آثار مجید میرزاوزیری

Description
admin: @arithland
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago

3 months, 2 weeks ago

گنگ و گویا

گنگ دست‌هایش را دور دهانش گرفت تا فریادش به سلول‌های دیگر برسد. بعد با تمام قدرتی که داشت فریاد زد: -

طفلک فراموش کرده بود که قرن‌هاست صدایش بریده.

گویا که چند سلول آن طرف‌تر بود گفت: راهش این نیست. باید با هم باشیم تا حقیقتی شکل بگیرد. به طوری که من خبردار شده‌ام تو در سلول ۹ از بند ۱۲ در ساختمان ۱۳۵۰ هستی؛ و من گرچه فاصله چندانی با تو ندارم باید بی‌نهایت گنگ چون تو و بی‌نهایت گویا چون خود را پشت سر گذارم تا به تو رسم. حقیقت امر چیزی جز این نیست.

گنگ که از تلاش برای فریاد خسته شده بود آه عمیقی کشید و میله‌های سلولش را تکان داد. انگار او گنگی خواب دیده بود و گویا، کر بود و عاجز از شنیدن.

لاجرم آنها باید راهی برای گفتگو می‌یافتند. برای رسیدن آن دو به هم، می‌بایست راه‌های دیگری هم وجود داشته باشد؛ غیر از مسیر خطی سلول آن دو به یکدیگر.

گنگ، نومیدانه به دنبال راهی بود تا مقصودش را به گویا برساند. آرزوی او اما موهوم می‌نمود.

ناگهان صدایی از دورتر به گوش آن دو رسید: دنیا بلاشک وسیع‌تر از مسیر خاکی شماست. باید سلول‌هایی دیگر در سیاره‌هایی دیگر در ابعادی فراتر را جستجو کنید. احتمال وجود حیات در عالم بالا توهم نیست؛ گرچه مرا یکه‌ای موهومی نام نهید.

گویا شگفت‌زده، ترسیده و سراسیمه پرسید: تو کیستی؟ آنچه ما حقیقی می‌پنداریم تنها متشکل از گویاهایی چون من و گنگ‌هایی چون اوست؛ که ۵۳ سال تمام را در خواب گذرانده. هرچه غیر ما باشد موهوم است.

صدا این بار نزدیک‌تر به سخن درآمد: اشتباه تو در همین است. مسیر خاک را رها کن. لازم نیست از خطی حقیقی گذر کنی تا به دیدار دوست رسی. اینجا، در عالم بالا، طریق وصل لایتناهی‌ست. و این خاصیت عشق است.

گنگ همچون کسی که رمزی را گشوده باشد میله‌های سلول ۹ را رها کرد و به پشت سر خود نگاهی انداخت: دشتی بود بی‌انتها؛ و در فرودست انگار کفتری آب می‌خورد.

مُشتی آب برداشت. چشم‌هایش را شست. جور دیگری دید. از زندان تن بیرون آمد. راه برای رسیدن بسیار بود. از خواب بیدار شد. منحنی عشق را پیمود. دست‌هایش را دور دهانش گرفت و آهسته در گوش گویا گفت: بیا با هم از خط زمان بگریزیم. احتمال وجود حیات در عالم بالا توهم نیست. خانه دوست نزدیک است.

مجید میرزاوزیری
پنج‌شنبه ۹ اسفند ۰۳

@mirzavaziribooks

4 months ago

پاسخ یک معمای جالب در مورد پروفسور π، خانم جمع و آقای ضرب
https://t.me/mirzavaziribooks/1969

4 months, 1 week ago

چند صفحه از کتاب نمونه سؤالات مسابقه شهر ریاضی ویژه پایه سوم

https://t.me/mirzavaziribooks/1987

5 months ago

ما باید
نگران آن باشیم
که در این سیاره خاکی
دیر یا زود
مفهوم یک پدرِ از خودگذشته
چنان مجرد شود
که آن را در کتاب‌های مدرسه‌ای بیاورند
و با رسم شکل شرح دهند.

من
-غرورمندانه-
چنین پدری داشته‌ام
که از خودگذشتگی‌اش
به زیبایی چشم‌های یک زن نابینا بود.

دلم که برایش تنگ می‌شود
با آئینه حرف می‌زنم
و گاه شاید
واژه‌ای از او را
لای کلماتم سُر دهم.

شاید عمیق‌ترین
و پرتکرارترین واژه زندگی‌اش
خوشحالی بود.
او حتی شادی و سرور و فرح و بهجت و مسرت را
هیچ‌گاه به کار نمی‌برد؛
چون معتقد بود
خوشی وابسته به حال است.

شاید برای همین بود که او
نه افسرده از گذشته بود
و نه مضطرب آینده.

او در سرنوشت‌سازترین لحظه زندگی‌اش
به حال اندیشیده بود
و چشم‌هایی را پسندیده بود
که نمی‌دید.

ما باید
عمیقاً نگران هستی باشیم؛
روزی که عشق
چنان مجرد شود
که آن را
با رسم شکل شرح دهند.

مجید میرزاوزیری
سه‌شنبه ۲۵ دی ۰۳

@mirzavaziribooks

5 months, 2 weeks ago

سال ما و سال اونا

با استفاده از ارقام سال ما (یعنی ۱۴۰۳) سعی کنین سال اونا (یعنی ۲۰۲۵) رو درست کنین.

برای این کار فقط باید از ارقام ۱۴۰۳ استفاده کنین (یعنی نباید رقم‌ها رو کنار هم بذارین)، هر رقم رو دقیقاً یک بار باید استفاده کنین و اجازه دارین که از چهار عمل اصلی، رادیکال، توان (البته در صورتی که اون توان رو خودتون با همین ارقام درست کرده باشین)، فاکتوریل، کف (یا جزءصحیح با علامت ⌊ ⌋ که به معنی بزرگ‌ترین عدد صحیح کوچک‌تر یا مساوی عدد ماست) و سقف (با علامت ⌈ ⌉ که به معنی کوچک‌ترین عدد صحیح بزرگ‌تر یا مساوی عدد ماست) استفاده کنین. ضمناً نباید ترتیب ارقام ۱۴۰۳ رو عوض کنین یعنی در فرمول شما باید از چپ به راست، یک، چهار، صفر و سه ظاهر بشن.

مثلاً من یه راه حلش رو اینجا می‌نویسم و شما سعی کنین راه‌های دیگه‌ای براش پیدا کنین:
(1+ ⌈√√(⌊√(⌈√(4!)⌉ !)⌋!)⌉ )^ ⌈0+√3⌉.

مجید میرزاوزیری
چهارشنبه ۱۲ دی ۰۳

@mirzavaziribooks

5 months, 2 weeks ago

به هم رسیدن
لاجرم باید
چیز مهمی در این دنیا باشد؛
وگرنه چه لزومی داشت که ما همه
در یک سیاره باشیم؟

می‌شد هر یک از ما
سیاره خودش را داشته باشد
و اصولاً چیزی به هم نرسد.
می‌شد ما
نقطه‌هایی منزوی باشیم
در کهکشان‌هایی از هم دور افتاده.

ولی خلقت
قاعدتاً نمی‌توانست
چنین عبث باشد.

ما
اینجاییم
تا دل‌هایمان به هم برسد؛
مثل حکایت قناری‌های من
-قبل از کوچ-
و ماجرای قندهایی
که هی ته دلم آب می‌شد.

معلوم نیست آدم‌ها
تا کی باید
این قدر به هم نرسند،
و ماهی‌ها
تا کی باید
تُنگشان بی‌آب باشد،
و شاخه احساس من
تا کی باید
بی‌قناری بماند.

من گمان می‌کنم
-و در حقیقت باور دارم-
که دل قناری‌ام
پیش من است.

من
-هر شب-
به تیشه عشق
کوه خاطره می‌شکافم
و فرهاد دل من
-شادمانه-
خاطره روزهای شیرین را
جشن می‌گیرد.

مگر آدم‌ها چقدر برای عشق
مهلت دارند؟

لاجرم باید
در این سیاره
به هم رسیدن چیز مهمی باشد.

و نصیحت من به ماهی‌ها
این است که
پی اقیانوس باشند.
حوض خاکی ما
دیر زمانی‌ست از آب تهی شده.

مجید میرزاوزیری
چهارشنبه ۱۲ دی ۰۳

@mirzavaziribooks

5 months, 2 weeks ago

بی‌تردید او امشب
-از راه نرسیده-
اهالی عرش را
به تحقیق واداشته است.

مثلاً ممکن است او
به هر یک از ساکنان ملکوت
مسأله‌ای داده باشد
تا اوقات خود را صرف علم کنند.
-درست مثل خاطره‌ همه ما
از لحظاتِ با او بودن-

او
شیفته فهمیدن بود
و فهماندن.

ما
-ساکنان خاک-
اندوهمندِ از دست دادن آفتابیم
و غریبانه
در این غروب تاریک
دلتنگ نور شده‌ایم.

اما امشب بی‌شک
در عالم بالا
نور برپاست؛
و کلاس درسی
که چهره‌ای ماندگار
آن را روشن کرده است.

مجید میرزاوزیری
یک‌شنبه ۹ دی ۰۳

در غم از دست دادن استاد سید عبادالله محمودیان

5 months, 3 weeks ago

یک معمای جالب

خانم جمع و آقای ضرب، در یک اتاق نشسته‌اند. پروفسور π وارد اتاق می‌شود و به آنها می‌گوید: «من دو عدد از بین عددهای ۱ تا ۷ انتخاب کرده‌ام. آنها را با هم جمع کرده‌ام و روی این کاغذ نوشته‌ام. آنها را در هم ضرب کرده‌ام و روی این کاغذ دیگر نوشته‌ام. کاغذ اول را به خانم جمع و کاغذ دوم را به آقای ضرب می‌دهم. هیچ کدام نباید کاغذتان را به دیگری نشان دهید.»

آقای π از اتاق خارج می‌شود و مکالمه زیر بین آقای ضرب و خانم جمع صورت می‌گیرد.

آقای ضرب: من نمی‌دانم عدد نوشته شده روی کاغذ شما چیست.
خانم جمع: اوه! من هم نمی‌دانم عدد نوشته شده روی کاغذ شما چیست.
آقای ضرب: خوب شد گفتید. با این حال من هنوز هم نمی‌دانم عدد شما چیست.
خانم جمع: آهان! حالا که این را گفتید من فهمیدم عدد شما چیست. نه تنها عدد شما را فهمیدم بلکه دو عدد انتخاب شده اولیه توسط آقای π را هم فهمیدم!

می‌توانید بگویید عدد آقای ضرب چه بوده است؟ عدد خانم جمع چطور؟ دو عدد انتخاب شده توسط آقای π چطور؟ چرا؟

مجید میرزاوزیری
جمعه ۷ دی ۰۳

@mirzavaziribooks

7 months, 2 weeks ago
**با مفهوم آموز!

**با مفهوم آموز!

مجید میرزاوزیری**
استاد گروه ریاضی محض
و گروه مهندسی کامپیوتر
دانشگاه فردوسی مشـهد
چهار‌شنبه ۱۶ آبان۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰
مکان:
مؤسسه وایزلند
اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام:
۰۹۳۷۵۰۰۰۹۳۷

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago