𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 2 days ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
🔹مرز
دراز کشیدهام
زنم شعری از جنگ میخواند؛
همین مانده بود
تانکها به تختخوابم بیایند
گلولهها
خوابهایم را
سوراخ سوراخ کردهاند
بر یکی از آنها چشم میگذاری:
خیابانی میبینی
که برف پوستش را سفید کرده است...
کاش برف نمیآمد
که مرز ملافه و خیابان بود
حالا تانکها
از خاکریز ملافههای تخت گذشتهاند وُ
کم کم به خوابم وارد میشوند:
من بچه بودم
مادرم ظرف میشست
و پدر با سبیل سیاهش به خانه برمیگشت،
بمب ها که میباریدند
هر سه بچه بودیم...
تصویرهای بعدی این خواب
خفهات میکند!
چشمهایت را ببند
لب بر این دریچهی کوچک بگذار
و تنها نفس بکش
نفس بکش
نفس بکش!
نفس بکش!
نفس بکش لعنتی!
نفس بکش !
نفس...!
دکتر سرش را تکان میدهد
پرستار سرش را تکان میدهد
دکتر عرقش را پاک میکند
و رشته کوههای سبز
بر صفحهی مانیتور
کویر میشوند
🔹اسبها
ما چند نفر
در کافهای نشستهایم
با موهایی سوخته وُ
سینهای شلوغ از خیابانهای تهران
با پوستهایی از روز
که گهگاه شب شده است
ما چند اسب بودیم
که بال نداشتیم
یال نداشتیم
چمنزار نداشتیم
ما فقط دویدن بودیم
و با نعلهای خاکی اسپورت
ازگلوی گرفتهی کوچهها بیرون زدیم
درختها چماق شده بودند
و آنقدر گریه داشتیم
که در آن همه غبار و گاز
اشکهای طبیعی بریزیم
ما شکستن بودیم
و مشتهایی را که در هوا میچرخاندیم
عاقبت بر میز کوبیدیم
و مشتهامان را زیر میز پنهان کردیم
و مشتهامان را توی رختخواب پنهان کردیم
و مشتهامان را در کشوی آشپزخانه پنهان کردیم
و مشتهامان را در جیبهامان پنهان کردیم...
باز کن مشتم را !
هرکجای تهران که دست میگذارم
درد میکند
هرکجای روز که بنشینم
شب است
هرکجای خاک...
دلم نیامد بگویم!
این شعر
در همان سطرهای اول گلوله خورد
وگرنه تمام نمىشد
🔹گزیدهای از شعرهای گروس عبدالملکیان🔹
🔹فلاشبک
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلاً
این فیلم را به عقب برگردان!
آن قدر که پالتوِ پوستِ پشتِ ویترین
پلنگی شود
که می دود در دشتهای دور
آنقدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین...
زمین...؟
نه!
به عقبتر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت
🔹نه اصراری به زندگی دارم، نه اصراری به مرگ
دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
یعنی
من مردهام!
اما اگر قرار باشد زیاد غمگین شوی
بلند میشوم
با هم صبحانه میخوریم
گپ میزنیم
بعد هم میروم
سری به خاک دوستانم بزنم برگردم
اگر هم حوصلهام نشد
شاید همان دور وُ برها خودم را چال کنم
چرا که دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
یعنی
اگر گلولهای به سمتم شلیک شود
سرم را هم
خم نخواهم کرد
یعنی اگر برای بریدنِ این رگ
تیغ در خانه نباشد
تا مغازه هم نخواهم رفت
چرا که دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
اگر به خانهام بیایی
تمامِ خانه را گل خواهم کاشت
اگر نیایی هم
تمام خانه را گل خواهم کاشت
اگر بروی هم
اگر بمیری هم!
چرا که دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
یعنی زمان را از دستم باز کردهام
چاقو را از جیب درآوردهام
و رابطهی علت و معلول را
بریدهام
چرا که میخواهم
بیدلیل تنها باشم
درست چون نوازندهای
که در میان اجرا
سازش را زمین میگذارد
تا موسیقیاش تمام نشود
درست چون خدایی
که انساناش را زمین گذاشته
تا بر آسمان بنویسد:
دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری...
🔹خردههای تاریکی
در سایهی چیزی که نیست
نشسته است و
چیزی که نیست را ورق میزند
او تکهتکه بیدار میشود
و تکهتکه راه میافتد
و تکههای بسیارش، مرگ را کلافه کرده است
انگشتِ اشارهاش که از آسمان میگذرد
اجازه میگیرد
از او میپرسد:
غروب، جز برای غمگین کردن
به چه درد میخورد؟
-همین!
پرسشی که پاسخ است
تا ابد زنده میماند
پس رهایش کن، بگذار برود!
دیوانه است او
که هر بار حرف میزند
دیوار به سمت دیگرش نگاه میکند
دیوانه است او
که همچنان به کندنِ شب ادامه میدهد
و خُردههای تاریکی را
زیر تخت پنهان میکند
دیوانه است او
که گفته بود میرود
اما رفت
و گفته بود میماند
اما ماند
و گفته بود میخندد
اما خندید
دیوانه است او
که رفتن و ماندن و خندیدن را بیخیال شده
به کندن معنیِ «اما» فکر میکند
دیوانه باید باشد
که با طناب
او را به سپیدهدم بستهاند
دیوانه است او
که دیروز تیربارانش کردهاند و
هنوز به فرار فکر میکند
🔹بدون نام
آخرین پرنده را هم رها کردهام
امّا هنوز غمگینم
چیزی
در این قفسِ خالی هست
که آزاد نمیشود
🔹به خدانور لجّهای
داغ در سینه
داغ در دهان
داغ بر پیشانی
نامت
چنان داغ
که در دست نمیتوان گرفت
باید نوشت بر کاغذی، سنگی، گوری.
در نامت
نظر که میکنم
پر از خیابانهاست
پر از نیمهشبها
پر از آتشها
نامت، نامهایست که تو به انقلاب نوشتهای!
نامت
پر از نامهاست!
پر از سنگهایی که پرتاب میکنیم
نامت جملهایست که کاغذها طول میکشد…
کاغذها
کاغذها میخواهد
دفتر
دفترها میخواهد
درخت میخواهد
نامت
درختیست ایستاده در خیابان
که میوهاش را اگر بچینند
ماه میافتد!
نامت بر سنگ مقاومت میکند
کنده مینمینمیکندهمینمی کندهمیشود
و سنگی
که ناگهان معنایش را پیدا کرده باشد
ملافهایست
که امشب کنار میزنی!
میبینی
چه آتشها
چه آتشها
چه آتشها که در کوهستانها
شب سیه سفر کنم
ز تیره ره گذر کنم
و آتشی دگر کنم
ز خویش و تن حذر کنم
ز تو به تو سفر کنم
و تیغ بر گلو نهم
به خون خود نظر کنم
تمام طول راه را
بدون سر به سر کنم
و آتشی دگر
گیرم
آتشی
گیرم تمام آتشها را خاموش کنید
ماه، آتشیست که بینور نورانیست!
و آخرین حرفهای حقیقت را
پیش از آنکه بر زمین بیافتد
در همین نور نوشتهام:
تنها
کسی که با تمام توانش تنهاست میداند
شعری که شعر باشد شعر نیست
مگر که مشت مشت مشت
مگر که سنگ سنگ سنگ...
سنگهامان را هم که بگیرید
سرهامان را پرتاب میکنیم!
🔹فهرست آثار گروس عبدالملکیان🔹
▪️پرنده پنهان: ۱۳۸۱
▪️رنگهای رفته دنیا: ۱۳۸۴
▪️سطرها در تاریکی جا عوضمیکنند:۱۳۸۷
▪️حفرهها: ۱۳۹۰
▪️هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست:۱۳۹۲
▪️پذیرفتن: ۱۳۹۳
▪️گزینه اشعار: ۱۳۹۷
▪️سهگانه خاورمیانه: ۱۳۹۷
▪️هر دو نیمهی ماه تاریک است: ۱۳۹۸
🔹آثار ترجمه شده به سایر زبانها:
▪️گزیده اشعار به زبان انگلیسی: (نیویورک- نشر پنگوئن- ۲۰۲۰) مترجم: دکتر احمد نادعلیزاده، ایدرا نووی
▪️گزیده اشعار به زبان فرانسه (پاریس- نشر برونو دوسی- ۲۰۱۲) مترجم: فریده روا
▪️سهگانهی خاورمیانه به زبان فرانسه(پاریس- نشر برونو دوسی- ۲۰۲۳) مترجم: فریده روا
▪️سهگانهی خاورمیانه به زبان ایتالیایی (بولونیا- نشر کارابا- ۲۰۲۱) مترجم: دکتر فائزه مردانی
▪️گزیده اشعار به زبان آلمانی ( برمن- نشر سوژه فرلاگ- ۲۰۲۱) مترجم: یوتا هیملرایش
▪️گزیده اشعار به زبان عربی (بیروت - نشر الغاوون- ۲۰۱۱) مترجم: دکتر موسی بیدج
▪️پلی که هیچکس را به خانه اش نمی رساند به زبان عربی (کویت- نشر تکوین- ۲۰۲۰) مترجم اصغر علی کرمی
▪️سه گانه ی خاورمیانه به زبان عربی (کویت- نشر تکوین- ۲۰۲۳) مترجم اصغر علی کرمی
▪️سطرها در تاریکی جا عوض میکنند به زبان کردی (سلیمانیه عراق- نشرپاشکوی رهخنهی چاودیر- ۲۰۰۸) مترجم: مریوان حلبچهای
▪️رنگهای رفته دنیا به زبان کردی (سلیمانیه عراق- ۲۰۰۸) مترجم: مریوان حلبچهای
▪️گزیده اشعار به زبان سوئدی (گوتنبرگ- ۲۰۱۵) مترجم: نامدار ناصر
▪️گزیده اشعار به زبان ترکی آذربایجانی(باکو- ۲۰۱۸) مترجم: امید نجاری
▪️چاپ شعرهای متعدّدی به زبانهای انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، عربی و… در نشریاتی چون:
New york times • Guernica • Lyrikline • Europe • circulodepoesia • (universe a united nation of poetry) به
🔹 آثار صوتی:
▪️آلبوم صوتی خردههای تاریکی (این آلبوم شامل گزیدهای از شعرهای گروس عبدالملکیان است که با صدای شاعر و آهنگسازی گروه نیوش در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است)
▪️کتاب صوتی سهگانهی خاورمیانه (این کتاب صوتی با دکلمهی مهدی پاکدل و آهنگسازی کارن همایونفر در سال ۱۴۰۰ توسط رادیو گوشه منتشر شده است)
غذا
به شکل احمقانهای
انسان را سیر میکند.
لیوان
از دستهایم افتاد و
هزار لحظه شد...
همیشه چیزی کسی باید بمیرد
که این فیلم طرفدارانش را از دست ندهد!
گفتند«چیزی نیست،چیزی نیست!»
من اما طوری تنها بودم
که ماندنم همه را تنها میکرد
در خیابان استخوانها راه میروند
گوشتها راه می روند
کتشلوارها راه میروند
در تاریکی
کسی دارد استخوانی را با ساطور نصف میکند!
خیابان زوزه می کشد
سگی روحش را به دندان گرفته، میدود
در پاییز درختان را هَرَس میکنند
انگشتهای اضافه را هرس میکنند
پاییز،
در اتاقهای سیمانی دربسته
قرمزتر است
شهر در حاشیه سرد است
متن از خط زدن خونی است
از شهر،
از حاشیه،
از کاغذ
بیرون افتادهام
و ماهیِ مردهای دارد
رودخانه را با خود میبرد!
«گروس عبدالملکیان»
?️دو شعر از شهریار بزرگمهر?️
?️سایهها
میشود تکیه دهیم به تنهایی خودمان
به سایهی روی دیوار
میشود خوابید زیر سایهی درخت
و سفر کرد با چمدانی از خوابها
رفت به اتاق زنی
و در سایهی چشمش گم شد
میشود کارهای زیادی کرد
میشود کارهای زیادی نکرد
مثل سایهها
که گاهی هستند
گاهی نه!
?️تبعیدی
مانند کودکی
که به شانهی دوستش میزند
به شانهام زدی
تا جهان را با چشمهای تو ببینم
همین کوچکها
دیر یا زود
بزرگ را
از بزرگی میاندازند
کاش تنها کودک بمانی
کاش تنها کودکیات بزرگ شود
به چشمهایم نگاه کن
جهان
با چشمهای زیادی بر سرم آوار شده است
و آوارگان غمگینی
در مردمکهایم آواز میخوانند
هنوز میخندی
و من
برای ۷ سالگیات گریه میکنم
برای ۱۸ سالگیات
برای ۴۰ سالگیات
برای تمام سالهایی
که هستم
وَ نیستم
گریه میکنم
به چشمهایم نگاه کن
هیچکس
انتخاب نکردن را انتخاب نکرده است
ماهیها
دریا را انتخاب نکردهاند
و تنها با مرگ
پایشان به خشکی باز میشود
به چشمهایم نگاه کن
ماهی رودخانهای
که بخواهد دریا را پس بزند
ازدیاد آبهای اطرافش
ازدیاد ماهیها
او را از درون مچاله میکند
اگر روزی خواستی یادم کنی
کاغذهای مچاله شده
بهانههای خوبی هستند
هرجای جهان که باشی
دریایی در درونت
درحال خشک شدن است
میان ماهیها
آنهایی که ربوده میشوند
به بشقاب غذا میرسند
و آنهایی که ماندهاند و میخواهند
از خورده شدن خالی شوند
از درون خورده خواهند شد
از بیرون که راه به درون ببری
از درون که بیرون بیایی
برنگشتهای دیگر
انگار هرچه درونت را میگردی
بیشتر نمیتوانی برگردی
از راه دریا
برگرد
از ازدیاد آنها
از ازدیاد ما
از ازدیاد من برگرد
و مثل یک تبعیدی
که بعد از سالها برگشته است
خودت را در خانه
در این رودخانهی خالی
غرق کن
در اینجا
چشمهای خشک و ترت
با هم میسوزد!
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 2 days ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago