تاریخ و تمدن

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago

8 months ago

خفقان: مجازاتی برای تمام فصول

شايد تصور كنيد"حرف نزن"/تعبیر محترمانه‌ی خفه شو!" يك دستور آمرانه‌ یا ناسزاست و مخاطب مطیع این دستور چقدر صغیر وفاقد عزت نفس است! اما اين دستوری است که هر روز  در جامعه‌ی ما در فضایی ارباب-رعیتی (و فارغ از بدیهی‌ترین حقوق شهروندی) مکررا به مردم و از جمله دانشگاهیان القا می‌شود: آقای دکتر، خانم دکتر، متخصص تاریخ و جامعه‌شناسی و فلسفه و ...که دهه‌هاست زندگی‌ات وقف دانش و فضیلت است و پیش خودت خیال می‌کنی صدایت شنیده می‌شود، خیر! تو هم در زمره‌ی بی‌صدایان هستی! لطفا سکوت کن! هیس! رعایا فریاد نمی‌زنند! حتی حرف هم نمی‌زنند چه رسد به فریاد! حالا عريضه‌ای، "تظلمی"، التماس و توبه‌نامه‌ای بود بلامانع است!

اگر خیلی راه دور نرویم همین چند وقت پیش برخی از همکاران، خیرخواهانه پیام دادند که فلانی برای اینکه کار بازگشت‌ات به دانشگاه درست شود و بهانه‌جویان باز سنگی در میان نیاندازند مدتی حرفی نزن و چیزی ننویس! استادم (از استادان قدیم‌ام که از دوره لیسانس شاگردش بودم و انسان خیرخواهی است و اکنون در وزارت علوم مقامی دارد و از روز انتصابش همه به من هم تبریک می‌گفتند که دیگر غمی‌ت نباشد که با وجود آقای دکتر، کار بازگشت‌ استادان با اشاره‌ی قلمی حل می‌شود)، در نخستین توصیه‌ها گفت: لطفا چیزی ننویسید تا کار سخت نشود، ان‌شاءالله مشکل رفع می‌شود و برمی‌گردی سر خانه و زندگی و شغل‌ات! ... خانه‌ای که در پی تعلیق، از تهران به تبعیدگاهی در حاشیه پرتاب شده و زندگی‌ای که به سبب دوری از فرزند، هر روزش برای هردومان شرحی از ابسوردیته و عصیان کامویی و رنجی سیزیف‌وار است و شغلی که بعد از بیست سال باید برای به دست آوردنش ساکت و بی‌صدا باشم! 

دو ماه پیش، از اطلاعات سپاه "بازجوی محترم" دوبار با شماره پرایوت زنگ زد (همان بازجویی که در بدو تعلیق در پاییز ۱۴۰۱ با نهایت "احترام و لبخند" چندین ساعت درباره محتوای کلاس‌هایم با ذکر رفرنس و با جزییات، پرسش‌هایی مطرح و تفهیم اتهام کرد که چرا به چنین مجازاتی مفتخر گشته‌ام! اینکه مثلا چرا به آقای خمینی گفته‌ام آقای خمینی و در پاسخ دانشجو به آدرس و متن دقیق یکی از سخنان شگفت او ارجاع داده‌ام! در واقع می‌گویند چرا گفته‌ای فلانی چنین گفته، در حالی که واقعا هم گفته و انتشارات مخصوص بارگاه خودش هم بی‌هیچ سانسوری چاپ کرده!) ....در این تماس‌های اخیر وقتی گفتم تهران نیستم و درخواست گفتگوی حضوری را رد کردم، یکراست رفت سر اصل مطلب و گفت شما در برخی از نوشته‌هایتان از واژ‌هایی تند و تیز استفاده می‌کنید، برادرانه توصیه می‌کنم خطوط قرمز را رعایت کنید تا کار پیش برود! پرسید خطوط قرمز ما مشخص است اما راستی خطوط قرمز شما چیست؟ اگر به دانشگاه بازگردید چه چیزی برای شما اصلی غیر قابل چشم‌پوشی است؟ پاسخ دادم دانشجویانم و حرمت دانشگاه! من مشغول کار تخصصی‌ام خواهم بود؛ مادام که دانشجویم در کلاس درس مقابلم در آرامش و امنیت نشسته باشد و درگیر حراست و بازجویی و بازداشت و توبیخ و تعلیق و ترس و لرز نباشد! آیا توقع گزافی است؟ گفتم اگر دانشجو در امان باشد نیازی به فریاد نخواهد بود، شما رعایت کنید تا ما هم به کار علمی‌مان برسیم.

و این پاسخ که بویی از پشیمانی در آن نبود، به این معنا بود که دعوت حضوری برای نوشتن یا بیان رسمی ندامت بی‌فایده است و این آدم معنی خطوط قرمز را کلا برعکس می‌فهمد! "حیف می‌خواستیم برادرانه کمکش کنیم، خودش نخواست".

اکنون بعد از اینکه در دادگاه بدوی و تجدید نظر دیوان عدالت به نفع من رای صادر شده و حتی به پرداخت معوقات دوساله هم تصریح و تاکید شده، ریاست دانشگاه بهشتی از اجرای حکم استنکاف ورزیده و طی فرایندی نامشخص پرونده به دفتر ریاست کل دیوان، فراخوانده شده و عملا توقیف شده است! در حالی که طبق قانون در مرحله اجرای احکام، استنکاف رئیس دانشگاه می‌توانست به انفصال او منجر شود. احتمالا به رغم تلاش همكاران همدل در وزارتخانه، بنا بر استعلام از اطلاعات سپاه و گزارش زیردستانش یعنی رئیس دانشگاه و دانشکده، به اندازه کافی خفه نبوده‌ام!

وضع شمار انبوهی از استادان تعلیقی و اخراجی همین است و هر یک به بهانه‌ای همچنان در وضعی بغرنج به سر می‌برند و گرفتار تبعات سنگین بلاتکلیفی و قطع حقوق‌اند؛ در این صد و چند روز از وعده‌‌ی دولت، تعداد انگشت‌شماری پس از دوندگی‌های فراوان بر سر کار بازگشته‌اند (از جمع ۴۰ استادی که می‌شناسم فقط پنج تن بازگشته‌اند، شمار بلاتکلیف‌ها البته بیش از این عدد است).

راستی تفاوت خفقان سابق با خفقان کنونی در چیست؟ چرا هم نزد آنها باید خفه باشیم و هم نزد ایشان؟ راز این خفقان چهارفصل چیست؟ نسبت سپاه و دانشگاه و شورای عالی انقلاب فرهنگی چیست؟ کل این ماجراها و گره‌های کور به عبا و قبای چه کسی سنجاق شده است که کسی جرأت گره‌گشایی ندارد؟

نگار ذیلابی
استاد تعلیقی دانشگاه شهید بهشتی

تاریخ و تمدن

9 months ago

* [یادداشت استاد هادی عالم‌زاده برای نشست دیروز ]*
بسم الله الرحمن الرحيم
هست كليد در گنج حكيم

مخزن‌الاسرار نظامى گنجوى با اين بيت آغاز مى‌شود. شارحان اشعار نظامى گفته‌اند‌ كه مراد از " گنج حكيم" قرآن كريم است، يعنى كتابى حكمت‌آميز(صفت و موصوف) يا كتابى كه از آنِ خداوند حكيم است (يعنى مضاف و مضافٌ اليه)؛ در هر يک از اين دو صورت، اگر اين تفسير را بپذيريم، می.توان گمان برد كه نظامى قرآن را كه كتاب هدايت است گنج حكيم خوانده است، زيرا هدايت و به تبع آن سعادت آدميان بى توسل و تمسک به حكمت و دانايى ممكن نيست؛ اما حكمت جوهر دانش است و دانش نيز حاصل تلاش خردورزان و انديشمندانى كه در درازاى هزاران هزار سال تاريخ آدميان گردآمده و با زبان و قلم و قدم خويش در حفظ و نشر آن كوشيده‌اند. از جمله اين خردورزان و انديشمندان در روزگار ما بنيان‌گذاران فرهيخته اين نهاد مردمى و نهادهاى مشابه ديگرند كه در اين فضاى غوغايى حاكم بر جهان و منطقه، بيمناک و انديشمند از سرنوشت آدميان، با اميد به آينده‌اى تحمل.پذيرتر و مقرون به آرامش و آسايش بيشتر براى آدميان كمر همت بسته‌اند و در حد توان و امكاناتشان به حفظ و نشر دانش كوشيده‌اند و می‌كوشند.

پس بر اين بنده فرض است كه از اينان و خاصه دوستان و همكاران فاضل و گراميم سركار خانم دكتر نگار ذيلابى، آقاى دكتر سيد جمال موسوى و آقاى دكتر معصومعلى پنجه كه نوشته‌هاى ناچيز اين بنده را درخور نقد و بررسى دانسته‌اند و با بزرگوارى و زحمتى رياضت‌وار مطالعه آنها را پذيرفته اند، صميمانه تشكر كنم؛ و نيز بايسته است كوشش‌ها و پى‌گيرى.هاى همكاران عزيز جناب آقاى دكتر بي‌طرفان، مجرى شايسته جلسه، و جناب آقاى دكتر يعقوب خزائى را در برگزارى اين شبه كلاس درس، سپاس و ارج گزارم. هم‌چنين از ديگر دوستان و همكاران محترم كه از سر شفقت و اظهار محبت قدم رنجه داشته‌اند و چشم دل اين بنده را روشن ساخته‌اند، با شرمسارى تشكر مى‌كنم و براى همگان آرزوى تندرستى و شادى و سرافرازى دارم.

اما اين فرصت را مغتنم مى‌شمرم و به محضر همكار فاضل دانشگاهى خود، جناب آقاى دكتر حسين سيمابى صراف، كه خداوند بدو عنايت كرده و بخت خدمت‌گزارى به مردم شريف ايران را در سمت وزارت علوم و تحقيقات (در دولت وفاق ملى) نصيب او ساخته، عرض مى‌كنم كه وفاق ملى جز با اقدام عملى دست يافتنى نيست. خدا را شكر، ما شيعيان الگوهاى درخشانى در سنت نبوى و علوى در پيش روى داريم كه خوشبختانه جناب عالى با تحصيلات عميق حوزوى و دانشگاهى خود بيش از اين بنده از آنها آگاهيد، ازاين روى تنها به سه مورد اشاره مى‌شود: 
   پيامبر اكرم- ص- شارع دين "سَمحه سَهله " در فتح مكه، نه تنها مسلمان‌شدن نيم‌بند ابوسفيان، سركرده كفار قريش، را كه با تهديدِ عباس بن عبدالمطلب به زبان اسلام آورده بود، پذيرفت،  بلكه خانه او را در مكه ملجأ شكست خوردگان ساخت و افزون بر اين، او را مأمور جبايت خراج و جزيه شامات كرد. نتيجه‌ى دست به نقد اين سماحت دينى- سياسى إيجاد وفاقى ميان مسلمانان و مكيان و تشكيل سپاهى ده هزار تنى براى منكوب كردن هَوازِنيان در حُنَين بود. امام على، عليه السلام، نيز در منازعه ماندگار جانشينى، با اين كه به باور ما شيعيان جانشين منصوص الهى پيامبر بود، براى حفظ وفاق مسلمانان و كيان اسلام، در آشوب‌هاى برآمده از مرتدان و مُتنبّيان، حق خلافت خود را كنارنهاد و با ابوبكر بيعت كرد؛ هم‌چنين امام حسن مجتبى عليه السلام مدبّرانه، و به تعبيرى قهرمانانه، پيمان صلح با معاويه را پذيرفت و به نبردهاى فريقين پايان داد و راه فتوحات اسلام را از غرب در آفريقا تا آندُلُس و در شرق تا آن سوى فرارودان و ختا و ختن هموار ساخت**.   

همكار گرامى، جناب آقاى دكتر سيمايي صَرّاف!  اكنون،  كليد گشايش درِ وفاق ملى در دست جناب عالى و در وزارت علوم و تحقيقات است: همكاران دانشگاهى تعليق شده از خدمت را با حرمت تمام به كلاس‌هاى درسشان بازگردانيد. اين تعليقيانِ حوادث اخير، با شناخت شصت و اند ساله معلمى‌ام (از خدمت در دبستان تا دانشگاه) که بدان دست يافته‌ام، هم چنين بر اساس معيارها آموزشى دنيا، بهترين معلمان روزگار مايند؛ زيرا خود و هرچه را داشته‌اند به خاطر دانشجويانشان، يعنى آينده ايران و مردم ايران در معرض خطر نهاده‌اند و به مصداق اين  آيت از قرآن "يُؤثِرونَ عَلى أَنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خَصَاصَةٌ"، از جمله برگزيدگانند. ازاين روى، با اطمينان و با تأكيد به عرض مى‌رساند: بازتاب و تأثير بازگرداندن اين ده‌ها استاد و دانشجو در برانگيختن شوق مردم به آشتى با دولت بيش از آن است كه بتوان تصور كرد؛ پس مصلحت دين و دولت در آن است كه  هرچه زودتر به اين وعده رئيس دولت تحقق بخشيد تا گامى بلند و مؤثر به سوى برقرارى وفاق ملى نزديک شويد و به انگيزه‌هاى همدلى و همراهی مردم با دولت بيفزاييد.

هادی عالم‌زاده

?** t.me/HistoryandMemory

10 months ago

?مرگ در معدن درد کدام جراحی است؟

گفته می‌شود حادثۀ مرگبار امروز در معدن طبس ۱۲امین حادثه در معادن ایران طی ۴ ماه اخیر است و طی این حوادث حدود ۶۴ نفر جان خود را از دست داده‌اند. حادثۀ معدن یورت گلستان که در سال ۱۳۹۶ رخ داد بیش از ۴۰ کشته داشت، اما از آن حادثه چه درس‌هایی گرفته شد و تا چه اندازه صدای اعتراضی آن کارگران شنیده شد؟

رویکرد غالب در تحلیل مخاطرات کاری در ایران بیش از هر چیز بر «فردی‌دیدن» مخاطره مبتنی است. ازهمین‌رو، حتی در دسته‌بندی عوامل بروز حادثه برچسب «بی‌احتیاطی» بیشترین میزان فراوانی را دارد. برای مثال، از مجموع حدود ۱۴۰۰ نفر مرگ‌ومیر حین کار و همین مقدار قطع عضو حین کار در سال، بیش از ۹۰ درصد موارد به بی‌احتیاطی نسبت داده می‌شود. همین نرخ در حوادث رانندگی هم تکرار می‌شود. یا مسئلۀ بیکاری به «ضعف مهارت‌های فردی» تقلیل می‌يابد. اساساً این «فرد» است که باید در مقابل مخاطره‌های مداوم از خود مراقبت کند و گویی ساختارها و نهادها وظیفه‌ای برعهده ندارند.

این نوع تحلیل مبتنی بر «انکار وضعیت» است؛ انکار عوامل ساختاری. زیرا تأکید بر این نوع عوامل، بی‌مسئولیتی‌ها، رهاشدگی‌ها، و ناکارآمدی‌ها را آشکار می‌کند و «پاسخگویی» می‌طلبد. چیزی که ساختار از آن فراری است. اقتصاد سیاسی نهفته در مناسبات کاری ایران هم نقد استراتژی «انکار وضعیت» را دشوار می‌کند. در حادثۀ شلاق‌خوردن کارگران معدن آق‌قلا، در حادثۀ معدن یورت، و در بسیاری دیگر از موارد، پای نهادهایی در میان بود که اگر در وقوع حادثه بر «وضعیت و ابعاد ساختاری حادثه» تأکید می‌شد، مسئله ابعاد دیگری پیدا می‌کرد. خودِ این موضوع، سلطۀ موجود در روابط و محیط کار را تشدید می‌کند.

«موقتی‌سازی شغلی» هم از یکسو تشکل‌یابی نیروی کار را تضعیف کرده و از سوی دیگر شرایطی را بر کارگران تحمیل می‌کند که جرئت پیگیری ساده‌ترین و بنیادین‌ترین حقوق‌شان را از دست می‌دهند. در جریان حادثۀ معدن یورت در سال ۱۳۹۶، کارگران می‌گفتند «جرئت بیان واقعیت‌های ایمنی معدن را به بازرسان نداشتیم، چون به اخراج از کار تهدید می‌شدیم».

موقتی‌سازی شغلی، بی‌ثبات‌کاری، تشکل‌زدایی از نیروی کار، امنیتی‌کردنِ تشکل‌یابی و ... جراحی‌هایی است که درد آن وضعیت امروز کارگران معدن و کارگران پروژه‌ای و ... است.
@omidi_reza

10 months, 2 weeks ago

اصلاحات مستأصل یا اوروبروس‌‌وار؟

این لطیفه را احتمالا شنیده‌اید که از یکی پرسیدند اگر کشتی‌ات وسط اقیانوسی پر از کوسه غرق شد چه می‌کنی؟ گفت می‌روم بالای درخت! خندیدند که درخت؟ وسط اقیانوس؟! گفت: خب مجبوورم، می‌فهمی مجبووورم!

آیا اراده‌ی حکمرانان جمهوری اسلامی درباره‌ی برخی اصلاحات اخیر هم از این سنخ است و از سر استیصال به چنین راه گریزی دل خوش کرده‌اند؟

وقتی هیاهوی به قله‌رسیدن، با هلی‌کوپتری که به کوه خورد، دود شد و به هوا رفت؛ وقتی شعار شکستن شاخ غول از جانب قدرت نظامی منطقه، با مهمانی که در خانه، مرموز و بی‌دردسر کشته شد، چونان خیالی، راه گم کرد و چشم‌ها را در چشمخانه‌ گرداند؛ وقتی سیاست‌های جهان‌ستیزانه، کفگیر اقتصاد  را به ته دیگ چسباند؛ وقتی دل‌های مردم سرد شد و دیگر حاضر نشدند در دو دوره‌ی انتخابات، صندوق‌ها را مشایعت کنند و بی‌وزنی آراء، سبک‌سری و توهم چهل‌ساله را مثل پتکی بر سر فرود آورد و زمامداران، شاید در خلوت با خود زمزمه کردند که گر نه موشی دزد در انبان ماست، گندم اعمال چهل‌ساله کجاست؟! وقتی همه‌ی این ماجراها تا احساس خطر از واپسین لحظه‌های سقوط، تجربه شد، ناگاه غریزه‌ی بقاء از خواب جست و به صرافت افتاد که تا شیرازه‌ی امور از هم نپاشیده، چاره‌ای بیندیشد و دست‌کم چند مطالبه‌ی عام را (نصفه و نیمه هم شده) عملی سازد، تا اندکی امید به دل‌ها بازگردد و چند صباحی مجالی فراهم آید!

اما چه سود که بن‌مایه‌ی فکری این اصلاحات پس از دهه‌ها پافشاری بر خلاف منطق مدنی و انسانی و مصالح ملی، فراهم نیست و چونان درخت وسط اقیانوس، خصلت پارادوکسیکال‌اش را به رخ می‌کشد:

خب، می‌خواهید فیلترینگ را بردارید یا دست‌کم ضابطه‌مند کنید، با خوی انحصارگرایی و اشتهای سیری‌ناپذیر کنترل‌گری و باور به ضرورت سانسور و سرپوش نهادن بر آگاهی‌ها که به یکباره از دست خواهد رفت و به طرفه‌العینی دودمان فساد سیستمی در نهانخانه‌های سیاست و اقتصاد را بر باد خواهد داد، چه خواهید کرد؟

می‌خواهید استادان و دانشجویان اخراجی را به دانشگاه‌ها بازگردانید و با چند خبر بازگشت، جو تبلیغاتی به راه انداخته و آزادی بیان و استقلال دانشگاه فضیلت‌مند را به نمایش بگذارید، با بی‌باوری عمیق به "انسان" و "دانش و خرد" و "فضیلت" ابزار شده و مقدس‌سازی حکومت چه خواهید کرد؟ با مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و قوانین ستادهای گزینش و تفتیش عقاید و بسیج و آرمان‌های امام راحل که "دانشگاه باید اسلامی باشد" و ما باید از اول قلم‌ها را می‌شکستیم" چه خواهید کرد؟

می‌خواهید افتادن شال‌ها بر شانه‌های زنان را نادیده بگیرید، با تفسیر ظلمانی از اسلام ابزار‌شده‌ای که زن را خوار می‌شمارد و ذهن‌های زنگ‌خورده‌ای که میان قصد مصلحانه‌ی نبی و فرهنگ بدوی قبایل ۱۴۰۰ سال پیش و فقه برخاسته از آن تفاوتی قائل نیست و بر تحمیل همان فرهنگ بر زندگی امروز اصرار می‌ورزد، و درکی طالبانی از سنت دارد، چه خواهید کرد؟

می‌خواهید برای برون‌رفت از تنگنا، سیاست گفتگو با جهان را تجربه کنید، با دهه‌ها سیاست تخاصم، آرزوی سیادت بر مسلمین جهان، هلال شیعی و ماجراجویی‌هایی که ثروت کشور را از دهان گرسنگان میهن، دریغ و به انبارهای اسلحه در منطقه سرازیر کرده و در صورت تغییر سیاست، همه‌ی آن مگسان دور شیرینی را به دشمنان خونی تبدیل خواهد کرد، چه خواهید کرد؟ با مافیای تحریم، وانگهی با خشم رفیق پوتین چه می‌کنید؟ 

در هر زمینه‌ای که بنگرید، فقدان چشم‌اندازهای خردورزانه و دوراندیشانه‌ و نگرش‌های ساختار‌نگر و بی‌بضاعتی نظری و مبنایی و دهه‌ها پافشاری بر سیاست‌های خلاف مصالح ملی، فکر هرگونه اصلاحی را به تغییری ظاهری و تبلیغاتی یا خیال‌اندیشانه و مجال‌جویانه فروخواهد کاست و شکست چنین اصلاحات مستأصلی ناگزیر خواهد بود.

با این اوصاف تنها دو راه برای حکمرانی متصور است: یا به همان درخت وسط اقیانوس متوسل شده و در نهایت هم شکست را بپذیرد؛ یا اینکه راه دور و دشوار دوم را برگزیند:

اینکه ضرورت اصلاحات اساسی در زیرساخت‌های حکمرانی را درک کند؛ از اناالحق‌گویی دست شوید؛ حقیقتا "انسان" و "تکثر انسان‌ها و ذهنیات انسانی" را محترم دارد تا به‌تدریج زیستن صلح‌آمیز در عین گوناگونی و تکثر را بیازماید؛ تا بتواند به‌تدریج بحران‌های مشترک جامعه را حل کند؛ تا رفته‌رفته چشم‌اندازهای تحول‌خواهانه رشد کند؛ تا به روزی برسیم که بشود برای مسائل کلان جامعه و نقاط اساسی اختلاف، رفراندوم برگزار کرد و قانون اساسی را متناسب با زندگی انسان ایرانی از نو نوشت... تا روزی که جمهوری اسلامی، از درون دچار استحاله‌ای بزرگ گردد و سرنوشت افسانه‌گونش چون اوروبروس آن مار دم‌خواری باشد که در سودای جاودانگی، چاره‌ای جز بلعیدن خویش نداشت!

و نرم‌نرمک جهانمان دیگر شود و بشود ایرانی ساخت در خور انسان، زن، زندگی، شادی و آزادی!

نگار ذیلابی

تاریخ و تمدن

11 months ago

تصمیمات ناگهانی نادرست زلفی‌گل

وزیر علوم دولت رئیسی در پایان دوره وزارت خود چنین مستفیض فرموده‌اند که:

"اگر تصمیمات ناگهانی گرفتم که نادرست بود، از همکاران و دانشگاهیان حلالیت می‌طلبم".

این جمله‌ی شرطیه‌ی ایشان بر سه مفهوم یا تعبیر استوار است:

۱- تصمیمات ناگهانی، ۲- نادرست بودن آنها و ۳-حلالیت خواستن از همکاران و دانشگاهیان

جالب است که در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مقام مربوط به یکی از مهم‌ترین وزارتخانه‌های آن در قد و قامت و تراز  کسی قابل تعریف است که تصمیمات ناگهانی می‌گیرد و زندگی‌های بسیاری را با همين تصمیمات ویران می‌سازد؛ مثلا یک روز "ناگهانی" تصمیم می‌گیرد طی فرمانی محرمانه، قدرت و تاثیرگذاری حراست و نیروهای امنیتی مستقر در دانشگاه را فراتر از ساختارهای قانونی مستقر برکشد یا بپذیرد، تا جایی که "ناگهان" دانشجویان بسیاری را که پس از سال‌ها تلاش و گذراندن هفت‌خوان کنکور و مصائب فراوان به دانشگاه راه یافته‌اند، با مشکلات متعدد از تشکیل پرونده گرفته تا اخذ تعهد و تعلیق ترم و اخراج و ... مواجه ساخته و در نهایت شور و علاقه‌ی دانش‌دوستی، وطن‌خواهی و زندگی‌‌جویی آنها را به تلی از خاکستر نومیدی، نفرت، دلزدگی و تصمیماتی چون مهاجرت و دیگر تغییرات ناخواسته مبدل سازد!

یا اینکه وزیر محترم "ناگهان" تصمیم می‌گیرد که استادان ناهمسو و ناخالصی را که به هر نحو نسبت به این دانشجویان، همدلی یا حمایتی بروز داده‌اند، به انواع مجازات غیر قانونی تعلیق، اخراج یا بازنشستگی اجباری محکوم ساخته و خسارت‌های مادی و معنوی بسیار بر جامعه‌ی دانشگاهی و زندگی شخصی آنها تحمیل کند!

و سرانجام هم "حلالیت" بطلبد! آیا حلالیت خواستن در اموری که جبران آن‌ها دیگر خارج از اراده‌ی اوست، چیزی بیش از نمایشی تکراری از مظلوم‌نمایی مزورانه در قالب‌ نوعی دین‌ورزی ریاکارانه نیست که کارکردی هم جز فرار از مسوولیت ندارد؟! آیشمن آیا روراست‌تر رفتار نکرد؟ اگر او هم ترفندهای مسؤولان جمهوری اسلامی را به‌کار می‌بست و به جای آنکه خود را در جایگاه مأموری فاقد قدرت تفکر و اختیار معرفی کند، از ارواح قربانیان طلب حلالیت می‌کرد، سرانجام دیگری برایش رقم نمی‌خورد؟

در پایان برای تغییر ذائقه و رفع کدورت و تلخی این سخنان بیایید با الهام‌گرفتن از آیشمن، مساله را از زاویه‌ی دیگری ببینیم!

جناب زلفی‌گل! درباره‌ی نادرست بودن آن تصمیمات ناگهانی، هیچ‌گونه نگرانی و ملالی به دل راه ندهید؛ از آنکه نه تنها ناگهانی نبوده که بر گرده‌ی ۴۶ سال تجربه مملکتداری تمامیت‌خواه نظامی مقدس سوار بوده است! این ناگهان‌های شما به ایدئولوژی خودحقیقت‌پنداری پشت‌گرم و متکی است که از آبشخور الله و خلیفه‌ی الله سرچشمه گرفته و از این منظر، صفت "نادرست" برای آن به هیچ‌وجه "درست" نیست! گویی در پایان دوره وزارت از میزان ذوب‌شدگی‌تان در ولایت کاسته شده یا هنوز در آستانه‌ی تبدیل مسؤوليت، بادسنج‌ها جهت وزش باد را بدرستی مشخص نکرده که مقام یک مجری مطیع ولایت را در سطح  "حلالیت‌خواهی از همکاران دانشگاهی" فروکاسته و تصمیمات متصل به سرچشمه‌‌‌‌ی حکمت را با صفات ناگهانی و نادرست زیر سؤال برده‌اید!

شما در این زنجیره‌، عامل مختاری نبوده و نیستید؛ بنابراین بهتر است تا دیر نشده بابت این سخنان از آن سلسله‌گردان اصلی طلب عفو و بخشش کنید! نگران بادسنج‌ها و بادبان‌ها هم نباشید!

گوهر مخزن اسرار همان است که بود‌...
سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود...

نگار ذیلابی
(یکی از استادان تعلیقی که تاکنون بیش از بیست ماه، با عواقب یکی از تصمیمات ناگهانی دوران وزارت شما به سر می‌برد).

تاریخ و تمدن

11 months, 2 weeks ago

دشمن درون خانه است، شکایت کجا بریم؟

بسیاری از حوزه‌های کنش‌گری مدنی در ایران، از جمله مسائل زنان، به معنای دقیق کلمه "بی‌صاحب" است! وقتی قلم به دست می‌گیرید تا مطالبه‌ای را تنظیم و پی‌گیری کنید، نمی‌دانید خطاب به چه کسی بنویسید!

تمام روز به ویدئوی فرار دو دخترک ترسان از دست مأموران گشت ارشاد و هجمه‌ی وحشیانه‌ی گروهی آن‌ها نگاه می‌کنید (نگارنده حتی‌الامکان از تعابیر خشونت‌بار و ناسزاگونه پرهیز می‌کند، اما در اینجا هیچ واژه‌ی جایگزینی به جای هجمه‌ی وحشیانه برای توصیف رفتار مأموران زن نمی‌یابد)؛ دلتان ریش می‌شود از بی‌پناهی این نوجوانان و با خود فکر می‌کنید همین چند سال پیش که آن‌ها در کودکستان و دبستان گرگم به‌هوا و قایم‌باشک‌بازی می‌کردند، هیچ تصور نمی‌کردند که به‌زودی به‌محض پاگذاشتن به سن بلوغ، به جرم داشتن مو و بدن زنانه باید از دست این زنان سیاه‌پوش فرار کنند و در تعقیب و گریز، هیچ جایی امن‌تر از تأسیسات برق کنار خیابان نیابند و آخر سر هم کشان‌کشان و با بدن‌های کبود و خراشیده بازداشت شوند و در مقر پلیس مثل مجرم‌ها و تبهکاران از آنها عکس بگیرند و پیش از "ارشاد شدن"، انواع اهانت و تحقیر را تحمل کنند و با تن زخمی و روانی فرسوده تعهد دهند که زین‌پس زنانی در چارچوب قوانین درخشان حکومت اسلامی باشند!

از این ستم به کجا شکایت بریم؟

خطاب به رئيس‌جمهور بنويسيم که پیش از انتخاب وعده می‌دهد و حفظ کرامت انسانی زنان را جزو وظایف خود می‌شمرد و به گاه عمل یا دست‌کم عکس‌العمل، چونان کارگزاری مخلص و مطيع، منتظر إذن و جواز مقامات می‌ماند؟ خطاب به وزیر كشوری که معلوم نیست منصوب و مؤید از جانب کدام قدرت پنهان است و به چه کسی پاسخگوست؟ شكايت به كجا بريم؟!

ناامید از همه‌جا، این بار شکوائیه را از جانب زنان ایرانی و افغانستانی خطاب به زنان جهان به‌ویژه زنان مسلمان فلسطینی می‌نویسیم، صرفا جهت اطلاع و عرض تبریک از آن‌که در چالش‌انگیزترین و سخت‌ترین موقعیت‌های زندگی‌شان، در انسان‌بودن و زن بودن خود مردد و ترسان نبوده‌اند! به جز دو ملت ایران و افغانستان که گرفتار رادیکال‌ترین خوانش از دین و اسیر سیاست‌های ولایی و داعشی هستند، دیگر زنان در جهان گرچه گرفتار فقر، گرچه در اضطراب جنگ، گرچه اسیر مستبدان یا جنگ‌طلبان، در این حداقلی‌ترین حق و تفسیر وجودی از هستی زنانه‌ی خویش لرزان نیستند! 

در حالی که یک هفته است به‌واسطه‌ی ضعف حقارت‌بار سیستم امنیتی، یک ایران در اضطراب پیامدهای ترور مبهم رهبر حماس به سر می‌برد و خواب راحت از چشمان یک ملت ربوده شده، زن فلسطینی با پوشش اختیاری در مسابقات المپیک شرکت می‌کند و مدال کسب می‌کند؛ زن ایرانی پشت پست برق کنار خیابان سنگر می‌گیرد، می‌گرید، کتک می‌خورد و تعهد می‌دهد!

حکومت ترسان و مستأصل جمهوری اسلامی به این بازی سخیف ضد انسانی پایان دهید!

زنان جهان، ما زنان ایرانی و افغانستانی را بنگرید! گواه و نظاره‌گر این خشونت قرون وسطایی در سده‌ی بیست و یکم باشید!

نگار ذیلابی

تاریخ و تمدن

1 year, 1 month ago

ما زنان، «این‌ها» نیستیم!

دکتر پزشکیان در مناظره‌ی فرهنگی در اشاره به زنان مخالف حجاب اجباری، مدام از ضمیر "این‌ها" استفاده می‌کرد. با "این‌ها" نباید اینطور برخورد کرد، با آرامش و بدون خشونت باید "این‌ها" را آموزش داد و ... .

در بی‌تکلف‌سخن‌گفتن پزشکیان یک حسن بزرگ هست، اینکه ذهنیات او درباره مسائل مختلف را می‌توان تا حد زیادی از لحن و جملات او تشخیص داد. صداقتی که در کلیت سیاست کنونی ایران و نزد آن پنج تن دیگر خصوصیتی نایاب یا بی‌مقدار است. ضمن ارج‌نهادن بر این خصوصیت که می‌بایست بدیهی انگاشته شود و در آیین مسلمانی هم قرار بوده جزو مقدمات ایمان باشد و اکنون از فرط کمیابی به گوهری گرانبها تبدیل شده (مثل سرنوشت برخی صفات دیگر مثل پاک‌دستی که چنان ستوده می‌شود که گویی خلاف آن امری طبیعی است!)؛ کاربست ضمیر "این‌ها" و جملات متبوع آن برای بخش بزرگی از زنان جامعه، حاکی از ذهنیت متداول  تخفیف‌، تصغیر و نابالغ انگاشتن زنان و نیازمندی آنها به آموزش مردانه‌ی مسلط است. سخن ایشان این نیست که زنان در این بدیهی‌ترین و طبیعی‌ترین حق، مختار و آزاد هستند، بلکه با افتخار‌کردن به خانواده‌ی محجبه‌ی خود، خواهان این هستند که با شیوه‌های ملایم‌تر و بدون بروز خشونتی که چهره‌ی اسلام و حکومت اسلامی را مکدر کند، "این‌ها" به راه درست هدایت شوند.

سخن جمع قابل‌توجهی از زنان کشور با ایشان این است:

جناب پزشکیان! البته که به تعبیر وسمقی عزیز، ما هم خوشحال‌تر خواهیم بود که در این موقعیت که لاجرم، رئیس‌جمهوری برای کشور تعیین خواهد شد، شاهد پیروزی شما باشیم؛ تایید صلاحیت شما چه به دلیل گشایش افق‌های سیاست‌ورزی در کشور و ضرورت مذاکره رخ داده باشد و چه به سبب بالارفتن درصد مشارکت و یا هر دلیل دیگر، ما هم به دلایل مختلف علاقه‌مندیم که شما پیروز شوید اما نمی‌توانیم در این راه عملا گامی برداریم!

می‌گویید عجب تناقضی! عجب دوگانه‌ای؟

توضیح می‌دهم: برای اینکه ما زنان، "این‌ها" نیستیم، به تعبیر مدرس "مستضعفات" فاقد شایستگی نیستیم که نشود به رای و درک آن‌ها اعتماد کرد. ما زنان از ظهور نخستین نشانه‌های مدرنیسم در این کشور، با همه‌ی موانع، برای سربلندی و کسب دانش و مهارت و شایستگی زیست در جهان مدرن و رشد دادن فرهنگ و سیاست و اقتصاد کشور تلاش کرده‌ایم! افزون بر پرورش کودکان و وظایف سنگین در خانواده، در عرصه‌ی اجتماع، برای رسیدن به تراز زندگی متناسب با جهان مدرن بسیار کوشیده‌ایم. از مشروطه تا اکنون ما هم دویده‌ایم و با وجود تلخ‌کامی‌های بسیار، خم به ابرو نیاورده‌ایم! از میان مثال‌های متعدد، به اقتضاء روز، به تشریح تنها یک مثال تاریخی بسنده می‌کنم؛ حریف شما به تعریف و تمجید مورگان شوستر از زنان برقع‌پوش ایرانی اشاره کرد و با تحریف واقعه‌ی تاریخی و بریدن سر و ته متن، از آن استنتاجی سوگیرانه و فریبکارانه داشت تا طبق معمول، طبع "به‌به و چه‌چه خارجی‌پسندانه"‌ی خود و جمعی از مخاطبان را اقناع سازد که اوه پسر! ببین مورگان شوستر آمریکایی هم از حجاب زنان ایرانی تعریف کرده! اما تاریخ‌خوانان می‌دانند که در جریان اخراج مورگان شوستر در ۱۹۱۲م، عده‌ای از زنان برقع‌پوش مسلح که زیر چادرهای خود طپانچه مخفی کرده بودند، وارد مجلس شدند و در دیدار با رئیس مجلس بر حفظ آزادی و شرف ملک و ملت ایران و مخالفت با روس‌ها تاکید کردند(برای مطالعه بیشتر نک، کتاب اختناق ایران نوشته شوستر و کتاب تاریخ ایران مدرن نوشته عباس امانت).

زمینه‌ها و ابعاد و جزییات این واقعه اعم از انگیزه‌ها و مشوقان و تأمين‌کنندگان اسلحه نیاز به بحثی موسع دارد، اما قدر متیقن همچنان این است که زنانی ایران‌دوست با چنین جسارت و این میزان از حق و اختیار کنش‌گری سیاسی در جامعه‌ی ما حضور مؤثر داشته‌اند.

این زنان مادران همین زنانی بوده‌اند که اکنون حق خود را فریاد می‌زنند و به‌ویژه از جنبش زن، زندگی، آزادی تاکنون در قامت زنان معترض به حجاب اجباری و مادران داغدار دادخواه از گروه‌ها و اقشار مختلف، در مقابل ستم ایستادگی کرده، هزینه‌ی بسیار پرداخته‌اند و دیگر حاضر نیستند در مقابل قوانین ظالمانه‌ی ایدئولوژیک حکومتی که خود را مقدس و نماینده خدا می‌داند، سر خم کنند. شما به‌درستی جمله‌ی ارزشمندی را بر زبان راندید که این جماعت "گویی خود را تکیه‌زده‌ بر جایگاه خدایی یا موکل عموم مردم می‌پندارند " که بی‌محابا قوانینی چون لایحه‌ی حجاب و عفاف را "به نام خدا و با ادعای درخواست عموم مردم" بر جامعه زنان تحمیل می‌کنند.
جناب پزشکیان ما "این‌ها" نیستیم و به همین دلیل ضمن آرزوی توفیق برای شما نمی‌توانیم تخفیف و تحقیری هر چند ملایم‌تر را به رسمیت شناخته و برایش تلاش کنیم و نتیجه کار هم در حکم هر رأی، رأی به ج.ا تلقی شود! ما نمی‌توانیم بر سابقه‌ی طولانی رنج‌ و کوشش زنان ایران خط بطلان بکشیم! ما قادر به چنین کاری نیستیم!

نگار ذیلابی

تاریخ و تمدن 

1 year, 1 month ago

ما زنان ايرانی حق رأی خود را واگذار می‌کنیم!
شهر حال و هوای مردانه‌ای به خود گرفته است؛ شورای نگهبان، شش مرد را که معرف عصاره‌ی ناب انقلاب و چکیده‌ی فضایل جمهوری اسلامی‌اند، به عنوان کاندیداهای ریاست‌جمهوری اعلام کرده‌ تا سرانجام یک تن از ایشان به عنوان رئیس‌جمهور، احتمالا در چهار سال آتی ایفای نقش کند.

نخست ممنونیم از نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی که زنان را در قامت "رجل سیاسی" ندیده و امکان مساهمت در این بازی خطیر را از جامعه‌ی زنان سلب کرده و توفیقی اجباری برای دور‌ماندن از این عرصه را فراهم کرده‌اند!

در حالی‌که انتظار می‌رود حدود ۴۸ تا ۵۰ درصد رأی‌دهندگان از میان زنان باشند، هیچ‌یک از این شش کاندیدا برنامه و تصمیم روشنی برای جامعه‌ی زنان ارائه نکرده‌اند و درباره بغرنج‌‌ترین مسائل مربوط به زنان سکوت اختیار کرده یا اظهار عجز می‌کنند. برای مثال هیچ‌یک از این آقایان نمی‌گوید که در روز نخست پاستورنشینی، در مقابل ون‌های گشت ارشاد و پتوپیچ‌ کردن و اهانت به زنان چه موضعی اتخاذ خواهد کرد؟

همگی در مقابل پرسش مربوط به طرح مشعشع "نور" به لکنت می‌افتند و نهایتا روشنفکرترین‌‌ ایشان می‌گوید که این طرح نور نیست و طرحی کور و تاریک است و وعده داده است که بنابر سنت پیامبر که هیچ زن بی‌حجابی را توبیخ و تنبیه نکرده، در مقابل این طرح خواهد ایستاد؛ اما  آیا ایشان خواهد توانست در مقابل سیاست‌های کلانی که از جانب رأس هرم قدرت يا نزديك به رأس اتخاذ شده و به تعبير يكی دیگر از آقایان با توجه به "عمقی راهبردی"، و با تفسیری متفاوت از قرآن همان "پیامبر"، بیش از چهل سال است که به نیمی از جامعه تحمیل شده، تصمیم یا کنشی متفاوت داشته باشد؟ فرموده‌اند اگر نتوانستم به وعده‌هایم عمل کنم بیایید و رأی‌تان را پس بگیرید، آیا تضمینی هست که در روز پس گرفتن رأی، فقط به پایمان شلیک کنند؟

از آنجا که پاسخ این پرسش‌ها روشن است و لکنت زبان امروز این شش تن در پاسخگویی بیشتر ناشی از ملاحظات کسب رأی و بالارفتن درصد مشارکت است و فردای انتخابات، بیانات هر شش تن در این فقره یکسان یا در عمل مشابه خواهد بود، ما زنان ایران بدین‌وسیله ضمن ارج نهادن به مبارزات طولانی و طاقت‌فرسای زنان در جهان برای کسب حق رأى، و با عذرخواهی از روان مبارزانی که قرن‌ها در این راه تلاش کرده‌اند، آگاهانه و به خواست خود، این حق رأی را پس می‌دهیم!

در جامعه‌ای فقه‌زده و تحت قوانینی نرینه‌سالار، که موی سر و بدن زن و واقعیت طبیعی مونث‌بودن خطر محسوب می‌شود، چگونه می‌توان از حق رأی، حقوق سیاسی و مدنی و دیگر حقوق به مراتب پیچیده‌تر دم زد؟!

ما زنان که قادر نیستیم مصلحت شخصی خود را تشخیص دهیم و از ملموس‌ترین و ساده‌ترین حق انتخاب برای لباس روزانه‌ی خود منع می‌شویم، چگونه می‌توانیم مصلحت جامعه آن‌هم مصلحتی چنین سترگ را به‌درستی تشخیص داده و در مقولات پیچیده و انتزاعی و اظهارنظرهای سیاسی ورود کنیم و یار و یاور مناسب رهبر و آن کارگزار مکنون ولایت‌مدار را از میان این شش تن که همگی ادعا می‌کنند ذوب در ولایت هستند، انتخاب کرده و به پاستور بفرستیم؟

"آیت‌الله" خمینی به‌درستی و صادقانه سال‌ها قبل از انقلاب در ١٣٤١ش. در اعتراض به اصلاحات انقلاب سفيد، اصل موضوع را فهمیده و با حق رأی زنان مخالفت کرده و آن را مغایر اسلام و قرآن دانسته بود و اگر روشنفکرنماها، بازی جمهوریت و نیاز به رای پنجاه درصدی زنان را پیش نکشیده بودند، هیچ لزومی نداشت که چنین قانونی تداوم یابد!

اکنون از دولتمردان جمهوری اسلامی می‌خواهیم تعارف و تکلف را به کنار نهاده و رسما اعلام کنند که زن بودن جز در چارچوب متعلقه‌بودن و مرد زاییدن معنای معتنا‌به دیگری ندارد و حق رأی زنان را که قانونی غربی و نامتجانس با فرهنگ بومی و اسلامی است، ملغی اعلام نمایند!

موجودی که مرد باید برایش تعیین کند که چه بپوشد و چه نپوشد و خودش قادر نیست این کمترین عقلانیت را درباره‌ی خودش درک و اعمال کند، به هیچ‌وجه شایسته حق رأی نیست! ما زنان ایرانی بدین‌وسیله مراتب اعتراض خود را اعلام می‌داریم که چنین حقی به ناروا در دوران حکومت پهلوی به ما اعطا شده و عجیب است که نویسندگان قانون اساسی جمهوری مقدس اسلامی، هم کورکورانه از آن تقلید کرده‌اند!

نگار ذیلابی

تاریخ و تمدن

1 year, 1 month ago

دانشگاه: از جذب مداحان تا راندن و تاراندن متخصصان!

"خبر کوتاه بود"، اما از حسرت و سرریز خون‌آب دل "یگانه بود و هیچ کم نداشت":

"دکتر مهرداد قیومی بیدهندی از پیش‌کسوتان تاریخ معماری ایران پس از دهه‌ها تدریس و پژوهش از کار در دانشگاه کناره گرفت".

از زمانی که در رشته تاریخ و تمدن اسلامی تحصیل می‌کردم، نام او را در کلاس‌های تاریخ هنر و معماری مکرر می‌شنیدم، مقاله‌های کم‌مانند تخصصی‌اش راهنمای من و بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران بود و آرزو می‌كردم  که افتخار شاگردی‌اش را داشته باشم تا بخت يارگشت و سال‌ها بعد، در دانشگاه شهید بهشتی استخدام شدم و به‌واسطه تدریس تاریخ هنر و معماری، افتخار همکاری و شاگردی استاد دکتر قیومی همزمان نصیبم شد. به لطف و سماحت علمى و دانشجوپرورى او، چندین دوره درس تاریخ تطبیقی معماری ایران و جهان اسلام را در گروه مطالعات معماری بر عهده داشتم و از نزدیک شاهد سلوک علمی و پژوهشی ایشان بودم. پس از افتخار شاگردی دکتر هادی عالم‌زاده در دانشگاه تهران (که از قضا او هم در شمار استادانی بود، چون استاد دكتر شيرين بيانى، استاد دكتر ژاله آموزگار و استاد دکتر محمد مجتهد شبستری که در دوره خالص‌سازی‌های احمدی‌نژادیه، در ١٣٨٥، به اجبار بازنشسته شد)، بار دیگر خود را در پیشگاه استادی می‌دیدم که هم از خضوع و فروتنی‌ و شاگردپروری‌اش درس‌ می‌آموختم و هم از روش‌مندی و باریک‌اندیشی و دانش ژرف و کارهای خلاقانه‌اش در تاریخ هنر و معماری ایران، و به طور خاص، در تئوری و نقد معماری.

قیومی بیدهندی عضو شاخص و مؤثر در پایه‌گذاری رشته‌ی "تاریخ مطالعات معماری" است و ارزش و اهميت مساعى بی‌وقفه و روشمند او در رشته‌ی نو‌بنیان "تاریخ فرهنگی معماری" و "تئوری تاریخ معماری" را تنها گوهريان ساحت دانش و هنر و فرهنگ مى‌شناسند و بس!

افزون بر این‌ها پس از شهریور ۱۴۰۱ و در پی خواست‌هاى حق‌جويانه‌ی دانشگاهيان، شاهد بوديم که دکتر قيومى نازنین در غم دانشجویان زندانی، استادان تعلیقی و جفاهاى جانكاهى که بر دانشگاهيان رفت، چگونه خونين‌دل نگران دانشجويان و آينده دانشگاهيان بود و از هیچ كوششى برای صيانت از جايگاه والاى دانشگاه دریغ نورزيد. او در صدور بسيارى از بیانیه‌های استادان، در دفاع از کیان دانشگاه، پیشگام بود و مایه‌ی دلگرمی و قوت قلب.

امروز پس از سال‌ها بردبارى و تحمل فضاى خفقان‌آلود دانشگاه، از تحقیر دانش و دانشگاهیان متخصص تا بر صدر نشاندن مداحان و مرتزقان، گوهرى كم‌تا، چونان مهرداد قیومی بیدهندی، ناگزير از كناره‌گيرى از دانشگاه می‌‌شود و عطای چنین دانشگاه خوارشده‌اى را به لقایش می‌بخشد!

آوخ و افسوس بر ما! که چنین سخت‌جان گشته‌ایم و اين فضاى ننگین‌بار و ادبارآور را تاب می‌آریم!

دریغا از دانش و دانشگاه!
دریغ و درد!

نگار ذیلابی استاد  تعلیقی دانشگاه شهید بهشتی

تاریخ و تمدن
َ

1 year, 1 month ago

کشورگشایی فرهنگی جوانان و فاصله‌ی ناگزیر نسل‌ها

يكی از ويژگی‌های کنشگری مدنی و سیاسی در سال‌های اخیر، نمود سرزنده و سرعت برق‌آسا و تیزهوشی خلاقانه‌ی آن در بدنه‌ی اصلی جامعه است که به نظر می‌رسد در کنار عوامل متنوع، به یمن حضور جوانان و نیز تکنولوژی شبکه‌ی نت رقم خورده است. شاید در نگاه اول به نظر برسد که جامعه پس از سرکوب‌های سخت، در رخوتی عمیق فرو رفته و صبر و سکوت پیش گرفته، اما دقیق‌تر که بنگریم می‌بینیم مردم با پیشاهنگی جوانان در رخدادهای مختلف، واکنش‌های سریع و عمدتا غیرمنتظره از خود نشان داده‌اند؛ چنان‌که عمدتا مستقل و بی‌پروا و خارق عادت پیش رفته و منتظر نمانده‌اند که بزرگان قوم و روشنفکران و رجال سیاسی خط‌مشی آن‌ها را روشن سازند.

تغییر اساسی جامعه‌ی پیش و پسا‌مهسا در این خصلت عمده است که جوانان، خود مشعل‌دار هستند و بر خلاف دهه‌‌های قبل که معمولا روشنفکران و ایده‌پردازان، کلاف تحلیل‌ها و سرانجام، سمت‌وسوی کنش‌ها را در دست داشتند و نیز برای خود رسالتی متصور بودند که باید در جهت آگاهی‌بخشی و بیداری جامعه تلاش کنند، اکنون توده‌ی پرشمار جوانان، بدون ملاحظه‌ی پیران و مرشدان قوم، طلایه‌دار و پیشگام هستند و با سرعتی شگفت‌آور تابوها را نه یکی‌یکی که دسته‌دسته می‌شکنند و سیل‌آسا قلمروهای بزرگ‌تری را در میان توده‌ی خاکستری (عمدتا از نسل والدین‌شان) به قلمرو خود ضمیمه می‌کنند؛ چنان‌که گویی با نوعی کشورگشایی فکری و فرهنگی مواجه‌ایم.

گشتاور یا شتاب این حرکت‌ فاتحانه را نمی‌توان با صبر و برنامه‌ریزی درون چارچوب‌های کلیشه‌ای نظریات کهن، محدود و مهار کرد. جامعه‌ی جوان و بیش‌فعال، صبوری برنمی‌تابد و منتظر نمی‌ماند که بنشیند و مثل کودکی آرام، به قصه‌‌های پدران و پدربزرگ‌هایش (دستورالعمل‌های اخلاقی یا رهنمودهای سیاسی و فرهنگی و ...) گوش فرادهد. او اینک خود خلاقانه روایتگری ماجراها را بر عهده گرفته است. مثال‌ها فراوان است، اما در همین فقره‌ی اخیر درباب سقوط هلی‌کوپتر رئیس‌جمهور، فارغ از تنوع روایت‌ها درباره علل حادثه، پیران قوم درباره نحوه‌ی واکنش‌های عاطفی بر تذکرات اخلاقی پای فشردند و تلاش کردند آبروداری کنند و با پیش‌کشیدن مفاهیمی مثل "شهادت" یا حتی "مرگ شهادت‌گونه" و با بهره‌بردن از رقت قلب مردم در قبال پدیده‌ی مرگ، عواطف جمعی را در قالب‌هایی کلیشه‌ای سر وسامان بخشند و در نهایت از "مرگ در لباس ایدئولوژی"، وسیله‌ای برای مظلوم‌نمایی و جلب مهر و توجه فراهم سازند (با التفات به اینکه در فرهنگ ما گویا مرگ به یک‌باره و به‌طور خودکار چندین درجه رزومه‌ها را ارتقا می‌بخشد و اکسیری است که کینه‌ها و کدورت‌ها را به اغماض و شفقت بدل می‌کند). این تلاش درباره گروه‌هایی از نسل‌های دهه‌‌های پنجاه و شصت جواب داد، اما در قشر قابل‌توجهی از مردم هم تاثیری نداشت و روایتگری جوانان با همان ویژگی‌هایی که گفته شد، کار خودش را در نهایت خونسردی، استقلال و بی‌پروایی پیش‌برد.

اتفاق عجیبی که در این سال‌ها افتاده این است که انگار رشته‌ای نامرئی آحاد جامعه را به یکدیگر متصل کرده و رهبری کاریزماتیک در آن واحد کنشی هماهنگ را به کل جامعه منتقل می‌کند. این رهبر کاریزماتیک همان روحیه‌ی جوان و خلاق است که با رشته‌های نامرئی نت و فضای مجازی، قلمروی چنین گسترده و زنده و شبکه‌وار ایجاد کرده است.

در چنین وضعی که روشنفکران و ایده‌پردازان فرسنگ‌ها از طلایه‌داران عقب افتاده‌اند، به نظر می‌رسد برای رسیدن به تحولات شتابناک جامعه، باید قدری تر و تازه‌تر و چابک‌تر حرکت کنند، نه از آنکه بتوانند نقش رهبری ایفا کنند، بل از این جهت که بتوانند واقعیت‌های جاری در جامعه را بهتر درک کنند و از واقعیات روز برای درس‌گفتارهای خود نت بردارند و بهره‌گیرند.

نگار ذیلابی

تاریخ و تمدن

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago