𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
*⭕️چنل زاپـ.ـاسکاندومروجوین باشید⚠️
@BadCandom
@BadCandom
فان ترین چنل تلگرام?**??*??
خوابیده بود. آروم پشت سرش رفتم جوری که سایه متوجه من نشه. دیدم این دختر دیوونه رفته بالا سر پویا، یه پاشو هم گذاشته روی تاج تخت و صورت پویا رو نشونه گرفته میخواد بشاشه رو صورت پویا، واااااااااای نمیدونید چقدر با دیدن این صحنه تحریک شدم. دو سه دقیقه ای با کـ.ـوسش ور رفت بعد مستقیم شاش کرد تو صورت پویا، پویا از خواب پرید و چشاشو باز کرد، سایه شاشش رو قطع کرد و چند ثانیه ای به هم خیره بودن که پویا یه ذره بلند شد و سرشو نزدیک کـ.ـوس سایه آورد و گفت ادامه بده سایه و دهنشو باز کرد سمت کـ.ـوس سایه، بازم سایه یکی دو دقیقه با کـ.ـوسش ور رفت و بازم شاشید تو دهن پویا و پویا اینقدر تحریک شد که شروع به خوردن کـ.ـوس سایه کرد. سایه هم سر پویا رو گرفته بود محکم فشار میداد سمت کـ.ـوسش بعد پویا خوابید و سایه دو زانو نشست و کـ.ـوسشو گذاشت تو دهن پویا و پویا کـ.ـوسشو براش میخورد و با دستاش کـ.ـون سایه رو لمس میکرد. اونقدر تحریک شده بودم که مغزم تعطیل شد و کیـ.ـرم تصمیم گیرنده! آروم رفتم داخل رفتم بالای تخت، که دیدم هردوشون یهو منو نگاه کردن و دلشون ریخت، وقتی کیـ.ـر شق شدمو گذاشتم دهن سایه که برام سـ.ـاک بزنه آروم شدن و به کارشون ادامه دادن، ۴ دقیقه ای توی همون حالت بودیم که سایه رفت سمت کـ.ـیر پویا که برای اونم سـ.ـاک بزنه ولی پویا کـ.ـون سایه رو گرفت کشید سمت دهنش که حالت ۶۹ خوابیدن، منم رفتم پایین جوری که سایه برای هردومون سـ.ـاک میزد. بعد سایه رو برگردوندم جوری که کـ.ـوس و کـ.ـونش سمت کـ.ـیرای من و پویا شد. با تماس کیـ.ـر پویا و من به کـ.ـوس و کـ.ـون سایه آه و ناله سایه بلند شد. سایه کـ.ـیر پویا رو گرفت و آروم هدایتش کرد داخل کـ.ـوسش و آروم آروم بالا پایین میومد، تو همین حال برگشت منو نگاه کرد گفت سامان توروخدا تو هم بذار تو کـ.ـونم، واااااااااای چه صحنه ای بود! [من اونقدر سایه رو دوس دارم و عاشقش بودم که از لذت بردن سایه واقعا لذت میبردم] سر کیـ.ـرمو گذاشتم سوراخ کـ.ـون سایه و آروم آروم منم کیـ.ـرمو فشار میدادم میرفت تو، قیافه و صدای آه و ناله سایه یجوری بود که تا حالا من اونجوریشو ندیده بودم. چند دقیقه تو اون حالت من و پویا تلمبه زدیم که سایه بلند شد و این بار روشو کرد سمت من، کـ.ـیر پویا رو گذاشت تو کـ.ـونش، منم کـ.ـیرمو گذاشتم تو کـ.ـوسش، ۵ دقیقه ای تلمبه زدیم که پویا دو سه تا تلمبه محکم زد و دیگه آروم شد فهمیدم که ارضـ.ـا شده، منم بعد چند تا تلمبه کـ.ـیرمو در آوردم آبمو ریختم رو سینه های سایه و ولو شدیم رو تخت… از خجالت نمیدونستیم چیکار کنیم هیچ کدوممون حرف نمیزدیم تا اینکه من سر حرف رو باز کردم گفتم پویا تو هم باید جبران کنی برام، هر سه تامو خندیدیم و پویا گفت من میرم یه دوش بگیرم، رفت و من به سایه گفتم خیلی دیوونه ای، برگشت گفتم من دیوونه ام یا تو؟ بعد منو بوسید گفت سامان خیلللللللللللی دوستت دارم. منم یه سیلی زدم رو کـ.ـونش گفتم نه تورو خدا بیا دوسم نداشته باش!!!
پایان
@Candom «چنل زاپاس کاندوم را جوین باشید
پرنسس شیطون من (۱)
1401/03/15
سلام دوستان
من سامانم خانومم سایه و داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به نوروز ۱۴۰۰. قبل از اینکه داستان رو بگم یه توضیح مختصری رو واجب دونستم خدمتتون عرض کنم. من یه دوست صمیمی دارم که اسمش پویاست و اسم خانومش رادا ست چند ساله باهم دوستیم و رفت و آمد خونوادگی داریم. من و پویا خیلی صمیمی هستیم و خیلی شوخیای فانتزی میکنیم باهم، حتی وقتایی که مشروب میخوردیم هر چهارتایی مون شوخیای فانتزی میکردیم ولی دیگه در حد حرف بود و اصلا عملی نشده بود. یه روز پویا به من گفته بود خیلی دوس داره جیش کردن دختر رو بخوره و عاشق اینه که یه دختر بشاشه تو دهن و صورتش، من اولش جا خوردم ولی زیاد اهمیت ندادم، به شوخی بهش گفتم بذار من بشاشم دهنت و از این شوخیا. یه روز که من و سایه داشتیم سکـ.ـس میکردیم و طبق معمول فانتزی سکـ.ـس ضربدری با پویا و رادا رو برای هم میگفتیم یهو یاد حرف پویا افتادم که دوس داره ی دختر بشاشه تو دهن و صورتش و من اینو با سایه مطرح کردم که سایه گفت چه ایرادی داره هرکسی یه فتیشی داره دیگه. و بعد از اون موقع دیگه تو فانتزیامون شاشیدن سایه تو دهن پویا رو زیاد میگفتیم و خیلی لذت میبردیم…
داستان از اونجایی شروع میشه که به خاطر کورونا دیگه عیددیدنی خیلی کمرنگ شده بود و چون حوصله مون سر رفت تصمیم گرفتیم برگردیم خونه خودمون. ما خونواده هامون ی شهر دیگه ست خودمون یه شهر دیگه. تصمیم گرفتیم زنگ بزنیم به پویا اینا که بیان چند روزی بمونن خونه ما.
پویا و رادا پنجشنبه اومدن خونه ما و چهارتایی مشروب خوردیم و قلیون کشیدیم و بازم طبق معمول شوخیای سکـ.ـسی و فانتزی میکردیم باهم ولی در حد همون حرف بود و متأسفانه به مرحله اجرا نرسیده بود. شام رو رفتیم بیرون و توی راه پویا گفت که میخوام ماشینم رو عوض کنم و چون من یه ذره از فنی ماشین سر درمیارم بهم گفت که بریم مجتمع ماشین و یه ماشین براش بخریم و چون فرداش جمعه بود و مجتمع تعطیل بود گفتم که شنبه میریم و چون رادا کارمنده، قرار شد شنبه صبح زود رادا با ماشین من بره شهرشون و از اونجا هم بره سر کارش. پنجشنبه شب که برگشتیم خونه دوباره یه قلیون دم کردیم و کشیدیم و رفتیم که بخوابیم پویا اینا تو اتاق خواب ما خوابیدن و ما هم این يکی اتاق، و طبق معمول شروع به سکـ.ـس کردیم و تصور فانتزی با پویا اینا، و من حدس میزنم که پویا اینا هم توی سکـ.ـس شون فانتزی سکـ.ـس با ما رو تجسم میکنند و حرف میزنند چون یه شب که تو خونه پویا اینا بودیم و صدای سکـ.ـسشون میومد من شنیدم که رادا میگفت “آروم تر سامان تورو خدا آروم تر” و من مطمئن شدم که اونا هم فانتزی سکـ.ـس با من و سایه رو تجسم میکنند.
خلاصه در اتاقا رو که بستیم و شروع کردیم به عشقبازی و گفتن فانتزیامون که یهو سایه گفت سامان جونم یه چیزی بگم گفتم بگو عزیزم گفت خیلی دوس دارم جیش کنم تو دهن پویا، با گفتن حرف سایه حـ.ـشرم رفت رو ۱۰۰، گفتم واقعا دوس داری گفت به شدت دوس دارم. دیگه حرفی نزدیم و سکـ.ـس کردیم و خوابیدیم. جمعه رو هم سر کردیم تا اینکه صبح شنبه شد و رادا ساعت ۶ بیدار شد و من با سر وصدای رادا که داشت حاضر میشد بیدار شدم و رفتم ماشینمو از پارکینگ درآوردم دادم رادا رفت.
برگشتم اتاق که بخوابم دیدم سایه خوابه، نگو خودشو زده به خواب، منم اومدم بوسش کردم و خواستم بخوابم. ولی خوابم نبرد. بعد از ۱۰، ۱۵ دقیقه سایه آروم برگشت سمت من ببینه که من خوابم یا نه منم خودمو زدم به خواب سنگین و دیدم که آروم بلند شد و یه تاب و دامن کوتاه پوشید از اتاق رفت بیرون، با صدای باز شدن در اتاق خواب متوجه شدم که سایه رفت تو اتاق خواب مون که پویا
@Candom «چنل زاپاس کاندوم را جوین باشید
????????
⭕️چنل زاپـ.ـاسکاندومروجوین باشید⚠️*
@BadCandom
@BadCandom
فان ترین چنل تلگرام?**??*??
بود و چسبیدم بهش و دوباره لب تو لب شدیم هرچی از لبهاش میخوردم سیرنمیشدم، کم کم از لبهاش جدا شدم و رفتم سمت گردنش، با ولع خاصی شروع کردم لیس زدن گردنش و اینجا بود که کم کم صداش دراومد.
همنیجور گردنش رو لیس میزدم و میومدم پایین تر و رسیدم به سینه هاش جفت سینه هاشو میخوردم و لیس میزدم کاملا سفت شده بودن و نوکشون سیخ شده بود. از سینه هاش اومدم به سمت شکمش کم کم دیگه صدای آه و ناله اش بیشتر شده بود. و رسیدم به شرتش از روی شرت، کـ.ـسشو بومیکشیدم و آروم با زبونم میکشیدم روش،دیگه طاقت نیاوردم و شرتش رو از پاش کشیدم بیرون،یه کـ.ـس کوچولو صاف و سفید افتاد جلوم، شروع کردم به لیس زدن، و خوردن چوچولش ، آروم آروم از پایین تا بالای کـ.ـسشو لیس میزدم و کم کم شروع کردم به بالابردن سرعتم فاطمه هم با دستش پست سرمو گرفته بود باموهام بازی میکرد ،دیگه نزدیک بود ارضاء بشه و وهی پاهاش رو تکون تکون میداد و اینطرف اونطرف میکرد منم هرچی میتونستم سرعتمو بالاتر میبردم، و با انگشتامم هم اطراف کـ.ـسشو میمالیدم.
چند دقیقه ای گذشت باحالت نفس نفس زدن بهم گفت که دیگه بسه، دیگه بسه از جون افتادم.
من از بین پاهاش اومدم بالا گرفتمش توی بغلم،
فاطمه سریع شلوار منو درآورد و بادستش شروع کرد با کیـ.ـر شق شده ام بازی کردن، همینجور بازی میکرد میمالیدش،دیدم نمیره واسه خوردن خودمم بهش اصرار نکردم گفتم به پشت بخواب،
خوابید؛واقعا اولین بار بود اینجوری میدیدمش! یه کـ.ـون تقریبا گنده یه کمر باریک،موهای بلند که تا پشت کمرش اومده بود، رفتم بین پاهاش نشستم و کیـ.ـرمو تنظیم کردم بین پاهاش و شروع کردم آروم عقب جلو کردن، بین پاهاش هنوز لیز بود یکم که جلو عقب کردم، و یه تف انداختم روی سوراخش، کـ.ـیرمو گذاشتم دم سوراخش و آروم آروم شروع کردم فشار دادن،چند دقیقه ای گذشت که کیرم کامل رفت توی کونش، خودمو کامل انداختم روش و شروع کردم گردنشو لیس زدن، برمیگشت سمتم و لباهاشو میخوردم و شروع کردم تلمبه زدن ، وقتی کـ.ـیرم کامل میرفت توی کـ.ـونش یه آه بلند میکشید، بهش گفتم عزیزم یواش امکان داره بیدار بشن، گفت درد دارم.گفتم تحمل کن ،دوباره تلمبه زدم و کم کم سرعتمو بالا بردم و تند تند تلمبه میزدم از درد سرشو کرده بود توی بالش و بالش رو گاز گرفته بود موهاشو گرقتم توی دستم وتملبه های آخر رو سریع تر زدم و آبم اومد و توی کونش خالی کردم و همنجور روش دراز کشیده بودم کل بدنمون خیس عرق بود چند دقیقه ای روش خوابیدم و کـ.ـیرم از کـ.ـونش اومد بیرون و بلند شدم با یه دستمال کاغذی خودمو تمیز کردم و فاطمه هم تمیز کردم بلند شد یه دستمال گذاشت بین پاهاش و شورتش رو پوشید. همینجوری وسط اتاق گرفتمش توی بغل لبشو بوسیدم و شروع کردم لباس پوشیدن،فاطمه هم لباس هاشو و پوشید وگفت اول من از اتاق میرم توی راهرو بعد تو بیا.
کفش هامو برداشتم و آروم آروم رفتم سمت راهرو، این مسیر اتاق تا راهرو بازم نفس گیر بود. به راهرو رسیدم فاطمه گفت برو من پشت سرت در رو میبندم و خودمم میرم دستشویی، من بیرون رو نگاهی انداختم کسی نبود توی اون سرما مرغ پر نمیزد.
برگشتم بوسیدمش و از در زدم بیرون ورفتم به سمت ماشین که برم خونه.
ممنون از دوستانی که وقت گذاشتن و این قسمت داستان رو خوندن
بازم ادامه داره و جریان های خیلی جالب تری پیش میاد
مخلص همگی
نوشته: ALOSHON
پایان
@Candom «چنل زاپاس کاندوم را جوین باشید
چند سال اشتباه (۲)
1401/04/02
سلامی دوباره خدمت دوستان بریم که قسمت دوم این داستان رو داشته باشیم
قبل از شروع قسمت دوم چندتا نکته بگم که بعضی دوستان گفتن مگه میشه دختر شب ساعت یک از خونه بزنه بیرون و پدر و مادرش بی خبر بمونن والا واسه من اتفاق افتاده و شده
و نکته دیگه اینکه من سعی کردم توی داستان به حاشیه ها کم بپردازم و به مرور که جلو میریم شما نکات بیشتری از اون خونواده و روابطشون باهم بدستتون میاد.
خب بعد از چندماه رابطه من و فاطمه و دیدن هم توی راهرو خونشون و سکـ.ـس از عقب، دیگه واسه رفتن به خونشون حرفه ای شده بودم.
دیگه فصل زمستان رسیده بود هوا زودتر تاریک میشد و قرارهای ما از ساعت یک و دو شب رسیدن به دوازه شب چون پدرومادرش زودتر میخوابیدن، یک شب زمستونی سرد من رفتم پیش فاطمه و رفتم توی راهرو اینقدر هوا سرد بود که من با کاپشن و شال و دستکش رفته بودم ولی داشتم از شدت سرما میلرزیدم .
طبق معمول توی راهرو بودیم و اینقدر سرما اثر گذار بود که لرزش دستام قطع نمیشد،چند دقیقه ای گذشت فاطمه بهم گفت بیا بریم توی اتاق من.
گفتم من جرائت نمیکنم بیام حداقل اینحا اگه کسی بیدار بشه تو میری توی دستشویی و من فرار میکنم میرم بیرون کسی متوجه نمیشه، هرچی از من انکار از اون اصرار بالاخره راضی شدم از راهرو وارد هال میشدی یکطرف اتاق خواب پدرومادرش بود و بعد دوباره یک راهرو به سمت حیاط خونه بود. سمت دیگر راهروی حیاط اتاق خواب فاطمه بود، و بعد از اون قسمت شاه نشین هال بود و بعد دوباه آشپزخانه که روبروی اتاق فاطمه بود.خودش اول وارد هال شد و به سمت اتاقش حرکت کرد،منم پشت سرش کفش هامو گرفتم به دستم و رفتم رسیدم به اتاقش این فاصله رفتن و رسیدن به اتاق اینقدر برام طولانی شده بود که هرچی میرفتم تموم نمیشد. کاملا بازی کردن قلبم توی سینمو حس میکردم،آروم نمیگرفت. وارد اتاق شدم در رو پشت سرم آروم بستم یه گوشه اتاق پراز وسیله بود کفش هامو زیر یکی از همون وسیله ها که یک کمد بود گذاشتم. کاپشنن،دستکش و شال رو هم در آوردم و گذاشتم همون گوشه اتاق، رفتم سمت فاطمه وسط اتاق وایستاده بود بغلش کردم بهش گفتم دختر تو چقدر نترسی من قلبم داره کنده میشه، گفت نترس مثل روز اول که اومدی توی راهرو واست عادی شد این هم واست عادی میشه، گفتم خب پدر مادرت چی اگه بیدار بشن چکار کنیم،گفت:خیالت راحت،اونا اگه بیدار بشن فقط میرن دستشویی سمت اتاق من نمیان.
بالاخره آروم شدم و همونجا نشستم و فاطمه هم کنارم نشست و گرفتمش توی بغلم،وقتی توی بغلم میگرفتمش کلا یادم میرفت که کی هستم کجا هستم بدجور بهش وابسته شده بودم.
همینجور توی بغلش شروع کردم لبهاشو خوردن و اونم همراهی میکرد، ایندفعه دیگه هیچ عجله ای نداشتم چون آب از سرم گذشته بود،جایی رفته بودم که هر اتفاقی واسم میوفتاد خودمم نمیدونستم بعدش چی میشه.
پس شروع کردم کم کم سینه هاشو مالیدن واسه اولین بار بود که اینقدر دقیق سینه هاشو میمالیدم سینه های تقریبا سایز ۷۵ ،دست کردم زیر تی شرتی که پوشیده بود و ازاونجا دستمو بردم زیر سوتینش و مالیدم یه حس واقعا جذاب و باورنکردنی داشتم، هموینجور لب تولب بودیم و دستم روی سینه هاش بود، چند دقیقه ای گذشته بود که بهش گفتم بزار لباستو دربیارم،تی شرتو کشیدم بالا و از تنش درآوردم محو بدن سفیدش شده بودم بهم گفت چته!چی شدی!
گفتم اولین باره اینجور با دقت میتونم ببینمت .
دوباره شروع کردیم لب گرفتن و منم از پشت سوتین رو باز کردم.
اون هم معطل نموند شروع کرد باز کردن دکمه های پیراهنم، بعد از اینکه پیراهنمو باز کرد من شلوارشو گرفتم و کشیدم پایین و فقط یه شرت پاش
@Candom «چنل زاپاس کاندوم را جوین باشید
????????
*⭕️چنل زاپـ.ـاسکاندومروجوین باشید*⚠️
@BadCandom
@BadCandom
فان ترین چنل تلگرام?????
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago