لال ِـگی

Description
چه که اول، ملال بود.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

hace 7 meses, 1 semana
hace 11 meses

اینجاست که وولف نبوغش را در تزی سراسر ماتریالیستی ارائه می‌کند: برای آن که زنی بتواند داستان بنویسد باید اتاقی از آن خود داشته باشد (و ۵۰۰ پوند حقوق سالیانه). زنانی که تا ۴۰ سالگی هر دو سال فرزندی به دنیا می‌آوردند، محل زندگی‌شان اتاق بچه و آشپزخانه بود، جنس لطیف و احساسی به‌‌شمار می‌آمدند که شایستگی عشق‌‌ورزی داشتند اما لیاقت اعتماد و توانایی تفکر نه و مهم‌تر از همه، تا ۱۸۸۲ حتا از نظر قانونی نمی‌توانستند مالک چیزی باشند. طبیعی ست که این زن‌ها نه تاریخی داشته باشند و نه — در بیشتر موارد — استعدادی و نه مجالی برای شکوفایی‌اش. به نظر وولف — که امروز آن را کمابیش بدیهی به شمار می‌آوریم — زن تنها پس از رسیدن به این شرایط مادی‌ست که واقعن می‌تواند بنویسد. نوشتن، بدون حسرت اینکه چرا مرد نیستم و بدون فکر کردن به اینکه زنم. نوشتن نه با هدف دشمنی با مرد و برای شکست دادنش، بلکه با ذهنی بدون جنسیت، نفرت و خشم، چیزی که در تمام این سال‌ها به درجات مختلف جلوی خلاقیتش را گرفته. 

پ.ن.۱
البته به این اشاره نکردم که نگاه وولف کاملن مخالف باینری جنسیتی‌ست و به‌نظرش در هر نویسنده‌ای همزمان مرد و زن وجود دارند.‌ ادبیات زمانی به اوجش می‌رسد که این تعادل نه تنها در جهان بیرون، که در داخل فرد نیز برقرار شود.

پ.ن.۲
صد سال گذشته. پیشرفت خیره‌کننده‌ای داشته‌ایم. میخواهم بگویم هیچ چیز مثل قبل نیست، اما‌ وضع زنان ایران و افغانستان را می‌بینم. میخواهم بگویم «به‌جز خاورمیانه»، دوستی ویدئوهای Broهای آمریکایی را نشانم می‌دهد که با افتخار می‌گویند Your body my choice و می‌خندند. و حتا مرد مثلن روشنفکر امروزی — که اگر نه به اختیار، دست کم به اجبار مبارزه‌ی نسل‌ها، خیلی چیزها را پذیرفته اما هنوز ایگوی متورمش پرباد است — فمینیسم متفاوت وولف را می‌بیند و می‌گوید حیف و صدحیف که فمینیسم امروز دچار سقوط اخلاقی شده و دیگر در آن مسیر درست نیست. گویا عالی‌جناب دوباره راضی نیستند و باید بعد از تعداد بچه‌ها، موضوعات مناسب برای نوشتن، شغل‌های مناسب برای کسب درآمد و بخش‌های مطلوب از بدن برای نمایش، نحوه‌ی مبارزه را هم با شیوه‌ی مدنظر ایشان تنطیم کرد. [موضوع این نیست که با چیزی ایده‌آل و نقدناپذیر طرفیم، بلکه اصل این است که محدودیت‌های نگاهی‌ را بشناسیم که اساسن‌ در تمام تاریخ متنفع بوده و این‌ چیزها برایش در هیچ زمانی مسأله نبوده‌اند.] این‌ها را می‌بینم و می‌‌گویم که، گرچه اغراق‌آمیز، اما درهای اتاقی از آن خود هنوز هم گاهی به همان پاشنه می‌چرخد.

hace 11 meses

چند جمله درباره‌ی اتاقی از آنِ خود یا چطور ممکن است که درب بر همان پاشنه بچرخد

نقل است که شکسپیر خواهری داشته به اسم جودیت که با وجود استعداد چشم‌گیرش در نوشتن، در خانه حبس و مجبور به ازدواج شده، اما فرار کرده و وقتی هیچ سالن نمایشی کاری به او نداده و نه راه پس داشته و نه پیش، خودش را کشته و قبرش بدون سنگ و یادبودی، الان وسط چهارراهی در لندن است. البته این نقلْ تخیلی‌ست. ما چیز زیادی درباره‌ی خود شکسپیر نمی‌دانیم، چه برسد که خواهری هم داشته یا نه. اما هنر وولف همینجاست. دست می‌گذارد روی چیزی که تا آن زمان نه اهمیتی برای مرد‌ها داشته و نه امکانی برای زن‌ها. 

اتاقی از آن خود در حقیقت نسخه‌ی شسته‌رفته و مفصل‌تر دو سخنرانی‌ست که وولف در ۱۹۲۷ در کالج‌های مخصوص دختران دانشگاه کمبریج انجام داده با موضوع «ادبیات و زنان». اینکه زنان در شعر و داستان و نمایشنامه چطور تصویر می‌شدند و مهم‌تر، اینکه خودشان از کی و کجا به شکلی فعال وارد گود شده و نوشتند. وولف که می‌داند پا به چه شوره‌زاری گذاشته، از همان ابتدا می‌گوید قرار است سررشته‌‌های افکار مغشوشش در این باره را با مخاطب درمیان بگذارد و برخلاف مردان بزرگ اطرافش که مدعی شناخت همه چیز و همه کس‌اند — به خصوص جنس مخالف — ادعایی ندارد که حقیقتی ناب و تاریخی در اختیار دارد، بلکه می‌خواهد انگیزه‌ای باشد برای زن‌های دیگر تا خودشان راه بیرون رفتن از این شوره‌زار را پیدا کنند. 

اما چرا شوره‌زار؟ خیلی ساده، چون از ابتدای تاریخ تا قرن ۱۸، نه فقط نویسندگان زن انگشت‌شمارند، که جز چند زن مهم از نظر سیاسی و مذهبی، درباره‌ی زندگی دیگر زنان هم چیز زیادی نمی‌دانیم. درست است که دنیای باستان شاعری مثل سافو داشته [البته امروز می‌دانیم که اِن‌هِدُوانا راهبه‌ی اَکدی، ۲۵۰۰ سال قبل از سافوی یونانی، احتمالن نه اولین زن شاعر، بلکه اولین نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ی تاریخ است و این را گویا وولف نمی‌دانسته] یا لیدی موراساکی در ژاپن قرون وسطی زندگی می‌کرده، اما جز آثارشان — آن‌ هم چیزهایی — و اطلاعاتی پراکنده از زندگی‌شان — که بیشتر شبیه به افسانه است — چیزی باقی نمانده. و البته این یک چالش تاریخی عادی و عادلانه نیست، که درباره‌ی اغلب مرد‌های هم‌دوره‌شان بسیار بیشتر می‌دانیم. [ذکر رابعه‌ی عدویه در منطق‌الطیر عطار، معروف‌تر از شعرهای رابعه است.] [یک مورد استثنای جالب آفرا بِن در قرن ۱۷ است، احتمالن اولین زنی که منبع درآمد اصلی‌اش ادبیات بوده و البته برای اینکه به این استقلال برسد مدتی را با اسم رمز «مامور ۱۶۰» به عنوان جاسوس بریتانیا در بلژیک سپری می‌کند!] البته به قرن ۱۹ که می‌رسیم امثال برونته‌ها و جین آستن و جورج الیوت را می‌بینیم که زندگی‌نامه‌ای کمابیش واضح دارند و شاهکارهایی برابر با بهترین آثار مردان. اما آن‌ها هم با استعداد فراوان، خودشان را محدود به رمان می‌دانستند و حتا به سمت شعر و نمایشنامه نرفتند، چه برسد به فلسفه و علم که مُلک طلق جنس دیگر بود. در واقع حتا این نام‌های بزرگ هم به‌طور کامل از زیر سایه‌ی مردان درنیامده‌اند، زیرا که بخشی از وجودشان همواره حسرت موقعیت‌های سلب‌شده و راه‌های نرفته را داشته و این به درجات مختلف در رمان‌هایشان دیده می‌شود.

بلاخره، آیا زنان می‌توانند از شر این زنانگی تعریف‌شده توسط مردان خلاص شوند؟

hace 1 año, 1 mes

فعلا ای‌بوک، اما در حال تنظیم نسخ برای پیپربک و هاردکاور هم هستم. دوستان خارج از ایران می تونن تهیه کنن فعلا. قیمتی نداره اندازه یکی دوتا قهوه، چون خب، فایله فقط با اینحال اگر خارج از ایران هستید، میخواید بخونید اما مبلغ رو نمی‌تونید بپردازید برام اینجا یا ترجیحا اینستاگرام پیام بگذارید تا به عنوان هدیه از طریق خود آمازون براتون بفرستم. برام اینکه خونده بشه و کسی بهش وصل بشه مشخصا از هرچیزی مهم‌تره. ممنونم.

اکانت اینستاگرام

hace 1 año, 1 mes

سیوران جایی نوشته بود:

معنی مرگ را فقط زمانی می‌فهمیم که ناگهان چهره‌ی کسی را به‌یاد بیاوریم که هرگز برایمان اهمیتی نداشته است.

hace 1 año, 1 mes

در قاموس بی‌قواره‌ی مرگ، سه لغت نیست: حقانیت و حکمت.
در قد بی‌لیاقت زندگی، سه لغت نیست: بقا و معنی.
لغت سوم مشترک در هردو، چیزی‌ست که هنوز کسی نمی‌داند؛ اما همه می‌فهمند.

اما تو به حرف من گوش نکن. منِ کوچک که همین قطر دامنم، قدر فهمم از دنیاست.

کاش لال بشوم.
کاش نشنوم که در می‌زنی، مرگ. کاش نگویم: بیا توو، در را بزن، بکِش. نور را بکُش، چون در هرچه سنگین‌تر باشد، رازها مهلک‌ترند. مثل یک اسم. اسم سالم تو که مثل داغ‌ست بر زبانم، زیادی داغ. کنیه‌ی کهنه‌ات که مثل دندان پوسیده.

پس زبانم شکل انگشتان پس از دعوا، در هم ذوب می‌شود. خرد می‌شود.
مشتی در سینه‌ام دیگری در جمجمه‌ام، یکی جای خالی قلب و یک خالی دیگر جای مغزم.

چه زیبا شده‌ام، منی که مُشت مُشت مبارزم و انگشت انگشت، ترسو.

غصه می‌خورم. شکست می‌خورم. غصه می‌خورم. شکست می‌خورم. غصه می‌خورم.

به ماه نگاه می‌کنم، تا چیزی وسیع‌تر از این لحظه پیدا کنم، برای خیره شدن. برای خیره شدن به.
خدایا. خدایا.
من نمی‌خواهم دوباره گم بشوم.

دیروقت است و من برابر غصه‌ی مرگ نابه‌همگام نام جوانی که دور و دیر می‌شناختم، فلج شده‌ام. مثل وقتی که چیزی از دستم میفتد، صداها بیش از حد خشن‌اند و یادم رفته که از روز قبل، چیزی نخورده‌ام.

بله، زندگی من، مثل پوست زیبای یک ملکه، یک‌دست است، اما از تلاطم. پوست من مثل تاریخ ظلمت یک سرزمین، کلفت: پس خش‌ می‌ندازم به چهره‌ام و از امشب هم می‌گذرم.

اما به خاطر خواهم داشت که کشتی در حال غرق نجات پیدا نمی‌کند، فقط چون که ساحل بیش از همیشه آفتابی‌ست.

hace 1 año, 1 mes

بابت پیام‌های زیبا ممنونم و بابت غیبت طولانی‌مدتم، متأسف. فعلا در اینستاگرام با آلتر ایگوم حضور دارم و تولید اون شکل محتوای تصویری برام ارجحه، اما قطعا به نوشتن و متعاقبا اینجا، برخواهم گشت. ممنونم که خبر اینجا رو گرفتید.

https://www.instagram.com/reel/C-5NuAoPsgb/?igsh=MWdxZ2k0YTIwZ3N3bg==

hace 1 año, 6 meses

«آه یاد آر که زندگی من باد است؛ چشمانم دیگر نکویی نخواهد دید.
چشمانی که مرا نگران همی بود دیگر بنخواهدم دید: چشمانت پیِ من گیرد و من نباشم.
چون ابری که می‌پراگند و هبا می‌شود: آنکه در گور شد نیز باز آمدنی‌ش نیست.»

از کتاب ایوب، به ترجمه‌ی قاسم هاشمی‌نژاد

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago