی به آب، غذا و کمکهای پزشکی در بیروت جلوگیری کرد. این اقدامات منجر به بحران شدید انسانی و کشتار حدود ۱۹۰۰۰ نفر در بیروت شد و نهایتا در قتل عام صبرا و شتیلا به اوج خود رسید.
در این زمان محمود درویش که عضو ساف بود در بیروت میزیست و شاهد عینی این فجایع بود. چند ماه بعد با دخالت سازمانهای بینالمللی، فلسطینیها و اعضای ساف از بیروت رانده شدند و در تبعیدی تازه به تونس رفتند. محمود درویش هم یکی از این باز تبعید شوندگان بود و زمانی که بر عرشه یکی از کشتیهای حامل فلسطینیان به سمت تونس قرار داشت آغاز به سرودن شعری بلند و حماسی کرد: مدیح الظل العالی، در ستایش سایه بلند.
محمود درویش دقایق زندگی روزمره در زیر گلوله باران و محاصره بیروت، سکوت کرکننده کشورهای عربی و بقیه جهان در قبال مصائب فلسطینیها و لبنانیها، و جزئیات دلخراش فاجعه صبرا و شتیلا را با شیواترین کلمات ترسیم میکند. آنجا هیچکس از تیغ زبان نافذ، سرکش و هجوآمیز درویش نمیرهد. از دولت اسرائیل که غیرنظامیان را میکشد و تظاهر میکند که قربانی است (”اشکهای ما را ربودی، ای گرگ!“)، تا دولت آمریکا (”طاعون“) که به هر کودک یک اسباببازی مرگ، یک بمب خوشهای، هدیه میدهد. تا حاکمان عربی (”دولتهای حرامزاده“) که مطیع غرب شدند و روحشان را فروختند و گم گشتند.
یکی از مضامین اصلی این سروده مفهوم تبعید است. تبعید و رانده شدن مکرر فلسطینیان ابتدا از سرزمین اجدادی خود و سپس از کشوری به کشور دیگر. مضمونی که شاید بیش از هر چیز دیگر در مجموعه اشعار درویش وجود دارد و اندکاندک معنایی وسیعتر از آنچه در ابتدا به ذهن میآید به خود میگیرد.
”چند بار سفر خواهید کرد؟ / و تا کی سفر خواهید کرد؟ / و به امید کدامین رویا؟ و اگر روزی بازگردید، به کدام تبعیدگاه بازمیگردید؟ به کدامین تبعیدگاه؟"
”تبعیدگاه“ (المنفی) در برابر ”وطن“. درویش در ۱۹۷۰، زمانی که هنوز در سرزمینهای اشغالی میزیست در شعری سروده بود: ”وطن من چمدان نیست و من هم مسافر نیستم“. اما در این شعر پس از یک دهه راندهشدگی مینویسد: ”وطنم چمدان من است، شبها در آن بستر میگسترم و بر آن میخسبم، در آن با دخترکان گرم میگیرم، عزیزانم را در آن دفن میکنم، آن را به عنوان سرنوشت خود پذیرفتهام و در آن میمیرم“.
با همه این تاریکیها و مصائب، درویش هیچگاه از جنبههای انسانی و نیز انسانگرایی در آرمان فلسطینی دست نمیکشد. شعر با پرسشهایی کوبنده خطاب به مبارزان فلسطینی به پایان میرسد. اینکه آرمان این مبارزه چیست. پرچم؟ روزنامه؟ دولت؟ حاکمیت بر خاکستر؟ نه، بلکه انسان و حرّیت.
تا کنون تعداد زیادی از اشعار درویش به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است اما این منظومه بلند در میان مخاطبان شعر او کمتر شناخته شده است. سخن گفتن از هر اثر ادبی بدون خواندن آن شاید کاری مهمل باشد. بیتردید برگردانی این منظومه به فارسی نیازمند احاطه کاملی به ذهن و زبان شاعر و زمینه و زمانه شعر او است، و هرچند برگردان کاملی این شعر به هر زبان دیگری دشوار و بلکه مصداق ترجمه ناپذیری شعر است اما از دریچه چنین ترجمهای مخاطبان فارسی زبان با یکی از آثار مهم ادبیات فلسطین آشنا خواهند شد.
————-
۱. همه عبارات داخل گیومه، ترجمه کلمات درویش هستند.
۲. بخشی از شعر ”یومیات جرح فلسطینی“ از دفتر ”حبیبتي تنهض من نومها (١٩٧٠)
?نبینی جاهل را جز در افراط و تفریط?
مسعود نیلی در درس مبانی اقتصاد، مفهوم مزیت نسبی را تدریس میکند و توضیح میدهد چه طور با وجود مزیت نسبی، مبادله باعث افزایش رفاه همهٔ طرفهای تجارت میشود. تا اینجای کار برای یک لیبرترین یوتوپیایی همه چیز ایدهآل است. او در همانجا تذکری میدهد که به هر حال، «مطلوبیت دزدی بیشتر از مبادله است». یعنی برای مبادله، باید زحمتی کشیده شود که برای دزدی همان زحمت هم لازم نیست. عجیب است که شیفتگان ایرانی بازار آزاد در ابتدای قرن پانزدهم، این درس ساده را از او نیاموخته اند. این نکته را کوتر و یولن در کتاب تحلیل اقتصادی حقوق بحث کرده اند.
بازار آزاد که این اندازه در ستایش آن سخن گفته میشود یک پدیدهٔ خودجوش نیست و ابتداییات آن باید توسط یک قوهٔ قاهرهٔ بیرونی (که ما آن را دولت مینامیم) تضمین شود. بدون مالکیت خصوصی، هیچ بازاری کار نمیکند و بدون حاکمیتی برتر از اشخاص خصوصی، مالکیت خصوصی شکل نمیگیرد. یعنی اقتصاد بازار از همان بدو شکلگیری خود محتاج نابازار است. دلدادگان اقتصاد سراپا بازاری، بهتر از هر کس دیگری میدانند که نهار رایگان وجود ندارد و نابازار نیز رایگان کار نمیکند. همین کافی است که نهادی به خرج کنشگران بازار شکل بگیرد که از فاکتورهای بازار تبعیت نمیکند: نه کارآمدی دارد، نه تخصیص بهینهٔ منابع؛ اما (چه بسا شرّ) ضروری است. لازم نیست وارد بحثهای فنیتر نقص بازار و شکست بازار شوم تا نشان دهم دامن نابازار از این حرفها درازتر است. آن قدر دراز که یک ارزیابی سرانگشتی نشان میدهد کشورهایی توسعه یافته اند، که حکومت بزرگتری دارند و این نهاد ناکارآمد -در مقیاسهای بازاری-، سهم بیشتری از تولید ناخالص داخلی آنها را میبلعد!
این روزها صغیر و کبیر، از دانشجوی کارشناسی حقوق گرفته تا استاد معمر و هشتادسالهٔ حقوق، از دولتی شدن اقتصاد ایران و بلایی که «چپها» بر سر ایران آوردند، مینالند. منشأ این نالهها نیز چیزی جز اندیشهٔ یوتوپیایی لیبرترینیسم نیست. آنها که خود در عصر انفجار اطلاعات گرفتار یوتوپیاییترین و غیر واقعیترین نسخهٔ اقتصاد بازار شده اند، گلهمندند که چرا در عصر شبنامه و جنگ سرد، گروهی گرفتار یوتوپیاییترین و غیر ممکنترین نسخهٔ مارکسیسم شده بودند! ریشهٔ این جهل در آنجاست که زبان فارسی در دروس پایهٔ دانشکدهٔ انسانیات و علوم اجتماعی از دههٔ هفتاد خورشیدی به این سو بِروز نشده است.چرا این اتفاق افتاده، بحث دیگری است. اما از باب مثال عرض میکنم. این روزها رشتهٔ مدیریت دولتی در دانشگاهها از رونق افتاده و هنوز مهمترین متن درسی دربارهٔ مبانی سازمان و مدیریت دولتی، کتاب آون هیوز است که در فضای تاچریسم نوشته شد و حدود سی سال پیش توسط دکتر الوانی به فارسی ترجمه شد. ایدههایی که تحت عنوان مدیریت دولتی نوین و واسپاری همهٔ مسئولیتها به بیرون از بروکراسی طرح شده بودند، دست کم ۱۵-۲۰ سالی است که در همان اروپا از رونق افتاده اند و همه فهمیده اند کار دولت بدون بروکراسی لنگ است؛ اما اطلاعات عمومی و دانشگاهی ما هنوز گمان میکند بهشت شداد دولت کوچک قابل تحقق است. دست کم در سالهای کنونی، جریان اصلی دانشگاه، جریانی میانهرو است، نه سراپا بازاری؛ نه سراپا دولتی. جریان اصلی، منکر مزایای بازار نیست، در عین حال منکر محدودیتهای کارکردی بازار نیست. دشوارگی در همین است که حد بازار کجاست و حد دولت کجا؟
خوب است در آستانهٔ سال تحصیلی از راستگرایان افراطی که هر چیز دولتی را بد میدانند بپرسیم آموزشوپرورش ایران در دههٔ شصت و هفتاد موفقتر عمل کرد که دولتی بود؛ یا در دههٔ نود و چهارصد که به انحاء مختلف خصوصیسازی شده است؟ آن آموزشوپرورش سزاوار نظامی است که رؤیای برابری همهٔ شهروندان در پیشگاه قانون را دارد یا این آموزشوپرورش طبقاتی که جز دارا را به دارایی علم نمیرساند؟
برای آن که این نصیحت بیمایه نماند، سرنخ بهتری دست منتقدان مداخلات دولتی میدهم. این مداخلهٔ بیحدوحصر دولت در همهٔ امور و مجوزخواهی برای همه چیز، میراث چپگراها نیست. این ذات نگران دولت ایرانی است که همیشهٔ تاریخ، با سیاست سرعتگیر زندگی کرده است: خیابانهای عریض میسازد، اما از سرعت بالای انتقال نگران است و در میان آن سرعتگیر میگذارد. این سیاستی است که کمابیش در رژیم قاجار متأخر (پیشامشروطه)، مشروطهٔ عصر پهلوی و دوران اخیر وجود داشته و وقتی سیاستی در ادوار مختلف تکرار میشود مسئلهای اساسیتر از حکومت این و آن یا رژیم سیاسی الف و ب است.
باز از آن سوی ماجرا، مایلم این نوشتهٔ چند سال پیش خودم دربارهٔ «نهاد وظیفه» را یادآوری کنم؛ تا ایرانیهای شیفتهٔ بازار آزاد فراموش نکنند مسئلهٔ میل به قیمومت دولت و تأمین اجتماعی در ایران ما از انقلاب صنعتی هم دیرینهتر است و نمیشود هر سیاستی را با بیدقتی به پروپاگاندای چپ نسبت داد.
نقل است که صادق از ابو حنیفه پرسید که: «عاقل کیست؟»
گفت: آنکه تمییز کند میان خیر و شر.»
صادق گفت: بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آنکه او را بزنند و آنکه او را علف دهند.»
ابوحنیفه گفت: نزدیک تو عاقل کیست؟»
گفت: «آنکه تمییز کند میان دو خیر و دو شر تا از دو خیر، خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر خیرالشرّین برگزیند.»
ذکر امام جعفر بن محمدالصادق، در کتاب تذکرة الاولیاء عطار
Telegram
قدحهای نهانی
ذکر امام جعفر بن محمدالصادق، در کتاب تذکرة الاولیاء عطار تصحیح رینولد نیکولسون، چاپ لیدن
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago