?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
خوانش بخش نخست از نوشتار «شهرزاد قصهگو» ـ شادروان استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
ماهنامهی یغما، سال بیست و پنجم، شمارهی ۱۰ (دی ۱۳۵۱)
▪️برای خودم و بدون تمرین خواندم. احتمال اشتباه در خوانش شماری از واژگان هست.
▪️متن در داوری «دوران ساسانی» نگاهی کلاسیک دارد که امروزه رد شده است، اما زاویهی نگاهش به تاریخ ایرانزمین، از دیدِ قصهگویی شهرزاد، برایم جذاب بوده است؛ کاری که دوست دارم زمانی به صورت مفصلتر خودم انجام دهم و در قالبی همچون صد سال تنهایی (با الگوگیری از ضربآهنگِ تندِ شیوهی نگارش گابریل گارسیا مارکز که برای بیان تاریخ طولانی و پرماجرای ایرانزمین مناسب است و نامش نیز دلالتی منطقی بر تنهایی راهبردی ایرانزمین دارد)، با عنوان صد قرن تنهایی، تاریخ منطقهمان را بازنویسی کنم.
?
▪️در زمستان ۹۲، اگر از تلاشی که برای راهاندازی «انجمن ورزشی مهرشهر» (در استان البرز) در نیمهی دههی هفتاد داشتم بگذرم، با راهاندازی انجمن افراز دارای دوازده سال تجربهی کنشگری فرهنگی بودم که بهویژه از سال ۸۴ و با شروع اعتراض به آبگیری سد سیوند هشت سالش را در حوزهی میراث فرهنگی و دفاع از آن گذرانده بودم؛ یادداشتهای بسیار، نامهنگاریها از سوی نهادهایی که در آنها فعال بودم، بهویژه دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران، صدور بیانیههای چندی که گاه برایش همراهیِ شماری از سمنهای این حوزه را هم داشتیم، نشست با تنی چند از مسؤولان یا شکایت به دستگاههای مرتبط،... اما به نسبتِ تلاشهایمان هم نتیجهی کار اندک بود و هم آنکه با گمارده شدن کسانی ناشایست بر مسندهای مدیریتی همهی تصمیمهای نادرست از نو آغاز میگشت و گاه سرعتِ پسرفتها و تخریبها بیش از پیشرفت و حفاظت بود. از این رو تصمیم گرفتم سطح کنشگری را بالاتر آورده و نسبت به بهبود ساختار و مدیران ارشد اقدام کنم. این موضوع انگیزهی شکلگیری پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی بود.
▪️این پویش اقدامی بود با پیآمدهای اجرایی و عملی و سازماندهی ملی که مشخصاً برای بالا بردنِ سطحِ آگاهی نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی نسبت به میراث فرهنگی و محیطزیست و پشتیبانیِ عملی و بابرنامه و سازماندهیشده از حامیان این دو حوزه از سویی و افزایشِ آگاهیِ مردم رأیدهنده از سوی دیگر در آن انتخابات کلید زدم. طبیعتاً این کار در تعریفِ رسمی کاری سیاسی به شمار میرفت اما به نظرِ خودم کاری «فرهنگی ـ سیاسی» است و ما کنشگران نمیتوانستیم بدون داشتن دیدِ کلان نسبت به ساختار مدیریتیِ حوزهی خودمان و مدیرانی که بر آن جایگاهها نصب میشوند کنشگریِ معقول و مفید و نتیجهمندی را داشته باشیم... شاید کاری که قصد انجامش را داشتم مشابه اقدام احزاب سبز در کشورهای توسعهیافته بود اما شناختِ درستی از کار آنان نداشتم و بر پایهی تجربهی اندوختهام از هشت سال کنشگری میراث فرهنگی و همنشینی و حضورهایی در حوزهی محیطزیست به آن رسیده بودم.
▪️این پویش حسابشدهترین و بردبارانهترین کوششِ مدنی است که طرحش را ریخته و در گذرِ پنج سال اجراییاش کردم و نیز مشارکتیترینِ آنها، چرا که در آن مقطع از تمام ارتباطهای مدنیای که در طی سالها و با تلاشهای پیوسته در سطح ملی به دست آورده بودم بهره بردم. برای این پویش زمان و توانِ بسیاری گذاشتم و در نقشِ روابط عمومی هم ارتباطها را سر و سامان دادم و شاخههای پویش را ایجاد کردم و با نوشتن صورتجلسهها کار را نظم دادم و هم خبرها را تنظیم کرده و برای انتشارشان کوشیدم و این کارها را با عنوان «سخنگوی پویش» پیش بردم تا شائبهی ریاستِ کار نزد دوستانم ایجاد نشود. شاخههای شکلگرفتهی استانیِ پویش آزادی کامل داشتند و فقط کارهایمان را در شورای سیاستگذاری پویش اطلاعرسانی و هماهنگ نموده یا بر روی بیانیهها به نام پویش توافق میکردیم. به باورم، این پویش بحث نظری فربهی دارد، چرا که دربارهاش با بسیاری سخن گفتم و بحث کردم. از این رو، تجربهی پویش تجربهای مغتم است که میتواند برای دوستداران میراث فرهنگی و طبیعیمان درسهای بسیاری داشته باشد، بهویژه برای کنشگرانی از این دو حوزه که دنبال روشهایی برای سازماندهی هستند یا گردآوری مطالبات، که این متن دادههای بسیاری را در خود دارد؛ مطالباتی که شوربختانه اکثر آنها همچنان به قوت خویش باقیاند...
بخشهایی از مقدمهی کتاب
▪️این کتابی گردآوری تلاشهایی است که برای تأسیس و فعالیت پویش پاسداری از ميراث فرهنگی و طبیعی در حدود پنج سال (از نیمهی سال ۹۲ تا نیمهی سال ۹۷) داشتم.
▪️این پویش کارزاری بود که بهدست شماری از کنشگرانِ حوزههای میراث فرهنگی و محیطزیست و با هدفِ پشتیبانی از نامزدهایی در «انتخاباتِ دهمین دورهی مجلس شورای اسلامی» (در دو دور به تاریخهای ۷ اسفند ۱۳۹۴ و ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵) ــ و سپس «انتخابات پنجمین دورهی شوراهای اسلامی شهر و روستا» (۲۹ اردیبهشتماه ۱۳۹۶) ــ شکل گرفت که پیشینهی دفاع و پشتیبانی از میراث فرهنگی و زیستبوم را داشته باشند؛ برای این حوزهها دارای برنامه باشند یا آمادگی تنظیم برنامههایی در این خصوص را داشته باشند؛ و تعهدهای همکاری با پویش را بپذیرند. پویش طی نشستی خبری در ششم دیماه ۹۴ با حضور استادان دکتر مهدی حجت و دکتر رضا مکنون و اعلام برنامهای که نام ۹۶ کنشگر دو حوزهی یادشده را بر پای خود داشت اعلام موجودیت کرد، در دو انتخابات یادشده حضور فعال داشت و در تاریخ چهاردهم امردادماه ۹۷، اعلامیهی انحلال خود را منتشر کرد در حالی که نام دبیران ۱۹ شاخهی استانی در پای آن بود... ?
در ضمن در ارتباط با شیوهی ادارهی شهر تهران در دوران آقای قالیباف (که چند پست بالاتر از آن یادی کردم) این نامهی شاخهی تهران «پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی» به کمیسیون اصل ۹۰ را هم یافتم که در آن، پس از ردّ طرح تحقیق و تفحص از شهرداری تهران توسط مجلس، از شهرداری تهران به خاطر تخلفات عدیده مندرج در گزارش نهادهای بازرسی و تخلفات تاییدشده توسط حسابرسهای شورای شهر، شکایت کردیم. نامه را افزون بر کنشگران محیطزیستی و میراثی، بسیاری از کنشگران شهری و شماری از معماران امضا کردهاند.
نامه را در مطالبم دربارهی پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی یافتم که به کتاب بالا خواهم افزود. متنش را در اینجا هم میتوانید بخوانید:
https://t.me/TehranDidehbaan/94
و صدالبته در این کشور قدرت جناب قالیباف که اکنون بر جایگاه ریاست مجلس تکیه زده است از ما بسیار بیشتر است و طبیعی است که این سخنان به جایی نرسیده باشد.
در بخشی از گزارش «سخنی دربارهی ستاد توانافزایی سمنهای شهر تهران در دوران اصلاحطلبان» نوشته بودم:
«اما پیش از ادامه دادن روایت، دو موضوع مهم را بیفزایم. نخستینِ آنها که به نظرم بسیار مهم است و گمان میکردم یادداشتی مجزا دربارهاش نوشته باشم اما چیزی نیافتم و جای شگفتی است که دیگران هم دربارهاش چیزی ننوشتهاند نمایشِ تبلیغاتیای بود که دوستان اصلاحطلب برای افزودن بر رأی خود با جذبِ آرای کوچک و رقیبانِ خُرد و نیز بیاثر کردنِ آنان انجام دادند. این که میگویم «نمایش تبلیغاتی»، آنهم از نوع زشت و وقیحانه و بیاخلاقی، را جلوتر خواهید دید.
آنان فراخوان دادند هر که نامزد انتخابات شورای شهر تهران است خودش را معرفی کند تا در فهرست مشترک، پس از اولویتبندیِ شاخصها، از آنها استفاده کنیم. شاخصها را هم به خوبی درآوردند و نامنویسی را شروع کردند. چند صد تن به آنان پیوستند. با آنها گفتوگو کردند و فهرست را غربال کردند... تا اینجای کار عملی حرفهای و درست بود اما نمایش آنجا تکمیل شد که هیچ کدام از این افراد که جزو احزاب اصلاحطلبیِ سهمخواه در انتخابات نبودند به فهرست نهایی راه نیافتند!
جدا از آن که در فهرست اصلاحطلبان میتوانستیم کسانی را ببینیم که آشکارا صلاحیتشان نسبت به برخی از این چند صد تن کمتر بوده منطق و رعایتِ اصول کار حکم میکرد که چند تنی از این افراد به فهرست یادشده راه یابند، اما حتا یک تن از اینان هم راه نیافت...»
اما اکنون که در حال مرتب ساختن مطالبم در زمینهی پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی بودم دو مطلب را در این باره یافتم که به پیوست میگذارم، یکی یاداشتم است با عنوان «آقای خاتمی، جامعهی مدنی فراموش نشود» در تاریخ ٢٧ اردیبهشتماه ١٣٩۶ و دیگری متن نامهی رسمی پویش است باز به جناب خاتمی، یک هفته بعد از آن.
چون دوست گرامی، علیرضا خامسیان، هموندِ پویشِ ما بود به یاریِ او این متنها را به دستِ جناب خاتمی رساندیم، امید که تأثیر نیکویی گذاشته باشد...
متن دو نوشتار پیوست است، اینها را به کتاب بالا خواهم افزود.
نوشتاری قدیمی از عليرضا افشاری با توجه به طرح دوبارهی نابودسازی سدی باستانی و نقد سدسازی های گسترده؛
سد باستانی جرّه، قربانی اخلاف ناخلف
روزنامهی همشهری
۲۲ فروردین ۱۳۸۶
https://www.hamshahrionline.ir/amp/19323/
همشهری آنلاین
سد باستانی جرّه، قربانی اخلاف ناخلف
علیرضا افشاری: انتقاد از بیتوجهی به میراث فرهنگی همواره با این پاسخ مواجه شده است که کشور نیازمند توسعه است.
جستارهایی در
تاریخ و فرهنگ و ایرانشناسی
مجموعهی چند یادداشت
علیرضا افشاری
کارشناس ارشد تاریخ
روزنامهنگار و کنشگر میراث فرهنگی
دنباله از ?
در دو نمونهی نخست کارِ من به بازداشت و خبر کردنِ پدر و مادر، که البته برای من موضوعی نبود اما برای دختران ممکن بود تنشزا شود، نینجامید هر چند برای چهارشنبهسوری چند باری بازداشت شدم که البته در آن موارد هم هیچ مواد محترقهای نداشتم و کار خلافی نکرده بودم ــ یکبارش نیروی انتظامیِ گوهردشتِ کرج فقط به خاطر اینکه چند پسر درونِ خودرویی بودیم بدون هیچ دلیلی ما را بازداشت کرد و آخر شب رها نمود، گویا که میخواستند پیشگیری از جرم نمایند! ــ و یک باری هم به خاطر داشتنِ فیلم (البته داشتنِ فیلمهای عادیِ سینمایی خارجی در هنگامی که ویاچاس بودند، که در پیِ شبی بازداشت بودن و صبحش رفتن به دادگاهی! به جریمه شدنی انجامید و البته بازگرداندنِ فیلمهایی که نزدم امانت بودند به صورتی غیرقابل استفاده ــ گویا با آهنربایی رویشان کشیده باشند).
اما همین که پسری بدون حاشیه همچون من، که اهلِ مهمانی و خلافها و برنامههای جوانانه هم نبوده، تا این اندازه دستگیر شده باشد آدم را به یاد وضعیتِ سیاهپوستان در کشور آمریکا میاندازد که گاه بیدلیل و فقط به خاطر شکی کوچک آنها را دستگیر میکنند. خوب است در کشور ما تبعیضی وجود نداشت و همه را با همان یک چشم میدیدند!
به جستار اصلی و دو مثال نخست بازگردم، و آن این است که هر کسی ــ و این بسیار ترسناک بود ــ به خود اجازه میداد در عادیترینِ وضعیتِ دیگران مداخله نماید، چرا که در آن موردها ما جرمی مرتکب نشده بودیم، و امثال من هم ــ از آنجایی که افرادی شرور یا دستکم باتجربه نبودیم ــ نمیتوانستند به چنان موقعیتی اعتراض کنند.
من شخصاً با تذکر یا اعتراض به دیگران، اگر در انظار کاری خلاف اصول مدنی یا غیرمحیطزیستی یا میراثستیزانهای انجام میدهند، مؤافقم و در قامتِ یک کنشگر این حوزهها بارها چنین کردم اما آنچه رفتارهای آن سرباز یا آن دو نوجوان را ــ در برابرِ منِ نوعی که از آنها سالها بزرگتر بودم و احترام سنیمان نگاه داشته نمیشد و احتمالاً از نظر آگاهی و خرد نیز بسیار بیش بودم ــ وحشتناک مینمود این بود که در پشتِ خود مشروعیت و پشتوانهی آییننامهای (قانونی؟) و انتظامی را برای برخورد داشتند و آنها را در موضع قدرت مینشاند. اینجا دیگر «امر به معروف و نهی از منکر» و مسألهای مدنی نبود، حکم حکومتی بود و برخوردی خشن، و اتفاقی که در روح و روان جوان یا نوجوان اثری سوء بر جای میگذاشت بدون آن که پیامدی تربیتی و پرورشی داشته باشد.
ترسناکیِ پیامد چنین چیزی را در حوادثی که نمونهای از آن در فیلم «علفزار» ثبت شد دیدیم؛ وقایعی که روسیاهیشان بر تاریخ اجتماعی این دوره سنگینی خواهد کرد...
خوشبختانه به نظر میرسد نسل جوان از چنین تجربههایی به دور باشند و امید که دیگر چنین روالی پی گرفته نشود و به هر کسی اجازهی دخالت در زندگی مردم داده نشود.
▪️
خاطراتم از «اسکی و نیروی انتظامی» که در خبرآنلاین منتشر شد. متن کامل را در آنجا بخوانید. مدتی پیش، که برای کوتاهزمانی برف خوبی آمده بود، به پیست اسکی شمشک رفتم؛ پیستی که چندین سال است با عدم مدیریت مسؤولان و پیگیری نکردنِ شکایتِ صاحبان زمینها که گویا…
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago