چرا؟

تو و آسمان آبی
من و آن نگاه غمگین،
تو و اینهمه ندامت ،
من و آرزوی بوی تو بر فراز دریا.

چرا نمی خواهی مرا بمیرانی ،
در ابتدای صداقت ترک های انار .
دور شو، دورتر ، پیراهنهای دخترانگیت را بپوش،
تا من را بمیرانی
به شوق آغوش مرطوبت.
من تمام شدم
و بازار را دیگر نخواهم دید.
من را بازار از تو جدا کرد.
و تو قول داده ای که زود تر از همه بیایی:
بعد صد سال اگر بر سر قبرم گذری
کفنم پاره کنم زندگی از سر گیرم

چرا عشق را فدای جهالت تیمم می کنی.
چرا بوسه را با نان سنگک می سنجی.
چرا با زیباترین پیراهنت به خیابان نمی آیی
چرا مرا نمیمیرانی؟
چرا؟
حسن مکارمی
فرانسه پاییز ۱۴۰۳
تابلو رنگ و روغن و حنا دست‌های پرواز

سلسله نشست های تخصصی کلینیک خدمات تخصصی روانشناسی داریا
عنوان : روانکاوی لکانی ، سلامت و آسیب شناسی
سخنران :جناب دکتر حسن مکارمی ( روانکاو و پژوهشگر دانشگاه سوربن فرانسه)
و دبیری آقای علی سلطانی (رواندرمانگر تحلیلی)
روز پنجشنبه ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۳ از ساعت ۱۵ الی ۱۷ در پلتفرم گوگل میت برگزار خواهد شد .
برای هماهنگی با واتس اپ هماهنگ فرمایید : ۰۹۱۰۳۱۱۵۰۶۳
#روانشناسی
#روانکاوی
#روانکاو
#تشخیص
#سلامت_روان
#سخنرانی
#ژک_لکان
#زیگموند_فروید

_اصول سه گانه ی روانکاو شدن ؛ تحلیل فردی ، سوپرویژن و آموزش است.

_در این زمان و مکان ، آیا موسسات تازه تاسیس در ایران ، پاسخگویی این اصول هستند؟
آیا بر اساس پروتکل انجمن جهانی روانکاوی آموزش می دهند؟

_آیا روان‌کاوی از فلسفه جداست؟
افرادی را در ایران شاهدیم که فلسفه خوانده اند و فلسفه ورزی می‌کنند ، و پکیج های آموزشی ای را تحت عنوان «آموزش روانکاوی فروید و لکان» به فروش می‌رسانند!
کسانی را می‌بینیم که مدرک آکادمیکی ندارند، اما آنالیزان می‌پذیرند‌
فلسفه ورز هایی را میبینیم که تحت عنوان روانکاو مشغول به آنالیز هستند.
آیا این ها را «روانکاو در ایران» باید شناخت ؟ یا تماما شارلاتان بازی‌ ست؟
این است روانکاوی ؟
مگر نه این که فروید و لکان دو سردمدار روان‌کاوی روانپزشک بوده اند !؟
پیوند فلسفه و روان‌کاوی چقدر مستحکم است؟ مستحکم تر از بعد بالینی و تشخیصی ست؟

-روانکاوی در ایران چه مسیری را طی کرده که هم اکنون شاهد «حزب های روان‌کاوی» هستیم؟
آیا روان‌کاوی در ایران می‌تواند به معنای واقعی «کار» کند؟

_آیا روانکاوی را باید از مسیر آکادمیک و روانشناسی در دانشگاه ها طی کرد؟

_جایگاه «روانکاوی در ایران» کجاست؟

_آیا روان‌کاوی می‌تواند ، برای کسانی که در ایران از مشکلات روان رنجوری رنج میبرند اما دچار فقر و بی پولی هستند، پاسخی داشته باشد؟

_آیا تمام روان‌کاو ها در ایران (اگر وجود داشته باشد) از سواد و علم کافی برخوردارند ؟

و در نهایت؛
_آیا ایران عزیزمان می‌تواند با وجود پیشرفت های اخیر ، در سطح بین المللی در حوزه‌ی روان‌کاوی حرفی برای گفتن داشته باشد ؟

@psychoanalysis_classical

در نشست پیش رو با حضور افتخاری دکتر مکارمی ، به این دغدغه های مان خواهیم پرداخت.

جهت ورد به جلسه به ای دی تلگرامی زیر پیام دهید.

@Janusgroup_admin

رفت و آمد چند پیام با یکی از همکاران ، پس از پایان کلاسی که یک سال به طول کشید:

ایشان: حال شما چطور است استاد عزیز؟

من : سلام درد پا به همان روال است. سه شنبه دیگر با جراح قرار دارم. بله شماره کارت خواهر همین است. جلسات سخن گفتن در مورد عشق نیازی به پرداخت ندارند. کبوتر بازان دور هم که جمع می شوند و از کبوترهابشان سخن می گویند، آن را عشقبازی می نامند. گفت و شنید از عشق خود عشق بازی است و شیرین. خاصه با همدلان.
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
این بیت حافظ بزرگوار سه لایه استعاره ای دارد. سرفراز باشید .
در ضمن همانطور که خواسته اید ، پی دی اف کتاب شعرم را می فرستم.

ایشان: امیدوارم زودتر مراحل درمانتان طی بشه و سرحالتر ببینمتون. این از لطف و عشق وجود شماست که برای من و ما از عشق میگید... با تمام وجود یاد میگیرم و این رو انتقال میدم..
اگر هم بهم بگید عاشقی که میگه «مرا هوا تویی» دیگه چه چیزهایی میگه خوشحال میشم...

ایشان: سلام اقای دکتر، احوال شما؟ اجازه دارم گاهی بعضی از این شعرارو تو اینستاگرام با ذکر نام و تگ نشر بدم؟ 🤍 این تصاویر و اشعار رو آدمهای زیادی باید ببینند و بشنوند... کاش میشد بنر بزنم تو شهر . عشقی که از وجودتون برمیاد رو دریافت میکنم...

من : کلام شما دل من را گرم می کند. از دریافت خود از شعرهای این کتاب ببشتر بگوببد.

ایشان : خب آدم های کمی مثل شما می تونن از ورای ماه یا پیش از تولد گندم بگن... انگار شما جایی می تونید برید و از جایی می تونید صحبت کنید که ما از اونجا اومدیم ولی بی خبریم... خوندن شعرهاتون یک لحظه ی ازلی رو زنده میکنه برای من، گاهی عاشق ترم میکنه، گاهی امیدوارتر... کسی تو این دنیا هست که به واژه ها هوا میده، می دمه و از نیمکت صبور باغ صحبت می کنه! اگر این معجزه ی خلقت و عشق نیست چیه؟ , میفهمی که میش ستایش رو «کاشت»! : این معجزه ست . میشه بهش ایمان داشت... کتاب رو که باز میکنی، احساس امنیت میکنی... انگار با ۱۱۵ صفحه واژه، سهم عشقت از دنیا و زندگی رو گرفتی... دیگه ادم چی میخواد؟

تابلو این باغ را هوا تویی از شعرهای مجموعه ای به همین نام، تکه اشعاری با ترجمه فرانسوی آنها.

https://www.facebook.com/share/p/JDtjiG25APcPGSFy/?mibextid=WC7FNe

Facebook

Log in or sign up to view

See posts, photos and more on Facebook.

باز هم نظری و پاسخی ، نخست نظر عزیزی از عزیزان : با سلام به آقای مکا رمی ، با این شعر خوب وزیبایتان. اما «مرابمان » به چه معناست. ؟ ترکیب , تازه است. مرابگو ، مرا بنواز, مرا بخوان ، مراورا گفتم . ضمیر مفعول بیواسطه است. فاعلی هم می خواهد ، که میتواند مجهول باشد. اما «مرابمان » به معنای «توبرای من بمان » معنای بعیدی است ، که شعر شناس می تواند بفهمد که منظور چیست . «با من بمان » به زیبایی «مرا بمان » نیست ، اما معنا داراست. شاید هم شرح موسع تری داشته باشی وقانع کننده. و پاسخ من: با سلام و سپاس از توجه و تذکر شما. شعر استعاره است و ایجاز و ترکیب آنها. آنچه گوینده شعر را از دیگرانجدا می کند، یافتن همین رابطه های تازه است. به عنوان نمونه مولانا از تعبیر : از تو شراب ترم را بکار می برد که همبسیار زیباست و هم از آن استنباط می شود که اینجا خود شراب را به جای مستی بکار می گیرد، بسیار شیرین است. یا شعری از شاعری جوان : قرارمان فصل انگور ، تو جامبیاور و منجان جان را به جای شراب برای یار می آور د. هر دو شاعر شراب بودن و شراب شدن را چون اوج مستی بکار می گیرند. اینجا دو کلمه کوتاه : مرا بمان، که نه از قواعد دستوری زبان فارسی پیروی می کند و نه معنی مستقیمی از آن حاصل می شود، می تواند ما را به دنبال تخیل خودمان بکشاند. ایندو واژه سخن از بک رابطه بین عاشق و معشوق است. فاعل معشوق است که بمان ولی بجای فاعل من که عاشق است استفاده شده است. ما به این سمت می رویم که عاشق و معشوق هر دو در یک جای قرار دارند. چون : مرا بمان: بمان برای من، ماندن من ار توست، اگر بمانیم با هم می مانیم، بمان تا بمانم . سرفراز باشید.

و نظر عزیزی دیگر

بنظر من مرا بمان چند بعد داره
یعنی من رو در خودت حفظ کن
یعنی یک جور ماندن ابدی
یعنی مرا زندگی کن
و در من نفس بکش و بگذار من هم در تو نفس بکشم