هر دفعه می‌شینم این‌جا بیشتر متوجه می‌شم هیچ تعلقی به این خونه و آدماش ندارم.

نمی‌دونم چطور توضیح بدم اما قربون صدقه‌های ویگن خیلی✨️✨️✨️عه.

ببینید من واقعاً دارم از این‌که اونقدر سرده که با بیست لایه لباس و پتو می‌تونم بچسبم به بخاری لذت می‌برم. قربون پاییز و زمستون هم می‌شم.

آینده‌ت رو با من تنظیم نکن عزیزم. من شاید یهویی یه‌شب خودمو از این پنجره انداختم پایین.

ماسک برنج شبیه معجزه‌ روی پوست عمل می‌کنه. ??‍♀️✨️?

از آدمای بی‌برنامه بدم میاد. از آدمایی که ظهر از خواب بیدار میشن بدم میاد. از آدمایی که نمی‌دونن چه گهی دارن با زندگیشون می‌خورن بدم میاد. به هیچ وجه هم نمیخوام با همچین آدمایی صنمی داشته باشم. Loser بودن مُسریه.
:Kevin

به "بیا بغلم تا فردا صبح بخوابیم." نیاز دارم.

می‌خوام روی یه برگه بنویسم:
"بنده زود ناراحت و اشکی می‌شم، ازتون دور می‌شم، کم‌حرف می‌شم، مچاله می‌شم، غذا نمی‌خورم، مردم گریز می‌شم، می‌ترسم، فکر می‌کنم دوستم ندارید پس عین بستنی آب می‌شم از غصه. باهام با ملایمت رفتار کنید لطفاً. ممنونم." و بچسبونم به پیشونیم.

امروز ۲۲ سالمه. من بسیار ترسیده‌ام و مامانم را می‌خواهم.

خانوم لانا یه چیزی می‌دونست که می‌گفت سامرتایم‌سدنس.